ای غرور ایستاده بر پشت بام حیرت و تماشا
نفرین کدامین آه شبانه
حسرت کدامین آرزو
این چُنین بلند بالا نمود تقدیرت را
که طنین زمردین خودآ روی شانه هایت
سوار ساده ی صبحی تُونسی شد و تو الهه عشق
ای والای بی اعتنا به عالم
رنگین گلگونه ی صبوری و مهر
انقلاب عشق
هر تابستان گورـ ستانان نقب دیگری می زنند بر خاک
تا آن یقین دلاویز را بیابند و صلابت شانه های تو را
که زندگی از آن سر ـ ریز می شود
و جبرئیل در هر شب مانا بوسه می زند بر آن
بی هیچ اشارتی یا پیامدی
تا خدایی کند در دلت
که شُکوه غرور تو
جلوه ی حیات است و نمایش بی رقیب قرن
بالا بلند مغرور
جهان را زیر پایت بگذار و عشق را روی شانه هایت بلرزان
که غوغای ستارگان بالا گیرد در شبی مانا.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید