رفتن به محتوای اصلی

حزب مشروطهءِ ایران و ساختار فدرالیسم
16.10.2010 - 15:01

◄ برای پی بردن به پایگاه طبقاتی، جایگاه، و هدف نهایی حزب مشروطهءِ ایران در خانوادهءِ سیاسی کشور، با تجزیه و تحلیل و همراهیِ سیاست ورزی این حزب در مدّت زمانی، ارزیابی خود نسبت به این حزب را در اواسط سال 2008 میلادی، در نوشتاری در سه بخش با نام: "حزب مشروطهءِ ایران حزبی نه امروز و نه برای فردا " در سایت ایران گلوبال انتشار دادم. در بخش دوّم این نوشتار به مفهوم واژه ای و سیر تکاملی حکومتِ مطلقهء سلطنتی در انگلستان پرداخته شد. بخش سوّم و پایانی بطور مختصر به چگونگی و تفاوتهای بینادی مراحل گذار مشروطهء سلطانی در کشور تُرکیّه و ایران میپردازد .

◄ بخش یکم این نوشتار به جایگاه طبقاتی و پایگاه اجتماعی طرفدارانِ حزب مشروطهء ایران پرداخته و با روش اثباتي مستند نتیجه گرفته شد که افرادِ این حزب بویژه پیشتازانِ آن از بازماندگانِ پارسیانِ زیر مجموعه ای از ده تیرهء هخامنشیان و ساسانیان که در غرب و جنوب غربی ایران امروز میزیستند نمیتوانند باشند، با این برداشت مطابق با رعایتِ اصول دمکراسی مدرن و دیدگاهِ لیبرالیسم دمکراسی جایز نیست که حزب مشروطه با ایدهء محور و تمرکزگرایی در میدانِ سیاسیِ و اقتصادِ کشور خود را به نمایندگی از سویِ ملّتِ تاریخي ایران [ بویژه پارسیان] معرفی کنند،

◄ افرادِ بنیادگذار حزب مشروطه با مجموعهء ترکیبات بدنهء آن به گونهء إتنولوگی و شناختِ متدلوژیک امروز فقط میتوانند بخش کوچکی از ملّتِ ایرانی باشند که بدونِ وابستگیهای قومی، نژادی، باورمندی، در اثر مکانیزم درونی و رشدِ تولیدِ کالایی در فاز سرمایه داری ملّی در دورانِ شکل گیریِ ملّت دولت [ناتسیونالِ اشتات] خاندانِ پهلوی شکل گرفته است. ترکیبات قومی و پایگاهِ طبقاتی پیشتازان حزب مشروطهءِ امروز، از همان گروه و افرادِ آمیحته از إتنیکی ایرانیانِ غیر پارسیِ شهر تهران و تُرک آذری هستند که حاکمیّتِ سلسلهءِ قاجار، سلسلهءِ پهلوی، و جمهوری اسلامیِ ولایت فقیه امروز را تشکیل داده اند و میدهند.

سرزمین ایران از حکومتِ ترکیبی تهران نشینان غیر پارسی و تُرک آذری در هر سه دورهءِ تاریخی قاجار، سلسلهءِ پهلوی، و جمهوری اسلامی امروز خاطرهءِ خوبی ندارد، و دیگر مایل به تکرار و تحمّل چنین ساختار حکومتی در کشور نیست. ولی حزب مشروطهء ایران در چهره ای دیگر خواهان بر قراری این مرکزیّت با ابزار حکومتی از چنین ترکیباتی میباشد.

◄ هدف حزب مشروطه جایگزینی دمکراسی و بر قراریِ عدالتِ اجتماعی، و توسعهءِ فراگیر اقتصادی و اجتماعی، فرهنگی در کشور نیست، بلکه همچنان نگهداشتنِ کلید شیرازه و چرخش اقتصادِ کلانِ کشور در دست این دو گروهِ خودی میباشد، که نتیجهءِ آن تمرکز قدرتِ سیاسی در چنگ همین دو گروه یعنی ایرانیان تهران نشین و تُرک آذری میباشد. چنانکه در دورانِ قاجار، پهلوی 1 و 2، و امروزِ جمهوری اسلامی هم چنین بود و هست.

◄ باید تأکید کنم که من به عنوانِ یک فردِ ایرانی با خاندانِ پهلوی هیچگونه مشکلِ اساسی ندارم و بیشتر ار بدنهءِ حزب مشروطه نوشتاری و گفتاری خدمات آنها را در حوضهء سیاسی برجسته کرده ام و شاهزاده سیروس پهلوی را هم فردی شایستهءِ رهبری در جنبش نوین ایرانیان مناسب می بینم، امّا باید به صراحت گفت که وجودِ حزب مشروطهءِ سلطنتی به وحدتِ ملّی، برای جایگزینی دمکراسی، عملی کردن مردم سالاری، شتاب روندِ پلورالیسم، یکسان سازی که پایه اولیهءِ هر حکومت دمکراتیک و مِدرن هست، نقش یک سد بازدارنده را دارد که از دورانِ گذار این مراحل جلوگیری میکند. برای نمونه به چند اهرم بازدارندهءّ این حزب اشارت میرود:

1- حزب مشروطه بعد از فروپاشی اردوگاهِ سوسیالیسم، با اعلام موجودیّت، فعالیّتِ سیاسی خود را آغاز کرد ولی تا کنون تحلیلی ارائه نداده است که چرا و به چه مناسبتی حزب مشروطهءِ در آن زمان جهان بینی و فلسفهءِ لیبرال دمکرات و یا سوسیال دمکرات و یا جهان بینی های راسیونال دیگر را انتخاب نکرد و تنها بک فُرم حکومتی را در مقابل جمهوری اسلامی گذاشت، که بنا به عوامل مختلف بسودِ نظام ولایت فقیه تمام شد و میشود. از همه مهمتر حزب مشروطه تا کنون ناتوان بوده است که با تحلیلی بیان بدارد که چرا ساختار حکومتی سلطنتی را مناسب جامعهءِ امروز ایران میداند !. در صورتیکه سامانهءِ مراحلِ تکاملی، شرایطِ سیاسیِ جهانی و بویژه اتمسفر رنگین کمان و چند صداییِ سیاسیِ درونِ کشور از فاز ساختار پادشاهیِ سلطنتی در هر شکل آن گذر کرده است.

◄ شاهزاده رضا پهلوی اگر بخواهد بطور جدی در عرصهء درونی کشور و جهان پیرامونی آینده نگری و ایراندوستی خود را صد در صد به اثبات برساند، و نهایت توانمندی های خود را در خدمت به ایران و به ملّت ایران عرضه بدارند و از خطراتِ فروپاشیِ این سرزمین جلوگیری کند، ضرورت دارد که بطور رسمی و هر چه زودتر چشم پوشیِ خویش را از نظام سلطنتی اعلام بدارند، گرچه ایشان اندیشمندانه و با شجاعتِ تمام بارها اعلام داشته اند که ملّت تعیین کنندهء حکومتِ آینده خواهند بود.

حزب مشروطه اگر امروز نه فقط پسوند لیبرال دمکرات را بلکه هر پیشوند و پسوند مدرن دیگری را هم به نام و گردنِ خود بیاویزید، در ماهیّتِ امر سیاسیِ این حزب تفاوتی نخواهد داشت و همان حزب ترکیبی و باقی مانده از دورانِ قاجار بوده و خواهد بود. حزب مشروطه بعد از فروپاشی اردوگاهِ سوسیالیسم، بر کُرسیِ حزب تودهءِ خیانتکارِ منحل شده نشسته و با برعهده گرفتن وظایفِ آن نقش سیاست پردازی را در قطب بندیهایِ سیاسی در کشور بازی میکند. ساختار حکومتِ سلطنتی را هم که مطرح میکند، عاملی بازدارند، همسو در جهتِ حاکمیّت رژیم اسلامی، تفرقه اندازی در بینِ ایرانیان و بسودِ دشمنان و تجزیه طلبانِ قومی خواهد بود.

2- ملّت سازی فارس: حزب مشروطه بطور مستقیم و یا با واسطه، خود را به نمایندگی از ملّتی ساختگی بنام" فارس" که ساخته و پرداختهءِ جمهوری اسلامی، و تجزیه طلبان قومی میباشد، به بازار سیاسی ایران میفروشد، و با قرار دادنِ پشتازان این حزب در مرکز فارس گرایی، ایرانیان ساکن جغرافیای غرب، جنوب غربی، و جنوب را که بدونِ تردید از بازماندگانِ هخامنشیان و ساسانیان میباشند را قوم مینامد. اختراع کنندگان این "ملّت فارس" باز هم تهران نشینان غیر پارسی، و بویژه تُرک آذری و قاجار تبار هستند، که بطور کلی با جغرافیایِ پارسیان و مردمانِ باز مانده از ایرانِ باستان هیچگونه پیوندی ندارد. در همین راستا با وجودِ منابع اطلاعاتیِ دانش محور فراوان در رسانه های گروهی، هنوز هم نوشته هایِ احمد کسروی تُرک آذری در مورد ایران شناسی که بسیاری از آنها زیر سئوال رفته اند، هدفمند منبعِ مراجعه کنندگانِ بسیاری میباشد.

◄ امروز هم حزب مشروطه از تبارانِ احمد کسروی از جمله: رامین جهان بیگلو، آریا آجرلو، مسعود دیوانی فرد، و سر دبیر روزنامه و سایت اینترنتی "تلاش" (که گویی سندِ مالکیّتِ ایران را در جیب خود دارد)، موضوع ایران شناسی و تعیین نژادها و اقوام و تقسیم سرزمین ایران را به آنها واگذار کرده است. فردِ ترک قاجار تبار بنام محمّد امینی که مدرکِ ایران شناسی خود را از حزب مشروطه دریافت کرده است تا چندی پیش ادعا میکرد که پارسی ها و یا فارس ها فقط در شهرهای حاشیهءِ نشین کویر لوت و دشت کویر میباشد، اکنون که آخرین تحقیقاتِ مستند، گفته ها و نوشته های ایشان را مردود میشمارد، جدیدأ تبلیغ میکند که ما ملّتی بنام فارس در ایران نداریم زیرا ایلی بنام پارس در ایران امروز یافت نمیشود !!!. این تاریخ شناسِ حزب مشروطه نمیدانند که "پارس" بر اساس نام قوم و ایلی خاص نیست، بلکه نام جغرافیا و بر گرفته شده از نام باستانیِ رشته کوهِ زاگرس "پارزا " میباشد که همچنان سرفراز و قد برافراشته استوار سر به آسمان می بالد.

طبق کدام قوانینِ بین المللی و دانشِ مردم شناسیِ علمیِ مستند حزب مشروطه بخود اجازه میدهد که اوّلأ خود را نمایندهءِ ایرانیان باستان بنامد، دوّمأ غیر ایرانیان را بکار بگیرد، تا در موردِ سرزمین و سرنوشت تیره های قومی ایرانیان فرمان صادر و تعیین نوع ژنتیکی کنند!؟.

◄ نام "پرسیس" به یونانی،، به انگلیسی "پرشیا"، به فرانسوی "پرس" و به آلمانی" پرزا" ( پارس، پارسی، فارس) که از نام باستانی کوهِ زاگرس گرقته شده است. در زمان رضاشاه، بوسیلهء چند نفر از ایرانیان غیر پارسی مانند "سعید نفیسی، محمدعلی فروغی، و سید حسن تقی زاده (تُرک آذری تبار)، در آذرماه 1313 شمسی برداشته شد و از آن به بعد در عرصه بین المللی بر این سرزمین هم نامِ" ایران" گذاشته" شد. گرچه جنبش نازیسم در آلمان بر این تغییر نام دخالت داشت، ولی آیا برداشتنِ نام "پرشیا " بر سرزمینِ ایران به این مناسبت بوده است که شخصِ رضا شاه و محقیقِ باستان شناسِ در بالا مذکورِ ایشان خود پارسی و از جغرافیایِ غرب و جنوب غربی و جنوب نبودند !؟. و به همین جهت آنرا برداشتند، و نام ایران را بر آن گذاشتند!

◄ حال چه سیاست و حکمتی در این نهفته است که امروز حزب مشروطه بر خلاف دیدگاه رضاشاه، دو باره نام، "پرشیا " یا فارسی را برجسته میکند و خود را بنام ملّتی ساختگی بنام فارس مطرح می نماید، آیا سیاست مداران و کارشناسانِ آکادمیکِ حزب مشروطه در قرن 21 هنوز نمیدانند که جغرافیایِ حقیقی پارسیان و هخامنشیان کجا بوده و امروز در کجا میباشد !؟ مگر میشود نام بخشی از جغرافیایِ سرزمینی را بنام آن کشور برجسته کرد، امّا ساکنانِ اصلیِ این جغرافیا از گذشته تا به امروز را نادیده گرفت و با قوم نامیدن آنها به حاشیه پرتاب و از تاریخ بیرون انداخت و بجای آنها با صادر کردن شناسنامهء پارسی تباری جعلی برای تُرک تباران آنها را مالک و ناظرِ بر این سرزمین کرد و بر تخت سیاست نشاند!؟.

◄ آقای دکتر داریوش همایون، در نوشتهءِ اخیر خود بنام: "لیبرال دمکرات و مسئلهءِ قومی" مردمانِ ایرانی شمال کشور یعنی گیلگ و مازندرانی را جزءِ اقوام بر نمی شمارند ولی مردمانِ غرب، جنوب غربی، و جنوب کشور را که هنوز هم یک دست در جغرافیایِ پارسیان روزگار میگذرانند را قوم غیر پارسی می نامند. اگر قرار باشد امروز تیر ه های ایرانی تبار گیلک و مازندرانی که 1500 کیلومتر تا سرزمین پارسی ها فاصله دارند، ملّت فارس نامیده شود، دیگر تیره های ایرانی که از باستان تا کنون در جغرافیایِ پارسی ها بوده اند و هستند باید هم ملّت فارس نامیده شوند!. تا کنون در هیچ کتاب و منابع اطلاعاتی، ایران شرقی، ایران مرکزی، و ایران شمالی را به هخامنشیان و ساسانیان نسبت نداده است، امروز چنین درسهای تاریخی و مردم شناسی را به شاگردان ابتدائی دبستان هم نمی توان تدریس کرد که آفای همایون تلاش در جا انداختن آنها را دارن !. چنانکه از رویِ نقشه ها پیداست اگر مردمانِ زاگرس نشین از شمال تا جنوب قوم غیر پارسی هستند، ایران مرکزی، ایران شرقی، و ایران شمالی هنورز معلوم نیست از چه درخت و ریشه ای هستند. جای بسی تعجب هست که در قرن 21، آقای دکتر همایون و افرادی مانند محمّد امینی وابستگی نژادی، تعیین هویت، و علم مردم شناسی زا به مانند تقسیم کردن حلوا می پندارند که هر روز نوعی از آنرا در بین افراد مورد پسند خود و در بین مردم ایران تقسیم و به این و آن هدیه میکنند!!!.

◄ بنیاد گذاران اندیشهءِ متافیزیک چاهِ جمکران، سینه و رنجیر رنی های دینی، خمینی را در کرهءِ ماه دیدن، و سایر مسائل این چنینی، آخوندها نبودند و نیستند، افرادی مانند دکتر همایون و محمّد امینی ها و اندیشه های آنها میباشند که پیامبرانه با قدرتِ کلامی رشته کوه زاگرس با اینهمه عظمت و سنگینی را از جا بلند میکنند و در ثانیه ای تا دشت کویر و کویر لوت آنرا بر زمین میگذارند. فقط با با نگاه کردنی میتواند پروسهءِ تاریخی و ژنتیکی افراد را تغییر دهند

3- بحث فدرالیسم: از چندی پیش هدایت گرانِ حزب مشروطه تحتِ عنوان تمامیّت ارضی، ساختار فدرالیسم را به موضوع سیاسی روز تبدیل کرده اند. نگرانی حزب مشروطه نسبت به فدرالیسم در این نهفته است که تمزکز قدرت سیاسی و اقتصادی که از دوران قاجاریان آغاز شده است از دست همان دو گروه ایرانیان تهران نشین و تُرک آذری خارج شود. در این زمینه سیاست حزب مشروطه با سیاست نظام اسلامی علی خامنه ای دقیقأ مطابقت دارد و همدیگر را تکمیل میکنند. حزب مشروطه از این ترس دارد که ایالتی مستقل از مجموعه استانهای: { لُرستان، خوزستان، چهار محال بختیاری، کهگیلویه و بویر احمد، استان فارس و استان بوشهر }، مرکز اصلی و نیروی محرکهءِ اقتصاد ایران یعنی منابع انرژی نفت و گاز و دسترسی به خلیج فارس را از دست بدهد. اضافه بر آن در تصمیم گیریهای کلان سیاسی کشور، مردمان این جغرافیا، با مردمان کُرد، و بلوچ بطور فعال در هستهء مرکزی قدرت مشارکت جویند و قدرت سیاسی از یک قطبی به چند قطبی تبدیل شود.

◄ با تعاریفی که تا کنون پیشتازانِ و تئوریسین های حزب مشروطه ار ساختار فدرالیسم داده اند، مانند برداشتِ آنها از واژه و مفهوم لیبرال دمکراسی ناقص و اشتباه می باشد. فاز دمکراسی ( پرنسیپ حکومت اکثریّت بر اقلیّت) در پروسهءِ تکاملی خود به یک نوع دیکتاتوری تبدیل شد، نمونهءِ بارز آن نظام جمهوری اسلامی است که با بیش از 90% به تصویب رسید، برای جلوگیری از این نوع دیکتاتوری فلسفهء لیبرال دمکراسی را که مرحلهءِ برتر دمکراسی میباشد را جایگزین آن کردند. در دیدگاهِ لیبرال دمکرات نه فقط تشکیلِ حکومت ار فاز قومی و قبیله ای گذشته، بلکه ملّت سازی ( ملّت دولت) را هم پُشت سر گذاشته و دورانِ گذار از حکومتِ ملّی تک قومی و تک نژادی به شکل حکومتِ متکثر و پلورالیسمِ رنگارنگ در عصر گلوبال تبدیل گشته و بر اساس حقوق فردی و معیارهای جهانی و روابط اجتماعیِ مناسب فراقومی، فراملّی بنا نهاده میشود.

◄ در سیستم لیبرال دمکرات نوع حکومت" دولت ملّت" هست که دولت ملّت خود را تعیین میکند و نه بر عکس. امّا اکنون چگونه هست که حزب مشروطه خود را لیبرال دمکرات میداند، امّا نه اینکه به حقوق فردی پای بند نیست تازه به حقوق استانی و یا ایالتی متشکل از چند استان هخامنشی و ساسانی تبار در شکل فدرالیسم بشدت مخالف هست!. تئوریسینهای حزب مشروطه خود در دورانِ فئودالیتهء ما قبلِ مدرنیته بسرمیبرند و سخن را با قومگرایی آغاز و با بر شمردنِ چندین قوم بحث را با قبیله و خاندان به پایان می برند. این دیدگاه و نظریه پردازی حزب مشروطهء با دیدگاهِ لیبرال دمکرات قرنها فاصله دارد. چه خوب هست که تحلیلگرانِ این حزب بجایِ خیالبافی و شانه بالا انداختنِ بیجا، کمی عمیق و علمی به جهان پبرامونی و ادبیّاتِ آن بپردازند.

اساسأ جهان بینی لیبرال بر دو ستون استوار هست: "لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی" که بدون اوّلی دوّمی امکان پذیر نیست. حزب مشروطه لیبرالیسم اقتصادی را برای گروهِ خودیها مجاز میداند، امّا لیبرالیسم سیاسی آنرا برای غیر خودیها که مردمانِ زاگرس نشین هستند نامشروع و مضر میداند. سیستم اقتصادِ نظامی و حکومتی جمهوری خلق چین و جمهوریِ ولایتِ فقیه اسلامی هم مانند دیدگاهِ حزب مشروطه می باشد. و شاید حزب مشروطه از آنها کُپی برداری کرده است.

◄ مهمترین سند معتبری که در بارهءِ ساختار فدرالیسم در حال حاضر وجود دارد، کتاب 600 صفحه ای دانشگاهی و علمی: Die Federalist- Artikel میباشد. در این کتاب که مجموعهء افکار فلسفی و سیاسی افرادِ مشهور بنیاد گذاران اوّلین دمکراسی در عصر جدید ایالات متحدهءِ آمریکا از جمله: [ Alexander Hamilton // James madison // John Jay ] میباشد خلاف برداشتهای حزب مشروطه و تجزیه طلبان قومگرا از ساختار فدرالیسم میباشد.

هر دو جبهه ساختار فدرالیسم را با کنفدراسیون عوضی گرفته اند، در صورتیکه جوهرِ شکل گیری ساختار فدرال از پراکندگی با جمع شدن در زیرِ یک سقف، از تفرقه و جدایی به اتحاد و همبستگی رسیدن هست. برای نمونه آمریکا از 13 حکومتِ مستقل، اوّل قراردادِ کنفدراسیون را بستند، پس از آن به فدرالیسم و یکپارچگی امروز آمریکا منتهی شد. فدرال آلمان، سویس، بلژیک، هم نمونه های اتحاد و یکی شدن نوع فدرالیسم اروپایی میباشد.

◄ در بیش از 7 مقاله بطور کامل به ساختار فدرالیسم پرداخته ام. ساختار فدرالیسم زیر مجموعهء دمکراسی و فاکتوری جدا ناپذیر از اندیشهءِ لیبرال دمکراسی میباشد، امّا باید بر ساختار، انواع، و هدف از پیدایشِ آن تسلط داشت، تا بتوان پاسخ تجزیه طلبان، کج اندیشان ضدِ تمامیّت ارضی کشور، و عاملانِ بیگانه را داد. متأسفانه حزب مشروطه بجایِ تحقیق و تسلط فقط شعار میدهد و کارخانهء ملّت فارس گرایی جعلی و قوم سازی باز کرده است.

◄ طبیعی است که "یک دولت و یک ملّت" در مورد جغرافیایِ ایران هم بیش از سایر کشورهای جهان درست و منطقی میباشد و فدرالیسم باید بر اساس نیازمندیهای اقتصادی و سیاسی بر اساس آینده نگری صورت پذیرد. هرگونه فدرالیسم و تقسیماتِ کشوری بر اساسِ قومی، زبانی، نژادی، مردود است. و تنها نوع "فدرالیسم اجرایی" مناسب جغرافیای ایران می باشد. بجز روش پیاده کردن برنامه ها و قانون گذاریهایِ جانبی مختص منطقه ای، هر گونه فدرالیسم قانونگذاری و یا با هدفِ تجزیه طلبی به رسمیّت شناخته نخواهد شد. قوانین سراسری را مجلس مؤسسان تصویب خواهند کرد و ایالتها فقط وظیفهء اجرا و عملی کردن آنرا دارند. با این برداشتها این حزب مشروطه هست که با نداشتن آگاهی های لازم به سیستم فدرالیسم و سر باز زدن از پذیرش آن (برای استمرار هژمونی تهران نشینان و تُرک آذری) باعث تجزیه ایران خواهد شد و نه مردمان زاگرس نشین از شمال تا خلیج فارس.

◄ حزب مشروطه به نام تمامیّت ارضی جدیدأ سناریویی را بوسیلهء تهران نشینان و افراد تُرک آذری برعلیه مردمانِ ایرانی تبار کُرد و زاگرس نشینان مرکزی راه انداخته اند و آنها را محکوم به تجزیه طلبی کرده اند. کسی تأیید نمیکند که احزاب سیاسی کُرد موضع گیری سیاسی اندیشمندانه ای را در پیش گرفته اند، امّا جالب اینجاست در هیچکدام از این تحلیلهای سیاسی بصورت نوشتاری و گفتاری نامی از مردم تُرک آذری که جبهه اینترناسیونال تُرک تباری را با کمکِ کشورهای تُرک تبار برعلیه ایرانیان و برای فروپاشیِ سرزمینِ ما سامان داده اند و میدهند کوچکترین اشاره ای به آنها نکرده اند

تازه حزب مشروطه به مردم تُرک آذری به عنوانِ بازجو مأموریّت داده تا مردمانِ ایرانی تبار را در خانه و سرزمینِ مادری و پدری خود به محاکمه بکشند. چنین سیاستی در تاریخ ایران شناخته شده است: این همان سیاست و کینهء شتریِ قاجاریان به مردمانِ زاگرس نشین میباشد، همان سیاست تُرک تباران در حاکمیّتِ دورانِ پهلوی است که بزرگان و پیشوایانِ مردم زاگرس را که انقلاب مشروطیّت را به سرانجام رساندند، پس از آن یکی یکی آنها را از میان برداشتند، این سیاست از هما جایی بر میخیزد که فرمانده تُرک تبار ارتش دکتر شاپور بختیار را در حساسترین برههءِ تاریخ در برابر خمینی تنها گذاشت، این همان سیاست در زمان جمهوری اسلامی است که دکتر بختیار، دکتر فاسملو و امثال آنها را ترور کرد، کشتار در رستوان برلین آلمان را سامان داد، این همان ادامهءِ سیاست خلخالی در کردستان هست. این همان ادامهء سیاست عقب نگهداشتن مردمانِ غرب، جنوب غربی و جنوب هست، در مقابل در تبریز کارخانه های بزرگ صنایع سنگینِ مادر، مانند ماشین سازی و تراکتوری سازی ساخته اند و میسازند،.این ادامهء سیاست ایدئولوژی اسلامگرایی، تُرک تباری و ایرانیان خود باخته است که قدرت اقتصادی و سیاسی را از مردمان شمال زاگرس تا خلیج فارس سلب کرده است و از زمانِ شکستِ ساسانیان تا کنون ایران را در چنگ خود به اسارت گرفته است. و از آن زمان تا کنون هویّتِ ایرانی و فرهنگ پارسی از سرزمین ایران رخت بر بسته است.

◄ اگر حزب مشروطه همچنان خود را ملّت فارس معرفی کند و با تاکتیکِ هویت زدایی از ایرانیان راستین پارسی تبار زاگرس آنها را قوم قلمداد کند و همچنان تلاش داشته باشند که با همکاری تُرک آذری هژمونی اقتصادی و سیاسی را همچنان در دستِ خود متمرکز کند، در نهایتِ امر ما مجبور خواهیم شد که سیاست و جبههءِ استراتژیک دیگری را در کنار سایر تزهای پیشنهادی خود برای حلِّ بحرانِ ملّی باز کنیم. در چنین شرابطی بهترین و هماهنگ ترین راه این هست که مردمانِ بر فراز و دو سوی دامنه های رشته کوهِ زاگرس نشینان از همدان و ارومیه تا خلیج فارس، با مردمان کُرد ایرانی تبار خود: در آذربایجان غربی، در قفقاز، در کشور ترکیه، در عراق، در سوریه تشکیل دولت جدیدی بنام "کشور پارس" را بدهند و "پرشیا" نام سرزمین مادری و پدری خود را دو باره در جهان مطرح سازند و زبان فارسی، کُردی، و انگلیسی را هم رسمی بکنند.

◄ اگر مردم کُرد تبار حاضر به این ائتلافِ تاریخی نباشند، از اتحّادِ استانهایِ :{ لُرستان، چهار محال بختیاری، کهگیلویه و بویر احمد، خوزستان، استان فارس، و استان بوشهر با خلیج فارس } که جغرافیایِ تاریخیِ هخامنشیان و پارسی ها بوده و هست، این عمل صد در صد شدنی و با رسمی کردنِ زبان انگلیسی در کنار زبانِ فارسی در اندک زمانی شاهد شکوفایی چشمگیر "پرشیا، پارس" خواهیم بود. در آنصورت حزب مشروطهءِ ایران و یا ایرانیان دیگر از هر نقطهء جغرافیای ایران میتواند با همبستگی با تُرک تباران تشکیل کشور جدیدی را بدهند، و بر علیه نامیدنِ "کشوری بنام پارس" از سویِ ما در پیشگاه هر ارگانِ قانونگذاری و دادگاههایِ بین المللی و به سازمانِ ملل داد و شکایت ببرند.

◄ در صورتِ ایجاد" کشور پارس" پرشیا، آنوقت کلِ منابع نفتی و گاز، تمامیِ آثار باستانی ایرانِ قبل از اسلام، جغرافیایِ زیستی و تاریخیِ مادها، هخامنشیان، ساسانیان، و اشکانیان، شاهراهِ حیاتی خلیج فارس را در جغرافیایِ خود خواهند داشت. آنوقت اعضایِ حزب مشروطه با ملّتِ فارس ساختگی اش با درخواستِ ویزای توریستی از "کشور پارس" و با پرداختِ هزینه ای قابل توجه میتوانند از آثار ایرانِ باستان و آرامگاهِ شاهانِ هخامنشی و ساسانی دیدار کنند. در موردِ موادِ انرژی نفت و گاز مانند کشورهای دیگر با آنها داد و ستد و برابر با قوانینِ بین المللی در بین کشورها با آنها رفتار خواهد شد.

در پایان بار دیگر تکرار میشود ما در ایران ملّتی بنام فارس نداریم، سرزمین ما ایران نام دارد، هویّتِ ما ایرانی است، ملیّتِ ما ایرانی است، ایران یک سرزمین هست و طبق قوانین سازمان بین الملل یک حکومت خواهد داشت. یک سرزمین و یک حکومت فقط دارای یک ملّت هست و آنهم ملّت ایران امّا با سه پیشینهءِ قومی: 1- ایرانی، 2- سامی، 3- تُرک آذری میباشد. اگر قرار هست در ایران ملّتی بنام فارس نامیده شود، فقط سرزمین و مردمان تاریخی آن یعنی، مردمان غرب، جنوب غربی، و جنوب تا خلیج فارس را شامل میشود.

|اکتبر|2010| آلمان|

Nasser.karami@gmx.de

در لینکهای زیر میتوانید به تاریح مستند نگاه کنید ▼

http://www.facebook.com/photo.php?pid=319988&l=f1…

ttp://www.facebook.com/photo.php?pid=319990&l=ad3d8aab4…

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.