رفتن به محتوای اصلی

نقش خانواده یا والدین در شکل گیری شخصیت جوانان
07.06.2010 - 19:05

ایامی که برای شرکت در کنگره سوم جنبش دمکراتیک یارسان که با عنوان کنگره کیانوش آسا نام گذاری گردیده، به استکهلم، دعوت شده بودم، مجری برنامه زرینه و سیمینه نوروز تی. وی. یک مصاحبه کوتاه به لهجه گورانی زبان کردی در ارتباط با نقش خانواده درشکل گیری شخصیت جوانان، بابنده انجام داد که ترجمه پاسخهای نوشتاری به پرسش هارا به ترتیب به نظر خوانندگان ارجمند می رسانم. البته چون نوار آن مصاحبه در اختیار من نیست و بنده با رجوع به حافظه ضعیفم این چند سطر را می نگارم، به احتمال قوی، کمی از نظر سبک و ترجمه با اصل مصاحبه متفاوت باشد و اندکی نیز کامل تر از آن. اما محتوای آنچه که در بحث گفته ام با این مطلب تقریبا یکی است و در تضاد نیست. لایق ذکر است که مجری برنامه بخش فارسی، تلویزیون آسوسات دو روز بعدش همین مصاحبه را بابنده داشت. چون برنامه زنده پخش می شد، در پایان تلفنهای زیادی ازایران و اروپا نیز شد که به دلیل کمی وقت پاسخ برخی از پرسشها ماند که در مطالب آینده اگر فرصتی دست دهد، به صورت نوشتاری منتشر خواهد شد. با سلام و مهر جناب دکتر مرادی از این که دعوت نوروز تی. وی. را، برای پاسخ به پرسشهائی در رابطه با رفتار با جوانان پذیرفته اید، سپاسگزاریم. من نیز از دعوت گردانندگان نوروز تی. وی. ممنونم برای این که این امکان را به بنده داده اند، با هم وطنان و بویژه با نونهالان کردی زبان مملکت درتماس مستقیم تصویری باشم پس اجازه دهید پرسشها را در این رابطه، مطرح نمائیم. خواهش می کنم، بفرمائید: لایق ذکر است در برنامه بعدی یعنی درآسوسات نیز سپاس و تشکر از گردانندگان محترم بخش فارسی آن تلویزیون برای همین مصاحبه به زبان فارسی را نمودم.

1_جوانان میتوانند ستون اصلی هر جامعه‌ باشند، خانواده‌ در شکل گیری مثبت شخصیت و رفتار جوانان چقدر نقش دارد؟

در پرورش و استحکام اراده و روحیه جوانان، خانواده های آنان نقش اولیه و تعیین کننده را دارند. اگر خانواده ای این وظیفه مبرم و حیاتی را کم اهمیت بگیرد و یا پشت گوش بیاندازد، بزرگترین لطمه به جامعه وارد خواهد آمد. متأسفانه بیشتر خانواده ها درجوامع خاور میانه پرورش فرزندان را درتهیه لباس و مکان و غذا برای آنها می بینند. در صورتی که این ها فقط یک بخش بسیار کوچک از وظایف والدین است. حیاتی ترین و مهم ترین بخش این وظایف تربیت روحی و فکری و رفتار بس درست با فرزندان است. خانواده تا آن اندازه باید در این زمینه بکوشد که قادر باشد حداقل خطرات خارج ازمحیط خانواده ازقبیل انحرافات روی آوردن به الکل، مواد مخدر و کارهای جنائی که درانتظار جوانان ازهمان دوران طفولیت و بلوغ در کمین نشسته اند، خنثی نماید. یک نکته طبیعی است که همه جوانان کم تجربه هستند و خطر را کم احساس می کنند و علاوه بر این می خواهند تجربه کسب نمایند. آنها برای این کار کنجکاوانه خیلی چیزهارا که انسان مجازهم نیست انجام دهد، امتحان می کنند. بنظر من انجام چنین ریسکی از طرف اکثر جوانان یک امر بس طبیعی است. برخی واقعا می خواهند خطررا تجربه کنند. اگر والدین درروند چندین سال نوجوانی، در سنین کودکی یعنی پنج تا 12 سالگی کوشیده باشند که تشخیص بین خوبیها و بدی های زندگی را ساده و واضح توضیح داده باشند، جوانان نیز بدون شک از بدیها دوری می جویند و کوشش خواهند کرد که به دام های گسترده نیافتند.

حالا گاهی اوقات والدین در این زمینه نهایت کوشش و دقت خود را بکار می گیرند، اما نتیجه عکس نصیب آنها می شود. یعنی فرزندان بیشتر تحت تأثیر اطرافیان و محیط زندگی اجتماعی قرار می گیرند و اگر با رفیق نا اهل رو برو شوند، به الکل، سیگار، هشیش و دیگر مواد مخدر روی می آورند. در اینجا من بر این باورم که این دیگر تقصیر والدین نمی تواند باشد، چون تأثیر محیط خارج از خانه (مدرسه وبازار و محیط اجتماعی ودوستان واطرافیان) قوی تر بوده و گاهی تصادفی می تواند نقش نه فقط خنثی کردن زحمات والدین را داشته باشد، بلکه نقش مخرب هم داشته و دارد. نمونه های فراوانی داریم: که بنده یکی از مشاهداتم را برای مثال در این جا ذکر می کنم. اولین فرزند یکی از هموطنانم در کشور محل اقامتش واقعا گل کرده بود و حتا در میان همکلاسی های خویش (بومی و غیره) درآن کشور نمونه بود و بهترین نمرات درسی را داشت، ورزشکار هم بود. اما با وصف کوشش والدین برای او همانند دیگر فرزندانشان، آن گونه نشد که ایدآل باشد. به نظر من تصادف دراینجا نقش عمده را داشته است وهمنشینی با افراد ناباب باعث شده به عادت خطرناک به مواد مخدر و اعتیاد روی آورد و زندگی خودرا برای مدتی طولانی، تباه کند. حالا برخی، اسم این را شانس و نصیب و حتا سر نوشت انسان ها می گذارند و برخی دیگر، آن را برای توجیه گری "خواست خدا" می خوانند. ولی بنده اسم آن را می گذارم به قول آلمانیها "ثوفال" یعنی تصادفی و یا قرعه ای. بهر حال، اگر از بد بیاری فرزند من نوعی با کسانی آشنا شود که در یک مسیر کژ گام بر می دارند و اثرات بدی ها وخوبی های زندگی را تشخیص نمی دهد، او نیز به آن راه خواهد رفت. این هم یک بحث بسیار طولانی است که می توان در آن عوامل دیگری دخیل داد ولی برای جلو گیری ازطول کلام فقط به این نکته بسنده می کنم. اگر درآینده پرسشی مطرح شود بیشتر توضیح داده خواهد شد. در هر صورت بامتانت و بردباری می توان این خطر را دفع کرد، اما آسان نیست و وظیفه شناسی و زحمت زیاد می خواهد.

2_برای خانواده‌ای که‌ تعبیض جنسیت را قبول دارد چه‌ پیامی دارید؟

با تأسف باید بگویم، این نوع تبعیض از نظر تاریخی، از جمله در دوران حاکمیت زور مندان و قلدران بر ضعفا، یک روند بسیار طولانی پشت سر دارد و با آمدن ادیان افراطی و پیش از همه اسلام، به آن شدت بخشیده شده است و در همه جوامع اسلامی نیمی از افراد جامعه به طور کلی یعنی زنان از همه حقوق اجتماعی و حتا انتخاب لباس محروم گشته اند تا چه رسد به مسائل جنسی. شاید بیش از 90 در صد زنان ما همخوابگی با شوهر را وظیفه می دانند و از لذت زندگی جنسی محروم اند. برای بعضی از مردان هموطن که اعتقادی به اسلام هم ندارند، سرکوب زنان و یا زیردست گرفتن آنان و باصطلاح این وظیفه، به یک عادت مزمن تبدیل شده و علاوه بر این دختران خودرا شدیدا کنترل می کنند. اگر دختری بخواهد از این لذت زندگی جنسی بهره مند شود، برخی از پدران خانواده آن را بی ناموسی و بد می دانند. این محدودیت برای دختران بیشتر از میان "مؤمنین" است تا دیگر گروههای اجتماعی. درواقع این عمل نا مناسب و غیر اصول دمکراتیک نه فقط یک نوع تبعیض ساده، بین دختر و پسر است، بلکه نوعی طبقه بندی درجه یک و درجه دو وتبعیض جنسیتی است که روش برخی از این والدین، بیشتر پدران، به هیچ وجه معقول و لایق توجیه نیست.

پیام من برای خانواده های محترم آنست که هیچ فرقی بین دختران و پسران اکیدا نباید گذاشته شود. با فرق گذاشتن و محدودیت دختران نه این که هیچ گونه حفظ ناموسی نمی تواند رعایت شود، بلکه خسارت شخصیتی و آبرو ریزی بیش از حد ببار خواهد آورد و به دروغ گوئی و نیرنگ و دیگر انحرافها دامن می زند. اگر پسران آزاد باید باشند و رابطه جنسی با دختران را امری طبیعی می دانند، باید این آزادی برای دختران نیز تضمین شود. در غیر آن صورت آن گونه که اشاره شد، دروغ گوئی، ظاهر سازی و جنایت به دنبال خواهد داشت و این همه فقط بخاطر باصطلاخ رعایت سنتی عقب افتاده است. روابط جنسی وغریزه جنسی یک امرطبیعی است و باید برای همه ی والدین که خود روزی جوان بوده اند و مجرد، روشن باشد. در اصل جلو این کار، حتا اگر بی موقع و در سنین غیرمجاز باشد با زور و تهدید نمی توان گرفت، بلکه بادوست داشتن، جلب اعتماد وتوضیحات کامل می توان ازآن کاست. اگر واقعا ما به حفظ احترام بین خود وفرزندان علاقمندیم و می خواهیم حقظ ناموس رعایت شود، درمرحله اول نباید با تهدید و زور رفتار کنیم، بلکه جلب اعتماد و باور به گفتار فرزندان خواهد بود. اگر یکی از فرزندان ما یک بار دروغ هم بگوید، بار دوم ازگفتن آن کوتاه خواهد آمد و اگر متوجه شوند تهدیدی وجود ندارد، هیچگاه نه "کار خلاف" خواهند کرد و نه دروغ خواهند گفت. پس در حقیقت، تنها وسیله ای که فرزندان با دیده احترام به والدین بنگرند نه ترس و وحشت از تهدید باید باشد، بلکه آنست که آنها متقابلا به فرزندان اعتماد کنند و به حرفهای آنها بادقت توجه نمایند. لذا ازهمه خانواده ها تقاضا دارم کاری نکنند که فرزندان از ترس هر عملی را که انجام دهند، از والدین خود آن را پنهان کنند.

3_محدودیت برای جوانان را چگونه‌ ارزیابی می کنید؟

محدودیت برای هر کسی در زمینه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نتیجه زیان باری دارد. یکی از خصلتهای دیکتاتوران ایجاد کردن محدودیت و بوجود آوردن ترس و وحشت است که بتوانند بدون دردسر فرمانروائی کنند. باتأسف بایدگفت: این شیوه عمل درجامعه به خانواده نیزمنتقل شده و درآنجا علیه فرزندان بکارگرفته می شود. البته درخانواده جوی بوجود آورده می شود که محدودیتهای دیکتاتوری به بخشی از تعلیم و تربیت تبدیل گردد. درهرحال اگر والدینی فکر می کنند بامحدود کردن برخی امکانات، می توانند به فرزندان راه درست تر زندگی را بیاموزند، به نظر من دراشتباه محض اند. بدون شک این نوع برخورد که ویژه سیستمهای دیکتاتوری است، قبل از همه برای جوانان نمی تواند کار ساز باشد. ما مردمان خاور زمینی فکر می کنیم با منع کردن می توانیم، بهمه چیز برسیم. ولی نمی دانیم اگر بذر زور بپاشیم کینه و نفرت و وحشی گری را درو خواهیم کرد. پس ارزیابی من از محدودیت جوانان حتا در یک مورد خاص زندگی هم نادرست است. والدین متفکر و آینده نگر آنهائی هستند که کوشش کنند انحرافهای فرزندان را ازقبیل حتا اعتیاد، دزدی، جنایت و بدتر ازهمه خود فروشی، باریشه یابی ویافتن علل، برخورد نمایند. گر چه هیچ تصورش را نمی توان کرد که چنین چیزی در خانواده درست حسابی و متینی اتفاق بیافتد. اما اگر چنین فاجعه ای اتفاق افتاد، باید علل را در رفتار خود دید و یا محیط خارج از خانه. برای حل مشکل باید با متانت و منطق و برد باری عمل کرد، نه با تهدید و ترد کردن وکشتن. هیچ عیب نیست اگر این مسئله مهم و حیاتی را با متخصصین امر درمیان گذاشت. با تأسف باید بگویم بسیاری از والدین برای جلوگیری از "زخم چشم" طرح آن را بد می دانند. در صورتیکه نتیجه آن یعنی دروغ و متوصل به نیرنگ بد است.

4_آسیب پذیری جوانان در چه‌ سنینی است و چگونه‌ باید برخورد کرد؟

معمولا برای جلو گیری از آسیب های احتمالی به فرزندان، قبل از آن هنگام که آنها پا به عرصه زندگی اجتماعی می گذارند یعنی حتا مدرسه را هنوز آغاز نکرده اند، باید توجه جدی بشود. بدیگر سخن ازهمان طفولیت چهار و پنج و شش سالگی که اغلب بچه های کنجکاو و با هوش پرسشهائی بس ساده مطرح می کنند و احتمالا برای والدین زیاد مهم به نظر نرسند! اما ضروری است که با دقت به این پرسشهای ساده پاسخ داده شود. با این کار درست، انسان برای بچه و سئوالاتش ارزش قایل می شود و این خود نبوغ و استعداد اورا تقویت می کند که بدنبال پرسشهای دیگر برود. این نکات در زندگی و آینده آن طفل اثر بسیار مثبت می تواند داشته باشد که برای جلوگیری ازخطرات آینده، مسلح به دانائی بیشتر است. درواقع بنا به تجربیات و مشاهدات محققین تعیلم و تربیت سنین 12 تا 18 سالگی بحرانی ترین دورانهای آسیب پذیری جوانان است. اگر ما با نسخه ارائه شده پیش با فرزندان رفتار کنیم، شاید نتوانیم جلو آسیب پذیری را بطورکامل بگیریم، اما بدون شک درصد(%) آسیب پذیری را به حداقل ممکن خواهیم رساند. بخش دوم پرسشتان آنست که چگونه باید با آسیب دیدگان و فرزندانی به راه کژ می روند، رفتار کنیم و راه چاره را از چه طریقی باید بیابیم؟ خوب، این یک امر طبیعی است و باید بدانیم که فرزندان جگر گوشه های ما هستند و ما همه آنها را با یک چشم نگاه می کنیم. اصولا آنها در خوب یا بد بودنشان، کمترین تقصیری دارند. این والدین و جامعه هستند که از انجام وظایف مبرم و حفظ سلامت روحی و جسمی نو جوانان کوتاهی کرده اند. آنها باید در بار آوردن درست فرزندان بیشتر بکوشند و جامعه بایستی در برابر مردمان مالیات بده احساس مسئولیت بیشتر داشته باشد. اگر والدین از انجام وظایف خود نسبت به فرزندان کوتاه بیایند، این مؤسسات تعلیم و تربیتی خارج از محیط خانواده است که جبران این کمبود را بنماید. اگر آنهم کاملا به وظایف خود عمل نکند، معلوم است که برخی از این جوانان به راه انحراف کشانده می شوند. آنچه که به والدین مربوط است، به نظر من راه چاره ترد این نوع جوانان و بی توجهی به مشکلات آنان نباید باشد، بلکه بالا ترین سرمایه گذاری مادی و معنوی را برای نجات آنها از آن منجلاب زندگی باید نمود. ما نمی توانیم باخارج کردن آنان از زندگی خود احساس راحتی وجدان بکنیم. نمی توانیم از زیربار وظایفی که خود بعهده داشته ایم و با کوتاهی در انجام آن، خرابی ببار آورده و بخشی از این خرابی را خود مصبب هستیم، شانه خالی کنیم. بسیاری از والدین ازبیان این نکته که فرزندشان به کژ راه کشیده شده، شرم دارند و خجالت می کشند. درصورتی که به احتمال قوی وظیفه خود را به نحو احسن هم انجام داده اند و درتعجب اند که چرا این شتر درخانه آنها خوابیده است؟ در بیشتر مواقع آنها احتمالا هیچ فکرش را نمی کنند که محیط خارج از منزل اثر بس منفی بر فرزندان آنان گذارده است. بهر حال اگر بحثی در این باره به میان آید آنها برای توجیه گری به انواع ترفندها متوصل می شوند که بازهم بنظر من این کار هیچ دردی را درمان نمی کند، بلکه بیشتر بر مشکل والدین می افزاید. پس اگر به عنوان مثال دختر یاپسر من نوعی معتاد و الکلی وحتا به راه انحراف خود فروشی کشانده شوند، راه چاره کشتن و ازمیان برداشتن آنان که بعضی از والدین متعصب این گونه می اندیشند، نیست، بلکه چاره جوئی از راههای مختلف و با مراجعه به متخصصین امر، پزشکی و روانکاوی و غیره است وگذاشتن امکانات ممکن دراختیار این فرزندان است که آنها را از این طریق از راه نادرست و انحراف و از منجلاب بیرون کشانید و مجددا آنها را بدون سرزنش در آغوش گرفت.

5_دلیل گرایش بعضی از جوانان به‌ اعتیاد، افسردگی و بی بندوباری چیست و راه‌ چاره‌ چیست؟

ببینید هسته اصلی گرایش به بی بند و باری و حتا فرار جوانان از منزل و فرار از راه درست زندگی یعنی روی آوردن به الکل و مواد مخدر و گوش ندادن به نصیحت بجا و درست والدین و حامله شدن بدون ازدواج، بویژه اگر آن فرزند از کسی حامله شده باشد که یک انسان بی مسئولیت ازآب درآید و یا مبتلا به مریضی خطرناک و اعمال جنائی و غیره، در تربیت اولیه، گذاشته می شود. اگر چه هیچ والدینی حتا نا آگاه ترین و بی مسئولیت ترین آنان، این انحراف فرزندان را نمی خواهند. اما متأسفانه این گونه غیر مستقیم و یا به دلیل ندانم کاری، عمل می شود. بعد محیط خارج از خانه یعنی مدرسه و روابط با دیگر جوانان کژ راه و انتخاب دوستان نا اهل، نقشی هم سطح خانواده در این نابسامانیها را دارند. اگر جوانی در منزل از والدین مأیوس شود، خواستها و تمایلات درونی خود را با نزدیکترین دوستان درخارج ازخانه به میان می گذارد. حالا اگر این چنین دوستانی خود در راه انحراف گام بر دارند که دائم به دنبال هم دست و همراه می گردند، بیشتر زمینه برای انحراف آماده می شود. اگر جوان مثال ما ازاعمال خود پشیمان شده و غیر مستقیم برای کمک، به والدین اش روی آورد و ازکمک دلخواه ناامید شود، افسردگی تامرز خودکشی بر او غلبه خواهد کرد. انسان باید برای جلو گیری از چنین فاجعه ای احساس مسئولیت بکند و بی تفاوت درمقابل آنها نباشد. پس والدین نسبت به مسائل انحرافی و بهبود بخشیدن به آن، می توانند نقش مهمی داشته باشند. والدین می توانند فقط باگذشت و برد باری و دوست داشتن و از خود گذشتگی از فاجعه جلو گیری کنند. کمک گرفتن از متخصصین امور اجتماعی و حمایت از نو جوانان اگر از تفاوتهای فرهنگی (در خارج از کشور) آگاه باشند، بی سود نیست و حتا ضروریست.

6_راههای تقویت فرهنگی در بین جوانان؟

در واقع آگاهی فرهنگی برای انسانها بصورت ابزار اولیه علاقمند شدن به مسائل اجتماعی وسیاسی است که این در زندگی هرانسانی ضروری به نظر می رسد و بخش مهمی ازتعلیم وتربیت فرزندان باید باشد. متأسفانه درسیستمهای مستبده و دیکتاتوری که باسیاسی کردن جامعه مخالف اند وچون نمی خواهند مردم و بویژه جوانان با سیاست سر و کار داشته باشند. بنا بر این از تقویت و رشد فرهنگی که بخشهای اولیه فراگیری و علاقه نشان دادن بمسایل سیاسی است به نحوی جلو گیری می کنند. لذا ترویج درست بخشهائی از فرهنگ که به آگاهی سیاسی منجر شود، زیاد بمذاق این دیکتاتوران سازگارنیست وبدینوسیله تاکنون برای رشدفرهنگ و توجه به آن نه اینکه کاری انجام نداده اند، بلکه محدودیتهائی نیز غیر مستقیم به وجود آورده اند. از طرفی در سالهای اخیر به دلیل پیشرفت دستگاه های دجیتال و ارتباطی این سدشکسته شده ومردم می توانند با امکانات بیشتر مسایل فرهنگی را بررسی کنند. از طرف دیگر این ارتباطات الکترونیکی با وصف مهم بودنش و آسان کردن شیوه رساندن اطلاعات فرهنگی و تعلیم تربیتی، نکات منفی و ناجور و سر گرم کننده ای همراه دارد که اوقات بیشتر جوانان یک سرزمین را بخود مشغول می دارد و این جوانان به دلیل عادت کردن به سرگرمی های تفننی، کمتر به مسائل فرهنگی و اجتماعی که راهگشای مسایل سیاسی اند، علاقه نشان می دهند و بهمین دلیل از نکات مثبت فرهنگی که همان ابزار اولیه برای ورود به جامعه و علاقه نشان دادن به سرنوشت انسانی است کمترین چیزی یادمی گیرند. برای جلوگیری از این انحراف، باید فرزندان را ازهمان طفولیت به چیزهای درست عادت دهیم، آنهم نه با زور، بلکه با دوست داشتن و متانت. برای نمونه خواندن داستانها و سر نوشت مردان و زنان حق طلب درتاریخ، بطوری که آن فرزند باعلاقه به آن گوش فرادهد. اگر والدینی متوجه می شوند که فرزندشان هیچ نمی خواهد به موضوع خاصی گوش کند، نباید فشاری بر آن بچه وارد آید. باید کوشید علاقه و خواست اورا کشف کرد و اگر زیاد به نکات منفی یک مسئله توجه بیشتر دارد، بامتانت و پشت کار جنبه های بدآن نکات راتوضیح داد. بدینوسیله احتمالا موفق خواهیم بود آن فرزند را به فراگیری جنبه های درست یک فرهنگ علاقمند کنیم. در پایان عرایضم باید با صراحت بگویم که تنها نگرانیمن غیر سیاسی شدن یک جامعه و قشر جوان آن است.

اگر اکثر یک جامعه حقوق خودرا بشناسد و سیاسی فکر کند، دیکتاتوران کمترین شانس را برای غلبه خواهند داشت. امروزه می بینیم که چگونه جوانان غیور ایران عرصه را بر مستبدان تنگ کرده اند و آنها راهی جز کشتار جوانان نمی بینند. تازه هنوز این مردم، با گوشه هائی از حقوق حقه خود آگاه شده اند که تا پای جان می روند. وای به آن روزی که جوانان ما تعریفهای سیاسی و اجتماعی رابهتر بشناسند و کاملا متوجه شوند که عوامفریبان دیگر نباید اجازه کشور داری داشته باشند. آن زمان است که همه دیکتاتوران و برتری طلبان باید جل و پلاس خودرا جمع کنند و پا به فرار بگذارند. پس علاقه به مسائل فرهنگی و تقویت آن درمیان نوجوانان، گرایش و علاقه به جامعه و زندگی اجتماعی را زیاد می کند و این خود انسان را در برابر وقایع مملکت بی تفاوت بار نمی آورد و همین مارا وارد دفاع ازحق تعیین سرنوشت خویش می کند و در آنجاست که می بینیم اگر ما با سیاست و مسایل فرهنگی کاری نداشته باشیم، در زندگی جمعی سیاست و مسئولیت اجتماعی هستند که با ما کار دارند و یخه ما را رها نمی کنند.

7_در میان جوانان مدگرائی هست، برخورد خانواده‌ باید چگونه‌ باشد؟

ببنید جهان هرچه پیشرفت می کند، زمینه های زندگی برای مردم متنوع تر می شوند. در واقع زندگی یک نواخت برای همه انسانها خسته کننده است. اگر درباره این موضوع با وصف تبلیغات سرسام آور کمتر از آنچه که باید توجه می شود، برای آنست که اکثر مردم جهان در فکر تهیه مواد اولیه زندگی هستند تا بدنبال مد بروند. معمولا مد و پیروی از آن در خانواده ای آغاز می شود که کمتر با مشکلات مادی رو برو است. حالا اگر جوانان برخی از دیگر خانواده های کم چیز، گرایش به مد نشان می دهند، دلایل گوناگون و اثرات تبلیغی زیاد دارد. اولا برای این جوانان تشخیص داشتن و نداشتن قدرت مادی کمی سخت است و دوما در سیستمهای سرمایه داری به آن اندازه برای مد تبلیغ می شود که نه فقط جوانان یک مملکت، بلکه حتا برخی ازافراد بزرگ سال را تحت تأثیر خود قرار می دهد. دراینجا برای درک بیشتر مسئله مد، کوشش می شود باتوضیحاتی جوانب آن را بررسی کرد که چه عاملی باعث گرایش نشان دادن به مد می شود و چگونه با فرزندانمان که از مد پیروی می کنند، رفتار کنیم؟ قبل ازتوضیح باید عرض کنم که به عینی دیده می شود ویک نکته واضح و روشن است که اداره هرکشور تک حزبی نهایتا به دیکتاتوری ختم می شود و دیکتاتوری نه اینکه خسته کننده است، بلکه مورد تنفر هم هست. برای نمونه، لباس یک نواخت پوشیدن در چین انگیزه ای بود که جوانان مملکت را از شیوه کار و حکومت داری سران مملکت بیزار کند و یا تقلید های رژیم گذشته در ارائه بخشهای جلف از مد درایران زمینه ای بوجود آورد که اولا باعث مشغول کردن برخی از جوانان به مسئله فقط مد و دوری جستن آنان از دیگر مسایل مهم و آینده خویش شود و دوما نارضایتی بسیاری از خانواده ها، آن گونه که در پیش اشاره شد به دلایل گونا گون قدرت مالی نداشتن و یا جلف دیدن مدهای تقلیدی و غیره. زیرا این خانواده ها دور نگهداشتن جوانان از وقایع روز را با سرگرم کردن آنان بابنجلهای باصطلاح مد، ناراضی می کرد و درانقلاب 1979 دیدیم که چگونه حکومت بعد از او به دست یک مشت قرون وسطائی افتاد. یعنی از یک سیستم دیکتاتوری افراطی به سیستم قرون وسطائی و افراطی دیگر که در فرهنگ اینها پیرو یک مد بودن بغیر از مد به شیوه اسلامی اش، هیچ جائی ندارد. پس اگر بخواهیم نظر خودرا دررابطه بامد و مد گرائی خلاصه کنیم، مد بخشی از زندگی روز مره جوانان است. گرچه برای والدین متحمل مخارج غیر ضروری می تواند باشد، اما باید آن را بطور افراطی نفی نکرد، بلکه با آموزش درست کوشید نقش مد درزندگی جوانان بیش از حد برجسته نشود. برای مثال باید یاد داد که مد بخشی از مسایل روز است، اگر کسی توانائی مالی قوی نداشته باشد، زیاد هم ضروری نخواهد بود که همزمان با مد به پیش برود. بنظرم انسان بدون رعایت مد هم می تواند زندگی کند و بهتر است که افکار را مدرن کنیم و نه ظاهر را. چه بسا افرادی باشند که صد در صد تابع مد هستند و تمام افکارشان را متمرکز مد گرائی می کنند و دیگر هیچ امکانی و شانسی برای پرورش افکار باقی نمی ماند. اما در مقابل کسانی هستند که اصلا به مد و لباس مدرن کم توجه نشان می دهند، در عوض افکار مدرنی دارند و پیشرفت اجتماعی شان چشم گیر است. پس مخالفت مطلق با مدگرائی نمی تواند افکار برخی از جوانان مد گرا را عوض کند. تنها راه درست برای کم توجهی به مد توضیح نکات مثبت و منفی آن است.

8_جوانان در بیداری و تحولات سیاسی، فرهنگی و دور اندیشی میتوانند پرچم دار روشنگری باشند، چه‌ پیامی برای همه جوانان و بویژه جوانان یارسانی دارید که‌ پرچم دار روشنگری باشند؟

همانطور در پرسشهای پیشین و در این پرسش نیز اشاره شده، جوانان امروز واقعا نه اینکه فقط می توانند، بلکه دراصل پرچم دار روشنگری و ستون فقرات یک جامعه هستند وباید باشند. اگربه خواست وپرورش افکارآنها توجه نشود ویاکم توجه شود، برای جامعه فاجعه بار است. خوشبختانه با وصف تبلیغات زهر آگین ضد سیاسی بودن در همه شئون زندگی ازتعلیم وتربیت درمدارس گرفته تا رسانه های آموزشی و ارائه برخی از سرگرمی های مشمئز کننده تلویزیونی و غیره، جوانان مملکت ما اگر اتفاق ناگواری بیافتد و ناعدالتی مانند تقلب در انتخابات سال گذشته و یا دست گیری ها و اعدامهای اخیر درکشور را ببینند، ساکت نخواهند نشست و با قهرمانی و از جان گذشتگی خویش در مقابل نیرنگها و تقلبها و حقه بازی های سیاسی و خشونت با مخالفین، خواهند ایستاد. پیام من برای همه ی جوانان کشور و بویژه جوانان یارسانی، چون درخارج ازگود نشسته ام و این جوانان غیور را سرمایه ارزش مند مملکت می دانم، هرگز تشویق به ریسک جان خود نخواهم کرد، بلکه تشویق به فراگیری و کسب تجربه می کنم. بدون شک آگاهی اجتماعی و سیاسی از صد اسلحه مدرن، علیه دیکتاتوران، براتر است. شما عزیزان باید بدانید، زمانی ما می توانیم برای جامعه مثمر ثمر باشیم که زنده بمانیم و یک جوان زنده زمانی می تواند پرچم دار روشنگری باشد، که خودش مسلح به آگاهی اجتماعی و سیاسی بشود و اگر جوانان آگاه در مملکت دست به روشنگری بزنند، آن زمان است که عوامفریبان دیگر شانس ماندن ندارند. درجنبش اخیر ایران به رهبری جوانان غیور مملکت که به جنبش سبز نام گرفته است، نشان داده شد، هنگامی که بحث بر سر مبارزه علیه دیکتاتوری به میان می آید، مرزهای ایدئولوژیکی شکسته می شوند، هدف اصلی همه جوانان جان بر لب آمده مبارزه برای کسب آزادی و حقوق برابر و پیاده کردن دمکراسی درجامعه چند ملیتی خود است. ما دیدیم دریک جنگ نا برابر خون نداها، ترانه ها و کیانوش آساها در هم آمیخته شد. آنها هرکدام پیرو آئین و ایدئولوژی بس متفاوتی بودند، اما اهداف یکی بود. مرگ آنها نشان داد که ما با یک رژیم بربرمنش و جنایت پیشه سر و کار داریم. چنین رژیمی نمی خواهد روشنگر و روشنفکر صلح طلب در جامعه بماند.

استکهلم، سوئد 6.6.2010 g-moradi@t-online.de

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.