رفتن به محتوای اصلی

تبعات نظام سلطه
06.01.2011 - 15:10

در مورد اصل اين نظام از جمله ميتوانيد به مقاله بالا از آقاي محمد آزادگر مراجعه كنيد:

در باره « چهره استعمارگر وچهره استعمار زده» آلبر ممی

گاه و بيگاه شاهد عملكرد فردي از ملل تحت ستم ايران مي¬شويم كه ديدن آن براي هر صاحب وجداني دردآور است. اينجا و آنجا فردي مبارزات عدالت طلبانه ملت خود را تخطئه مي¬كند، ديگري در مقابل دوربين "تلويزيون ملي كشور جديدالتأسيس فارسستان" (موسوم به بي بي سي فارسي) فرزند دلبند خود را وادار به نواختن سرود "اي مرز پرگهر" مي¬كند، آن يكي بجاي اعتراض به سردهندگان عرعر آريايي در استاديومها، به ملت خود مي توفد، ديگري از موضع تلويزيون "سحر" جمهوري اسلامي به آذربايجان مستقل مي¬تازد، پدر بيسوادي فرزند معصوم خود را وادار به ياد گرفتن زبان بيگانه ميكند، يكي ديگر يك شبه خوابنما شده و با 180 درجه چرخش به جولان در سايتهاي اينترنتي بر عليه جنبش ملي مردم خود شروع مي¬كند، برخي بجاي محكوم كردن ادعاهاي ارضي دولت ارمنستان نسبت به كل اراضي آذربايجان جنوبي، ادعا ميكنند كه جمهوري آذربايجان اين مسئله به جنوب صادر مي¬كند(!)، جوياي نامي به بدنامي در خدمت بدنامترين محافل راسيست مي¬افتد تا آن ديگري رهبري جمهوري آذربايجان را به شراكت در پروژه تورك ستيزي وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي متهم كند، فرد ديگري هم در قبال اطلاق نام توهين آميز "قوم" بر ملت خود، ملت مظلوم را با نام توهين آميزتر "شهرستاني¬ها" ملقب ميكند تا در سطر بعدي اتهام خشونت را هم به آن بچسباند، ديگراني به كشف "پانتوركيست" و اشباح مشابه و معرفي آنها به پيشگاه راسيستهاي ملت حاكم مفتخر مي¬شوند، برخي بي¬بهرگان از شعور متعارف انساني روشنفكران و شخصيتهاي ملي ملت خود را با القابي چون "ايرانچي" مورد توهين قرار مي¬دهند، برخي ديگر در حالي زبان بيگانه را در خارج از كشور به زبان خود ترجيح مي¬دهند كه احتمال زندگي در حوزه اقتدار آن زبان بيگانه، برايشان بيش¬از صفر نيست و...

Missing media item.

اين همه در حالي اتفاق مي¬افتد كه از ميان بيشمار مدعيان روشنفكري در ميان ملت غالب، هنوز كسي از بابت جنايتهاي بيشمار نظامي و فرهنگي از بابت نسل كشي¬ها و فرهنگ¬كشي¬هاي انجام گرفته و مستند شده، خم به ابروي مبارك هم نياورده است. چيست راز و رمز اين دوگانگي؟ چرا كار برخي از مظلومان به خودزني هم مي¬كشد اما قفل سكوت از لبان منتسبين به ملت حاكم، حتي براي يك انتقاد آبكي نبست به سياهترين اعمال حاكميت هم باز نمي¬شود؟

واقعيت اين است كه نظام مبتني بر سلطه بلامنازع يك طرف، تبعات خود را دارد. در زندان سياسي يك نظام توتاليتر، زندانبانان مرتكب هر جنايتي مي¬شوند اما پيوسته اين زندانيان و قربانيان هستند كه "چشمشان بر روي حقيقت گشوده ميشود" و از ارتكاب به دگرانديشي و هر جرم كرده و ناكرده ديگري اظهار ندامت ميكنند.

نظام سلطه تاريخي مردانه بر زنان باعث ميشود كه هيچ مردي كار مهم خود را كاري "زنانه" ننامد و زنان بسياري از "مردانگي" خود داد سخن بدهند يا خود به لباس و ظاهر مردانه دربياورند. در نتيجه اقتدار تاريخي همين نظام است كه در زبانها، اديان و در كل فرهنگهاي مختلف دنيا هويت مردانه مرتبط با جنسيت خدا، قدرت پادشاهي، راستي و اقتدار است و در مقابل هويت زنانه مرتبط با گناه، خيانت، ضعف، وابستگي به مرد، ترحم، توهين مردان به همديگر و از اين قبيل است.

ميدانيم كه در چارچوب نظام مبتني بر سلطه استعمار، از ميان ملل تحت سلطه، نخبگان بيشماري در خدمت توجيه استعمار بسيج مي¬شدند و پيكر اصلي ارتش استعماري را تشكيل مي¬دادند اما اگر يكنفر از ميان ملت استعمارگر چون ژان پل سارتر بزرگ از جنايات رژيم استعماري سخن مي¬گفت بعلت استثنا بودن ايگونه موارد، نامش با حروف طلايي در تاريخ وجدان بشري ثبت ميشد.

در ايران تحت حاكميت نظام سلطه راسيستي بر ملل غيرفارس، تاكنون هيچ فارسي از اينكه بنام او نسل كشي¬هاي متعددي در آذربايجان و كردستان، الاحواز، بلوچستان و توركمن صحرا صورت گرفته دچار عذاب وجدان نشده است. تاكنون هيچ فارسي از اينكه چرا از زبان وي بعنوان قاتل زبان توركي، كوردي، عربي، بلوچي و توركمني استفاده شده است، خم به ابرو نياورده است. اما تا دلتان بخواهد، از ميان ملل محكوم در نظام سلطه راسيستي حاكم در دو رژيم اسلامي و آريامهري، كاسه داغتر از آش داريم.

از ميان باخبران فارس از نسل كشي ارتش شاهنشاهي در شهرهاي آذربايجان در زمستان 1946 هنوز كسي از بابت "جنايات واقع شده" از ملت تورك آذربايجان معذرت خواهي نكرده است اما كم نيستند از ميان قربانيان نظام سلطه كه نسبت به "جنايات فرضي و احتمالي" كه ميتواند در صورت تحصيل به زبان مادري در اقصي نقاط ايران رخ بدهد (!؟)، هشدارها بدهند و مثل شعبده¬بازاني كه قادرند از زير هر چيز بيربطي كبوتري به پرواز در بياورند، هر موضوع بيربطي را به پانتوركيسم و انواع گرايشات افراطي در ميان قربانيان نسبت دهند.

در اين ميان اگر نشر مقالات فارسي شخصيتي چون دكتر رضا براهني به صرف اشاره به حقوق توركان آذربايجان، هميشه امري دشوار است، نوشتجات بيمايه و مملو از اغلاط املايي و گرامري (فارسي) فاقد هرگونه سنديت و بعضا حتي بدون يك نقل قول بازاي ادعاهاي گزاف و غير قابل باور، براحتي در سايتهاي فارسي منتشر شده و هفته¬ها در صفحه اول اين سايتها مي¬مانند، بدون اينكه جوابيه¬هاي مستند اين نوشته¬ها از شانس انتشار در همان ميزان برخوردار باشند.

كلا طبق يك قاعده عمومي، رسانه¬هاي فارسي علاقه¬مندند تا اخباري از وجود افكار و جريانات افراطي در درون جنبش ملي آذربايجان منعكس كنند و بلحاظ وفور كساني كه حاضرند قلم و نام خود دست و دلبازانه در اختيار اين خواست رسانه¬هاي فارسي قرار داده و از "پاداش" مربوطه كه مطرح شدن در سايتهاي فارسي و دلربايي از نمايندگان فكري راسيسم و جلب مرحمت آنان باشد، بهره¬مند شوند.

در سطح فردي نيز اين شهروندان مستعمرات هستند كه به گفته چارلز ترولين ميخواهند خود را با صاحبان سلطه انطباق دهند. اين هنديان بودند كه ميخواستند مانند انگليسي¬ها شوند و نه برعكس چرا كه سلطه در دست انگلستان بود و نه هنديان اسير. بيان چارلز ترولين متخصص علوم تربيتي در اين مورد موجز و بدور از هرگونه ابهام است:

«جوانان هندي پرورش يافته در تحت سرپرستي غرب كاملا آشنا با فرهنگ و تمدن ما، ديگر ما را بيگانه نمي¬دانند. بنا بر اين سلطه استعماري ما را تشخيص نمي¬دهند... ما را الگوي خود قرار مي¬دهند، ما را حاميان خود ميشناسند، آرزوي آنان اين است كه مانند ما شوند.»

در سالهاي اوج گيري نازيسم در آلمان يهودياني بودند كه در سخنراني¬هاي هيستريك نازيها در دمونستراسيونهاي بزرگ شركت كرده و هورا مي¬كشيدند. سپس يهوديان اسير بسياري در مراحل عملي اجراي پروژه قتل عام همكيشان خود، مشغول به "كار" بودند. در ايران امروز هم اين تورك و عرب و ديگر ملل مظلوم هستند كه خود را مجبور مي¬يابد، در هر فرصتي وفاداري خود به نظام راسيستي حاكم را اعتراف و حتي ثابت بكنند، آنها مجبور هستند كه توهين به مليت و هويت خود را بعنوان "شوخي" تلقي بكنند و وقتي در هيچ موردي چنين "شوخي"هايي با ملت صاحب سلطه اتفاق نيفتد، نه به روي مبارك بياورند و نه خم به ابرو. توركان تحت سلطه ايران بايستي ببيند كه تيم فوتبالي كه قرار است نماينده آنها نيز باشد و با سهم آنان از بيت المال مملكت آماده شده است بايستي نامش يا "ستارگان پارسي" باشد يا "شاهزادگان پارسي" اما اگر يك تيم آذربايجاني به مخيله¬اش خطور كند كه نامش را "ستارگان تورك" بگذارد، بخاطر اين انديشه شرك¬آلود پانتوركيستي اسير دستگاه شكنجه و تمشيت رژيم بشود. همه مي¬دانند كه دفاع از هويت خود براي ملل اسير در ايران يعني "تعصب قومي" اما دفاع از هويت ملت حاكم يعني "ميهن پرستي" و اين توهم عجيب شايع نمي¬توانست شد مگر در چهارچوب نظام سلطه راسيستي نمايندگان (غصبي يا مشروع) يك ملت بر ملل ديگر.

نظام راسيستي مبتني بر سلطه، بالطبع تبعاتي براي اسيران خود دارد كه بي هيچ اغراقي شبيه تمامي نظامهاي مبتني بر سلطه، در عرض زمان و مكان هست. چنانچه در مثالهاي فوق اشاره شده، اين نظامها ميتوانند نظام سلطه مرد بر زن باشند يا نظام زندان مبتني بر سلطه بلامنازع زندانبانان و نظام استعماري قرن هيجده و نوزده يا هر سيستم راسيستي در هر كجاي جهان. نظامهاي طبقاتي مبتني بي حقوقي و بي چيزي اكثريت فقير و خداوندگاران ثروت و مكنت نيز از اين قاعده عمومي تبعيت ميكنند.

خوانده¬ايم كه چگونه در دادگاههاي دهه 1930 مسكو، متهمين و محكومين به ارتكان جرمهاي نكرده اعتراف ميكردند و در در لحظه برده شدن به ميدان اعدام به فرزندان خود توصيه ميكردند كه از راه استالين منحرف نشوند!

نيكولاي ايونوويچ بوخارين (1888-1938) قبل از آنكه در 15 مارس در مقابل جوخه اعدام قرار بگيرد در آخرين وداع با همسر جوان و زيباي خود آننا، در مقابل وي زانو زده و در ميان صداي اشك و اضطراب مرگ از وي ميخواهد كه فرزند پسرشان را يك بولشويك و بولشويكي مؤمن تربيت كند! آننا بعداز اعدام همسرش بمدت 20 سال گرفتار اردوگاههاي مرگ بولشويكي شده و فرصت عمل به وصيت نيكولاي ايوانوويچ را پيدا نمي¬كند. در عرض يكسال و نيمي كه 98 تن از 139 عضو كميته مركزي حزب بولشويك اعدام ميشوند، صحنه¬هايي از نوع فوق بسيار ثبت شده است. بسياري از قربانيان در لحظه اعدام هم از اينكه به گناهاني اعتراف كرده¬اند كه روحشان از آنها بيخبر بوده، اشاره¬اي نكرده و مقابل جوخه¬هاي تيرباران مي¬ايستند. در حالي اين قربانيان مظلومانه تسليم خواست جلادان خود ميشوند كه جلاداني كه عصر بعداز استالين را در ساحل امن گذرانيدند، حتي بعداز سپري شدن سالهاي زيادي كي ميتوانست تكاني به وجدان آنها بدهد، كوچكترين اعتراف به كوچكترين جزء از جنايات بيشمار خود نكردند. از ميان كساني كه ليست هاي طولاني و بيشمار مرگ را امضا كرده بودند، ميكويان تا سال 1978، مولوتوف تا 1986 مالنكوف تا 1988 زدن ماندند و بلاخره كاگانوويچ بعوان آخرين عضو پوليت بوروي بولشويكهاي عهد استالين، حتي توانست طليعه انحلال امپراطوري برده داري و مرگ خودش را ببيند. اما جالب است كه اين جانيان بزرگ تاريخ، اعترافاتي از قبيل آنچه بيگناهترين قربانيان آنان بدانها تن داده بودند، نكردند. قربانيان پول پوت مؤسس كارخانه بزرگ آدمكشي كامبوج با رقمي بين 800 هزار تا سه مليون نفر در طي چهار سال حاكميت وي، تخمين زده ميشود. پول پوت وي بعداز سرنگوني خود از سوي نيروهاي ويتنام 20 سال زنده بود و حتي در آخرين مصاحبه خود با يك خبرنگار آمريكايي از اعمال خود كوچكترين احساس پشيماني بروز نداد.

كتابهاي خاطرات زندانيان در سياهترين سالهاي حاكميت جمهوري اسلامي نيز مملو از ياد جانكاه رفتارهاي قربانيان نظام شكنجه و قتل است كه تنها با در نظر گرفتن "تبعات نظام سلطه" قابل فهم مي¬شود. و الا عاشق شدن زنان جوان به شكنجه¬گران مسن يا دفاع از زندانبانان و شكنجه¬گران حتي در زمان آزادي و اقامت در خارج از كشور را چگونه ميتوان توضيح داد؟ از آمران و عاملان جنايات دهه اول بعداز استقرار جمهوري اسلامي نيز، بسياري هنوز هم زنده¬اند و از ميان آنها بسياري "اصلاح طلب" شده و باز بسياري خود، طعم دندان تيز و زهرآلود موجودي را كه خود بوجود آورنده¬شان بوده¬اند، چشيده¬اند وحتي برخي به ساحل امن كشورهاي غربي جسته¬اند، اما دريغا از حتي يك فقره اعتراف صميمانه به نقش خودشان در جنايات انجام شده. باز اين طنز تاريخ است كه از ميان "اصلاح طلب" شدگاني كه در دوران ستاره بودن در داخل و رسانه¬هاي فارسي خارج، به هر نوعي و در هر موضوعي بلبل¬زباني ميكردند اما از اعتراف به نقش خود در تحكيم سيستم سركوب پليسي لجوجانه ابا داشتند اما كساني از آنان در ماههاي بعداز انتخابات رياست جمهوري در سال 2009، خود، اسير داغ و درفش رژيم شده و اينبار به جرمهايي اعتراف كردند كه روحشان از آنها خبر نداشت! يعني در زمان اقتدار خود در دوران 8 ساله رياست جمهوري آقاي خاتمي به گناهاني كه مرتكب شده بودند اعتراف نكردند اما وقتي اسير نظام سلطه در زندان مهرورزان جمهوري عدل اسلامي شدند، به كارهايي كه مرتكب نشده بودند، اعتراف كردند!

باري، نظام مبتني بر سلطه يك طرف بر ديگري تبعات خاص خود را دارد كه چندان با عقل و منطق انسان سازگار نمي¬نمايد. به سوآلهاي زير توجه كنيد:

- چرا آمريكا بتواند براي قتل عام مردم ويتنام، ارتش و حتي حكومتي كامل از خود ويتنامي¬ها داشته باشد؟

- چرا زنان زن ستيز در تاريخ و همين امروز در زن ستيزي، دست كمي از مردان زن ستيز ندارند؟

- چرا توبه، اعتراف، خبرچيني و تواب شدن از سوي زندانيان قرباني سر مي¬زند و نه از طرف زندانبانان جاني؟

- چرا در ايران جوك توهين آور اتنيكي در مورد فارسها نيست يا از موارد استثناست؟

- چرا در فيلمها و سريالهاي ساخت هاليوود برخلاف آنچه در واقعيت اتفاق افتاده است، هميشه آمريكاييها پيروز فيلمهاي مربوط به جنگ ويتنام هستند؟

- چرا يهوديان به خدمت جانيان هيتلري درميآمدند و الجزايري¬هاي بيشماري در خدمت رژيم استعمارگر فرانسه بودند؟

- چرا در ايران امروز، زنان به همسر دوم شوهر خود "رضايت" ميدهند؟

- چرا پدران و مادران تورك حاضر مي¬شوند با فرزند خود به زباني بيگانه صحبت كنند و كراهت اينكار را با "رسمي" بودن زبان بيگانه توحيه كنند؟

- چرا هيچ فارسي از جنايات اتفاق افتاده در نسل كشي آذرماه 1325 در آذربايجان حتي ابراز تأسف نكرده است، اما از ميان منسوبين ملل اسير در ايران، بسيارند كساني كه نسبت به "عواقب ناگوار و روزگار سياهي" كه ممكن است در صورت توقف نقض حقوق بشر اين ملل اسير عارض شود، هشدارها مي¬دهند؟

اين داستان غم انگيز طولاني است و بنظر من همينقدر كه ذكر آن رفت براي بازكردن مسئله بايستي كافي بوده باشد. جان كلام اينكه تا وقتي كه رابطه تورك و فارس برمبناي يك نظام سلطه است، مواردي كه در اين مقاله بدانها اشاره شد، تكرار خواهد شد.

سخن آخر:

ما بايستي اين نظام مبتني بر سلطه را از بيخ و بن بركنيم و الا همين امروز حتي اگر امكانات تحصيل به زبان مادري در چهارچوب نظام مبتني بر سلطه راسيستي فعلي عملي شود، از اقبال بالايي برخوردار نخواهد شد.

نمونه¬هايي از عملكرد ملل تحت سلطه كه در ابتداي اين مقاله برشمرده شدند، هم امروز و هم در آينده لكه¬هاي ننگ بانيان و برپادارندگان نظم راسيستي فارس در ايران خواهند بود همچنانكه امروز اعترافات نيكولاي ايوانوويچ بوخارين و ديگر قربانيان نظام بولشويكي مبتني بر سلطه بلامنازع توتاليتاريسم كمونيستي، ذره¬اي از مظلوميت و بزرگي قربانيان آن سيستم كم نمي¬كند و اگر ننگي هست -كه هست- همه از آن بانيان و برپادارندگان آن نظامهاست و خواهد بود.

بعدالتحرير: من در مقاله فوق، صرفا به تبعات نظام سلطه پرداختم. در مورد اصل اين نظام از جمله ميتوانيد به مقاله زير از آقاي محمد آزادگر مراجعه كنيد:

در باره « چهره استعمارگر وچهره استعمار زده» آلبر ممی

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.