رفتن به محتوای اصلی

ممالک محروسه و ملوک الطویف، دکتر رضا حسین بُر (بخش دوّم)
06.12.2010 - 16:03

■ یکی از اهداف روشنگری ما این هست که مردم شناسی، جغرافیای سیاسی، و پروسهء تاریخی در ایران را، مانند سایر کشورهای دیگر از جمله آلمان مطابق با دانش و منابع اطلاعاتی امروز مانند یک سایت اینترنتی به روز و شفاف کنیم تا دیگر از ادعاهای بیجا جلوگیری و بنا به فرهنگ فئودالیته بسته و زبان رایج در بازار عوام بدونِ شناخت از این بیشتر تکامل، آمیزش فرهنگی، و همبستگی ملّی را در ابعاد مختلف در ایران سد نکنند. تا بطور مثال روشن گردد که اگر زبان پارسی امروز تکامل یافته از پارسی میانهء دورهء ساسانیان هست و پایتخت ساسانیان در تیسفون در نزدیکیهای بغداد امروزی است، چطوری این زیان بنا بر ادعای آقای احسان یار شاطر بر آسمان چند استان پرواز کرد و به خراسان و تهران و دیگر نقاط رفت امّا در جغرافیای غربی ،شمالی، جنوبی، شرقی آن خانه نکرد و به کلامی روشنتر در جغرافیای زادگاه خود اثری از آن با قی نماند.

■ در همین راستا هم برای اطمینان بیشتر، همین امروز برای چندمین بار دو عهدنامهء« گلستان و ترکمن چای» را که دو سند رسمی و تاریخی بین قاجاریان و روسیه هست را کلمه به کلمه مطالعه کردم، واژه ای بنام «ممالک محروسه» در آن نیافتم. ممالک محروسه در تمامی تاریخ ایران بی اساس هست. ادبیّات زبان فارسی قرارداد ننگین عهدنامهء گلستان قدیمی هست و از واژهءِ ممالک بجای سرزمین استفاده شده است مانند ممالک روس ممالک ایران که نشانه از عظمت و بزرگی داشته است و منظور مجموعه ای از مردمان و اقوام و کشورها نبوده است. در عهدنامهء "ترکمن چای" ادبیّات مدرنتر شده است و بجای کشور و سرزمی"مملکت"بکار شده است مانند مملکت روسیه و مملکت ایران، و ساختارهای سیاسی آنها را هم: اعلیحضرت امپراطوری روس، و "پادشاه ایران" نامگذاری کرده است.

▬ در هر دو عهدنامه صحبتی از شاهنشاه و یا پادشاه و یا خان "ممالک محروسه" ایران نبوده و نیست. با این وصف من از آقای دکتر حسین بُر می پرسم طبق کدام اسناد رسمی شما کشور ایران را ممالک محروسهءِ بیگانگان مینامید، تازه در نوشتهءِ قبل عرض کردم: گیریم که قاجاریان و روسیه بنا به میل خود این واژه را در این دو عهدنامهءِ تاریخی بکار برده باشند، برای ما ایرانیان که در آنزمان در سرنوشت خود نقشی را نداشتیم قابل قبول نیست. چون قاجاریان بیگانه با دشمن دیگر بنام روسیه کشور ما را در تصرف خود داشتند، مانند امروز جمهوری اسلامی و ولایت فقیه علی خامنه ای.

■ اسلام خود یک ایدئولوژی سیاسی مختص اعراب بود که در زمان پیامبران شما سنّی مذهبها، کشور ما را تسخیر کردند، زنان و کودکان ایرانی را به اسارت گرفتند، کشور را غارت کردند، کتابخانه ها را به آتش کشاندند، و.....، بعد از اسلام مردمان تُرک تبار، از جمله، سلجوقیان، صفویان، قاجاریان، هم نه اینکه هدف پس گرفتن سرزمین ایران را از اعراب داشتند، بلکه خود با همان دین و روش سرزمین ایران را تسخیر و با چپاول و تاراج سیاست نا تمام اعراب را به پایان بردند. شما اگر از دوران حکومت تُرک تباری به نیکی یاد میکنید جمهوری اسلامی نمادین فرهنگی و سیاسی این مردمان بوده است، مغولها گرچه اسلامی نبودند، گویند آنها حتّی از چهارپایان و گربه هم رحم نکردند. بنا بر این وظیفهء دکتر حسین بُر و امثال ایشان هست که تکلیف خود را با چنین دوران و مردمانی روشن نمایید. شما در برجسته کردن مردمان ضد ایرانی و ضد دمکراسی و با ابزار و مفاهیم ملوک الطوایفی و ممالک محروسه نمیتوانید سخن از دمکراسی و زندگی مسالمت آمیز در ایران به میان بیاورید.

■ بله قاجاریان بیگانه بودند و هستند، شما یک فاکتور مثبت از قاجاریان نام بیرید تا بگویم بیگانه نبودند. {در زبان بلوچی" قجر" که همان قاجار هست در ذهن مردم بلوچ به معنی و یادگار" بیگانهء جنایتکار" مانده است}. مگر همین قاجارها نبودند که کشتار دسته جمعی هزاران بلوچ، تا سی هزار از مردان را بلوچ را سر بریدند و 23 هزار زن و دختر را به عنوان غنایم جنگی به اسارت گرفتند و با خود بردند. پس آقای دکتر رضا حسین بُر شما چرا فقط یقهء ایرانیان و خاندان پهلوی را میگیرید. شاید گناه آنها این بوده است که دبستان و دانشگاه که فرهنگ و تمدن سازی می آفریند را به بلوچستان آوردند، چطور شده است که امروز منافع شما با تُرک تباران رادیکال ضد ایرانی در یک جهت قرار گرفته است !.

▬ چرا دکتر رضا حسین بُر بر نکات منفی مردم بلوچ و بر اختلافات بین ایران مرکزی و بلوچستان در زمان انوشیروان ساسانی در شاهنامه تأکید دارند که میگوید { براه اندر آگاهی آمد به شاه //// که گشت از بلوچی جهانی تباه} و از ذکر بر روزگار خوب و مفید و همبستگی آن زمان خوداری میکنند که در لشکری کشی سیاوش با جنگ افراسیاب تورانی چنین آمده است: { هم از پهلو و پارس و کوچ و بلوچ //// زگیلان جنگی و دشت سروج} آیا دکتر حسین بُر نظر دارند مبنای سیاست ورزی امروز خویش را در ادامهء جنگ هزارهءِ پیشِ بین بلوچها با ایرانیان بنا نهند ؟!. مگر در دوران فئودالیته در بین خودِ 8 تیرهء هخامنشیان کمی جنگ و گریز صورت پذیرفته است !.

■ در جای دیگر اشاره کردم که مناسبات، روابط ، سمت گیریهای منطقه ای و فرامنطقه مانند گذشته نیست و تغییرات چند بعدی بخود گرفته است. امروز، منافع مردمان کُرد؛ ترکمن و تُرک آذری، بلوچ، و عرب، در یک جهت و در یک موضعگیری سیاسی نیست و به هیچ عنوان از یک کانال نمیگذرد، تُرک تباری خود را با کشورهای ترکیه و جمهوری آذربایجان و ناسیونالیسم تُرکی هماهنگ کرده و میکند، عربها با اعراب، بلوچستان هم با پشتوانهء نیروهای خارجی و کشور پاکستان است. منافع سیاسی و اقتصادی، استقلال و هویّت پایدار مردمان ایرانی تبار کُرد در هر کجا بدونِ هیچگونه چون و چرایی در میدان ناسیونالیسم ایرانیِ بدونِ اسلام و شیعه گری است. پتانسیل و نقطهء مشترک این 5 گروه قومی فقط میتواند در فروپاشی منفی جغرافیای ایران باشد که در آینده به ضرر صد در صد مردمان کُرد خواهد بود. همکاری تُرک آذری و اعراب قابل درک هست، امّا پیوستن مردمان کُرد به آنها تحت هر شرایطی کاملأ اشتباه تاریخی جبران برای خودشان خواهد بود. از اینها گذشته گذاشتن مردمان کُرد در کنار إتنیکی های دیگر مانند تُرک و عرب، نسبت به نزدیکی و دوری از هویّت ایرانی امری غیر علمی و بی اساس هست. اتخاذ پیوستن به ناسیونالیسم سالم ایرانی بستگی به بلوغ سیاسی و آینده نگری سیاستمداران کُرد دارد. که در تصمیم خود کاملأ آزاد هستند. برجسته کردن فعلی مسئلهء زبان کُردی در مقابل با سیاستهای کلان منطقه ایِ درازمدت کارشناسانه نیست

■ در دوران باستان سرزمین امروز بلوچستان و جنوب پاکستان «گدروسیا» به آلمانیGedrosien گِدرُزیین نامیده میشده است و یکی از ساتراپ های هخامنشیان بشمار میرفته است. که بر روی نقشهء امپراطوری هخامنشیان امروز هم بروشنی قابل دیدن هست در تاریخ نگاری یونانی و ایرانی "مکا یا مکران" (درخت خرما) نام قدیمی بلوچستان بسیار آورده شده است در کتیبه های داریوش بر بیستون و تخت جمشید به عنوان ساتراپ چهاردهم ثبت شده است، بنا بر این بین نامگذاری "مکا و یا مکران" بلوچستان امروز تا شکل گیری اسلام و هجوم اعراب به ایران "یک هزار سال" هست، ولی معلوم نیست طبق کدام سند و مدرک آقای حسین بُر واژهءِ مکا و یا مکران را عربی و به اعراب نسبت میدهند. !.

■ برخلاف نظر آقای دکتر حسین بُر برای چندمین بار تکرار میکنم ما ملّتی بنام فارس در ایران نداریم، در همین بیت شاهنامامهء فردوسی :{( هم از پهلو و پارس و کوچ و بلوچ //// زگیلان جنگی و دشت سروج)} بخوبی نمایان هست که پارس و اسامی دیگر نام سرزمین است و نه افراد. ملیّت همهء تیره های ایرانی بر اساس مراحل ملّت سازی از باستان تا کنون ایرانی بوده است، دین زردشت از زمان مادها، زبان ایرانی با چند گویش و لهجه، جغرافیای فلات ایران، جهان بینی و فرهنگ ایرانی، و نژاد ایرانی، بنا بر این سرزمینشان هم "ایران "نام دارد. ایالتی از آن پارسه ( پارسی) بوده است. ایران در زمان یونیان و رومیان هم مانند بعضی از کشورها مانند آلمان دارای دو نام ( درونی و بیرونی) شده است، نام درونی در اشکالی چند امّا مانند همیشه "ایران" بوده است ولی در عرصهء بین المللی آنرا "پرشیا" و یا پرزین مینامیدند. که بدستور رضاشاه نام پرشیا برداشته شد و در عرصهء بیرونی و جهانی هم ایران نامیده شد. من نمیدانم اشکال کار کجاست !!.

■ خوب اگر شما و سایر قومگرایان اصرار دارید که پرشیا هم باید باشد، ما دو باره با کمال افتخار نام پرشیا را برای نام بین المللی ایران انتخاب خواهیم کرد. امّا همچنان نام ایران و ملیّت ما در دورن کشور ایران و ایرانی باقی خواهد ماند. نام ایران [سرزمین آریایی ها، آنجا که آریایی ها زندگی میکنند ] خیلی فراگیرتر از "پرشیا" میباشد و همهء تیره های ایرانی از شمال و جنوب و از غرب و شرق و مرکزی را در بر خواهد گرفت. عده ای به واژهء سادهء آریایی ( با وفا، راستگو، با منش) در جهان شناخته شده اعتراض دارند و آنرا مایهءِ تخم کینه و نفرت می پندارند که به آن اهمیّت داده نخواهد شد. چنانکه دیگران هم خود را تُرک، ژرمن، عرب، و به عناوین مختلف مینامند و ما اعتراضی نداریم. معتقدم هستم که انتخاب "نام ایران پلورالیسم" در عرصهء بین المللی از بهترین کارهای رضاشاه بوده است.

▬ آیا دیکتاتوری از این بدتر میتواند وجود داشته باشد که ما نتوانیم از سرزمین مادری و پدری امان از وابستگی نژادی مثلأ آریایی (خوب و یا بد) خود سخنی به میان آوریم، اما در مقابل طبق نوشتهءِ آقای "علیرضا اردبیلی" برای قوم گرایان از جمله تُرک آذری چهار هویّت: 1- هویت زادگاهی 2- هویت منطقه ای 3- هویّت کشوری 4- هویّت جهانی، باید در نظر گرفته شود!!!.

■ آقای دکتر حسین بُر و دیگران از جمله ناصر ایرانپور ( در نوشتار جدید خود:تلقی فاشيستی از ملت و دولت) معتقدند که ناسیونالیسم ایرانی بر سه پایهء:1- مذهب شیعه، 2-زبان پارسی، 3- آریایی استوار هست. این برداشت کاملأ اشتباه هست و تنها وجودِ همین جمهوری اسلامی در 30 سال گذشته مردود شمردنِ این ادعا هست. ناسونالیسم ایرانی آنجا آغاز میشود که به هژمونی و حاکمیّت"دین اسلام و بویژه مذهب و مسلک شیعه گری" صفوی و تُرک تباری پایانی بخشد و تا حد امکان دین اسلام به حاشیه مسائل روزمرهء مردم و از سرزمین ایران بطور کلی رانده شود. آن قشری که مسلک شیعه گری و ایرانی بودن را مبدأ هویّت و ناسیونالیسم ایرانی خود قرار داده اند و میدهند، همان گروه ایرانی غیر پارسی و تُرک تباران آذری هستند. بنا بر این اگر مردمان کُرد و بلوچ خواهان دمکراسی هستند، با اتحّاد با سایر ایرانیان دیگر باید هر چه زودتر این نظام اسلامی، صفوی، قاجاری، و ایرانیان بی هویّت را از مسندِ قدرت پایین بیاوریم و یک حکومت سکولار دمکرات جانشین آن کنیم، زبان کُردی و بلوچی که از شاخه های ربان ایرانی هستند هم رواج داده خواهند شد، تقسیم قدرت که اوّلین شرط دمکراسی است. مذهب و مسلک شیعه گری ایدئولوژی سرکوب ناسیونالیسم و فرهنگ زدایی ایرانی بوده و خواهد بود.

▬ روشنفکری که امروز بین شاخه های دین اسلام از جمله: سنّی و شیعه تفاوت میگذارد، و یکی را بر دیگری ترجیح میدهد و اصولأ هنوز دین را در سیاست اهرم قرار میدهد و اعتقاد دارند که پیامبران فرستادهء نیروی متافیزیک آسمانی هستند، همان بهتر که به مسائل دین باوری و به فلسفهء مرغ اوّل پدید آمد یا تخم مرغ بپردازند و مسائل امروز ایران را به همان مردم عادی واگذارند. به عنوان یک فرد بیطرف میگویم که دین اسلام در اساس یک ایدئولوژی خشونت و تسخیر هست، و شاخهء سنّی آن از شیعه گری آن جنایت های بیشتری را مرتکب شده است. این جای سئوال هست که آیا خلفای ولایت فقیه راشدین از جمله حکمرانان عرب تبار: عثمان، عمر، ابوبکر برای آقای دکتر حسین بُر و سایر پیشوایان قومی سنّی مذهب پیامبر به حساب می آیند ؟!.

■ حکومت ملّی یا ناسیونال اشتات که شما به آن اشاره کردید، ساختار حکومتی جایگزین یا بدیل سیستم ملوک الطوایفی است. در این سیستم دمکراسی، حقوق شهروندی و فردی، تقسیم قدرت سیاسی بصورت عمودی و افقی، عدالت اجتماعی و غیره از شاخصه های ساختاری محوری این سیستم حکومتی نیست. تمرکز، رشد صنایعِ مادر، تشکیل ارتش منظم و منسجم، پاسداری از تمامیّت ارضی، حفاظت از منابع طبیعی و زیر زمینی، ایجاد استقلال سیاسی، پایان دادن به دوران قبیله ای ملوک الطوایفی با اقتصاد بسته و پایاپای آن با جایگزینی اقتصاد گردشی سرمایه داری فرا منطقه ای، ایجاد تولید کالایی، واحد پول یکسان، گذار و هماهنگی زندگی با تکنولوژی صنعتی، برقراری نظم و امنیّت و جلوگیری از آنارشیسم و سایر مسائل زیر بنایی دیگر هست. کتابی 329 با صفحه به زبان آلمانی در مورد حکومت ملّی است. بنا بر این تمنی میشود کمی به مراحل تاریخی فرمهای حکومتی توجه فرمایید که در کدام مرحله از تکامل ساختار حکومتی دمکراسی و تقسیم قدرت سیاسی و حقوق فردی و شهروندی مورد بحث قرار میگیرد.

▬ بر خلاف دیدگاه آقای دکترحسین بُر، مراحل گذار ساختار حکومتی در همهء اعصار و قاره ها یکسان هست و سرزمینِ ایرانِ تنها نمیتواند در جهان یک استثنا باشد. همانطور که تولّد یک نوزاد و مراحل بعدی آن، و یا شکوفه دادن یک درخت سیب تا تبدیل شدن به میوه در جهان یکسان هست.

■ کوتاه سخن بر خلاف نظر شما آنچه مسلم هست از اوایل قرن نوزده در اروپا، و در قرن 20 بویژه بعد از جنگ دوّم جهانی در جهان سوّم، حکومت ملّی در برگیرندهءِ دمکراسی و تقسیم قدرت سیاسی نبوده و نیست. بیمسارک در آلمان، دوگل در فرانسه، رضاشاه در ایران، و کمال آتاتورک در ترکیه، آدمهای دمکراتی نبودند که سیستم دمکراسی را پیاده کنند، آنها برابر با مراحل تکاملی زمان خود وظایف دیگری داشتند.

■ درستی دیدگاه شما همین جا زیر سئوال خواهد رفت که شما اعتقاد دارید که %70 در صدر ساکنین ایران زبان مادری و یا گویشهایی از زبان فارسی نیست. در صورتیکه 87% در صد از مردم ایران امروز ایران برخاسته از مردمان هند و اروپایی ایرانی تبار با زبانهای ایرانی هستند. اگر شما گذشته از زبانهای عربی و زبان ترکیبی تُرکی، الفبای زبانهای دیگری که از آنها نام می برید را بنویسید و تفاوت آنها را با الفبای زبان فارسی بیان کنید آنوقت مورد بحث کارشناسانه قرار خواهد گرفت. مگر زبان بلوچی یکی از زبانهای ایرانی و هند و اروپایی نیست ؟!.

■ مسئلهء مهم دیگری که شما و پیشتازان قومی دیگر از ساختارحکومتها دارید، باز هم نگاه قومگرایانه هست که همهء پدیده ها را از زاویهء قومی می بینید. بهترین تعریف از حکومت بیان کارل مارکس هست که میگوید: نمادِ حکومت زاییده و در نتیجهء ظهور طبقات در یک جامعه و جغرافیا میباشد. بنا بر این حکومت یک ارگان سیاسی به نمایندگی از طبقاتی هست که قدرت سیاسی و اقتصادی را در کنترل خود دارند و میتوانند خود را بالا بکشند. با این تعریف و برداشت از مارکس وظیفهء یکایک ماست که ساختار حکومتها را از دریچهء طبقاتی بررسی کنیم. بعد از ورود اعراب با ساختار خلیفه گریِ خود و پس از آن تُرک تباران مانند دوران برده داری و دوران خاوندی یا مالک و رعیّت دو طبقه وجود داشته اند یک طبقه مردمان مهاجم اعم از عرب و تُرک که حکمرانی میکردند و طبقهء دیگر تیره های ایرانی دیگر بودند که در خانهء خود در ساختار قدرت سهیم نبودند و تحت ستم چند گانه قرار داشته اند.

■ در زمان سلسلهء پهلوی هم ساختار حکومت طبقاتی بوده است که ریشه در دوران قاجار داشته و میتوان گفت ساختار قدرت در ایران را هنوز ترکیبی از همان 10% درصد ایرانیان بویژه مرکز نشین غیر پارسی و تُرک تباران دانست. نه اینکه مسئول عملکرد چنین حکومتهایی ایرانیان و یا بقول شما پارسی ها نبوده و نیست، تازه خشن ترین فرهنگ سیاسی و اجتماعی بر آنها هم روا شده است. نسبت دادنِ پیامد هایِ شومِ حکومتِ مرکب از: « 10% ایرانیانِ بی هویّت را با مردم تُرک آذری تبار» را در کارنامهءِ 90% درصد ایرانیان که اصلأ در ساختار قدرت و تصمیم گیری کوچکترین نقشی را نداشتند امری بسیار نادرست و غیر عادلانه است. در زمان نخست وزیری" علی امینی" تُرکِ قاجار در دورهء پهلوی ها است که به مناطق عشایری و فئودالیتهءِ ایران بویژه غرب و جنوب غربی کشور شدیدترین حملات و باعث خون ریزیها شده است.

■ بر خلاف دیدگاه آقای حسین بُر من پیوسته خواستار یک حکومت غیر متمرکز بوده ام و خواهم بود، امّا این غیر متمرکز بودن ما بر اساس حقوق فردی و شهروندی و نیازمندی آینده نگری تقسیماتِ جغرافیایی برابر با مراحل رشد و توسعه کشور و هماهنگ با مناسباتِ جهان امروز و حداقل تا سه دهءِ دیگر هست. بستر این عدم تمرکز و تقسیم قدرتِ سیاسی این هست که دوران فئودالیته و تشکیلِ حکومتهایِ ملّی، منطقه ای، قومیِ، یکدست پایان پذیرفته و مراحل گذار از حکومت ملّی" ملّت دولت" به ساختار حکومت " دولت ملّت" در عصر گلوبال گذار کرده است. این غیر متمرکز بودن ما با نگاه غیر متمرکز دکتر حسین بُر که میگویند ایران را در جایگاه 1400 سال پیش باید دید و تقسیمات غیر متمرکز ملوک الطوایفی ایشان بر سکوی قومی، نژادی، زبانی، و دینی هست تفاوت بنیادی به درازای هزار سالهء تاریخ دارد.

■ در رابطه با ساختار حکومتی فدرالیسم، بطور مستقیم و غیر مستقیم 12 نوشتار تحقیقی انتشار داده ام و از اوّلین کسانی هستم که گفتمان فدرالیسم را در فضای سیاسی مطرح کرده ام، امّا آن برداشتی که جهان و ما از فدرالیسم داریم با برداشتِ قومگرایان در ایران، از زمین تا آسمان فرق دارد، در محافل سیاسی ایران متأسفانه فدرالیسم را با فئودالیسم و ملوک الطوایفی عوضی گرفته اند، فدرالیسم با رونق و رواجِ عملیِ لیبرال دمکراسی مطرح شد و کسانیکه با فرهنگی محدود خواهانِ استقلالِ قومی هستند و یا اعتقاد دارند که در ایران مانند اروپا هنوز مرحلهء فئودالیته، بورژوازی، سرمایه داری ملّی، مدرنیسم، و پُست مدرنیسم سپری نشده است و تازه آنرا به 1400 سال پیش بر میگردانند، جایی برایِ صحبت کردن از فدرالیسم زیر محموعهء لیبرال دمکراسی ندارند. اندیشه ای که بجای آشتی دادنِ سازندهء تضادهایِ طبقاتی، با دامن زدنِ به آنها آنرا اسلحهءِ مبارزاتی خود در قرن 21 قرار میدهد هنوز در عصر ما قبل مدرنیته است، در صورتیکه جهان و ایران امروز هزار سال جلوتر چنین اندیشه ای میباشد.

■ فدرالیسم نژادی، قومی، زبانی، جغرافیای خاص، و فدرالیسم قانونگذار، فدرالیسم بر اساس تقسیمات ملوک الطوایفیِ دوران قرونِ وسطی در ایران امکان پیاده شدن را ندارد. فرض را بر این میگذاریم که فدرالیسم بر اساس ملوک الطوایفی آقای دکتر رضا حسین بُر را بخواهیم پیاده کنیم، جغرافیای بلوچستان کجاست ؟ آیا دکتر حسین بُر نظر دارند جغرافیای: سیستان، خراسان جنوبی، کرمان، استان هرمزگان، استان بوشهر تا تنگهء هرمز را جزء فدرال بلوچستان کنند؟ در استان خوزستان با اقلیّت عرب تبار چکار خواهید کرد، در استان فارس با اقلیّت تُرک قشقایی چه میکنید، مردمان تُرک آذری تنها شهر تهران را چگونه و با چه روشی به آذربایجان شرقی و اردبیل باز خواهید گرداند، چه قانونی را با استان مازندران و گلستان بکار خواهید برد. و بسیار مسائل دیگر. غیر از این هست که شما میخواهید فرش رنگارنگ بهم تنیده ای را که پدیده ای هنری، تاریخی، سیاسی، اقتصادی، و فرهنگیِ همنواخت را بهم بزنید که آنگاه هیچ تکه و رنگی از آن دیگر ارزشی نداشته باشد، چشمه ساری را بخشکانید که شاید در آن معدن طلایی نهان شده باشد !

■ تنها ساختار سیاسی حکومت مطلوب آیندهء ایران، حکومتی سکولار، دمکراتیکِ غیر متمرکز مدرن، بر اساس حقوقِ فردی و شهروندی است، که در بلوچستان فردی کُرد تبار این امکان را داشته باشد که بتواند بر اثر شایسته سالاری بالاترین مقامِ سیاسی را برابر با موازین دمکراسی کسب کند و یک فرد بلوچ هم بتواند در تهران، شیراز، و سنندج استاندار و شهردار، و در ایران رئیس جمهور شود و فردی عرب تبار در اردبیل در مقام فرماندار و استاندار به مردم بومی آنجا خدمت کند.

▬ براه اندر آگاهی آمد به شاه //// که گشت از بلوچی جهانی تباه

▬ هم از پهلو و پارس و کوچ و بلوچ //// زگیلان جنگی و دشت سروج

|دسامبر| 2010| آلمان|

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.