رفتن به محتوای اصلی

چگونه «بازیگر خندان» زندگی و جهان خویش شویم
22.06.2010 - 19:40

زندگی و واقعیت «یک زندگی سمبولیک، واقعیت سمبولیک»، یعنی هم یک چیز عینی و هم یک سناریو است. یک زندگی و واقعیت در چهارچوب زبان است و بنابراین یک سناریو و نظم نمادین است. من و شما، خویش را، جهانمان را، دیگری را، سنگ، خورشید را تنها در چهارچوب زبان و روایت لمس و حس می کنیم. یعنی با کلمات و تصاویری روبرو هستیم که در پیوند تنگاتنگ و دارای نظم سمبولیک با یکدیگر قرار دارند. وقتی ما از خودمان، از واقعیت و یا از دیگری سخن می‌گوییم، همیشه از حالتی و نقشی در یک نظم و سناریو سخن می‌گوییم که در آن هر حالت در پیوند با حالات دیگر است. همانطور که معنای کلمه در پیوند تنگاتنگ با جمله است. ازینرو تصویر ما از خویش همیشه در پیوند با تصویرمان از دیگری است و آنطور که ما خورشید و یا یک پدیده باصطلاح عینی را برداشت حسی می‌کنیم در پیوند با تصویر و معنای خورشید در فرهنگ و زبان ما و در نظم تصویر ماست. اینجا پیوند تنگاتنگی میان موجود شناسنده و پدیده مورد شناسایی وجود دارد، پیوندی متقابل و سمبولیک که دارای نظم و هیرارشی است.

این حالت سمبولیک واقعیت باعث می‌شود که بتوان روایات نو و تصاویر نو از همه چیز ، از خورشید تا همسایه، از خدا تا علم و هر پدیده انسانی چون عشق و حقیقت یافت. حال تصور و لمس کنید که هر چه بیشتر قادر می‌شوید همه هستی خویش را، تن و روابط خویش را، واقعیت خویش را به سان « یک حالت سمبولیک و نمادین چون تن سمبولیک، رابطه سمبولیک» حس و لمس کنید، آنگاه با چنین توانایی به قدرت و توانایی نوینی دست می‌یابید که از یک طرف هر چه بیشتر به «سرور خندان» واقعیت و هستی خویش تبدیل می‌شوید و از سوی دیگر به « بازیگر خندان» زندگی خویش.

زیرا شما با لمس «نمادین و سمبولیک» بودن همه چیز، با لمس روایت بودن همه هستی از دو جهت از انسان سنتی و حتی از انسان مدرن جلوتر هستید. توانایی لمس « نمادین بودن و سمبولیک» بودن واقعیت و زندگی به شما کمک می‌کند بتوانید با فاصله به هر چیز و به هر پدیده بنگرید و همیشه بدانید که حتی این واقعیت روبروی شما نیز می‌تواند بگونه‌ای دیگر باشد؛ این رابطه و دنیای شما نیز می‌تواند به گونه دیگری باشد اگر سناریو و نظم درونی آن را تغییر دهید، اگر نگاه و نقش خویش در این سناریو را تغییر دهید و به ناچار نقش و حالت دیگری و طرف مقابل را نیز تغییر دهید. زیرا این حالات دارای پیوند متقابل در یک سناریو و تئاتر زندگی روزمره هستند.

بنابراین بر خلاف انسان سنتی که اسیر یک سری «حقایق مطلق و محتوم» است، شما قادر به نقد هر چیز و ایجاد روایتی نو هستید. از طرف دیگر شما می‌دانید که این «دیگری سمبولیک»، چه واقعیت سمبولیک و یا تن و تمنای سمبولیک و نمادین شما، واقعی و زنده است و بر خلاف توهم انسان مدرن، «دیگری» یک ابژه محض نیست. او نیز یک سوژه تمنامند است. بنابراین تنها وقتی می‌توانید به اوج حس سروری، به اوج سلامت، به اوج بازی عشق و قدرت زندگی دست یابید که به خواستها و تمناهای «دیگری سمبولیک»، چه واقعیت روزمره و یا «یار و رقیبتان» توجه کنید و هم یاد بگیرید که چگونه می‌توانید بهترین تلفیق را از خواستهای دو طرف بدست آورید. چگونه می توانید هم از یک طرف از چشم‌اندازهای مختلف به لحظه بنگرید و واقعیتی نو در واقعیت گذشته ببینید و هم متوجه قوانین و تمنا، روابط و نظم درونی این واقعیت باشید تا بتوانید اینگونه به خواست خویش و تغییر واقعیت و یا دست‌یابی به سعادت زمینی خویش نایل آیید. چگونه می‌توانید با شناخت قانون و حالت رابطه و واقعیت به تحول در قانون و سناریو و واقعیت و رابطه دست یابید. چگونه مثل اغواگری بتوانید با شناخت چشم‌اندازی نو از بازی زندگی و واقعیت به حرکت و حالتی نو در بازی و سناریو دست بزنید و بدین وسیله کل سناریو و یا رابطه را تحول بخشید، خواه این واقعیت یک واقعیت سیاسی، اقتصادی و یا عشقی باشد.

موضوع همیشه این است که بتوان هم قواعد این واقعیت را شناخت و هم با «خرد خندان» و برای دستیابی به تحول و تفاوت در این واقعیت، به ایجاد حالت و نگاهی نو در بازی خویش و رقیب دست یافت. اینجاست که نگاه و بازی مدرن کسانی چون ماکیاولی و نیچه و یا بودریار و یا هر انسان قدرتمند مدرن یا پسامدرن بوجود می آید. کسانی که قادر به تحول در واقعیت و روابط یا علم بوده اند. زیرا پی برده اند که این واقعیت در خویش دارای یک رویا و یک سناریو است و می‌توان با وارد ساختن نگاه و نقشه ای نو به ایجاد واقعیت و تحقق رویایی نو دست یافت.

با چنین «شناخت و حکمت خندان و شروری» شما به زبان ساده عمیقا لمس می کنید که چگونه هم قواعد این جسم و واقعیت را قبول کنید و برای مثال از طبقه سوم به پایین نمی پرید و یا جلوی پلیس به پلیس فحش نمی دهید، با جیب خالی کرکری نمی خوانید و همزمان حس کنید که این واقعیت و تن همزمان یک سناریو و نظم و هیرارشی است. ازینرو راههای مختلف پریدن را به وجود آورید، راههای بهتر برخورد به پلیس و یا هر لحظه و چگونه «با جیب خالی کرکری بخوانید» آن موقع که شرایطش را فراهم آورده‌اید. زیرا پی برده‌اید که این واقعیت سمبولیک یک سناریو و تئاتر واقعی و زنده است. پس هر لحظه و برخورد میتواند به اشکال مختلف باشد. اگر کسی به شما توهین کند، بنا به توانتان، میتوانید با او درگیر بشوید، با خنده از او بگذرید ویا اصلا محل به او نگذارید و غیره و همزمان می‌دانید هر تصمیمی دارای بهایی است و برد یا باختی دارد، امکان درد و یا شکست وجود دارد. همانطور که پی می‌برید با هر ضربه زدن ناحق به عزیزتان یا دوستان در همان جای تن خویش نیز دردی احساس می‌کنید. زیرا در یک سناریو و واقعیت سمبولیک همه چیز با یکدیگر در پیوند درونی هستند و دیگری هم بخشی از جهان فرد و خود اوست. ضربه به معشوق، ضربه به روایت عاشقانه و جهان عاشقانه خویش و در نهایت به خویش است.

با چنین شناخت عمیقی حال «بازیگر خندان» متولد میشود و توانا به سروری بر زندگی و واقعیت خویش. یعنی شما به بازیگری خندان دگردیسی می یابید که حال در هر لحظه قادر است با نیروی خرد خویش هم قوانین و ضرورتهای هر لحظه را درک کند و هم اینکه چگونه این قوانین و واقعیت را با تغییر سناریو و رابطه تا حد ممکن تغییر دهد و به نفع خویش تحول بخشد. او می‌داند که این جهان سمبولیک جهان اوست پس با توانایی تغییر آن، سعی می‌کند همیشه بهتر روایت و جهان خویش را بیافریند.

با این شناخت عمیق، «بازیگری خندان» زاییده میشود که با قلبی گرم و مغزی سرد قادر به تغییر هر واقعیت، زبان و تن و رابطه است و هم همزمان میداند که هر ضربه به «دیگری»، به تن خویش، به رابطه، به معنای ضربه زدن به خود است، زیرا این «جهان و واقعیت» اوست، عشق و معشوق اوست، قدرت و واقعیت اوست.

این توانایی و قدرت خندان اصلا بدان معنا نیست که فقط با یک «تغییر نگاه» می‌توان همه چیز را عوض کرد و واقعیت را کامل تغییر داد، بیکاری و گرسنگی را از بین برد. زیرا این یک توهم است. هر تحول اصیل یک واقعیت و یا یک پدیده همیشه یک تحول چندفاکتوری اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره است و بایستی یادگرفت که به پدیده ها چندفاکتوری نگریست و آنها را اینگونه بررسی کرد و متحول ساخت. موضوع این است که یاد می‌گیرید که حتی خفقان و بیکاری نیز دارای یک سناریو و نظم سمبولیک است و شما می‌توانید با شناخت نظم سمبولیک در بیکاری خویش و یا بحران بیکاری یک جامعه، در حالت خفقان یک جامعه بتوانید بهترین راهها برای رهایی از بیکاری خویش و یا برای تحول جامعه و عبور از خفقان و بحران بیکاری را بیابید و در جامعه مطرح کنید.

زیرا دقیقا با دست‌یابی به «توانایی سروری خندان و بازیگری خندان» است که هم می‌توان هر پدیده را از جوانب مختلف نگریست و هم راههای تحول آن را باز یافت. از طرف دیگر توانایی «بازیگری خندان» به معنای دست یابی به «حالت و قدرتی نو» است که با کمک این قدرت نو و «هویت فردی نو» اکنون می توانند هر چه بیشتر سیاستمدار مدرن، اندیشمند مدرن، هنرمند مدرن، اقتصاددان مدرن بوجود آید که قادر به شناسایی و ایجاد فاکتورهای مختلف تحول واقعیت هستند و نیز قادر به همکاری با یکدیگر برای دست‌یابی به خواست مشترک خویش. بدون داشتن این «هویت و قدرت نو» امکان دستیابی به این تحول چندجانبه ممکن نیست و هر تحول مثبت و مدرنی در ساختار سیاسی و یا حقوقی و فرهنگی به معنای کمکی به رشد این «توانایی نو و قدرت نو» نیز هست. زیرا این تحولات لازم و ملزوم یکدیگرند.

موضوع اما این است که هسته انسانی و مرکزی این تحول نو، رنسانس نو، این «پوست‌اندازی» و تحول از «سرباز جان برکف سنتی»، یا از «هنرپیشه مدرن» به این «بازیگر خندان و پرشور» است. زیرا با چنین تحولی همزمان واقعیت و زندگی نیز از «سرنوشت سنتی»و از متاروایت «واقعیت عینی» مدرن به یک «روایت و سناریو سمبولیک»، به یک بدن و نظم قابل تحول دگردیسی می‌یابد و زندگی کردن به یک «بازی کردن و آفریدن» تحول می‌یابد.

اینجاست که با این پوست‌اندازی نو، با این «دگردیسی نهایی» به «کودک سبکبال و چرخ خودچرخنده نیچه»، یا با تحول به «سوژه منقسم لکانی»، «جسم هزارگستره دلوزی»، یا در حالت ایرانی آن با تحول به «عارفان و عاشقان زمینی خندان» می‌توان همیشه یاد گرفت چگونه یک واقعیت را از راههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و روانی تغییر داد؛ می‌توان حس و لمس کرد که چگونه نگاه کردن، سخن گفتن به مثابه یک عمل کردن و واقعیت ساختن است. اینجاست که ما هستی را چون یک «بدن و ماشین تولید آرزو»، یک نظم و هیرارشی بدن و ماشین می بینیم و ما هم بدن هستیم و هم خالق بدن خویش.

اینجا مهاجر دوفرهنگی بوجود میآید که از تلفیق دو فرهنگ و واقعیت خویش قادر به ایجاد واقعیتی نو، حالاتی نو از بازی عشق و قدرت زندگی است. اینجا قدرت نوین «انسان مدرن ایرانی» و مهاجر مدرن و تلفیقی بوجود می‌آید که چه در نگاهش به واقعیت، یا به عشق، مذهب و اخلاق و غیره همیشه قادر به تلفیق دو فرهنگ و ایجاد «روایات و قدرتهای نوینی» است. اگر برای مثال انسان سنتی ایرانی در عشق یا « عاشق تراژیک است و یا اسیر پوچی تراژیک است» و انسان مدرن اسیر « ناتوانی از لمس عمیق عشق و احساسات خویش» است، آنگاه این «بازیگر نوین و خندان» به اشکال مختلف قادر است از هر دو عبور کند و به «عشق خندان و تلفیقی خویش»، به «شور شرقی ونظم غربی» خویش دست یابد و چه در بازی عشق و یا قدرت و سیاست ایجادگر حالات و بازیهای نو و تلفیقی یا چندصدایی باشد.

در این حالت پارادکس و تلفیق نوین، «قدرت و خلاقیت نوین» من و تو، ما ایرانیان نوین نهفته است و کار من تلاش برای اغواگری دیگران به ورود به این حالت و قدرت نوین و یاددهی شیوه سرروی بر واقعیت نوین خویش و به دست آوردن بهتر سعادت فردی و یا سعادت جمعی مشترک است. کار من اغواگری دیگران به سوی یادگرفتن شیوه پارادکس نگریستن و زیستن هستی و تن خویش است؛ یادگرفتن پارادکس نگریستن به روابط خویش و دیدن هستی و خویش به سان یک «واقعیت سمبولیک (عینی/ذهنی)» و یک «تن سمبولیک»، «رابطه سمبولیک» و بدینوسیله دگردیسی به «سرور خندان و بازیگر خندان» زندگی خویش است.

کار من اغواگری به سوی این قدرت نو و خلاقیت نوین است که آن را حالات عاشقان زمینی، عارفان زمینی و خردمندان شاد ایرانی می‌نامم. نسلی نو که با خویش نگاه و سناریویی نو از زندگی و زیستن به وجود می‌آورد و دیگر بار کلماتی چون «بازی کردن» و خندان زیستن، رندانه زیستن زیبا و ارزشمند می‌شوند و انسان ایرانی سرانجام هر چه بیشتر از زیر بار سنگین لوایح اخلاقی رها می‌شود و به این بازیگر خندان نو دگردیسی می‌یابد و با توانایی به ایجاد تحول ساختاری و سیاسی و حقوقی متناسب با سناریو و روایت خویش، قادر به ایجاد رنسانس و پوست‌اندازی فرهنگی و ساختاری خویش می‌گردد. نسلی نو که هر کدامشان بناچار حالات خاص خویش از بازیگری و خندان‌زیستن و از حالت عارفان و عاشقان زمینی را بوجود می‌آورند. زیرا اینها تنها یک «حالت» هستند و نه یک تیپ از شخصیت و هر کس تنها به شیوه خویش می‌تواند به این «هویت فردی و خندان خویش»، به جهان فردی و خندان خویش دست یابد و بدینوسیله عضوی از «وحدت در کثرت» این بازیگران خندان و سروران خندان شود.

دوستان! زندگی بس زیبا و در واقع یک بازی پرشور تراژیک/کمیک است. به بازیگران خندان زندگی و جهان سمبولیک خویش تبدیل شویم. به یاران همدیگر در این جهان نوی ایرانی دگردیسی یابیم و به جهان «هزار روایت تو درتو»ی نوین ایرانی، به جهان وحدت در کثرت نوین هنرمندان و روشنفکران خلاق و قدرتمند ایرانی تحول یابیم. یعنی آن شویم که هستیم .زیرا دستیابی به این قدرت نو، سلامت و خلاقیت نو آن چیزی است که یکایک ما عمیقا می‌طلبیم و «دیگری» یعنی دیسکورس و زبان و زندگی و واقعیت از ما می‌طلبد تا با تحول ما به این «سرور خندان و بازیگر خندان» او نیز به خدای خندان، واقعیت سبکبال و جادویی و خرد خندان و عشق خندان تحول یابد. زیرا هر تحولی در واقع ندای «دیسکورس دیگری» یعنی ندای ضمیر ناآگاه ما و جسم و زندگی ماست و ما تنها روایت فردی خویش از این ضرورت جمعی را می سازیم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.