رفتن به محتوای اصلی

تنها رویکردِ باقیمانده: برکناری قطعی نظام جمهوری اسلامی است
23.02.2010 - 16:19

پیشگفتار

■ بیست و دوّم بهمن برابر با یازده فوریه هر سال، سالروز برپایی نظام جمهوری اسلامی میباشد. چنین روزهایی اگر در تاریخ سرزمینی، آزادی و دمکراسی و دست آوردهای دیگر که باعث بهبودی استاندارد زندگی و یا عبور مرحله ای از تکامل اجتماعی و فرهنگی در جامعه ای را شامل شود که در خانوادهءِ جهانی به شایستگی و جایگاه مردمانِ آن کشور رتبهءِ بهتری اعطا کرده باشد، به عبارتی دیگر اگر در چنین روزهایی برگِ زرینی در تاریخ ملّتی ورق زده شده باشد، آنوقت این روز به یک امر مشترکِ فراگیر ملّی تبدیل خواهد شد که هر ساله به منظور گرامیداشتِ آن جشنی بر پا میشود.

■ از سوی منابع پژوهشی مختلف از زوایایِ گوناگون به علل وقوع انقلاب 57 در ایران بسیار پرداخته شده است. فرآیند این تحقیقات بیانگر این موضوع هست که انقلاب 57 یکی از پدیده های جنگ سرد بین دو قطب کاپیتالیسم و سوسیالیسم بود که منافع ملّی و دست یابی به آزادیهای دمکراتیک و یا جهش تکاملی مرحله ای جامعهءِ ایرانی را هدف نداشته است. حکومتِ وقت و ملّت ایران از اوّلین قربانیانِ این انقلاب و این جابجایی شطرنجی سیاسی حاصله از آن در خاورمیانه میباشند.

■ در نوشته ای دیگر بررسی شد که تحولات مهندسی شده انقلاب اسلامی 57 از سوی قطب سرمایه داری جهانی یک انقلاب پیش رونده یا گامی به جلو نبوده، بلکه جهشی واپسگرایانه و به عبارتی صحیحتر Konter- Revolution برعلیه انقلاب مشروطه و هر نوع تجدد گرای خردگرا بود که دوباره سیستم حکومتی فئودالیته قرون وسطی بر مبنای تئوکراتی، و متافیزیکی خلیفه گری را برای جلوگیری از گسترش ایدئولوژی مارکسیسم جایگزین کرد. Konter- Revolution برای اوّلین بار در انقلاب فرانسه 1789مرسوم شد که گروهی تلاش بر آن داشتند که با بازگشت دادنِ مسیر انقلاب دوباره پادشاه برکنار شده را در سیستم حکومتی سلطنتی مطلق گرای استبدادی دوباره بر تخت قدرت بنشانند. کُنتر رُولوتسیون 57 در ایران بازگشت آخوندیسم در سیاست را به جایگاهِ قبل از انقلاب مشروطیّت ممکن ساخت علاوه بر آن طیقهءِ آخوند با بر کناری سیستم پادشاهی، خود بدونِ واسطه به نمانیدگی از سوی الله بر تخت قدرت نشست و با اعمال یک دیکتاتوری تا کنون ایرانیان را به بندگی و عبودیّت مجبور کرده است.

■ در همان اوّلین 22 بهمن بعد از پیروزی انقلاب 57 تا کنون که 31 سال از عمر نظام جمهوری اسلامی میگذرد، بر قشر وسیعی از ایرانیان و بر عرصهءِ جهانی روشن شده است که روز 22 بهمن روز ملّی برپایی جشن و سربلندی برایِ ایرانیان نبوده و نیست، بلکه روز عزا و سوگواری ملّی سرزمین و ملّتی میباشد که با آلت دست قرار گرفتن برای منافع قدرتهای اقتصادی غرب و اهدافِ اردوگاهِ سوسیالیسم و با اشتباه چند گانهءِ تاریخی 57 خود، زمینهءِ دیکتاتوری دینی امروز و عقب ماندگی در عرصه های گوناگون را فراهم کرده است.

روز 22 بهمن جشن پیروزی طبقه و اندیشهءِ آخوندیسم با ابزارهای قدرت و سرکوب آنها یعنی ارگانهای سپاه پاسداران و بسیجیان بدون شناسنامه و بدونِ هویّت اجتماعی و حقوقی میباشد که در خلاءِ قدرت و آنارشیسم بوجود آمده در سال 57، قدرت سیاسی را بدست گرفتند و بر منابع و سرمایه های ملّی کشور چنگ انداخته اند.

حکومتگران نظام اسلامی روز 22 بهمن های 30 سال گذشته را معمولأ با خودیها با به نمایش گذاشتن قدرت سپاه و بسیجیان برای ایجاد رعب و وحشت بیشتر و برای قدرت نمایی حکومت ترور برای سرکوب و خاموش کردن فریاد آزادیخواهانهءِ ملّت ایران به نمایش گذاشته اند. امّا 22 بهمن سی و یکمین سالگرد انقلاب اسلامی با سالهای دیگر فرق بسیار اساسی داشت.

■ راهپیمایی 22 بهمن امسال که از مدّتها پیش با برنامه ریزیهای ویژه و با مخارج قابل توجهّ از سوی نظام اسلامی بصورتی کاملأ حکومتی و نظامی با انتخاب افراد و گروههای مورد اعتماد تدارک دیده شده بود، تا رسیدن به میدان آزادی، در محافظت دستگاه امنیّتی و پلیس بود. رئیس جمهور کودتا هم در میدان آزادیِ ¾ خالی از افراد، تنها توانست در سه حلقهءِ کاملأ نظامی گارد ویژه در جوّی امنیّتی کنترل شده به سخنرانی خود بپردازد.

نمونهءِ راهپیمایی 22 بهمن امسال حکومت اسلامی در ایران را، من از راهپیمایی نازیست ها در آلمان تجربه کرده ام (راهپیمایی نئونازیست ها در کشور آلمان که معمولأ تعداد کمی هم هستند، با اجازهءِ پلیس صورت میگیرد. پلیس آنها را در محاصرهءِ خود میگیرد تا از سوی شهروندان ضد ناریسیم مورد هجوم و کتکاری قرار نگیرند).

حکومت کودتا در راهپیمایی 22 بهمن امسال، از ترس ملّت ایران و با وحشت از جنبش سبز دمکراتیک در محافظت زمینی ویژهءِ پلیس، نظامیان، سپاه، بسیجیان، و لباس شخصی ها و با کنترل هلیکوپترها بر آسمان تهران صورت گرفت. 22 بهمن امسال به هیچ عنوان نشانه از اقتدار، و خود آگاهی و ثباتِ رژیم اسلامی، از همه مهمتر نشان از مردمی بودن را نداشت. نظام اسلامی در 22 بهمن زبونی و پریشانی، در اقلیّت و منزوی بودن خود را به نمایش گذاشت. در این روز ملّت ایران در جایگاه حکومتی قدرتمندِ مردمی بود و دستگاهِ رژیم اسلامی با قوایِ وابسته بخود، فقط نقش اپوزیسیون نفرین شده مانند نئونازیسم های آلمان را داشت که از ترس مردم ، فقط توانستند تظاهرات خود را در حلقهءِ محافظتی پلیس و گارد های ویژهءُ دیگر برگزار کنند.

■ ▬ سه رویکرد تا کنون برای گذار ار دیکتاتوری به دمکراسی:

یکم فوریه 1979 میلادی ورود آیت الله خمینی در تهران است. 16 ژانویه شاهنشاهِ ایران کشور را ترک کرده بود. 11 فوریه 1979 با اعلام بیطرفی ارتش دکتر شاپور بختیار آخرین نخست وزیر ایران قدرت سیاسی را از دست داد. مهدی بازرگانِ تکنوکرات، بدستور خمینی حکم تشکیل کابینهءِ حکومتِ موقت را دریافت کرد. ایالت متحدهءِ آمریکا و اتحّاد جماهیر شوروی سابق، حکومتِ موقتِ بازرگان را به رسمیّت شناختند. 30 مارس همان سال روز رفراندوم تعیین شد. سیستم حکومتی جمهوری اسلامی با 97 درصد تأیید گردید. آیت الله خمینی یکم آپریل 1979 را " اولین روز حکومت خدا بر روی زمین" رسمأ اعلام کرد. انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاهها، تسخیر سفارت آمریکا با جریان گروگانگیری، فروپاشی کابینهءِ تکنوکراتِ بازرگان و برکناری پرزیدنت ابوالحسن بنی صدر، جنگ ایران و عراق، قدرت سیاسی را در دستِ طبقهءِ رادیکالِ اسلامگرای سنّتی به رهبری آیت الله خمینی قبضه کرد، ایرانیان از آن زمان تا کنون برای رهایی از چنین سیستم استبداد دینی سه استراتژی 1- اصلاحات 2- انقلاب رنگی 3- برکناری، را در پیش گرفته اند که در زیر بطور مختصر به هرسه رویکرد پرداخته خواهد شد.:

1▬ رویکردِ اصلاحات (رفرمیسم) در نظام جمهوری اسلامی: که ساختار متمرکز قرون وسطایی و مطلق گرای دینی جمهوری اسلامی با طبقه بندیها و تقسیم قدرت سیاسی آن از همه مهمتر قانون اساسیِ تئوکراتیکِ آن، امکان هرگونه اصلاحات را سد کرده و همچنان سد خواهد کرد. با توجّه به پذیرش تز تغییر پذیری هر پدیده ای و امکان وقوع هر حرکتی، امّا با دیدگاه خردگرایی از تجربیات 30 سالهءِ عملکرد رژیم اسلامی میتوان گفت که مراحل اصلاحات در ساختار جمهوری اسلامی بعد از دورهءِ هشت سالهءِ محمّد خاتمی بطور کلی به پایان رسیده است.

آقای عبدالکریم سروش در آخرین مصاحبهءِ خود (شنبه 20 فوریه، 2010) با روزنامهءِ معتبر آلمانی دی تسایت (Die Zeit) گفت: [امروز دیگر وادار کردن حکومت اسلامی که بر اساس همین قانون اساسی جمهوری اسلامی سیاست گذاری کند خود یک انقلاب بزرگ هست]، حال در چنین نظامی چگونه میتواند اصلاحاتی صورت گیرد !.

2 ▬ انقلابات رنگی، گُلی،مخملین (Farbrevolutionen ): انقلاب رنگی در واقع نوعی از رویکرد اوّل یعنی اصلاحات هست که مردم و حکومت تا حد امکان با پرهیز از خشونت بسوی همدیگر دست آشتی و تفاهم دراز کرده و بنا به منافع ملّی بر روی مسائل پایه ای ائتلاف و به سازش و توافق رسیده اند. به بیانی دیگر انقلاب رنگی به انقلابات بدون خشونت در قرن 21 گفته میشود که در هر کشوری سمبل و رنگ ویژهءِ خود را دارد: در گرجستان گُل رُز، در اکرائین رنگ نارنجی، در قیرقیزستان گل لالهء کوهستانی. در لبنان درخت سبز، در ایران رنگ سبز انتخاب شد. انقلاب بدون خشونت آلمان شرقی رنگ خاصی نداشت و شعار فراگیر : ما ملّت هستیم" برجسته شد. نیروی محرکهءِ انقلابات رنگی معمولأ طبقهءِ جوان، قشر تکنوکرات، و طبقهءِ میانی جامعه با جهان بینی غربی لیبرال دمکراسی بر پایهءِ خردگرایی و آگاه به روابط مسائل گلوبال امروز با استفاده ار تکنولوژی ارتباطی پیشرفتهءِ امروزی میباشد.

■ انگیزهءِ این انقلابات ضد ایدئولوزیک، ضد ساختار متمرکز دیکتاتوری، و ضد هرگونه اتوریتهءِ گروهِ خاصّی بوده است که سر آغاز آنها معمولأ یا در جریان انتخابات و یا مانند ایران بعد از انتخابات صورت گرفته است. جنبش سبز دمکراتیک ایران که بعد از انتخابات شروع شده است از بهترین نمونهءِ کلاسیک انقلابات رنگی در قرن 21 میباشد، که نظام جمهوری اسلامی با کودتاهای پیاپی خود در صددِ خاموش کردنِ آن میباشد. دلیل پیروز نشدن قطعیِ تا کنون انقلاب سبز در ایران رابطه ای مستقیم با عقب ماندگی ساختار حکومتی و ایدولوژیکِ دینی و دیکتاتور بودنِ آن و با پیامد بستن فضای باز سیاسی و اجتماعی در جامعه دارد.

در ساختاری مانند حکومت جمهوری اسلامی که حداکثر به قرون هفتم تا دوازدهم میلادی تعلق دارد و هنوز در دوران قبل از مدرنیته بسر میبرد و تعریف از جهان پیرامونی و روابط اجتماعی آنرا از آنتن های کلیسا و مسجد سنتّی از آسمان میگیرد، از اینها گذشته استمرار حیاتِ خود را در گسترش خرافات و فقط در ترور روانی و فیزیکی و ایجاد رعب و وحشت شهروندان می بیند، امکان راهپیمایی مسالمت آمیز وجود ندارد.

■ در کشورهایی که انقلاب سبز به سرانجام رسید، اغلب عضو کنفدراسیون اتحّاد جماهیر شوروی بودند که به مدّت 70 سال متونِ درسی را از دبستان گرفته تا دانشگاه بر اساس خردگرایی، و لائیسیته و سکولار آموخته اند و در این مدت جهان را بر اساس چهار اصولِ ماتریالیسم دیالکیتک تعریف کرده اند. گرچه در این کشورها سیستم های سیاسی و اقتصادی متمرکز بود و در مقابل با لیبرال دمکراسی غرب ساختاری دیکتاتوری(دیکتاتوری اکثریّت بر اقلیّت) بود، امّا ترکیباتِ جمهوری های سوسیالیستی مربوط به اوایل قرن بیست هستند که با سیستم حکومتِ تئوکراتی یا خلیفه گری نظام جمهوری اسلامی 1200 سال فاصله دارند. ■ جمهوری های سوسیالیستی حداقل یک قرن هست که با دین کلیسایی و مافیایی به مفهوم قرون وسطایی آن در اروپا فاصله گرفته اند، سوسیالیسم علمی و اصول مارکسیسم بر خردگرایی و قوانین برآمده از تضادهای اجتماعی استوار هست، از سویی دیگر دین مسیحیّت با اسلام قابل مقایسه نیست، فرهنگِ اروپایی در همان کشورهایِ فقیر و غیر صنعتی اروپایِ شرقی قابل مقایسه با فرهنگ و روابطِ اجتماعی در پیشرفته ترین کشورهای اسلامی نبوده و نخواهد بود. نگاه و تعریف از پدیده های هستی پیراموانی در جمهوریهای سوسیالیستی نسبی و تغییر پذیر بوده و هست، امّا در نظام جمهوری اسلامی نگاهها فقط از یک زاویهء دینی مطلق و تغییر ناپذیر بیان میشود. در جهان بینی نظام جمهوری اسلامی زمین و آسمانی هست که آخرین پیامبری در 1400 سال پیش از آسمان فرستاده شده و کتاب مقدسی را به آن نسبت میدهند و تا ابد باید بر اساس این کتاب زیست و مُرد. در کشورهای اسلامی تلاش میشود که شتاب گذر زمان و تغییر و تحولاتِ متناسب با آنرا به صفر کیلومتر و در حالت سکون و یکنواخت نگهدارند.

در کشورهای بلوک شرق بعد از فروپاشی شوروی شهروندان اجازهءِ راهپیمایی نسبتأ آزاد را داشتند، ارتش و پلیس آنها را در خیابانها از زمین و هوا به رگبار نبستند، افسار جوانان بی تجربهءِ بی هویّت را با دادنِ یک بستنی به آنها بر رویِ زنان باز نگذاشتند، در کهریزکها به جوانانشان بد رفتاری نکردند، حکومتها در این کشورها در نهایت برای بار دوّم به خواسته های دمکراتیک مردم گوش فرا دادند و تسلیم مردم شدند، امّا رژیم جمهوری اسلامی فقط از انتخابات دهمین ریاست جمهوری تا کنون سه بار بطور رسمی در مقابل مردم و انقلاب سبز آنها کودتای نظامی کرده است 22 بهمن امسال یک کودتای از قبل پیش بینی شده ای برعلیه انقلاب سبز و رهبران آن در درون کشور بود.

■ انقلابات رنگی معمولأ در نهادهای مدنی شکل میگیرند که بافتِ فرهنگی و اجتماعی و سیاست گذاری نظام جمهوری ولایت فقیه اجازهء شکل گیری هیچ نهاد مدنی خارج از دستگاه سرکوب خود را نمیدهد. در ایران امروز مرکز نهادهایِ مدنی انتخابیِ جمهوری اسلامی مساجد و ارگانهایِ: بسیچ، سپاه، لباس شخصی ها، ادارهء ارشاد اسلامی، وزارت اطلاعات رژیم، و ارگانهای بی نام و نشانِ دینی و حکومتیِ دیگر، که تار و پود جامعه را در برگرفته اند میباشند. کدام نهادِ فرهنگی و اجتماعی هست که رژیم نظارتِ امنیّتی و عقیدتی و نظامی بر آن نداشته باشد ! .

در 22 بهمن امسال، گاردهای ویژه و لباس شخصی ها، رهبران جنبش سبز غیر سکولار و دینی: مهدی کروبی، محمّد خاتمی، میر حسین موسوی، که خود از بنیادگذاران و در جهان از شخصیّتهای شناخته شدهءِ نظام جمهوری اسلامی هستند را با کتکاری و خفت و خواری از میدان بیرون کردند. شخص خامنه ای آنها را معاندان و فریب خوردگان نامید. آیا در چنین سیستمی که رهبر انقلابش، مهدی کروبی یار با وفای امام و رئیس مجلس، محمّد خاتمی وزیر فرهنگ و هشت سال رئیس جمهور، موسوی نخست وزیر، در همین نظام اسلامی را " فریب خورده، ستیزه گران، خیره سران" مینامند، با رویکردهای اصلاح طلبی و تحت نام انقلاب سبز بدون خشونت، میشود نظام جمهوری اسلامی را به کُرنش واداشت تا راه گذار به دمکراسی در ایران میسر شود ؟!.

3 ▬ تنها رویکرد باقیمانده: برکناری رژیم سلطانی از هر وسیلهءِ ممکن: اکنون برای جایگزینی دمکراسی از طریق دو گزینهءِ در بالا مذکور "اصلاحات و انقلابات مخملی" بطور کلی منتفی شده است و تنها رویکردی که باقیمانده است مورد سوّم یعنی استراتژی [برکناری کامل نظام جمهوری اسلامی] میباشد. تا کنون فعالین سیاسی، تحلیل گران، نخبگان علمی، استادان دانشگاهی، روشنفکران دینی، افکار خود را بر روی همین دو موردِ متمرکز کرده و تاکیتکهای مناسب را در این دو دیدگاه پیشنهاد داده اند امّا امروز مشاهده میشود که نتیجهءِ مطلوبی ببار نیاورده است.

■ وقتی هدف نهایی یک جنبش سیاسی را بر استراتژی هایی استوار کنیم که امکان عملی شدن آنها وجود ندارد، بدون شک جز ناامیدی و سرخوردگی و تحلیل رفتن کمیّت و کیفیّت اپوزیسیون و جنبش، در مقابل تقویّتِ دیکتاتوری حاکم، پیامدِ دیگری را به ارمغان نخواهد آورد. تز "برکناریِ کامل رژیم" یک هدفِ استراتژیک با ظرفیّت هست که میتواند همچنان دو فاکتور اصلاحات و انقلاب سبز را در زیر مجموعهءِ خود قرار دهد. گرد آمدن در حول شعار پایه ای "برکناری رژیم" اگر در سالهای شصت و بعد از آن نامیّسر بود، امّا شعار مناسب و کارساز پروسهءِ تحولات اجتماعی امروز ایران میباشد که زمینهءِ ایجاد جبههءِ متحّدی را بر علیه استبداد دینی فراهم خواهد کرد. شعار بر کناری کامل رژیم به عنوان تنها و آخرین رویکرد، میتواند در شعارهای: [ساختار حکومتی سکولار، یا در جمهوری ایرانی، و یا در شعار نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران، و یا در برگزاری یک رفراندوم، و یا در نفی ارگان رهبر انقلاب ] تجلی یابد.

■ طیف رادیکال اسلام حوزه ای به رهبری خمینی سالهای 1979- 1982برای تثبیت غیر دمکراتیک نظام اسلامی یک جنگ داخلی را دو جبهه آغاز کردند: 1- تمامی لیبرال دمکراتهای اسلامی(اغلب در کابینهءِ حکومت بازرگان و یا افراد روشنفکر دینی لیبرال، با بر کناری پرزیدنت بنی صدر) را به اشکال مختلف از میان برداشتند 2- به قتل عام احزاب و سازمانهای دمکراتیک و سازمانهای انقلابی رادیکال مانند مجاهدین و سازمان چریکهای فدایی خلق(اقلیّت) و سایر احزاب که به قصد جلوگیری از استقرار رژیم اسلامی در کردستان و ترکمن صحرا و در مناطق دیگر اردوگاههایی داشتند، پرداختند. انقلاب فرهنگی با پاک سازی عقیدتی ایدئولوژیک از دبستان تا دانشگاهها و در همهءِ ادارات و ارتش کمر جنبش بپا خواستهءِ آن دوران را درهم شکست.

■ امروز رژیم اسلامی بعد از سالهای 1979- 1982 دوباره در اثر کودتا در انتخاباتِ ریاستِ جمهوری اخیر که باعثِ پیدایش جنبش سبز شد، با "فروپاشی و بر کناری" پایه های لرزان خود از سوی مردم معترض بطور جدی روبرو شده است. رژیم برای برون رفت از این بحران مبارزه ای را دقیقأ مانند بار اوّل در همان دو جبهه آغاز کرده است امّا با این تفاوت که لیبرال دمکراتهای اسلامی امروز: میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمّد خاتمی ها و روشنفکران دینی مانند: محسن سازگار ها، اکبر گنجی ها، و عبدالکریم سروش ها میباشند که رژیم اسلامی میکوشد که از هر طریق ممکن آنها را از سر راهِ خود بردارد. از طرفی دیگر به پلیسی کردنِ محیط دانشگاه و دبستان و بطور کلی ایجاد رعب و حشت در وزارت فرهنگ از ابتدائی تا عالی و در سایر ادارجات حکومتی شدّت بیشتر داده اند. رژیم اسلامی ترور گسترده ای را در مفهوم کلی آن در همهء عرصه ها و در طبقات مختلف جامعه دوباره سامان داده است. آرش رحمانی پور، محمد علی زمانی ها، این ستارگان پیوسته درخشان ایرانی را به جرم عضویّت در انجمن پادشاهی اعدام میکند.

■ اکنون ماشین اعدام را به بهانه های مختلف برای چندمین بار راه انداخته اند. جوانان نواحی کردستان و بلوچستان را به بهانهءِ به خطر انداختن امنیّت ملّی بر دار میبرند، دانشجویان، زنان و مردان پیشتاز و سکولار دمکرات را شکار میکنند. قصد از بین بردنِ کامل نهادهایِ مدنی مردمی را دارند، بازماندگانِ اعدامهایِ سالهایِ شصت را فرا میخوانند. رژیم اسلامی تلاش بر آن دارد که با کودتاهای بزرگ و کوچک دو باره حکومت ترور 31 سالهءِ خود را تثبیت کند و دست آوردهایِ دمکراتیکِ حاصله از مبارزات 30 سالهءِ مردم را که بعد از دهمین انتخاباتِ ریاست جمهوری به نقطهءِ اوج خود رسیده را باز پس گیرد و دوباره شرایط سیاسی دوران ترور و وحشت و کشتارهای فردی و گروهی سالهای شصت را بر جامعه حاکم کند، پس از آن علی خامنه ای در پیامی چند ماده ای (مانند پیام 8 ماده ای آیت الله خمینی در دسامبر 1982 که به نشانهءِ پیروزی و استقرار نظام جمهوری اسلامی بود) انتشار خواهد داد که استحکام مجدد رژیم و آرامش در جامعه را بیانگر باشد، و سپاه و بسیج، و لباس شخصی ها را در خیابانها به مدارایی و آرامش دعوت کند و یا به سرباز خانه ها فرا خوانند.

■ گرچه رژیم اسلامی با توجّه به شرایط درونی کشور و جهان امروز دیگر نمیتواند مانند سالهایِ شصت در شکل یک حکومت ترور تمام عیار عمل کند، امّا به هر ترتیب امروز وظیفهءِ مبرم جامعهءِ ایرانی هست که رژیم را در تاکتیکِ تکرار ترور افسارگسیختهءِ سالهایِ شصت خود با شکستِ کامل روبرو سازد. امروز هر جوان طرفدار نظام پادشاهی، هر مجاهد، هر فرد قومگرایی که خواسته های دمکراتیک دارد، هر کمونیست، هر فرد سکولار، و هر فرد روشنفکر دینی، هر کارگر، هر روزنامه نگار و هر وبلاگ نویس، هر تن و روانی که اندیشهء دمکراتیک و نیک دارد اعدام شوند و یا روانهءِ زندان و یا به اشکال دیگر مورد هجوم قرار گیرد، ضربه ای به پیکر جنبش و انقلاب رنگی ایران هست. نباید به رژیم فرصت داد که پایه های لرزانِ دیکتاتوری خود را دوباره بازسازی کند. به جابجایی افراد و رنگ عوض کردنِ آنها نباید اهمیّتی داد. روند جنبش از مرحلهءِ اعتراض و انتقاد گذشته است و در فاز مطالبات حقوقی و در موضع تهاجمی میباشد که میبایست در اشکال مختلف به این نیاز پاسخ داده شود. در فاز تهاجم حتمأ جواب فشنگ را با فشنگ دادن نیست، بلکه رفتار و فرهنگی را بیانگر هست که با محاصرهءِ مدنی در فاز اصلاحات و یا به امید انقلاب مخملی نشستن تفاوت اساسی دارد.

■ اگر در سال 57 رهبری روح الله خمینی، گروههای سیاسی از چپ و راست و سایر اقشار نا آگاهِ جامعه را متحّد کرد و زیر یک سقف گرد آورد، امروز میشود با قطع امید از نظام جمهوری اسلامی و "شعار برکناری کامل آن" نقطء عطف اتحاد و امر مشترک فراگیر جامعهءِ ایرانی گردد. برای به سرانجام رساندن شعار محوری برکناری، احتیاج به یک تفاهم و همبستگی ملّی و احتیاج به صف آرایی و یک جبههءِ ضد استبداد دینی میباشد.

اگر امروز جامعهء پیشتاز ایرانی بپذیرد که اصولأ تولّد و نیازمندی به وجودِ ساختاری بنام حکومت، برآمده از ظهور طبقات مختلف با پیشینه ها و خواسته ها همراه با تضادهای طبقاتی و دیدگاهها متفاوت هست و قبول کنند که سیاست ورزی جهان امروز فقط قراداد های زمینی چندگانهءِ سیاسی؛ اجتماعی، اقتصادی میباشند و در ادامه بپذیریم که نوع حکومت آینده را مردم با رأی دادن خود با نظارتِ مجلس مؤسسان انتخابی و ارگانهایِ بین المللی تعیین کنند، اگر زبانِ مشترکِ شهروندانِ ایرانی براستی دست یابی به دمکراسی و پیشرفتِ عمومی برای آینده ای روشنتر باشد، آنوقت خانواده هایِ فکری چند گونهءِ ایرانیان از هر گوشه و کنار این سرزمین میتوانند در یک جبههءِ واحد در مقابل استبدادِ دینی امروز قد بر افرازند،

■ در آن صورت شاهزاده سیروس پهلوی بدونِ ادعایِ تاج و تخت میتوانند سخنگویِ این جبهه باشند، خانم شیرین عبادی ها، مسعود رجوی ها ( اگر از فرقه گرایی دینی دست کشیده و سکولاریسم را مبنای سیاست خود قرار دهند و به اصول دمکراتیک امروز اعتقاد داشته باشند) ، همچنین سایر افرادِ علمی و سیاسی خوشنام و سرشناس ایرانی با هر پیشینهءِ قومی و دینی میتوانند در کنار آقای پهلوی قرار گیرند.

به همین ترتیب با پیوستن رهبر حزب مردم بلوچستان، و یا رهبران حزب کومله، حزب دمکرات کردستان به این گروه میتوانند " شورای رهبری انقلاب سبز ایران" را حداقل در خارج از کشور تشکیل دهند. برای همزیستی مسالمت آمیز و توسعهءِ فراگیر و بنا به ضرورتهای دیگر، شکل مطلوب آن میباشد که این تفاهم و آشتی ملّی بین خانواده های فکری و میان اقوام ایرانی قبل از برکناری استبداد دینی رژیم اسلامی صورت گیرد. اگر بعضی از اقوام ایران حاضر به اتحّادِ ملّی نباشند، آنوقت جبههءِ کنزرواتیو ایرانی دیگر نباید منتطر بماند، و باید با عزمی راسخ خود بپا خیزید.

■ یکی از اهرمهای اساسی که رژیم اسلامی حاکم تا کنون برای تداوم دیکتاتوری خود از آن بهره برده است، پراگندگی در بین احزاب، سازمانها و گروههای مختلف برخاسته از جهان بینی ها و شاخه های ایده آل سیاسی ایرانیان و اقوام پیرامونی جغرافیای سیاسی ایران هست که در این زمینه رژیم سرمایه گذاریهای کلانی هم کرده است. آنچه که مسلم هست ساختار احزاب و سازمانهای سیاسی ایران قدیمی و کهنه شده هستند، از سویی تعداد این احزاب و سازمانها آنقدر زیاد هستند که داشتن چشم انداز به سامانهءِ آنها بسیار مشکل هست و به علت پراگندگی آنها هر کدام به تنهایی قدرت و کاربرد سیاسی لازم را هم ندارند.

روند تکاملی و همبستگی جهان امروز، وجود احزاب سیاسی مدرنی را در ایران میطلبد. ضرورت هست که جامعهءِ اندیشه ورز و سیاسی ایران خود را مانند احزاب و سازمانهای انگشت شمار اروپا و آمریکا و سایر کشورهای پیشرفته حداکثر در 2 تا 4 حزب سیاسی با جهان بینی های شناخته شدهءِ غیر ایدئولوژیک جمع و جور کند و نامها یی را بر خود بگذارد که با احزاب جهانی امروز و با روابط و ضوابط بین المللی امروز همسو و هم خانواده باشند.

امروز نامهای احزاب و سازمانهای مانند: [حزب توده، سازمان چریکهای فدائیان در انواع و اقسام آن، مجاهدین، طوفان، راه کارگر، حزب مشروطه، سازمانهای سلطنت طلب با هر عنوانی، و احزاب و سازمانهای قومی و سایر احزاب چپّ و راست ] در جامعهء ایران و جهان کاربردی ندارند. در ایران باعث تفرقه و پراکندگی هستند. از توسعهءِ پایدار و جایگزینی دمکراسی جلو گیری کرده اند و میکنند. بعضی از این احزاب و سازمانها جامعهءِ ایرانی را در یادگارهای تلخ گذشته و در بافت قومی قبیله ای پسا مدرن جدأ باز دارنده نگه میدارند.

■ ▬ طولانی شدن زمان انتشار بیانیّه کروبی و بیانیّه هنوز انتشار نیافته میرحسین موسوی و محمّد خاتمی در رابطه با 22 بهمن امسال، حاکی از آن دارد که آنها دیگر براحتی نمیتوانند مانند گذشته بر اساس سابقهءِ تاریخی و انقلاب 57 و از دست آورده های آن سخنی به میان آورند. آنها دیگر نمیتوانند نسخه اصلاحات را برای رسیدن به مطالبات دمکراتیک امروز مردم دوباره باز نویسی کنند. مهدی کروبی و میرحسین موسوی اکنون باید به وظیفهءِ اخلاقی، حقوقی و تاریخی و مسئولیّت سیاسی خود در نقش رهبری عمل کنند و در بیانیّه های خود رسمأ اعلام کنند که نظام جمهوری اسلامی یک دیکتاتوری نظامی و دینی هست که قابل اصلاح نیست و به خواسته های بحقّ مردم تن نداده و نمیدهد و باید راهکارهای رادیکالتر دیگری در درون کشور و در عرصهءِ بین المللی در پیش گرفته شوند.

■ از این گذشته جامعهءِ سیاسی ایران باید از چانه زنی بیشتر و امید بستن به تحولات بوسیلهءِ رهبر انقلاب علی خامنه ای و حکومتِ کودتای احمدی نژاد و از طریقِ مجلس از فیلتر شورایِ نگهبان ولایتِ فقیه گذشتهءِ آن کاملأ دست بردارد. در مقابل با جدیّت "مجلس خبرگان" و شخص علی اکبر بهرمانی ( هاشمی رفسنجانی) رئیس مجلس خبرگان را مورد خطاب قرار دهد. زیرا این مجلس خبرگان هست که فردِ نالایقی مانندِ علی خامنه ای را بر مسندِ قدرت نشانده که اینهمه جهل و جنایت را مرتکب شده است، شورای مجتمع مصلحت نظام باید مورد خطاب مردم قرار گیرد و باید پاسخگو دهند که مصلحت آنها از بودن علی خامنه ای در هرم قدرت سیاسی و دینی در ایران چیست ؟. مصلحت آنها از بلاتکلیف کردن سرنوشت سرزمین و ملّت ایران بین زمین و آسمان و درگیر کردنِ ملّتِ ایران با جهان، بر اساس کدام منافع ملّی میباشد ؟. آیا وجودِ شورای نگهبان در قرن 21 برای ملّتی مانندِ ایران مایهءِ شرمساری نیست؟. بر سر زبانها انداخته اند که قدرت سیاسی در کنترل سپاه پاسداران هست و علی خامنه ای نقش اساسی را ندارد، مجلس خبرگان، شورای نگهبان، شورای مجتمع مصلحت نظام، و مجلس شورای اسلامی وظیفه دارند که بطور رسمی در رسانه های گفتاری، شنیداری، و دیداری کشور اعلام کنند که مسئولیّت آنچه در کشور میگذرد چه فرد و ارگانی میباشد.

■ امروز و فردا "مجلس خبرگان" در تهران نشست و همایشی دارند، حداقل خواسته هایی که ملّت ایران از نتیجهءِ این نشست انتظار دارند، برکناری رهبر انقلاب علی خامنه ای و منحل اعلام کردن شورای نگهبان میباشد، در غیر اینصورت این نشست یکی دیگر از فریبکاریهای هاشمی رفسنجانی میباشد (حتّی اگر برکناری خودِ ایشان را هم در بر داشته باشد)، که باید با بی توجهی از کنار آن گذشت.

■ وظیفهء قشر پیشتاز سیاسی است که بجای گفتمان و در خواست های بی نتیجه از دستگاه ولایت فقیه، از حکومت کودتا، از دستگاه قضایی، و از سایر اندامهای بزرگ و کوچک نظام جمهوری اسلامی، طبقهءِ کارمندان، قشر مزدبگیر، جامعهءِ کارگری، طبقهءِ میانی، وزارت آموزش و پروش، و بقیهء طبقات اجتماعی را مورد خطاب مستقیم قرار دهد و به روشنگری آیندهءِ نامعلوم بویژه وضعیّت اسفبار امنیّتِ ملّی و ناپایداری اقتصاد کشور بپردازند.

ارتش و سپاه پاسداران را مورد سخن بدون واسطه قرار دهد و به آنها گوشزد کنند که تمامیّت ارضی و استقلال کشور ما بیش از هر زمان دیگر در خطر جدی هست، نیروهای نظامی ناتو و کشورهای صنعتی با هم پیمانان آنها در خاورمیانه، در قفقاز، در شرق، در شمال، در شمال غربی و غرب ایران، در ناحیّهءِ خلیج فارس از زمین، هوا، و دریا ایران را در محاصرهءِ کامل دارند، اگر آرامش نسبی در افغانستان برقرار شود، احتمال حملهءِ نظامی به ایران به واقعیّت نزدیکتر خواهد شد.

■ ارتش و سپاه پاسداران اگر خود را متعلق به ملّت و فرزند سرزمین میدانند حداقل مانند 11 فوریه 1979 که ارتش در مقابل تظاهرات اسلامی مردم اعلام بیطرفی کرد، آنها هم میتوانند در مقابل راهپیمایی امروز و آیندهءِ انقلاب سبز مردم اعلام بیطرفی کنند. اعضای سپاه پاسدارارن باید بدانند که با برکناری نظام دیکتاتور و نظامی امروز در فردای ایرانِ دمکراتیک آنها به استخدام رسمی ارتش ملّی و نیروهای انتظامی در خواهند آمد، (بجز آن گروهی که مرتکب جنایت، و یا در سرکوب ملّت سهمی بزرگ داشته اند). ارتش و سپاه حتمأ بخوبی میدانند که کشور باستانی ما به کشوری مانند تایوان که مورد دعوای طولانی آمریکا و چین میباشد تبدیل شده است،

اکنون رهبر روحانی و سیاسی تبت " دالایی لاما" در آمریکاست و با پرزیدنت بارک اوباما دیدار کرد، در عوض چین کمونیست کشور ایران را بازیچهءِ خود قرار داده و آنرا در مقابل آمریکا علم کرده و میکند. کشور روسیه هم از از طریق صدور مواد انرژی و با در دست داشتن کارت برندهءء ایران دارد سیاستهای مطلوب کشور و ملّت خود را به اروپا و آمریکا تحمیل میکند. هیلاری کلینتون وزیر امور خارجهء آمریکا به منظور متحّد کردن جهان عرب بر علیه ایران اکنون در خاور میانه است، روابط سوریه و آمریکا با اعزام سفیر عادی شده است، عربستان سعودی تضمین کرده است که اگر چین از ایران پشتیبانی نکند نفت ارزان در اختیارش میگذارند، در واقع کشور و ملّت ما در این میان دارد قربانی میشود.

■ ایرانِ امروز به توپ بازی قدرتهای جهانی و دشمنانِ دور و نزدیک تبدیل شده است. سپاه پاسداران و بسیجیان ! آیا به نابودی کشاندنِ سرزمین و سرکوب ملّتِ ایران با تجاوز به میهنان، به خواهران و برادران شما، بنام نجات اسلام و ظهور مهدی برای شما افتخار هست ! ؟. آیا میدانید شما زیر پرچمی رژه میروید که سمبل آن نشانی از ایرانیّت ندارد ؟.

■ اکنون که حکومت کودتا با ایجاد جوّ پادگانی نظامی خود در تهران و سایر نقاط کشور و با بستن فضای سیاسی و اجتماعی و با سانسور تکنولوژی ارتباطات، هم میهنان در درونِ کشور نمیتوانند آزادانه راهپیمایی مسالمیت آمیزی را به منظور مطالبات دمکراتیک خود سامان دهند، وظیفهءِ خطیری را بردوش ایرانیان خارج از کشور گذاشته است که صدای انقلاب سبز و حق طلبانهءِ آنها را بیشتر به گوش جهانیان برسانند. بکوشیم که با دیالوگ خود بامردم و حکومتهای کشورهایی که در آن بسر میبریم، حکومت کودتا را هر چه بیشتر منزوی و در مقابل بر تعداد جبههء پشتیبان جنبش سبز ملّت ایران در میان کشورهای دیگر بیفزایم.

از این به بعد سرنوشت جنبش سبز ایران و سرنوشت نا معلوم نظام جمهوری اسلامی، بیرون از کشور رقم خواهد خورد، به همین مناسبت هوشیاری و همیاری همهءِ ایرانیان در این شرایط حساس کنونی از واجبات میباشد. هر روز که میگذرد درختِ انقلابِ سبز ایران ریشه دارتر و سبزتر میشود، مطمئن باشید که این درختِ تاریخی بزودی ببار خواهد نشست.

|23|فوریه 2010| آلمان|

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.