رفتن به محتوای اصلی

جنگ اسطوره‌ها (بخش نخست)
05.08.2010 - 18:25

من تئوری ساموئل هانتینگتون «جنگ تمدن‌ها» را هیچگاه قبول نکردم هرچند در آن گرته‌ای از حقیقت دیده‌ام. به گمانم هانتینگتون واقعیتی را از پس پردۀ وهم نگاه کرد. نگاهی شبیه به جهان مثلی افلاطونی: او سایه‌ای از واقعیت پشت سرش را بر دیوار روبرویش دید و به این برآمد رسید که هشت حوزۀ فرهنگی متفاوت با هم برخورد خواهند داشت. مثل صفحه‌های زمین که بر گدازه‌های اعماق شناورند و به هم تنه می‌زنند. به گمان من حتی جنگی میان جهان اسلام با غرب و جهان مسیحیت وجود ندارد. قبلا نوشته‌ام که این جنگ یک جنگ داخلی در خود جهان اسلام است و نه با غرب. جنگی بر سر آزادی زن به مثابه پیش‌شرط استقرار تمدن صنعتی. و باری، حتی نام‌گذاری او را نادرست می‌دانم: «جنگ تمدن‌ها» و منظور او از تمدن، فرهنگ بود. با این همه او خطر را حس کرده‌ بود و در این مورد من دیگر تردیدی ندارم.

جهان انسان دارد یک تندپیچ خطربار را از سر می‌گذراند: تجربۀ نیمی شکست‌خوردۀ مدرنیسم رادیکال زمینه‌ساز رویکردهای نوینی شده‌است که همۀ آنها خیر نیستند. می‌گویم نیمی‌شکست خورده چرا که مدرنیسم رادیکال بسیاری از دست‌آوردهای ارجمند بشریت ماقبل تمدن صنعتی را، در کنار آنچه باید کنار زده‌می‌شد و بازدارنده بود، نیز به گور سپرد: پزشکی مدرن مثلا، که یک باره زد زیر طشت پزشکی سنتی و گیاه‌درمانی و بسیاری شیوه‌های روان‌تن‌درمانی (مدیتاسیون) کارآمد بومی و سنتی. . و یعنی در کنار همۀ دست‌آوردهای گاه حیرت‌انگیزش به ویژه در جراحی، بخشی از میراث کارآی انسان را کنار گذاشت؛ آنچه که کنون کنسرن‌های دارو دارند می‌کوشند جبرانش کنند: از جمله، با دزدیدن دانش تجربی بومیان حیطۀ آمازون و پاتنت کردن بخش بخش این دانش به نام خویش؛ و البته، نه به خاطر بشریت، بلکه تا راه‌های نوین غارتگری‌ای را بر راه‌های پیشین بیفزایند.

این فقط در پزشکی نیست که از مدرنیسم رادیکال چنین خطائی سرزده است: کمابیش همه‌ی عرصه‌ها گرفتار این کج‌روی بوده‌اند: در معماری مثلا وضع بهتر از این نبوده‌است. البته که معماری مدرن به مدد فولاد و سیمان، توانست برج‌سازی و یعنی توسعه‌ی عمودی را جایگزین کند وگرنه، انفجار جمعیت را نمی‌شد با توسعه‌ی افقی پاسخ داد. اما، دریافته‌اند امروز که راه‌های دیگری غیر از سیمان و فولاد نیز برای ساختن ساختمان‌های رفیع وجود داشته است که مدرنیسم رادیکال به آنها توجهی نکرده‌است. در مراکش با خشت خام ساختمان‌های رفیع می‌سازند و در آسیای جنوب شرقی با بامبوس. غیر از این که مثلا می‌توان این دو شیوه را با یکدیگر تلفیق کرد. کاری که یک آرشیتکت انجام داده‌است: تلفیقی از چوب و گل که هم استحکام دارد و هم بسیار ارزان و نیز بسیار سالم است چرا که سفال یا خشت خام، در عین حال که عایق هستند و جلوی تبادل گرمائی را بسیار بار بیشتر ار بتون می‌گیرند، اما بسیار سالم‌تر از بتون هستند چرا که جلوی تبادل آتمسفر درون و بیرون را نمی‌گیرند.

نمی‌خواهم (و نمی‌توانم هم) در همه‌ی زمینه‌ها به برآمدهای بدخیم این مدرنیسم رادیکال بپردازم. مشکلات بشریت هم‌هنگام ما نیز تنها اینها نیستند: به گمان من، مشکل بنیادین را باید در آنچه دید که پرفسور لستر تارو مشاور اقتصادی بیل کلینتون و استاد اقتصاد آمریکائی در این یک جمله خلاصه‌اش کرده‌است: «سرمایه‌داری توانسته‌است حصر قوانین ملی را در هم شکند و جهان بشری برای آن که در حصر قوانین جهانی به بندش بکشاند، آماده نیست.» و نیز در این اعتراف وزیر دارائی آمریکا (نامش را از یاد برده‌ام) که یکی از مهمترین طرفداران لیبرالیسم نو بود و سرانجام اعتراف کرد که اشتباه می‌کرده‌است، نقل به مضمون سخنش می‌شود این: «ما باور داشتیم که مکانیزمهای بازار آزاد می‌توانند تعال به وجود آورند و این اشتباه بود.»

با این همه، عیب او را همه گفتیم هنرش نیز بگوئیم: در کنار همه‌ی پی‌آمدهای بدخیم مدرنیسم رادیکال،اینترنت دارد مردم جهان را به یکدیگر می‌شناساند و به همدلی نوینی راه می‌برد که پیش از این، در هیچ جای تاریخ بشری همانندی نداشته‌است. ماجرای ندا یک نمونه از این همدلی نوین است. اما تنها نمونه نیست، مردمان حیطه‌های فرهنگی گوناگون دارند با زندگی یکدیگر آشنا می‌شوند. دارند زیبائی‌های دیگر فرهنگ‌ها را لمس می‌کنند: درد و رنج انسان‌ها گرچه عامل‌های گوناگون دارند، اما، همانندند. انسان آفریقائی همانطور درد می‌کشد که انسان آمریکائی. در عین حال، شادی‌ها و ترانه‌ها و رقص‌ها و دوستی‌هایشان همه جا زیبا و لذت‌بخش‌اند. این تئوری استاد بزرگ زبانشناسی نوآم چامسکی را باید فهمید: زبان‌ها از آن رو به هم قابل ترجمه‌اند که از زمینۀ اخلاقی مشترکی مایه می‌گیرند و باری، در تمام زبان‌ها مفاهیمی از قبیل عشق، دوستی، دشمنی، خیانت، زشتی، زیبائی و برابر دارند. این دریافت نوین دارد به سمت تعبیری بسیار متعالی‌تر از حقوق بشر راه می‌برد:«بیشترین سعادت برای بیشترین انسان‌ها» اگر روزی این شاه‌سخن جرمی بنتام را شمار اندکی از مردمان جهان درمی‌یافتند، امروز اما، به مدد ارتباطات مدرن، گروه‌های بسیار بار بزرگتری در همه جای جهان به چنین رویکردی می‌اندیشند: جهان انسان دارد به مرزهای فراتری از تعریف حقوق بشر نائل می‌شود که بی‌همتاست.

این یک سوی ماجراست و اما و با این همه، انسان مدرن نیز همه‌ی غرایز انسان را در خود دارد: گریز از درد رویکرد عام همۀ انسانهاست؛ هزینه‌ی هر چه کمتروبهره‌ور‌ی هرچه بیشتر نیز: هر کارگری دلش می‌خواهد کمتر کار کند و بیشتر مزد بگیرد و هرسرمایه‌داری دلش می‌خواهد با کمترین ریسک‌ها بیشترین سود را بهره‌ی خویش سازد. این یکی از بنیادی‌ترین غرایز همۀ موجودات زنده‌است و جهان دارد بر انسان تنگ می‌شود. فاجعه‌ای که در روز عشاق در دویسبورگ آلمان روی داد، از هراس ناشی از تنگی حا و سرآسیمگی برآمد. تونلی که برای مسیر راه‌پیمائی در نظر گرفته شده‌بود دو ورودی دارد در دوسر تونل و یکی در میانه که به خیابانی راه‌می‌برد که جشن و شادمانی اصلی آنجا برگذار می‌شد. مردم از دو ورودی دو سر تونل وارد می‌شدند و از خروجی میانه به سوی آن خیابان اصلی می‌رفتند. از نیمروز به بعد، شماری از خسته‌شدگان از پایکوبی و شادمانی به سمت خروجی میانۀ تونل بازگشتند. سه موج جمعیت به هم برخوردند. کسی نبود که بلندگو به دست از همگان بخواهد از هر سو عقب گرد کنند و به عقب بازگردند. جمعیت ناآگاه پشت سر از هر سه سمت جلوئی‌های را به سوی جلو فشار می‌دادند و نتیجه شد 19 نعش برجامانده در محل تلاقی سه موج و ده‌ها مجروح که دیگر نمی‌دانم چند تنشان جان به در بردند. این فاجعه دارد در سطح جهانی به گونه‌ای بسیار وخیم‌تر زمینه‌سازی می‌شود: ملتهای فرهنگی و اتنیکی دارند به هم تنه می‌زنند تا جا باز کنند: فضای حیاتی همه جا ، شاید غیر از استرالیا و آمریکا و کانادا دارد تنگ می‌شود. استرالیا و کانادا و آمریکا را دریاها از بقیه‌ی بخش‌های فقیر جهان جدا می‌کنند. گرچه آمریکای جنوبی به آمریکا راه دارد و در نتیجه مشکل کارگران مهاجر مکزیکی همان پروفسور لستر تارو را به ابلهانه‌ترین اندیشه‌ها واداشته‌است: پلیسی کردن فضای جامعه با برپا کردن‌های دم و دستگاه کنترل در مدخل هر خیابان و هر کوچه برای شناسائی و دیپورت مهاجران غیرقانونی. باری، و حضرتش با همۀ درک و درایتش به این نیندیشیده است که خود این پلیسی شدن پی‌آمدهای بسیار بدخیم‌تری از مشکل بی‌کاری به بار خواهد آورد. معترضه‌ای طولانی شد. باری، آمریکا هم اگر بتواند همه‌ی مرزهایش را بر مردمان تمدن‌های ویران جنوبی ببندد، اروپا نمی‌تواند ایزوله شود. اروپائی که زادگاه حقوق بشر شد و بیشترین گام‌ها را برای کاهش استثمار برداشت و حق پناهندگی به درخطر قرار گرفتگان سرزمین‌های دیگر عطا کرد، امروز دارد با مشکل کارگر خارجی دست و پنجه نرم می‌کند. به ویژه با دهشتی که از اسلام رادیکال دارد همه جا تن می‌گسترد.

این‌ها را باید در نظر داشت و به این نیز اندیشید که دهشت از آینده هیچگاه چنین سترگ نبوده‌است؛ درد تنهائی انسان نیز همینطور. زمین بر انسان تنگ شده‌است. دیگر کوهی ناشناخته در هیچ جای جهان وجود ندارد که قافش بدانند و انسان دارد درمی‌یابد که به بیرون از زمین راهی ندارد. سخت تنها شده‌است این انسان و این است که بازگشت به گذشته‌های رویائی، به جهان افسانه‌ها و اسطوره‌ها دارد یک راه‌حل کاذب می‌شود برای گریز از این هراس و این دهشت: هراس از آینده و دهشت از تنهائی و در نتیجه، اگر روزی تب «جنگ ستارگان» جهان را گرفت، امروز سرور انگشری‌ها، هاری‌پوتر، شاهزاده‌ی ایرانی و.... تب رمان و فیلم نسل‌های جوان‌تر هستند.

خطر را باید در تلفیق این دو مشکل دید: دو مشکلی که اگر راه‌حل نیابند به جنگ‌هائی بیهوده‌تر و بسیار بار خطربارتر از همه‌ی جنگ‌های تاکنونی - و اما، بدون چشم‌انداز صلح - می‌توانند بررویند. به ویژه اگر شکست دین مدرن، دین قرن بیستم، یعنی مارکسیسم را در نظر گیریم که توانست برای نزدیک به یک سده بخشی از رنجبران و روشنفکران جهان را به همدلی برساند.

چه نامی می‌توان بر این جنگ جدید گذاشت جز «جنگ اسطوره‌ها»؟ در این باره باز خواهم نوشت. مسئله مفصل‌تر از آن است که بتوان در یک دو مقاله جمع و جورش کرد.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.