رفتن به محتوای اصلی

ترکیه یعنی انتظار! بررسی وضعیت پناهجویان ایران در ترکیه
28.08.2010 - 19:01

 

آگری، وان، کایسری، نوشهیر ... این نام ها شاید تا ۱۰ سال قبل چندان برای ما ایرانیان شناخته شده نبود، اما اکنون برای بسیاری از ما ایرانیان این نام ها آشناست. در میان دوستان و آشنایانمان هستند کسانی که یا خودشان یا یکی از اطرافیانشان در یکی از این شهر ساکن باشند. این ها نام شهرهای مهاجر پذیر ترکیه هستند، شهرهایی که ایرانیان بسیاری به امید داشتن فردایی بهتر به آنها پناه می آورند. اما این پایان همه ی مشکلات نیست.

اینبار به سراغ چند جوان پناهجو در ترکیه می رویم، جوانانی که هر کدام به دلایلی جلای وطن کرده و در نوشهیر، یکی از شهرهای ترکیه اقامت کرده اند. اگرچه وضعیت شهرهایی مانند کایسری و نوشهیر از برخی جهات ممکن است بهتر از وان و یا اگری باشد، اما تمام پناهجویان در یک نقطه با هم اشتراک دارند و آن "انتظار" است. انتظار جواب از سازمان ملل، انتظار خروج از ترکیه و انتظار فردایی بهتر.

جواب، جواب، جواب!

خسرو جوان ۲۷ ساله ای است که اکنون ۲۶ ماه است بدون دریافت پاسخی از دفترپناهندگان سازمان ملل، در ترکیه ساکن است. او بارها وبارها برای دفتر پناهندگان نامه نوشته و از مسائل و مشکلاتش گفته. در آخرین نامه خسرو تنها یک چیز می خواهد و آن جواب است: "سه صفحه A4 فقط یک کلمه را نوشتم: جواب، جواب، جواب! آخر نامه هم شماره تماس را گذاشتم. جواب نمی دهند، الان ۲۶ ماه است که اینجا هستم اما هیچ خبری نیست.

قدیمی تر از من آن هم بدون جواب در این شهر نیست! هستند کسانی که ۴ یا حتی پنج ساله که اینجایند اما آنها یا استیناف خورده اند و یا مشکلات دیگری دارند، من الان ۲۶ ماهه که هیچ جوابی نگرفتم نه استیناف نه قبولی. فکرش را بکنید، زمانی که مدرسه می رفتیم و امتحان می دادیم تا زمان اعلام نتیجه که تنها چند روز بیشتر هم طول نمی کشید، چقدر دلشوره و اضطراب داشتیم، حالا من ۲۶ ماهه که منتظرم."

این بلاتکلیفی و انتظار هر روزه گوشه ای از زندگی تمام پناهجویان ترکیه است. هرکدام از آنها بنابه دلایلی ایران را ترک کرده اند و برای این کار هم دلایل و مدارکی دارند. "روزی که برای پیش مصاحبه رفتم، وقتی تمام مدارکم را دیدند لحظه ی آخر، وکیل چیزی به من گفت که با خودم گفتم به محض اینکه برسم نوشهیر جواب مصاحبه ام آمده...خیلی از کسائی که با من آمده بودند برای مصاحبه بین ۲ تا ۴ ماه بعد در سایت سازمان پناهندگان نوشته بود که جواب برسی شد اما برای من تازه ۸ ماه است که این را نوشته اند. اینجا اذیت می شوم، همه پناهنده ها اذیت می شوند. تنها امیدم اینه که هر وقت سایت را آپدیت می کنند خبری هم برای من زده باشند، اما همچنان بی جوابِ بی جوابم"

خسرو این شانس را داشته که کاری پیدا کند. "خب من در یک آریشگاه کار می کنم، البته زبان ترکی من آنقدرها هم خوب نیست که بتوانم در کار خودم که آرایشگری هست با مشتریانم رابطه بر قرار کنم. فعلا مشغول هستم و همینقدر که صبحم را شب می کنم و به اندازه نیاز روزانه در می آورم خوبه. بهرحال بعد از این مدت هرچقدر پول هم که آورده بودم تمام شده و مجبورم کار کنم."

اما کار کردن در ترکیه آن هم برای اتباع خارجی آنقدرها آسان نیست. "چند وقت پیش یکی از همین آرایشگر های دور و بر مغازه ای که من کار می کنم، رفته بوده به صنف خودشون شکایت کرده بوده که تو آرایشگاه .... یک ایرانی کار میکنه. بعد از بلدیه، آمدند که صاحب کار من را جریمه کنند و آخر با هزار التماس موفق شدیم که مامور را راضی کنیم که جریمه نکند" این در حالی است که مطابق قانون شماره ۴۸۱۷ که از سپتامبر ۲۰۰۳ در جریان است، اتباع خارجی که دارای اقامت بمدت حداقل شش ماه می باشند، حق درخواست اجازه کار دارند.

مشکل بعدی تمام پناهجویان ایرانی در ترکیه، "پول خاک" است. پولی که در ازای هر شش ماه اقامت در این کشور باید به دولت پرداخت کنند و در صورت دیرکرد جریمه هم می شوند. این در حالی است که بشیر آتالای وزیر کشور ترکیه، بخشنامه ای در ارتباط با عدم دریافت هزینه از متقاضیان پناهندگی و یا پناهندگان صادر کرد.

به موجب این بخشنامه در مورد کسانی که ناکافی بودن وضعیت مالیشان برای پرداخت این هزینه را بیان نمایند، از سوی اداره امور اتباع خارجی و امور گذرنامه اداره کل شهربانی محل اقامتشان حداقل ظرف ۱۵ روز بررسی های لازمه انجام گرفته و اقدامات لازم به عمل خواهد آمد.[1]

بدشناسی پشتِ بدشناسی!

فراز جوان ۲۶ ساله است که ۵۰ روز دیگر ترکیه را به مقصد کانادا ترک می کند. "وقتی به ترکیه آمدم ماه رمضان شروع شد، الان هم آخر ماه رمضان پرواز می کنم. این چهارمین رمضانی است که در ترکیه هستم". او که یک جوان بهائی است، به امید زندگی ای بهتر، تحصیلات عالیه و البته کار خوب، ایران را ترک کرده.

"این مدت را با قناعت بسیار گذراندم زیرا خانواده ام توان مالی کمک به من را نداشتند. البته کمک می کردند اما این کمک ها در مقایسه با خرج اینجا و کرایه خانه و پول خاک... ناچیز بود" فراز هم مانند خسرو از این انتظار و استرس می گوید: "وقتی اینجا آمدم یک دانه موی سفید نداشتم، الان در ۲۶ سالگی هرکس مرا می بینید فورا از موهای سفیدم می پرسد و تعجب می کند که چرا این همه موی سفید دارم"

او ۱۰ ماهه از دفتر پناهندگان جواب گرفته است. اما عمده دلیل بدشانسی خودش را تعطیلی ۱۸ ماهه سفارت می داند. "همه فکر می کنند بهائی ها که اینجا می آیند فورا و بدون هیچ مشکلی به کشور سوم منتقل می شوند، اما اصلا اینطور نیست. من می خواستم بروم آمریکا اما در روز مصاحبه به من گفتند که باید بروی کانادا! وقتی هم که اعتراض کردم، به من جواب دادند که مگر اینجا آژانس مسافرتی است، هرجا که ما می گوییم باید بروی.! اگر یکم بیشتر بحث کرده بودم شاید پرونده ام را همانجا مختومه می کردند. در ایران یک جور به ما امرونهی می کردند اینجا یک جور دیگر."

می گویند باید بروی آمریکا!

احسان – البته این نام مستعارش است و دوست ندارد بنابه دلایلی نام حقیقی اش ذکر شود – ۴۵ ساله است. او که از ۸ سال پیش به آئین مسیحیت ایمان آورده اکنون دو سال و نیم است که در ترکیه بسر می برد.

"۵ سال پیش شانس این را داشتم که با سفر به یکی از کشورهای همسایه غسل تعمید بگیرم و رسما مسیحی بشوم. در ایران بعنوان مبشر به کلیسا خدمت می کردم و پیام مسیح را به گوش دیگران نیز می رساندم و همین باعث دسیگیری ام شد."

او که توسط سازمان اطلاعات تحت تعقیب است و برای همین از ایران خارج شده وضعیت خود را چنین شرح می دهد: "دفتر پناهندگان اصرار دارد که مرا به اجبار به آمریکا بفرستد، اما من آنجا کسی را ندارم."

احسان می گوید: "شاکی پرونده ی من وزارت اطلاعات بود و در بالای حکم دادگاه عمومی هم نام شاکی را وزارت اطلاعات نوشته اند. جالب است که وزارت اطلاعات بعنوان شاکی، مرا دستگیر، زندانی و شکنجه کرده بود و بعد هم در دادگاه بعنوان شاکی حضور داشت!"

احسان که در ایران امنیت جانی نداشته، به ترکیه می آید تا بتواند به استرالیا مهاجرت کند. اما بعد از دو سال و نیم هنوز هیچ خبری از مهاجرت نیست. احسان نیز مانند دیگر پناهندگان، از شوک های عصبی و فکر و خیال می گوید: "از خانه خارج نمی شوم، بسیار عصبی شده و با کوچکترین حرفی عصبانی می شوم و پرخاش می کنم. این را به دفتر پناهندگان هم گفته ام، اینجا مخارج دکتر بسیار گران است و البته حمایت چندانی هم از ما نمی شود."

تمام این مشکلات با شروع فصل سرما دو چندان می شود. تهیه سوخت که اکثرا زغال است و استفاده از بخاری های زغالی که خطرات خاص خود را دارند مسئله ی دیگری که تمام پناهجویان با آن دست به گریبانند؛ اما همه آنها این مشکلات را تحمل می کنند تا شاید بتوانند با رفتن به کشور سوم، زندگی ای بهتر برای خود و فرزندانشان بسازند، زندگی ای که در سرزمین مادری از آن محروم بودند.

لینک مطلب در سایت اشتراک

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.