رفتن به محتوای اصلی

به بهانه نخستین سالگرد در گذشت شادروان دکتر محمد عاصمی
28.01.2011 - 13:10

یک سال از درگذشت انسانی پاک، آموزگاری صادق، هنرمندی توانا، بزرگ مردی که ایران جان و جهانش بود گذشت. او که به ناگهان متوجه¬ی ابتلا به سرطان مری¬اش شده بود، به مدت سه هفته چون شمع گدازید و در شب شنبه ( جمعه شب ) 20 آذر ماه 1388 برابر با 11 دسامبر 2009 میلادی در یکی از بیمارستان های حومه شهر مونیخ ( آلمان ) قلب مهربان و انسان دوستش از حرکت باز ایستاد. شادروان دکتر محمد عاصمی، در عمر 84 ساله خود فقط در راستای ستیز با فریب و نیرنگ، جور و ستم و خشم و خشونت و اشاعه¬ی فرهنگ غنی و پر بار سرزمین و زادگاهش فعالیت داشت.

 

وی که یکی از بزرگان ادب فارسی معاصر و بنیانگزار مجله کاوه – مونیخ بود در آخرین فصل نامه کاوه ( شماره 127 )، نیز چون سال 1337 شمسی که سروده بود:

در هیچ زمان، به هیچ آئینی،

من پیشانی به خاک نسپردم.

من گفتم و گفتم آنچه می بایست.

بشکفتم و هیچگه نپژمردم

از کینه نشان گرفته ام من، سخت

از آتش جان گرفته ام من، گرم

خون نیست مرا درون جان، خشم است

خشمی است که بهیچ سان نگردد نرم

دریاست درون سینه ام دریاست،

من موج نیم، خروش طوفانم.

آلوده ناکسان نگردم من،

من شعله پر فروغ ایمانم.

ای سفله! به ننگ نام من خواهی

تا پرده به روی ننگ خود پوشی

خورشید به گل نمیتوان اندود

دیوانه! بهرزه، از چه میکوشی؟

نوشت:

« چهل و شش سال در واقع نیم بیشتری از زندگانی من است که در راه مبارزه با تیرگی های جهل و خرافات و رهایی وطنم از سیاهی و تباهی ها گذشته است. حتی در این دوران کهن سالی نیز امید خود را نسبت به آینده درخشان ایران از دست نداده ام و می دانم این شام صبح گردد و این شب سحر گردد ».

پس از مرگ وی، همگان را انتظار بود که رهروان و میراث خواران وی، ویژه نامه ای در باره اش منتشر و این چهره دوست داشتنی و آموزگار دلسوز را به نسل جوان و تشنه ی کشورمان معرفی نمایند. اما حیف و صد حیف که شادروان عاصمی رفته بود و وارثان ناخلفانی بیش نبودند!

شادروان دکتر عاصمی در شعر « آیت الله! بر آتش تو مینداز سپند » ضمن هشدار و بالیدن به نسل جوان، نوید آینده را می دهد و بی باکانه می سراید:

[ « آیت الله »! بر آتش تو مَیَندار سپند »]

شهر می جوشد در دامن البرز بلند

شهر می غرد چون شیر رها گشته ز بند

حیله سامری و فتنه گوساله گری

واژگون می شود از اوج طلایی اروند

ملت ظلم شکن، بند گسل یک دل و جان

جنبشی دارد بی دغدغه و بی مانند

جنبشی دارد، از آتش بگرفته نهاد

جوششی دارد، با خانه دل ها پیوند

نغمه ای دارد، پر شور، گرانبار، دلیر

همتی دارد، سنگین و گران چون الوند

نوجوانانش، آماده پیکار، نبرد

دخترانش، همه استاده چو شیری ارغند

بانگ برداشته مخلوق، که ماییم کنون

صاحب این سر و این خانه و این بام بلند

بانگ برداشته ملت، که بکوباند سخت

ریشه جغد فسونکار، چو ناکس فرزند

تخت فرعونی، دیگر نگذارد بر دوش

نسل بیدار، که آواز قوی پی افکند

خلق ما، خرقه طاعت ز سر انداخت کنون

« آیت الله » بر آتش تو مینداز سپند

دام تزویر و ریا برکش و بگذار و برو

طالعت طالع نحس است در این چرخ سهند

ریش بی ریشه ات ای شیخ بسوزاند خلق

ای خداوند تباهی و سیاهی و گزند

اینهمه خون که به فرمان تو جاری شده است

دامنت گیرد، ای آیت مکر و ترفند

ما، به افسون تو، افتادیم از پا، اما

نسل تو، می نگذارد به لبانت لبخند

همه¬ی کسانی که از نزدیک او را می شناختند، شیفته¬ی اخلاق و رفتار انسانی و بشر دوستانه اش بودند. می گفت و می خندید و به هر جمعی روشنی و شادی می بخشید. در حالیکه به ادعای بعضی از وارثان و ادامه دهندگان راهش، عوامفریبی بود به دنبال خرانی تا بر گرده شان سوار شود و از آنان سواری بگیرد. و یکی از گران قیمت ترین خرانی که دکتر سوار شده بود، آقای فرزاد جاسمی بود. به گفته¬ی دکتر ( هنری مرد صاحبدل ما – نوشته¬ی زیر فهرست مطلب که تا شماره¬ی 130/131 کاوه وجود داشت ) که قسمت اعظم کارهای کاوه از قبیل تایپ، تصحیح، صفحه آرایی، نظارت بر چاپ و غیره را به تنهایی و با جان و دل و با عشق و علاقه به دکتر انجام می داد.

بقیه ماجرا در قسمت دوم!

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.