درباره سياست اپيزمنت غرب درمقابل فاشيسم در دهه سي قرن بيستم
خواستِ “حتماً مذاکره” ، مبناي ضعف تاکتيکي قدرتهاي بزرگ اروپايي درمقابل هيتلربود. آنها ازهمه طرف، با انواع و اقسام پيشنهاد، جهت رام کردن- يا دستکم محدود نگهداشتن- مردي چموش پا پيش ميگذاشتند
(يوآخيم ِفست، مورخ آلماني ـ بيوگرافي هيتلر)
اپيزمنت يعني موافقت با زيادة خواهيهاي طرفِ قويتر و سپس توصيف اين خواستهها به صورتي که موجه نشان داده شوند
(اِ. جي. پي. تيلور، مورخ انگليسي)
«قدرتها هيچ غلطي نميکنند»!
پس از خروج پرسروصداي آلمان از جامعه ملل، يک نوع حالت ندانمکاري و بلاتکليفي در بين اعضاي اين سازمان جهاني، بهخصوص در فضاي کنفرانس خلع سلاح پيشآمد.عمل غوغا برانگيز هيتلر همه طرفهاي خارجي را غافلگيرکرد ولي در داخل براي او و برنامه هايش وقت خريد و فرصت تازه پيشآورد.درصحنه سياست خارجي نيز ابتکار عمل، با ظاهري موجٌه، براي مدتي دست آلمان افتاد و توپ (ديپلوماسي) براي واکنشهاي احتمالي درطرف جامعه ملل و قدرتهاي مطرح آن قرارگرفت.
در آلمان، سران ارتش و آن مسئولاني که قبلاً، نگران عواقب کار، به هيتلر هشدار داده بودند مبادا خروج از کنفرانس خلع سلاح و جامعه ملل باعث واکنش شديد قدرتها شود و منافع ملي و حتي تماميت ارضي کشور به خطر افتد، حالا بهت زده ميديدند سخت دچار اشتباه محاسبه بودهاند وبرعکس، نظر «پيشوا» صائب بوده که « قدرتها هيچ غلطي نميکنند»!
جامعه ملل و بهخصوص «حافظان ورساي» جز موضعگيري کتبي، و اين جا و آن جا اعتراض شفاهي، هيچ واکنش عملي و متناسب نشان ندادند. بي پاسخ ماندن «نقض قرارداد» وگردن کلفتي، آنهم از موضعي حق بهجانب و ظاهرالصلاح دربرابر الزامات ورساي وضمانت قدرتها، البته براي توده آلماني خوشحالکننده بود. براي ملتي که 14سال احساس تبعيض و فشار بينالمللي (پرداخت غرامت و محدوديتهاي نظامي و غيره) کرده و در معرض بمباران تبليغاتي طيف راست، به ويژه نازيها قرارداشته، حالا که دولت و «پيشوا» رسماً و با صداي بلند شانه از زير بار (کنترلها و بازرسيها) خالي ميکنند و به مخاطرههاي احتمالي بياعتنايي نشان ميدهند، طبعاً نوعي «احساس غرور» ميکند و هورا ميکشد. همين احساسات محتواي کارزار تبليغاتي است که تمام رسانههاي يکدست آلمان بهراه مياندازند و به اين مناسبت دراجتماعات حزبي و غيره نعرههاي گوشخراش هايل هيتلر بلندتر ميشود.
اما، مهمتر از «محبوبيت داخلي» براي هيتلر، دستباز پيدا کردن و خيال راحت از بابت تازاندن پروژههاي نظامي بود.اين واقعيت را هم شاهدان و دست اندرکاران آن زمان و هم پژوهشگران بعدي، درنوشتههاي خود به يکسان آوردهاند.يکي از کارمندان وزارت خارجه آلمان در آن زمان که بهسبب شغل ديپلوماتيک خود طبعاً از بسياري تصميمات و مسائل دروني آگاه بوده و با تکيه به انبوهي مدارک و اسناد که رفته رفته به خارج منتقل ميکرده، بعد از جنگ (درسال 1947) کتابي راجع به روند سياست خارجي رايش سوم مينويسد، دراين کتاب، دربخش مربوط به آن دوره چنين به ياد ميآورد:
«خروج آلمان ازکنفرانس خلع سلاح کنترلها را معلق وآزادي عمل براي دولت به وجود آورد.هيتلر از امکانات آزاد شده نهايت استفاده را کرد و درخفا پروسه ساختن سلاحهاي جديد و ارتقاء تسليحات را شتاب بخشيد.درعينحال با حفظ و مشارکت در گفتوگوي بينالمللي خلعسلاح، آن نقاب ظاهرالصلاح خود را حفظ ميکرد و به اصطلاح نيت نيک آلمان را مرتب به رخ طرفها ميکشاند. در اين روال دولت آلمان رأساً يادداشت تفاهم درباره مسائل کاهش تسليحات و حقوق برابر ملتها را تهيه کرد و به تاريخ 18 دسامبر33 به دولتهاي انگلستان، فرانسه، و ايتاليا تقديم نمود...سياست هيتلر عبارت بود از ارتقاي سطح تسليحات زير پوشش صلح طلبي و قول و وعده هاي مسالمتجويانه».1
تکليف هيتلر روشن بود.اما قدرتهاي ضامن ورساي، و در درجه اول دولت انگلستان با آن واکنش ضعيف و خفيف، بلکه مماشات سياسي که سرانجام بروز داد، عملاً به پيشروي هيتلر مدد رساند و درپيدايش فضاي قدرتنمايي ويکهتازي داخلي عملاً کمک کارش شد.انگلستان نخست با سکوت و اتلاف وقت چند ماهه، وسپس با تبادل يادداشت تفاهم که تلويحاً بهمعناي آمادگي به ادامه مذاکره بود، در تثبيت موقعيت هيتلر مسئوليت داشت.
کرنش بريتانيا و زيادهخواهي هيتلر
هيتلر،که انتظار اين اندازه ضعف و سستي حريفان را نداشت، از همان سکوت و تعلل چند ماهه بريتانيا زود حساب دستش آمد و فهميد «در ديگ باز است» و فعلاً کسي جلودار او نيست. پس با زيرکي و مکر، اول سعي کرد فضاي حق بهجانب را بيشتر دامن بزند. شماري از نمايندگان رسانههاي انگلستان و فرانسه را دعوت کرد، درمصاحبههاي ضد جنگ و صلحطلبانه اشک آنها را درآورد و زير پوشش تبليغات وسيع صلحدوستي آلمان و مغايرت آن با ادامه «تبعيض و ناحقي عليه يک ملت بزرگ صلحخواه»، تنورافکارعمومي را براي چسباندن نانهاي تازه داغ نگهداشت.سپس درصحنه رسمي ديپلوماسي، به قول آلمانيها «گربه را از توي کيسه بيرون انداخت» و جستوخيز درسياست خارجي را شروع کرد:
«بعد از خروج ازجامعه ملل، در تاريخ 24اکتبر1933، هيتلر رکوپوستکنده به سر اريک فيپس[سفير بريتانيا دربرلين] گفته بود قصد «توسعه درسمت اروپاي شرقي» درسر دارد! به نظر من منظور او از اشاره به اين تهديد، خواب کردن ما از نظر مسائل امنيت و نوعي تأييد حرف کساني بود که (به عقيده من اشتباهاً) فکر ميکردند اگر بشود انتظارات و مطالبات هيتلر را به سمت شرق اروپا سوق داد، آن وقت مي توان دستش را بازگذاشت!
در ضمن وزارت خارجه آلمان به اطلاع سفراي ما و فرانسه رساند که خواسته تازه آلمان توسعه نيروي هوايي است. برآورد وزارت خارجه[انگلستان] اين بود که آلمان ميخواهد 700 هواپيما داشتهباشد - يعني حدود 30% نيروي هوايي انگلستان- علاوه براين هيتلرتقاضا داشت نيروي ارتش آلمان (از100 هزار نيروي مجاز) به 300هزارنفر بالغ شود...افزون براينها، موافقت ما را مي خواست براي ساختن زيردريايي، مضافاً درخواست داشت درصورت تصويب قراردادي درباره مسأله تسليحات، فاتحان[جنگ جهاني اول] حق نداشته باشند درطول مدت قرارداد سطح تسليحات خود را بالا ببرند!
با طرح اين نوع خواستهها، ديگر آژيرخطر به صدا درآمده بود. به ويژه شرط آخري، هرآينه پذيرفته ميشد، براي انگلستان و سطح تسليحاتش بسيار مخرب بود و از نظر دستکم شخص من [همچنين چرچيل و همفکرانش] غيرقابل قبول به شمار ميرفت. البته دولت آلمان مشابه فهرست مطالبات فوق را به سفراي آمريکا و ايتاليا نيز رد کردهبود».2
از دريافت اين مکتوبات و طرح اين نوع خواستههاي تازه هيتلر،که عملاً به معناي شروع بازسازي قواي نظامي همه قسمتها درابعاد ماکرو با اهداف تهاجمي بود، دولتهاي غرب جاخوردند و نوعي تنش بهوجود آمد. درواقع، تعارض آشکاري هم وجود داشت ميان آن چه هيتلر در دهان نمايندگان رسانههاي آنها ميگذاشت که همين طور بي ملاحظه چاپ و پخش ميشد، و آن چه به صورت کتبي و رسمي به سفارتخانههاي دول غرب تحويل ميداد. البته، دولتها ميتوانستند همين تناقضات را به سرعت آفتابي کنند و توسط کارزارهاي رسانهيي سياست دوگانه هيتلر در عرصه خارجي را رسوا نمايند و پيکان افکارعمومي را چرخانده عليه وي به کار گيرند. اما، به غير از برخي مطبوعات فرانسه، بقيه آنها، بهخصوص رسانههاي بزرگ انگلستان (روزنامههاي کليودن- ست ) سوداي ديگري در سر داشتند؛ و از هرگونه افشاگري گسترده و کارآمد که چشم افکار عمومي را به روندهاي واقعي در آلمان هيتلري باز کند، پرهيز ميکردند.دولت انگلستان هم نه تنها از ارباب مطبوعات چنين خواستهيي نداشت بلکه ماهها بعد از خروج تحريککننده آلمان از کنفرانس خلعسلاح و جامعه ملل، با سکوت معنيدار خود به شکوشبههها بيشتر دامن زد و عملاً به هيتلر فرصت بيشتري داد.البته ناگفته نماند که فراسوي فضايي که مطبوعات مزبور ميساختند، يک نوع نگراني تازه در محافل سياسي و نزد سازمانهاي اجتماعي و مذهبي، احزاب و نمايندگان مجالس و...درگرفته بود: درآلمان هيتلري چه ميگذرد و «پيشوا» چه قصدي دارد؟
بايد در نظر داشت که پاييز سال 1933، اولاً امواج فزاينده فرار سياسي سوسيال دموکراتها، کمونيستها، شخصيتهاي علمي، فرهنگي و هنري برجسته و معروف کشور آلمان به انگلستان، آمريکا، فرانسه و سوئيس…توجه زيادي برميانگيخت. ثانياً همراه اين پناهجويان، دريايي اخبار و اطلاعات واقعي و وحشتناک منتقل ميشد. بعضاً کساني فرارکرده و اطلاعات پنهاني را با خود آورده بودند که قبلاً درآلمان مقامات مهم علمي و اداري و حتي نظامي داشتند. نتيجه سياسي اين مجموعه تکان دهنده از اخبار و آگاهيها، در نقطه مقابل جوٌسازيهاي گوبلز و هيتلر، تأثير نگرانکننده داشت. بهخصوص گزارش ظلم و ستمي که ازهمان سال اول بر يهوديان خردهپا و مغازهداران و نيز اطبا و معلمان و…ميرفت بسيار دلخراش بود و ميزبانان را شوکه ميکرد.
درمقابل موج تبليغات هيتلري، اين پرسش ساده ومؤثر پناهندگان آدمها را مبهوت و مضطرب برجاي ميگذاشت: چگونه دولتي که سرکوب بيسابقه و مهيب بر يهوديان بيگناه و ديگرانديشان و حتي بزرگان علم و دانش و هنرکشور و نمايندگان برجسته و منتخب مجلس آلمان و… روا ميدارد، و حتي سنديکاهاي کارگري و احزاب را به آن صورت جبارمنشانه ممنوع ميکند، آري چگونه چنين دولتي ميتواند حقيقتاً صلحدوست و اهل همزيستي با ملل همسايه باشد؟
اينطور بود که رفتهرفته تبليغات مثبت و منفي نسبت به رايش آلمان و شخص هيتلر موج ميانداخت.گرچه روزنامه ها و رسانههاي کليودن- ست و اشراف ژرمنوفيل در انگلستان بسيار با نفوذ و قدرتمند بودند و سعي ميکردند خيال دولت را از بابت «خطر آلمان» آسوده نگهدارند، ولي محافل سياسي و دولتي به دلايل متعدد نسبت به برنامههاي هيتلر دغدغه داشتند و به اين جهت دستگاه دولت احتياج زيادي به اطلاعات دستاول داشت. در چنين شرايطي فعاليت سرويسها و ارگانهاي اطلاعاتي سفارت درآلمان زياد و گزارشهاي آنها طبعاً بسيار حساس بود:
«مقارن اين احوال، درلندن نگراني و اضطراب راجع به ارتقاي سطح بازسازي پنهاني تسليحات آلمان زياد شد و تلاش براي کسب آگاهي افزايش يافت. اطلاعات ما تا نوامبر33 حاکي از آن بود که آلمان برنامههايي جهت ساختمان نيروي هوايي در دست گرفته و علاوه براين سازمان دادن، آموزش و مسلح کردن نيروهاي شبهنظامي(مثل اس.آ.) گسترش يافتهاند.3 سفيربريتانيا دربرلين، ِسر اريک فبپس، ضمن گزارش خود درباره نطق 14 اکتبر هيتلر «راجع به خروج ازجامعه ملل» نوشته بود به عقيده او صدراعظم آلمان درحال حاضر خواهان صلح ميباشد، اما براي آينده چه مقصودي در سر دارد، اين مطلب ديگري است…
هيتلر آدمي است آنورمال و سابقة وي هيچ ضمانتي براي قابل اطمينان بودنش ارائه نمي کند».
ستادمشترک نيروهاي مسلح بريتانيا طي گزارش سالانه خود (پاييز33) اين طورپيش بيني کردهبودند که آلمان توسط بالابردن سطح تسليحات قصد دارد تجديد نظر در مرزهاي شرقي خود را به کرسي نشاند... اين ارزيابي سياسي بهطورقطع نظرمن [آنتوني ايدن] نبود.من هيچگاه بر اين عقيده نبودم که توسعه طلبيهاي نازيها صرفاً معطوف به مشرق آلمان بودند».4
دائماً حاضر به مذاکره، «خفيف و خائنانه»
زمينه تاکتيکي طرح خواستههاي پياپي هيتلر اين بود که به طريقي دولت انگلستان را وادار کند راجع به فهرست مربوطه، که سراسر، ورساي شکن بودند، دستکم براي کسب اطلاع هم که شده با دولت آلمان وارد گفتوشنود شود. صرف جدي گرفتن اين خواستهها و حتي گفتوشنود با انگلستان راجع به آنها معنايش اين بود که روح پيمان ورساي شکستپذير و «قابل مذاکره» است. نتيجه ازقبل به نفع هيتلرميشد، زيرا گذشته ازسطح قابل حصول خواسته ها، انگلستان را – که ميبايست قدرت اول حافظ ورساي باشد – به جايي بياوري که پشت به ورساي مذاکره کند و بدين سان ممنوعيتهاي متعدد مندرج در ورساي راجع به مسلح شدن آلمان را زيرسؤال ببرد، خود يک برد مقدماتي به شمار ميآمد. علاوه بر اين، طبعاً هرگونه تماس و گفتوشنودي درباره اين مسائل موجب تشديد اختلاف انگليس وفرانسه مي شد.
دولت انگلستان از نيمه اکتبر1933 به بعد چراغهاي رابطه با آلمان را خاموش كرد و عملاً خواستههاي غيرقانوني هيتلر را بيجواب گذاشت. اين رفتار به نفع هيتلر تمام ميشد.چون، همانطور که گفتيم کارش را بي بازرس و کنترل جامعه ملل، به سرعت پيش ميبرد. وانگهي هرچه زمان جواب دادن حريف به تعويق ميافتاد، ميتوانست بيشترجوانب را بسنجد و اي بسا قيمت را بالا برد. آنتوني ايدن که بيش از هر سياستمدار مسئول انگلستان درجريان اين کنشوواکنشهاي گوناگون بود، خيلي زود وزارت خارجه را درجريان گذاشت:
«وزارت خارجه[انگلستان] درپاسخ به خواسته هاي مطرح شده هيتلر عجلهيي نشان نميداد. بيش از يک ماه و نيم طول کشيد و هنوز جوابي داده نشده بود. پنجم دسامبر[1933] به وزيرخارجه نوشتم، به نظر من بايد بجنبيم وگرنه هيتلر ميتواند سطح تقاضاهايش را بالا ببرد...ولي وزير خارجه ترجيح ميداد با وقت و حوصله کافي اول پرسوجوهاي لازم انجام شود. او بر اين عقيده بود که اگر بشود قراردادي بست که توسط آن ابعاد و سرعت ارتقاي تسليحات آلمان تحت کنترل قرارگيرد، بهتراست. به اين جهت موضع دولت بريتانيا اين بود که براي مذاکره حاضراست...»5
سه روز بعد سر اريک فيپس (سفيرانگلستان درآلمان) در8 دسامبر33 به ديدار هيتلر رفت و ضمن گفتگو درباره آموزش و کارکرد سازمانهاي شبه نظامي، يک سري سؤال مطرح کرد. درمورد اس.آ. و اس.اس.هيتلر جواب مي دهد اين سازمانها را مي توان با سازمانهاي متمرکز کارکنان و خدمتگزاران کليسا مقايسه کرد! با شنيدن اين جواب، سفير جلوي هيتلر مي زند زيرخنده...طوري که ظاهراً به هيتلر «برميخورد».چندي بعد نيز دولت آلمان، در يادداشت مورخ 12 دسامبر33، همين مدعاي هيتلر را تکرار ميکند که اين دو سازمان بههيچ وجه جنبه نظامي ندارند، بلکه بخشهايي غيرقابل تفکيک از نظام و دولت ناسيونال سوسياليست [نازي] مي باشند. وبعد، با زيرکي روي رگ خواب بعضيها انگشت ميگذارد که:
« تنها وظيفه SA 6و SS 7اين است که توده هاي مردم را درمقابل خطرکمونيسم به صورت سياسي سازمان دهند»!8
طرح مسأله سازمانهاي شبه نظامي علل گوناگون داشت.
يکي اين که دولت فرانسه خيلي به وجود و رشد سريع ابعاد و آموزشهاي نظامي آنها حساسيت نشان مي داد.
دوم اين که نقش اين شبه نظاميان دريک درگيري احتمالي نظامي مورد سؤال بود.
و سوم، با توجه به ابعاد فزاينده پرسنلي آنها «گزارشها در مورد فقط اس آ ازيک و نيم تا دو ميليون نفر تا پايان سال 33 خبرمي دادند»، نقش و کارکرد ايدئولوژيک آنها در رقابت با ارتش و تحولات داخلي خيلي اهميت داشت. به اين جهت مسأله شبهنظاميان آلمان درهرگفت و گوي سياسي بين دولتهاي بزرگ و بعداً ميان نمايندگان و سفراي آنها و مقامات رايش عنوان ميشد.
در اين اثنا، دولت فرانسه بيحوصلهتر و عصبيتر شده بود. به نظر آنها ميبايست آلمان به خاطر بازسازي نظامي و تسليحاتي مورد حسابرسي واقع شود و براساس ماده 213 پيمان ورساي علناً درمقابل افکارعمومي دنيا درمعرض سؤال و اتهام قرارگيرد.اما دولت بريتانيا اساساً نميخواست چنين مسيري عليه هيتلرگشوده شود، درعين حال، با توجه به خواسته هاي فزاينده و علني نازيها درمورد ساختن سلاحهاي تهاجمي و...، تا حدودي دست انگلستان بسته بود و نمي توانست همين طوربه اعتراضهاي پيدرپي فرانسه بياعتنا بماند.دراين بين، هيتلر با تاکتيکهاي حساب شده و کارهايي که مرتب انجام ميداد، وضع را براي بريتانيا پيچيده ترميکرد.او همزمان که با شتاب فزاينده طرحهاي پنهاني نظامي خود را پيش ميبرد، درعين حال نقش فرشته صلح را ادامه ميداد و دراين رابطه به لحاظ ديپلوماسي مايه هم ميگذاشت.مثلاً به همسايگان- البته به استثناي اتريش که برايش نقشه ديگري در سرداشت- قراردادهاي عدم حمله پيشنهاد ميکرد و در صورت آمادگي طرف مقابل، به سرعت پاي هرقرارداد دوجانبه را امضاء ميگذاشت…
يک قلم عقد چنين قراردادي با لهستان(قبلاً،از نظر نازيها دشمن ديرينه) درتاريخ 26 ام ژانويه 1934 همه را به حيرت انداخت.البته خيلي زود معلوم شد که اين ابتکارعمل « صلح آميز» بسيار حساب شده و براي شخص هيتلريک موفقيت بيسابقه درسياست خارجي بوده است. درآن زمان هنوز يک پيمان اتحاد لهستان با فرانسه وجود داشت که جزء قفلو بندهاي سياسي قبلي براي مهارآلمان بود، و هيتلر با بستن قرارداد تازه عدم حمله با لهستان (که البته براي لهستان درآن زمان خيلي جذاب مينمود) قرارداد گازنبري دو کشورهمسايه عليه آلمان را اساساً ازحيز انتفاع انداخت. به اين جهت قرارداد آلمان با لهستان،به طريق اولي خشم فرانسه را برانگيخت ونارضايتي نسبت به انگلستان بالا گرفت. هيتلر شيطنت ميکرد...
آنتوني ايدن که شخصاً درآن زمان درگير گفتوگوهاي دائمي با متحدان فرانسوي دولت انگلستان بود.از پيشرفت امور به آن صورت که به نفع هيتلر تمام ميشد هيچ دلخوشي نداشت و خوب نگرانيهاي دولت فرانسه را ميفهميد. در يادداشتهاي سياسي آن ايام مسأله را به تفصيل شرح ميدهد و حتي راه حلي نيز براي افشاي کارهاي هيتلر فکرميکند:
«…واقعيتها ميبايد برملا شوند و افکارعمومي باخبر گردد...ازهيچ دولت فرانسوي نميشود خواست با آلمانيها وارد مذاکراتي شوند که [برخلاف ورساي] برپايه ارتقاي سطح تسليحات و بازسازي نظامي صورت ميگرفت...فقط يک راه بيشتر باقي نمانده که در پيشگيريم: وظيفه کنار زدن استتار نظامي آلمان برعهده ماست. به فرانسويها بگوييم ما اين کار را ميکنيم. ولي ازآنها نخواهيم دراين کارشرکت کنند…»
وي در همين جهت با وزارت خارجه تماس ميگيرد و پيشنهاد عملي ميدهد. اما آنها کماکان به راهحل ديگري ميانديشيدند و مرتب بر «اهميت مذاکره» اصرارداشتند!
چند دهه بعد که مورٌخان بزرگ و کارشناسان سياسي تاريخ روي اين مقطع سياست خارجي دولت انگلستان نسبت به آلمان هيتلري پژوهش کردند، کمابيش همه براين نظرشدند که طرح تاکتيکي صرفاً «مذاکره»،به سرعت مورد سوءاستفاده هيتلر قرارگرفت.
ازجمله اين پژوهشگران تاريخ، يوآخيم فست، نويسنده معروف و مورخ معاصرآلماني، تهيه کنندة آخرين و مهمترين کتاب بيوگرافي هيتلر، نيز، مجدداً به همين نتيجه ميرسد که:
«خواست «حتماً مذاکره»، مبناي ضعف تاکتيکي قدرتهاي بزرگ اروپايي درمقابل هيتلر بود. ازهمه طرف، با انواع و اقسام پيشنهاد، جهت رام کردن- يا دستکم محدود نگهداشتن- مردي چموش پا پيش مي گذاشتند».10
هيتلر و دستگاه تبليغاتيش خيلي زود به اين نقطه ضعف سياست خارجي بريتانيايکبير وبرخي انگيزههاي پشت آن پي برده بودند.يک علت مذاکره جويي دايمي دولتهاي وقت انگلستان اين بود که براي حفظ صلح اراده و توان جنگ نداشتند.گريز از خطر و پرهيز از مايهگذاري، اين ويژگي جزء عناصر و ملاتهاي اوليه خط مشي استمالت غرب دربرابر ديکتاتوريها بود.
اما، درآنسو، حالا که هيتلر ازجامعه ملل و کنفرانس خلعسلاح بيرون زده و اززيرتيغ کنترل و بازرسي آنها خلاص شده بود، جواب متناسب وي به خصوصيت فوقالذکر ديپلوماسي انگلستان عبارت بود از: روي خوش نشاندادن دائمي به مذاکره و ابرازآمادگي کامل براي قراردادبستن سريع دوطرفه - بدون اين که لحظهيي از اهداف اصلي و پروژههاي پنهاني خود منحرف و غافل شود.
استنباط دوطرف از«مذاکره»
هيتلر، حتي پيش از روي کارآمدن برآورد نسبتاً دقيقي داشت که براي بازسازي قواي نظامي آلمان به حدٌي که مورد نظر او و لازمه پيشبرد طرحهاي تهاجمياش بود به چه مدت زمان نياز داشت. صلحدوستي و مذاکره طلبي او نيزازجمله روي همان برآوردهاي زماني تنظيم شدهبود.لذا در سالهاي 34-1933 ضرورت حکم ميکرد که طرفهاي خارجي و بهخصوص دولت انگلستان بپذيرند و اين مطلب خوب جا بيفتد که «هيتلرخواهان مذاکره است!»
او طي يک دورة 6ساله کشمکش و مذاکره با قدرتهاي اروپا و به ويژه انگلستان موفق شد اين فرضيه را نزد حريف اصلي و قدرت اول ورساي جا بيندازد. همين نظريه را همه سران کليودن - ست، و استمالتگران تراز اول، به ويژه شخص نويل چمبرلين، تا آخرين لحظه که هيتلرخودش بساط و «معرکه صلح» را جمع کرد، با تمام نيرو و امکانات پيگيري کردند و فقط درغرقاب فاجعه چشمشان به فريب بزرگ و دام مذاکره هيتلر بازشد، که کارازکار گذشته بود.
البته، نبايد از خاطر برد که دولتمداران ترازاول بريتانياي کبير در اتخاذ سياست مذاکره و بعدها استراتژي همه جانبه اپيزمنت با هيتلر، در خطاي تاکتيکي يا اشتباه ازسرناآگاهي به سر نميبردند.شايد درست نمي دانستند با چه کسي و مهابتي طرف هستند، اما مي دانستند با چه نوع سياستي طرف هستند، و خودشان چه ميخواهند و دارند چه کار ميکنند. مسأله کمبود اطلاع و آگاهي از پشت پرده هم مطرح نبود. بهخصوص در اين مورد، کافيست بدانيم که آخرژانويه 1934، يعني دوسه هفته قبل از سفر معروف آنتوني ايدن در رأس يک هيأت بلند مرتبه سياسي به برلين و ديدار رسمي با هيتلر، پيک سفارت بريتانيا درآلمان، ضمن پيامي مهم و مخفي، نتيجه تحقيقات و بررسيهاي خود را درمورد روشها و سمتگيريهاي سياست خارجي هيتلر به اطلاع دولت متبوع خود ميرساند:
«روشهاي کار سياسي در رژيم جديد آلمان به طور راديکال با روشهاي جمهوري وايمار فرق ميکند.متدهايي که دولت نازي به کار ميگيرد ميتوانند روزي جهان را به کام جنگ فروبرند، زيرا آلمان نازي نه به جامعه ملل اعتقاد دارد و نه به چيزي به نام مذاکره...
سياست خارجي آلمان چهارهدف را دنبال مي کند: الحاق اتريش به خود و يکي شدنشان، تغيير مرزهاي شرقي آلمان، گشودن راهي براي توسعه به سمت جنوب و جنوب شرقي، بازپس گرفتن بخشهايي ازمستعمرات سابق.
اگرهمسايه هاي آلمان اجازه دهند، هيتلر به سادهترين و سرراسترين روش آلمان را قدرتمند ميکند. در اين راه بد نام شدن درخارجه برايش هيچ اهميت ندارد.وقتي ببيند که ديگران چندان مانعي سرراهش نميگذارند، برنامه هاي خود را سرعت مي بخشد.برعکس، اگر حس کند ديگران سفت و محکم جلويش ايستادهاند، در شرايط کنوني احتمالاً ريسک نخواهد کرد و وا ميدهد.آلمان هنوز خوب ميداند درچه انزوا و ضعف توازن قوا قراردارد و دربرابر يک جبهه متحد بيروني دست و پايش را جمع ميکند...»11
جالب است که چكيده اين پيام سفارت انگليس درآلمان، تقريباً مشابه آراء و عقايد چرچيل در موضوع مربوطه است، به نظرات شخصي ايدن هم نزديکتراست تا به سياستي که دولت انگليس دارد مقدماتش را مي چيند.
اين پيام سفير مطلقا هيچ تغييري در تدارکات مربوط به مذاکره با هيتلر نميدهد. فرضيه مبنايي سياستگذاران وسران انگليس درآغاز و تمام دورة چند ساله استمالت و امتياز بخشيدن مداوم آنها به جبار آلمان عبارت از اين بود که، او (هيتلر) حالا که درانزواي سياسي قراردارد، پس ناگزير محتاج و مشتاق بستن قرارداد درباب تسليحات و بازسازي قواي نظامي آلمان است، تا ازاين طريق بتواند بازسازي نظامي و تسليحات تهاجمي را که دردست تهيه دارد لباس قانوني بپوشاند و براي اجراي اين طرحها امنيت ايجاد کند. بنابراين، يا بايد بلافاصله با وي جنگيد «که ميگفتند امکان اجتماعي و نظاميش نيست؟» و يا به همين خواست هيتلر نظم و نسق داد و دهنه زد. راههاي موجود ديگر را نميخواستند مد نظرقرار دهند.12
ازنظر ژرمنوفيلها (لابي رابطه با آلمان) همان فرضيه «هيتلرمذاکره ميخواهد»، کارت برندهيي بود که نميبايست ازآن صرفنظرکرد.گويا اين کارت حاوي شانس و امکاني بود جهت کنترل وبازرسي و درنهايت محدود نگهداشتن و پايان مسابقه تسليحاتي که هيتلر به راهانداخته و به همه طرف تحميل کرده بود. به نظر استمالتگران، دراين «مذاکرات وقرارداد بستنها» خرج و ريسک (انگليس) درمقام مقايسه بسيار اندک ميبود. سران دولت انگلستان معتقد بودند، و اين مطلب را خرده خرده به گوش دوستان فرانسوي هم ميخواندند، که کل و کمال مخارج اپيزمنت نميتواند چيزي بيشتر از لغو بخش پنجم پيمان ورساي باشد «که شامل مفاد خلع سلاح آلمان ميشد». فرانسه ازشنيدن اين زمزمه ها کهير ميزد و خشمگين ميشد، ولي بايد مي پذيرفت که «انگلستان دوستان دائمي ندارد، بلکه فقط منافع دائمي دارد» و ازنظر دولت مکدونالد (و بعدها بالدوين و چمبرلين) همين منافع حکم مي کردند که پيشنهاد چرب ونرم هيتلر درمورد توازن قوا - يعني پذيرفتن هژموني بريتانيا - به شرط حذف مواد مربوطه در پيمان ورساي، ديريا زود جنبه رسمي به خود گيرد و پيمان مزبور، ظاهراً به خرج هيتلر(!) به خاک سپرده شود:
«دوره ورساي که براي فرانسه آن قدر اهميت دارد، ديگرسپري شده و...اگرقراراست براي ورساي مراسم خاکسپاري برگزارشود،چه بهترست تا زماني که هيتلرسردماغ است و آمادگي دارد مخارج کفن و دفن و متوفيات را تقبل کند، اين کار انجام شود» 13
ادامه دارد
پانويس
1- ص 58 کتاب «جنون و واقعيت» ، نوشته اريش کوردت، کارمند سابق وزارت خارجه آلمان
1947 Erich Kordt, Wahn und Wirklichkeit
2- ص 74 و 75 از کتاب خاطرات آنتوني ايدن، مجلد دوم « رودرروي ديکتاتورها »
آنتوني ايدن درآن زمان براين عقيده بود که ديکتاتوري هيتلر نه تنها به سرزمينهاي شرق آلمان چشم دارد، بلکه براي سرزمينهاي غرب فراسوي مرز آلمان نيز کيسه دوخته و اصولاً توسعه طلب است و مي بايد سفت در برابرش ايستاد. نظرات ايدن، با وجودي که وي جزء سران حکومت وقت و به عنوان وزير امور جامعه ملل، نوعي وزيرخارجه دوم بهشمار ميرفت ، درکابينه مکدونالد دراقليت محض بود و نمي توانست روي خط سياسي که آن زمان رفته رفته در دولت انگلستان شکل ميگرفت (خط اپيزمنت با ديکتاتوريها و بهخصوص فاشيسم آلمان) اثر تعيين کننده داشته باشد. بعدها، در زماني که ايدن پست وزارت خارجه را عهده داربود، همين اختلافات اوج گرفتند و درسال 1338 دردولت چمبرلين، موجب استعفاي وي شدند.
3- درتحقيقات متنوعي که هم حين محاکمات نورنبرگ صورت گرفت و هم بعدها توسط جمعي کثير از محققان، معلوم شد که از همان سالها، بهخصوص بعد از روي کار آمدن هيتلر، طرحهاي نظامي تهاجمي و ساختمان عظيم نيروي هوايي، توسعه ساختمان زيردريايي، گسترش ميليوني ارتش و ابعاد شبه نظاميان و... به سرعت ولي کاملاً پنهاني دردستور کار قرارمي گيرند و با فرمان شخص هيتلر سريعاً وارد مرحله اجرا مي شوند.
4- ص 75 همان کتاب خاطرات ايدن
5- ص 76 همان جا . مقصود اين بود که يک قرارداد چند جانبه ، همراه با سيستم بازرسي و کنترل بهتر است.
6- SA اس آ مخفف Stürmabteilung (بخش حمله وهجوم) سازمان شبهنظامي نازيها که نخست درسال 1920 جهت نگهباني و حفاظت اجتماعات حزب نازي به وجود آمد ولي بعدها به عنوان مهمترين حربه درگيري و سرکوب مخالفان و اجتماعات احزاب چپ به کارگرفته شد . به دستور هيتلر، مردان يونيفرم ( قهوهيي) پوشيده و مسلح اين سازمان خيلي زود، ، به منظور آکسيونهاي تبليغاتي و ارعاب يهوديان و کمونيستها، با مارشهاي نظامي نمايشي جهت قدرتنمايي و جلب توجه عموم وارد صحنه مي شدند و شديدترين ترور خياباني را درسالهاي آخر دهه بيست تا سال 33 که هيتلربه قدرت رسيد انجام دادند.
بعد از صدراعظم شدن هيتلر، اس. آ. به عنوان يک سازمان مسلح توده اي تحت امر حزب نازي و کمک پليس رسمي دولت ،مهمترين نقش را درسرکوب احزاب و سنديکاها و يک حزبي کردن جامعه آلمان انجام داد. اين سازمان شبه نظامي، درظرف يک سال از يک سازمان چهارصد هزارنفره به يک سازمان مسلح و آموزش ديده نظامي - ايدئولوژيک 2 ميليون نفره تبديل شد. اين سازمان و بخصوص رهبري آن رفابت شديدي با ارتش و ژنرالها داشت . دربالاترين سطح تشکيلاتي رئيس ستاد اس.آ. ، سروان سابق و مستعفي ارتش، به نام ارنست روم ، درمقام يک وزير در جلسات کابينه شرکت مي کرد. بخشهايي از اين سازمان مسلح به دستور مارشال گورينگ رسماً به عنوان کمک پليس به کارگرفته شدند. بعد ازسرکوب گسترده احزاب چپ درنيمه اول سال 33 و نيز سال 34 رفته رفته مطالبات و شعارهاي اين سازمان براي بورژوازي بزرگ و سران ارتش ( متحدان و پشتيبانان هيتلر) موجب نگراني سياسي شد. نيروهاي پايين اين سازمان نظامي خواسته هاي عوام پسند و شعار« انقلاب دوم » را مطرح مي کردند. سرمايه بزرگ داخلي و ارتشيان و دولتهاي خارجي نگران عواقب کارها و شعارهاي اينها بودند.
7- SS مخفف Schutzstaffel (واحد حفا ظت) که درسال 1925 از بين ورزيده ترين و مجربترين پرسنل اس. آ. انتخاب شدند ونخست بعنوان پليس حزب آموزش ديدند. ازسال 1929 به فرماندهي هيملر يونيفرم سياه به تن پوشيدند و تعليمات ويژه نظامي- ايدئولوژيک ديدند و موقعيت يک نيروي ويژه پيدا کردند که مستقيماً به هيتلر گزارش پس مي داد. هيتلر اين سازمان اليت را درصورت لزوم به عنوان وزنه متقابل اس. آ. بکار مي گرفت. ازسال 1933 بخشي از اين نيرو زبده به مثابه واحدهاي حافظ جان هيتلر و نيز براي اداره و نگهباني اردوگاههاي يهوديان و مخالفان وارد عمل شدند.
اين سازمان مخوف، بعد از تصفيه خونين اس. آ . قدرت و امکانات گسترده يافت، يا پليس سياسي درآميخت و به عنوان نيروي ويژه جنگ ايدئولژيک مجري اصلي کشتاريهوديان و ...و استثمارشديد اسراي جنگي شد.
درمحاکمات نورنبرگ اين سازمان به عنوان يک تشکيلات جنايتکار محکوم گرديد.
8- به نقل از کتاب ايدن، ص 76
9- يادداشت 9 دسامبر33 ، به نقل از ص 77 همان کتاب خاطرات وي
10- يوآخيم ِفست، مورخ آلماني( وفات سال 2006 ) ، ص 748 بيوگرافي هيتلر به زبان آلماني
Joachim Fest, Hitler,eine Biographi
اين اثر عظيم که سالها تحقيق و تدوين آن طول کشيد در محيط فکري و بين اساتيد تاريخ آلمان بحثها برانگيخت و رويهم به عنوان جديدترين و عميق ترين بيوگرافي جبارآلمان نازي شهرت زيادي يافت و نام نويسنده خود را نيز درسطح جهان معروف کرد..
11- ص 81 کتاب آنتوني ايدن،
يادآوري شود که 20 روز بعد از دريافت اين پيک ، ايدن و هيأتش جلوي آدلف هيتلر به مذاکره نشستند!
12- که البته ، همان طور که جاي ديگري نيز اشاره کرده ايم، امکان و راههاي ديگر نيز وجود داشت. مثلاً چرچيل از سياست ايجاد اتحاد و ائتلاف سياسي - نظامي بهاتفاق قدرتهاي ديگر- بطور نمونه با اتحادشوروي - عليه آلمان نازي، دفاع مي کرد و ازاين زاويه به اپيزمنت ميتاخت. بعد از نخست وزير شدن وي همين خط را پيشه کرد و جنگ را به اتفاق متفقين به پيروزي رساند.
همين طور در سال 34 و بعد اجراي خط تحريم اقتصادي و سياسي به طور قاطع امکانپذير بود.
13- بخشي از يک متن منتشره توسط وزارت خارجه انگلستان درباره وضعيت ورساي، مورخ 21 ماه مارچ 1934، به نقل ازکتاب فوق يوآخيم ِفست، ص 751 به آلماني
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید