رفتن به محتوای اصلی

چرا در زندان‌های ايران اعتصاب غذا به امری روزمره تبديل شده است؟
10.07.2014 - 08:33

زندانيان سياسی که برای بهبود شرايط جامعه به زندان می افتند، رسالت خود را انجام داده اند و بر ما فعالان سياسی- اجتماعی و حقوق بشری است که با حمايت از آن ها نگذاريم شرايط شان از اين که هست بدتر شود و خود را بی يار و پشتيبان حس کنند.

الف- سازمان زندان ها به جای رسيدگی به نيازهای اوليه و انسانی زندانيان و خانواده های آن ها، با تحقير و تهديد و آزار زندانيان و خانواده ها و روش های تنبيهی شديدتر، شرايط حبس را هر روز دشوارتر می کند و چاره ای جز اعتصاب غدا برای زندانی باقی نمی گذارد.

ب- سازمانی مستقل از حکومت و حمايتی از زندانيان برای رسيدگی به شکايات و تطبيق برخوردهای بدون چارچوب زندان بان ها و بازجويان با آن چه حتی در قوانين موجود ما تعريف شده است، وجود ندارد.

ج- گروه های مردم نهاد يا حمايت های جمعی مردمی از زندانيان و خواست های به حق شان در سطح جامعه بسيار ضعيف است.

د- قوانين ما بر مبنای تبعيض و بی عدالتی و آزادی ستيزی و پنهان کاری بنا شده است و لازم است که قوانين بر مبنای رعايت کامل حقوق بشر تغيير کند و شفاف شود.

زندانيان سياسی که برای بهبود شرايط جامعه به زندان می افتند، رسالت خود را انجام داده اند و بر ما فعالان سياسی- اجتماعی و حقوق بشری است که با حمايت از آن ها نگذاريم شرايط شان از اين که هست بدتر شود و خود را بی يار و پشتيبان حس کنند. آن ها خانه و زندگی و کار و خانواده را به خاطر زندگی بهتر ما و جامعه رها می کنند و زندان و حتی مرگ را هم پذيرا می شوند. خانواده های آن ها نيز همراه زندانی، درگير مشکلات فراوان شده و آرام و قرارشان از آن ها گرفته می شود.

آيا به حق است که اين فشارها به تنهايی بر دوش زندانی و خانواده زندانی باشد؟

آيا وظيفه و مسووليت ما فعالان سياسی، اجتماعی و حقوق بشری نيست که کمک حال زندانی و خانواده اش باشيم و نگذاريم که اين بار را به تنهايی بر دوش کشند؟

آيا وظيفه و مسووليت ما نيست که حتی در شرايط موجود، از حکومت بخواهيم که شرايط زندان ها را با قوانين حقوق بشر تعريف شده در سطح بين المللی مطابقت دهد؟

آيا وظيفه و مسووليت ما نيست که به دنبال تغيير قوانين و رويه های ناعادلانه باشيم؟

آيا سکوت مايی که خود را فعال سياسی، اجتماعی يا حقوق بشری می دانيم، منجر به تداوم بيدادگری و ادامه روند بی عدالتی نمی شود؟

کمک حال زندانی و خانواده اش بودن نيز تنها اين نيست که از نظر مالی يا روحی آن ها را ياری کنيم، اين کمترين کاری است که می شود انجام داد که گاهی نيز برای تسکين خودمان يا نمايش اين کار را انجام می دهيم، ولی بر ماست که با اقدامی فراگير و اجتماعی برای بهبود شرايط زندان و زندانی و خانواده اش و چرايی بگير و ببندها و اعدام ها و تغيير قوانين و رويه های ناعادلانه تلاش کنيم. مسوولان حکومتی به هر شکلی که بتوانند می خواهند با ايجاد رعب و وحشت جامعه را به رخوت بکشانند و زندانيان سياسی و خانواده های شان را آن قدر آزار دهند که فعالان اجتماعی دست از مبارزه بشويند و از کرده خود پشيمان و به فردی بی تفاوت تبديل شوند.

مسووليت ما در برابر جامعه چيست؟

وقتی در سازمان زندان های ايران هيچ رويه تعريف شده ای برای برخورد با زندانيان وجود ندارد و وضعيت به گونه ای است که هر يک از مسوولان زندان می توانند با روش خود به زندانی و خانواده اش توهين کنند و زندانيان و خانواده ها نيز به راحتی نمی توانند از مسوولان شکايت کنند و پاسخی بگيرند، زندانيان سياسی نيز مجبور می شوند که با اعتصاب غذا، برای به دست آوردن کمترين حق خود و خانواده شان بکوشند و بی عملی و سکوت ما نيز زندانيان را بيشتر به اين سمت سوق می دهد.

ولی، آيا مناسب است که از اعتصاب غذا در هر زمان و هر شرايطی استفاده کنيم؟

قطعا اعتصاب غذا وسيله ای اعتراضی در دست زندانيان است که از حقی مضاعف محروم شده اند، اين اعتراض حق اوست ولی مناسب تر است که در آخرين مرحله اعتراض يک زندانی صورت گيرد. اگر زندانی برای هر فشاری از طرف حکومت، اقدام به اعتصاب غذا کند، اين حرکت اعتراضی که حق انکار ناپذير زندانی است، اثرگذاری خود را از دست می دهد و توان زندانی نيز برای ادامه پيگيرانه مبارزه کاهش می يابد.

رسالت فعالان سياسی، اجتماعی، حقوق بشری و هم چنين نهادهای حقوق بشری بين المللی چيست؟ من به عنوان يک خانواده آسيب ديده، اين شرايط را با پوست و گوشت و استخوان ام درک می کنم. زمانی که عزيزان ما در زندان بودند و هيچ کسی کمک حال ما نبود و همه اين فشارها به زندانيان و خانواده ها را به تنهايی بر دوش می کشيديم و هيچ فرياد رسی نيز نبود. حال شرايط تفاوت کرده است و صدای زندانی و خانواده اش به دنبا می رسد و حداقل در فضای مجازی به اين بی عدالتی ها اعتراض و در مورد آن افشاگری می شود، ولی اين کافی نيست. زندانی و خانواده اش تحت فشار شديد هستند و بايد به دنبال راه کاری عملی برای بهبود شرايط آن ها بود تا از حق و حقوق يک انسان برخوردار باشند. يک زندانی حتی اگر مجرم باشد، به عنوان يک انسان حق زندگی و دادرسی عادلانه دارد و ما نبايد بگذاريم که برای تنبيه زندانی يا خانواده اش، آن ها را دو چندان تحت فشار قرار دهند.

وظيفه ما فعالان سياسی- اجتماعی و حقوق بشری است که به حکومت فشار بياوريم و نگذاريم که برای تحت فشار قرار دادن زندانی، شرايط زندان و زندگی را بر او و خانواده اش تنگ تر کنند. بايد کاری کنيم که زندانی از حداقل حقوق خود به عنوان يک انسان بهره مند باشد و خانواده اش نيز مجبور نباشد که برای يک درخواست ساده، مانند ملاقات که حق اوليه اش است، روزها و ساعت ها خانه و کار و بچه ها را رها کند و کلی هزينه نيز به او تحميل شود و از اين زندان به آن زندان يا از اين اداره به آن اداره وقت بگذراند و بارها نيز تحقير و تهديد شود تا شايد بتواند مسوولی را ببيند و مشکل موردی خود را به طور موقت حل کند. اين شيوه پيگيری بسيار فرسايشی است و زندانی و خانواده اش را از پا می اندازد و حکومت به عمد اين گونه عمل می کند و بر ماست که برای برون رفت از اين شرايط طاقت فرسا راهکاری عملی و جمعی و انسانی بيابيم.

اين نوشتار بيشتر در مورد زندانيانی است که خانواده ها کمابيش از وضعيت زندانی خود باخبرند، متاسفانه وضعيت زندان ها در ايران آنقدر اسفناک است که بسياری از زندانيان گمنانم در شرايطی به مراتب بدتر قرار دارند و هيچ کسی از شرايط آن ها و محل نگهداری شان اطلاعی ندارد و خانواده های آن ها نيز توان افشاگری ندارند. هم اکنون نيز در آستانه هيجدم تيرماه ١٣٧٨ هستيم و می دانيم تعدادی از خانواده ها پس از سال ها پيگيری، هنوز پاسخی از وضعيت زندانی ناپديد شده خود دريافت نکرده اند.

چه بايد کرد؟

چه بايد کرد که ما مردم اين درد مشترک را حس کنيم که اگر شرايط زندانی و خانواده اش بد است، ما که در بيرون هستيم نيز بايد جمعی اعتراض کنيم؛ اگر به زندانيان حمله می شود، ما نيز بايد همراه خانواده ها اعتراض کنيم؛ اگر زندانيان را پشت سر هم دارند اعدام می کنند، ما نيز بايد جمع شويم، تحصن کنيم، اعتصاب کنيم و نگذاريم شرايط به حدی بغرنج شود که زندانی مجبور شود دست به عملی بزند که باز شرايط اش از آن چه بوده است بدتر شود؛ خودکشی کند، لبش را بدوزد، اعتصاب غدای خشک کند يا خانواده اش مجبور باشد هر روز به تنهايی از اين اداره به آن اداره، از اين زندان به آن زندان، از اين بيمارستان به آن بيمارستان، از اين شهر به آن شهر بدود و عاقبت هم يا در راه کشته شود يا فرسوده و ... ادامه دارد.

منصوره بهکیش


دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.