محسن نامجو بر روی ترانه و آهنگ قدیمی خویش بنام «ترنج» ویدئوی جدیدی (احتمالا در آمریکا) ساخته است. موتیوها ، مونتاژ و سکانسهای مختلف این ویدئو میتواند برای یک نشانهشناسی روانشناختی این اثر و هنرمند موثر باشد و میتواند هر چه بهتر به درک حالات بحران هنرمند و انسان در تبعید و در کل انسان ایرانی گرفتار بحران مدرنیت موثر باشد و چشماندازی دیگر بر آن ایجاد کند. این نوشته سعی در نگاهی روانشناختی و اجمالی به این اثر میکند:
آهنگ و ترانه «ترنج» قدرت خویش را از حالت شوریده و عارفانه خواننده و متنی میگیرد که همزمان در یک جهان مدرن و گرفتار بحران مدرنیت مثل ایران قرار دارد و متنی عارفانه ( به طور عمده از خواجوی کرمانی) را با حالت و ساز و ملودی مدرن اجرا میکند. پارادکس و تناقض این شوریدگی عارفانه و آن فریاد و خشم و ملودهای مدرن، سازهای مدرن باعث قدرت این آهنگ میشود، زیرا بدینوسیله همزمان تناقضهای جامعه و فرهنگی را بیان میکند که سراپا اسیر این دوپارگی یا چندپارگیهای فرهنگی است. نامجو در این ترانه نمیتواند حالت تراژیک/کمیک این عارف و متن شوریده را در بطن جهان مدرن نشان دهد. عارف و فرهنگ کاهنانه/عارفانهای که همیشه اسیر «نگاهی» و یاری، آرمانی و «ترنجی» است و یا خیال میکند که او «هاله نور» دارد و «ترنج» این جهان است. یا اول معبود است و طبیعتا فردا میخواهد ترنج و مراد باشد.
این ترانه قوی و خوب از نامجو در بطن جامعه ایرانی هر چه بیشتر این تناقضات را نشان میدهد و میل رهایی از این تناقضات و رسیدن به معشوق و سعادت و عشق را دارد؛ چیزی که خواستی طبیعی و منطقی است اما او نمیتواند اصولا تراژدی و کمدی نهفته در این متن عارفانه را نشانه دهد که خود بخش مهمی از معضل است و بدون رهایی از این «سناریوی عارفانه» و از این عشق تراژیک و خراباتی عارفانه، جامعه ایرانی ناتوان از دستیابی به عشق مدرن و تراژیک/کمیک، دستیابی به روایات مدرن و یا خاص و بالغانه خویش از عشق و زندگی است. همانطور که برای این سعادت نوین این جامعه نیاز به عبور از نگاه اخلاقی و شرمسار کهن و دسترسی به نگاهی دنیوی و اخلاق نوین و آری گویانه به زندگی و عشق دارد.
حال نامجو در جهان مدرن است و همانطور که در نقد قبلیم بر آلبوم آخرین او (1) بیان کردم، هر چه بیشتر در حال نشان دادن تناقضات خویش به عنوان یک هنرمند در بحران نیز هست و آینده او بستگی به این دارد که تا چه اندازه با خویش و هنرش صادق است. تا چه اندازه او قادر است از این بحران مدرنیت عبور کند و به استیل هنری خاص و چندلایه مدرن خویش دست یابد. هنری که هم ریشه در فرهنگ خویش دارد و هم همزمان قادر به پذیرش المانهای مدرن در خویش بوده است و میتواند نگاهی تراژیک/کمیک ایجاد کند، یا در حالت بهتر مثل جویس، ناباکوف و غیره نگاهی چندلایه و لحنی چندلایه و چندفرهنگی ایجاد کند. اثری متفاوت و جذاب و یک «غریبه آشنای» اغواگر و متفاوت برای فرهنگ ایرانی یا فرهنگ مدرن غربی خویش ایجاد کند. همانطور که فرهنگ ما در هر عرصه محکوم به ایجاد این تلفیق و رنسانس و نوزایی است. زیرا مدرنیت نه قابل کپی برداری است و نه میتوان بدون نکات سالم فرهنگ خویش به یک رنسانس و قدرت نو دست یافت.
در ویدئوی جدید نامجو اما دقیقا این «حالت تراژیک/کمیک» این عارف گرفتار در فضای مدرن آشکار است و جالب این است که این حالت نو بدون قصد و «ناخودآگاهانه» توسط هنرمند و کارگردان ایجاد شده است. ویدئو نشان میدهد که نامجو میخواسته است ویدئویی جدید از این آهنگ خویش در یک فضای نو و موتیو نو یجاد کند تا قدرتی بیشتر به کار خویش ببخشد و نزدیکی خویش به جهان راک و موسیقی مدرن را نیز نشان دهد. اما چون او و کارگردان متوجه بحران تراژیک/کمیک نهفته در متن ترنج و معنای «بینامتنی» مهم فضاهایی نبوده اند که انتخاب کرده اند، ازینرو این اثر به یک «واقعیت دیگر و مهمتر» اشاره میکند که ناخودآگاه در متن جاری میشود، به خاطر بحران هنرمند و تلاقی بینامتنی متون مختلف سنتی و مدرن.
زیرا این اثر اکنون در فضایی اجرا میشود که معمولا آهنگهای راک اندرول و غیره اجرا میشود و ما معمولا در آن در یک طبیعت و یا جاده طولانی آمریکایی خواننده راک اندرول یا مدرن را با گیتارش بر روی صخرهها و یا در مسیر جاده میبینیم تا بدینگونه میل به آزادی، لمس تنهایی عمیق در جهان مدرن، میل به عشق و همزمان درک ناممکنی و حالات تراژیک/کمیک یا خشونتبار آن، نزدیکی به جسم و طبیعت و خرابی همزمان جسم و طبیعت در ذهن بیننده تداعی شود. این ترانه های مدرن نیز دقیقا به این تنهایی مدرن، میل به عشق و زندگی و تناقضات این عشق و زندگی مدرن و همزمان به خشونت و درگیری مدرن میپردازند. موتیوها و حالاتی که با فیلمها و موزیک کلیپهای فراوانی همپیوند است و یک «متن بینامتنی» است.
حال در این فضای «بینامتنی» ما هنرمند عارف و شوریده حال خویش را میبینیم که با ساز خویش در حال راه رفتن بر روی همان جاده ها و در همان طبیعت بیکران است و بر سر همان صخرهها ساز میزند و تکانهایی به خویش میدهد که نماد رقص اوست. اما همه این حالات در بطن این صحنه و موتیو بینامتنی مدرن بسیار غریب و ناموزون، بدون پیوند و از جهاتی بسیار کمیک و خندهدار است. تراژیک است. این تراژدی هنرمند و فضای عارفانه در بطن جهان مدرن است که به ناچار محکوم به شکست است و از طرف دیگر مثل امروز درون این نسلی بوجود می آورد که حالا بدون درک عمیق «هیچی و پوچی مدرن» یکدفعه پوچگرا میشود و میخواهد حساب دنیا را برسد و فقط حال بکند و متوجه نیست که درک عمیق «هیچی و پوچی» یعنی اینکه که حتی حساب دنیا را و حساب دیگری را رسیدن ممکن نیست و فقط یک توهم است. این پوچگرایی جدید و میل شکاندن هر قانون روی دیگر همان سکه عارفانه یا اخلاقی قدیمی و گرفتاری در همان فضا و بحران سنتی یا مدرن ایرانی است و بناچار حرکات این نسل جدا از قدرتهای نوین آن از جهاتی عجیب مالیخولیایی، «ترنجوار»، کمدیوار و چندپاره است. آینده آنها نیز بستگی به این دارد که تا کجا میتوانند این قدرتهای نوین خویش را رشد دهند و هر چه بیشتر از این بحران عبور کنند.
راه رفتن و رقص نامجو در این «متن و صحنه مدرن» دقیقا راه رفتن کمدی وار عارف شوریده ای است که هنوز دنبال وصال با معشوق در این فضای مدرن یا پسامدرن میگردد و کل فضا به این رقص عارفانه و شوریده او میخندد. ازینرو حالات رقص او نه رقص سرخ پوست شکست خورده ای است که حال در این فضای مدرن و زمین نیاکانش بدنبال ارتباط ناممکن با «روح پدران» خویش است و لااقل پیوندی عمیق با این زمین و طبیعت دارد، جزوی از او و تاریخش است و نه رقص راک اندرول و یا مدرن یک «هنرمند» مدرن است که از تنهایی مدرن و عشق تراژیک/کمیک مدرن خویش، از خشونت مدرن خویش و جهان مدرن سخن میگوید. این حالت کمدی و شوریده حالت یکایک ماست که هنوز در بحران و بنبست مدرنیت عمیق گرفتاریم و یا این حالت را در مسیر بحرانمان چشیدهایم.
این موزیک ویدئو بیش از هر چیزی از بحران جدیدی سخن میگوید که نامجو و هر هنرمند، روشنفکر مدرن ایرانی به ناچار بایستی از درون آن عبور کند اگر واقعا میخواهد به قدرتی نو و مدرن و چندلایه تبدیل شود. در نهایت این بحران و بنبست، این حالت تراژیک/کمدی ناخودآگاه نامجو در این ویدئو حالت جامعه و فرهنگ گرفتار ما در بحران مدرنیت است؛ در بنبست مدرنیت است.
جامعه و هنرمند ما هر چه بیشتر به بحران و تناقض خویش و عقبماندگی خویش پیبرده است و به ضرورت تحول مدرن. اما این نصف کار است. بخش مهم تحول این است که حال بتوانی با پذیرش ترمیزی و سمبولیک المانها و مباحث مدرن در بستر فرهنگی خویش، به یک قدرت نو و متفاوت، به یک رنسانس نو و متفاوت مدرن دست یابی. تا بتوانی با قبول مبانی دموکراسی و گیتیگرایی مدرن بر بستر فرهنگی و ویژگیهای فرهنگی خویش، به جهان متفاوت و ساختار متفاوت و مدرن خویش دست یابی؛ به گیتیگرایی مدرن و فردگرایی مدرن خویش دست یابی. تا بتوانی از بنبست کنونی جامعه و فرهنگ ایرانی، هنر ایرانی هر چه بیشتر عبور کنی و به جهان و نگاهی چندلایه، مدرن و متفاوت دست یابی. تا بتوانی از بنبست ناگزیز روشنفکر ایرانی عبور بکنی و قادر به دست گرفتن جهان مدرن و جهان سنتی در دستان خویش به سان روشنفکر ایرانی، سنجش همه چیز و ارزش گذاری دوباره همهی الواح کهن باشی و ایجاد جهانها و روایاتی نو و همیشه ناتمام. تا بتوانی به عنوان هنرمند ایرانی در هر حادثه معمولی از عشق و اروتیک روزانه در خیابانها و خانه های درون ایران، یا در زندگی و عشق مهاجر ایرانی در اروپا و آمریکا، همزمان متون قدیمی مثل لیلی/مجنون، شیخ کنعان و دختر ترسا، عارف و معبود، کاهن و زن، داش آکل و مرجان را ببینی؛ یا بتوانی در داستان و متن عارفانه و اشعار کهن لحن نو و موتیو نو بیاوری. در هر حادثه روزانه و معمولی جهانی دیگری ببینی و در هر متاروایت بزرگ و متن بزرگ فرهنگیت چون عرفان و اخلاق و مذهب، حادثه کوچک چون حسادت روزانه و معمولی مردان و زنان و یا هراسهای کودکانه و انسانی، بس انسانی.
ازینرو من به دوستان پیشنهاد میکنم حال از این چشمانداز روانکاوانه به این موزیک ویدئو نگاه بکنند و هر چه بیشتر به این بن بست کمدیواری و شوریدهای توجه بکنند که خواننده مدرن در صحنه و عارف (زیرمتن) در این متن و فضای مدرن به آن گرفتار است. بنبست مدرنی که حتی هدایت و فروغ نیز به شیوه دیگر در آن گرفتار ماندند و ابتدا با نسل ما مهاجران چندمتنی و روشنفکران و هنرمندان چندمتنی درون ایران، امکان عبور از آن برای اولین بار بوجود آمده است. تا بتوان به جای این عارف و شوریده مضحک و خنده دار، به جای مومن بنیادگرا و کمدی وار و تراژیک، حال ما با نسل عارفان و عاشقان زمینی خندان، با نسل و حالات مومنان سبکبال و خردمندان شاد ایرانی روبرو شویم که قادر به ایجاد روایات نو، مدرن و تلفیقی از هر متن و از خویش هستند؛ هم یک «ایرانی مدرن» و همزمان یک «اروپایی مدرن» هستند و در هر دو فرهنگ خویش چیزی متفاوت هستند و نماد جهان جدید و هزار روایتی که در راه است. نماد جهان مدرن و رنگارنگ ایرانی و نماد و تبلور اروپا و آمریکای مدرن و چندصدایی که در حال تولد است. باری انتخاب با ماست که اینگونه شوریده وار و کمیک و اسیر بحران در متن مدرن بمانیم و یا چیزی نو بوجود آوریم.
آینده نامجو نیز بستگی به این دارد که تا کجا بتواند به این تحول نو دست یابد. باشد که این نوشته به او در درک بحران عمیق عشقی و مدرن نوین خویش کمک کند. زیرا مطمئنم نامجو اینقدر لااقل با خودش صادق است که بداند عمیقا در این بحران جدید گرفتار شده است و برای عبور از آن دیدن این جهات کمیک خویش و خندیدن به خویش و یادگیری از نسل ما نیاز دارد که این بحرانها را از سر گذرانده ایم؛ همانطور که ما از هر قدرت و توان او و هر فرد و نسل دیگر خوشحال میشویم. زیرا اینجا محل هزار روایت و هزار بازی مدرن است، اینجا بستر خنده و شادی، دیالوگ رندانه و نظربازانه، محل بازی تراژیک/ کمیک ما بازیگران مدرن ایرانی است و نامجو به این بستر و صحنه نو تعلق دارد اگر بتواند هر چه بیشتر از این بحران بگذرد.
ویدئوی جدید نامجو ( ریمیکس ترنج)
« http://www.youtube.com/watch?v=9rLrAh_Dx8Y
ادبیات:
http://www.sateer.de/1981/10/blog-post.html
بخشی از ترانه ترنج از خواجوی کرمانی:
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن به دست نائی
گفتا تو از کجائی که آشفته مینمائی
گفتم منم غریبی از شهر آشنائی
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت دارم سر گدائی
گفتا به دلربائی ما را چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی
(خواجوی کرمانی )
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید