رفتن به محتوای اصلی

دين از نگاهي ديگر‏
20.09.2010 - 19:01


سختگيري و تعصب ‘ خامي است

تا جنيني ‘ كار خون آشامي است

هر كه گويد جمله حق است ‘ احمقي است

وانكه گويد جمله باطل ‘ او شقي است

« مولوي »

با توجه به نامشخص بودن مرز بين دين و جادو ‘ در مطالعه معتقدات جوامع و براي توجيه و بيان عقايد و شناخت اصول مشترك اديان ‘ ضابطه اي لازم است تا بتوان با در نظر گرفتن آن دين را مشخص كرد.

به نظر فريزر ‘ دين از وقتي به وجود آمد كه تصوري از خدا و يا لااقل تصوري از روح ( روح مردگان ‘ روح طبيعت ) در ذهن انسان نقش بست.

به عبارت ديگر ‘ او وجه مشترك اديان را اعتقاد به خدا يا اعتقاد به روح مي داند.

به عقيده او مناسك اقوام ابتدايي كه بر پايه اعتقاداتي درباره قواي نامرئي بنا شده جادوگري است و ارتباطي با دين ندارد.

اميل دور كيم ‘ كه در نوشتن كتاب صور ابتدايي معتقدات ديني ‘ از تحقيقات فريزر و بالاخص از كتاب خوشه زرين او استفاده فراوان برده ‘ در اين مورد با او هم عقيده نيست و اعتقاد به خداي يگانه را وجه مشترك اديان نمي داند.

به نظر دور كيم اديان معتبري هستند كه اعتقاد به خدا و روح ندارند و نمي توان بر اعتقادات آنها ‘ نام دين اطلاق ننمود.

وي به عنوان مثال به دين بودايي اشاره مي كند :

در اعتقادات بوداييان ‘ بودا به منزله خداي يگانه نيست و تسلطي بر رفتار انسان ندارد. او مردي كامل است و مانند بقيه افراد مي ميرد و در نيستي ابدي ( نيروانا ) محو مي شود.

پيروان بودا نجات و رستگاري خود را با توسل به بودا طلب نمي كنند. بوداييان براي رسيدن به مقصود فقط به نيرو و اراده شخصي خود ايمان دارند.

طبيعي است كه نمي توان اعتقادات بودايي را ‘ بدين لحاظ كه اعتقاد به خداي يگانه ندارند ‘ در شمار دين ندانست.

بنابر عقيده دوركيم آنچه در بين اديان مشترك است و عموميت دارد اعتقاد داشتن به « مقدس » است و مقدس نه تنها شامل خدايان و ارواح مي شود ‘ بلكه صخره ‘ درخت ‘ چشمه ‘ خانه و يا هر شيء ديگر و گاه يك عمل ‘ يك عبارت و يا يكي از آداب و رسوم مي تواند در يك گروه مقدس باشد.

به نظر وي وقتي كه بعضي از افراد يا اعمال يا اشياء به صورت « مقدس » جلوه نمود بالطبع انديشه « پليد» بودن بعضي از اشيا ‘ اعمال و افراد نيز شكل مي گيرد.

و بدين ترتيب اعتقاد به مقدس و پليد ‘ خوب و بد ‘ سعد و نحس ‘ و بالاخره اهريمن و يزدان را مي توان وجه مشترك همه اديان دانست.

در مردم شناسي ديني امروز ‘ براي اينكه كاربرد اصطلاحات دين و جادو و خرافات – كه بالاجبار با قضاوتهاي ارزشي همراه است – تحقيقات را از مسير علمي بيطرفانه منحرف نكند ‘ معمولا اصطلاح « اعتقادات » به كار مي رود.

ادوارد ساپير در سال 1928 و در مقاله اي تحت عنوان " دين چيست ؟ " اينطور مي گويد كه :

ابتدا لازم است كه دين مستقر و اعتقاد ديني را از يكديگر متمايز كنيم . اگر اولي در جوامعي كاملا معين و متفاوت ‘ كه رفتارهاي ديني به وسيله سنت ها شكل گرفته است ‘ يافت مي شود ‘ ديگري در همه جا عموميت دارد.

هنگامي كه از دين مستقر سخن به ميان مي آيد ‘ معمولا" عبادتگاهي كه به منظور فرايض ديني ساخته شده ‘ و شخصي كه وظايفش دقيقا" بر اساس آداب و سنن معين شده و هيچ نوع فعاليت اقتصادي به عهده ندارد ‘ به خاطر مي آيد . و نيز اعمال و مناسكي كه با دقت مراعات مي شود و . . .

به علاوه دين مستقر داراي نفوذ و قدرتي ويژه است ‘ يعني وارث سنن و احكام شرعي است كه بر اساس آيات مقدسي كه از طرف خداوند نازل شده و يا به مثابه وحي از زبان پيشوايان بزرگ ديني به صورت حديث نقل شده ‘ به وجود آمده است.

اگر جوامع پيچيده را رها كنيم ‘ در مطالعه نهادهاي جوامع ابتدايي ملاحظه مي كنيم كه بسيار مشكل است كه ضوابط و احكام ديني منظمي را كه مثلا در مسيحست ‘ يهود و يا اسلام مي شناسيم در آنها بيابيم.

با اين همه بايد اذعان داشت كه اعتقادات در همه جا هست و به نظر مي رسد كه مانند كاربرد زبان و ابزار و ادوات ‘ جهاني و همگاني است.

گاهي هيچكدام از معيارهايي كه در تعريف يك دين مستقر به كار مي رود ‘ قابل انطباق با رفتارهاي ديني جوامع ابتدايي نيست ؛ مگر نبودن يك پيشوا ‘ يا آياتي مورد قبول ‘ يا احكامي ديگر ‘ كه باعث مي شود اين جوامع صاحت يك دين رسمي تلقي نشود.

دين را چگونه بايد تعريف كرد؟

آيا بدون در نظر گرفتن عبادات ‘ روحانيون ‘ خدا يا خدايان و مناسك ‘ مي توانيم به تعريفي نسبتا" جامع و مانع برسيم كه تمام انواع زندگي ديني را در بر بگيرد؟

كلمه « دين » اصطلاحي است كه در شمار مفاهيم ادراكي ‘ و فراوان پيش مي آيد تا براي اينكه حرف ما با مخالفتي روبه رو نشود و تناقض گويي نكرده باشيم ‘ اين اصطلاح را به كار مي بريم و كمتر در بند اين هستيم كه ببينيم آيا فرد و گروهي كه وصف ديندار بودنش را مي كنيم به يك پيشواي ديني اعتقاد دارد؟

اعتقاد به خدا دارد يا نه ؟

يا اين كلمه تقريبا" ناخودآگاه به عنوان يك معرف شخصي ( منفعت طلبي و قدرت طلبي )به كار مي رود؟

تعريفي كه من به خود جرات مي دهم پيشنهاد كنم اين است :

دين عبارت است از كوشش مداوم انسان براي يافتن راهي از خلال مشكلات و مخاطرات به سوي آرامش روحي ‘ و راههاي رسيدن به اين آرامش بسيار متنوع است.

آنجا كه نياز به اين آرامش ‘ خود به خود احساس شود فرد با فضاي ديني سر و كار دارد و حال آنكه اگر خدشه اي به آن وارد شود ‘ اعتقاد ديني چيزي جز يك رفتار اجتماعي و يا تركيبي متناسب از اعتقادات و مناسك و يا بعضا" عوام فريبي نيست.

جدا كردن اعتقاد ديني از مناسك و آداب مربوط به آن ‘ عملا" بسيار مشكل است ؛

با اين حال به جا خواهد بود كه حتي المقدور واقعيات را از معتقدات جدا كنيم.

محتواي اين آرامش روحي بر حسب فرهنگها ‘ جوامع ‘ و حتي نسبت به افراد ‘ متفاوت است . با توجه به اينكه هر جامعه اي با فرهنگش متمايز مي شود ‘ بيهوده خواهد بود كه جز با ايجاد و تقويت اعتقاد ‘ به عنوان راه نجات از تباهي و انزواي فردي ‘ كه خاص هر جامعه است ‘ انتظار ديگري از دين داشته باشيم.

سوالاتي كه براي يك نفر سرخ پوست قبيله آجي بوا ( قبيله اي از سرخ پوستان آمريكاي شمالي ) مطرح است ‘ هرگز آن سوالاتي نيست كه يك نفر روشنفكر و آشنا به علوم روز با آن روبه رو است.

معذلك براي هر كدام از آنها ‘ در محدوده دنيايي كه براي ديگري غيرقابل فهم است ‘ دين عبارتست از آگاهي و ادراكي دلهره انگيز از ناتواني ها در برابر معضلات ماوراءالطبيعه.

دين براي هر يك از اين دو نيز تيقني تعبدي به همراه دارد كه با موازين منطقي سازگار نيست و مي توان به وسيله آن ‘ در تشابهي كه به هر حال در قبال دنياي ناشناخته بين آنها وجود دارد ‘ يك اعتماد و اطمينان عرفاني يافت.

اعتقاد ديني يك ترس دائمي و در عين حال يك تواضع صميمانه است كه در نتيجه اين تضاد مبدل به روحانيتي عميق شده است .

براي افكار ديني عميق نه ترس وجود دارد و نه تحقير ‘ زيرا آنها اين دو انفعال را ‘ پيش از آنكه دنياي پر مرارتي كه با سردي و بي اعتنايي شاهد عبادت انسان است ‘ دشمنيش را نشان دهد ‘ در پرتو معتقدات خود شناخته اند.

گمان نمي كنم كه يك اعتقاد ديني ‘ به اين اندازه پاك و خالص كه من عنوان كردم ‘ بتواند وجود داشته باشد ‘ ولي در هر حال چيزي از اهميت مطلب كم نمي شود.

در بطن اعتقاد ديني طلب روحانيتي عميق و مداوم - آگاهانه يا ناخودآگاه – در برابر شكستي كامل و حتمي يافت مي شود.

اين اعتقاد غالبا" منبع مشتركي با علم و هنر دارد و از اين اشتراك – خصوصا" از هنر - استفاده كرده است.

ولي با وجود اين در مواقع حساس دين با بي تفاوتي در مقابل هر يك از اين دو ظاهر شده است.

دين هرگز مدعي نيست كه مانند علم دنيا را به وضوح بشناساند.

و نيز نمي كوشد كه توازن شگفت انگيزي از تجارب متناسب به وجود آورد. و به جز به دست آوردن فوري حقايق چيزي در مد نظر ندارد.

به نظر دين ‘ علم و هنر فقط كمك و وسيله اي براي رسيدن به روحانيت است.

از نظر روحيه روشنفكرانه ‘ دين اغوا كننده است و كوشش براي توجيح آن جز مطالبي تعبدي و پر سر و صدا چيزي به بار نمي آورد.

بر ما مقدور نيست كه نظر دهيم كه آيا ادراك ديني متناسب با ادراك هنري است يا نه .

طبيعت انساني بي اندازه پيچيده است و به علاوه هيچ متضادي نيست كه بالقوه آشتي پذير نباشد.

معذلك بايد پذيرفت كه عمق اعتقادات ديني كاملا متفاوت با زيبا شناسي است .

آرامش دروني كه هنر آماده مي كند هرگزمشابه روحانيتي كه دين مهيا مي كند ‘ نيست.

هنر ميل به كمال معرفت را بر مي انگيزد ‘ زيرا تغيير شكل هايي قابل لمس و زيبا عرضه مي كند كه در حد خود كامل است.

و دين تمام رشته هاي پراكنده و تمام پديده هاي غير قابل شناخت زندگي را گرفته و در واحد مجردي گرد مي آورد كه فقط با علاقه مندي و حوصله مي توان آن را احساس كرد.

بحث بيشتر درباره اين نظرات بي فايده و شايد دور از احتياط باشد ولي بايد اضافه كرد ‘ اينكه گفته اند « ادراك ديني نقطه مقابل ادراك هنري است » خيلي نادرست نيست.

اين از خصوصيت دين است كه افراطي و انحصار طلب باشد.

هنر اغماض مي كند ‘ براي اينكه از « زمان و مكان حاضر » سرمايه اي مطلق مي سازد.

ولي دين اغماض مي كند ‘ زيرا « زمان و مكان حاضر » هيچ مقياس مشتركي با داعيه حل مشكلات اساسي ندارد.

اعتقاد ديني داشتن مستلزم ايمان به خدا يا خدايان معين نيست ‘ هر چند كه اين ايمان و رفتار و اعمال ديني را موجه مي سازد.

اعتقاد به مفهوم واقعي كلمه ‘ يك ادراك ديني نيست ‘ بلكه ادراكي علمي است و مجموعه اعتقادات علم را تشكيل مي دهد.

بعضي از اين اعتقادات بر تجارب شخصي و بعضي ديگر بر نفاذ حكم جامعه و يا اشخاصي كه فرد معتقد است ‘ يا تصور مي كند كه از اسرار و وقايع آگاهند ‘ استوار است.

براي يك فرد معمولي اعتقاد به وجود مولكول يا اتم و اعتقاد به خدا يا جاودانگي روح كاملا يكي است.

در اينجا تضاد واقعي بين علم و اعتقاد ديني نيست بلكه اختلاف بين اعتقادي است كه براي شخص قابل بررسي است و اعتقادي كه قابل بررسي نيست.

به يك فلسفه زندگي ‘ تا زماني كه مشخص كننده مجموعه اي از اعتقادات عقلاني نباشد ‘ نمي توان نام دين نهاد.

به عبارت ديگر اين فلسفه زماني به صورت دين درمي آيد كه انفعالات فردي به آن حيات ببخشد.

عده اي از دانشمندان از انفعالي كه بطور اخص ديني است ‘ سخن به ميان آورده اند ‘ ولي تكيه بر چنين نظري فرضي آسان نيست.

مسلما" در انفعال ديني مي توان مجموعه اي از تجارب سريع التاثير معروف را مانند : ترس ‘ وهم ‘ اميد ‘ عشق ‘ ندبه در نظر آورد ‘ به شرط آنكه اين تجارب روان شناسي هنگام طرح ارزشهاي بنياني بوجود آيند.

ولي ترس ‘ خواه مجذوب كننده باشد و خواه مرعوب كننده ‘ به وجود آورنده دين نيست.

فقط ايمان پاك به خداي آفريننده ‘ كه پاداش و پادفره مي دهد ‘ دين را به وجود نمي آورد ‘ به علاوه بايستي شخص معتقد ‘ مفيد بودن اعتقادش را در زندگي روزمره احساس كند .

وقتي ترس عاطفي و اعتقاد به خداوند به يك اندازه درهم آميخته باشند ‘ مي توان گفت كه انفعال يا اعتقاد مايه ديني دارد.

البته اين تعريف با نظري كه بر اساس آن انفعالاتي يافت مي شود كه منحصرا" جنبه ديني دارد مغاير است و حتي با اين نظر كه دين الزاما" مدعي صور اختصاصي اعتقاد باشد مباينت دارد.

تنها تفاهم با نظريه بالا در اين است كه حدت احساسات را با فلسفه مطلق درآميزد تا از ابتدا بقبولاند كه تيقن در دنياي ارزشها ممكن است.

در دين ممكن است كه تجربيات شخصي را از رفتارهاي متاثر از جامعه – لااقل از نظر تئوري – جدا كرد.

برخي از دانشمندان به وجود و قدرت تجربيات شخصي معتقدند و حال آنكه ديگران دين را بازتاب اجتماعي محض يا نهادي كه براي احساس انفعالات ديني لازم است ‘ مي دانند.

ظاهرا" اختلاف اين دو نقطه نظر صوري است نه واقعي.

قوايي كه رفتارهاي ديني را به قبول وامي دارد ‘ همواره اجتماعي است و آنچه متفاوت قلمداد مي شود تفسير رفتارها در مسائل فردي يا اجتماعي است.

با مطالعه پديده هاي ديني به آساني مي توان متوجه شد كه اين تضاد مسلم نيست ‘ زيرا دقيقا" شخص موقعي تحت تاثير يكي از مناسك دسته جمعي ( مثلا رقص خورشيد در قبايل سرخ پوست يا نماز ) قرار مي گيرد كه در تجارب ديني خود مهمترين لحظات را بشناسد.

البته اين تاثير شناسايي تجربي با اعمال ديني كه در انزوا و به تنهايي انجام مي گيرد – مانند حالات عارفانه يك سالك و عبادت يك مرتاض كه رفتارشان به وسيله جامعه ديكته نمي شود – قابل مقايسه نيست.

به عقيده « دوركيم » عبادتگاه در تمام عبادات و رياضت ها حضور ضمني دارد.

ترديدي نيست كه با مشاهده يكي از مناسك نمي توان درباره اين تفاوت قضاوت كرد.

يك تحليل روانشناسي دقيق نشان مي دهد كه ممكن است اين تفاوت طبيعي باشد :

جوامع بر حسب اينكه آخرين ملجاء توسل ديني آنها اعمال اجتماعي است يا اعمال فردي ‘ متفاوت اند يا مي خواهند متفاوت باشند .

هر چند تعريف دين با توجه به اعتقادات مختلف ممكن نيست ‘ معذلك بايد گفت كه در جوامع ابتدايي دين پيرامون اعتقادات اختصاصي و يا مجموعه اعتقادات دور مي زند

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.