رفتن به محتوای اصلی

زبان بیمار
19.07.2014 - 12:53

 

همان سال اول دانشکده ی حقوق بود که استادم گفت: «جواب ها را درست نوشته ای اما، ابداً لسان حقوقی نداری!» و بعد همین طور که داشت می گفت: «از حالا از شما انتظار می رود کلام شکیل تری داشته باشید»، دور بعضی عبارت هایم را روی برگه ی امتحان خط کشید. خوب یادم است یکی از آنها «می گوید» بود. چندجا نوشته بودم فلان ماده می گوید... و این «می گوید» را گویا استاد نپسندیده بود!

به هرحال، یاد گرفتن آن «لسان» کار سختی نبود. هرکسی خیلی زود از روی دست این و آن نگاه می کند و یاد می گیرد بنویسد: «نظر به ادله ی مفصله ی فوق الذکر...» یا «توجهاً به قاعدتین فقهی فلان و فلان...» و به این ترتیب کلامش را شکیل تر کند مثلاً. همان طور که من هم یاد گرفتم به جای «می گوید»، بنویسم: «اشعار می دارد» و تازه حتی بلدم بگویم «حسب الاظهارات موکله ی محترمه» که استادم اگر بود، به من افتخار می کرد! برای محکم کاری حتی همه ی اشتباه های مرسوم را هم یاد گرفته ام و با ظرافت به کار می برم، طوری که کسی متوجه عمدی بودنش نشود و فکر کنند از بس سرم شلوغ است، نمی رسم یک جمله را درست بنویسم:

«بناءعلی هذا در مانحن فیه نظر به این که بلاشک محل جری قاعده ی اقدام می باشد از محضر دادگاه معزز مستدعی است علیرغم اکاذیب عدیده ای که خواهان محترمه در ضمن اقاریر خود بر زبان جاری ساخته مبادرت به قلب حقیقت و تلبیس باطل نموده با امعان نظر بر ادله ی ابرازی این جانب خاصتاً آنچه در خصوص سابقه ی تصرف ملک متنازعٌ فیه معروض داشته گردید مقتضی است دادگاه محترم با عنایت به محتوای پرونده بر دلایل متقن و اشتمال آن بر استشهادیه های فوق الاشعار مفتون خدعه و مغلطه ی وکلای مدعیان قرار نگرفته اصدار رأی را منوط به احضار و استماع شهادت شهود گردانیده صدور حکم بر بی حقی خواهان مورد تقاضا است.»

همین جمله ها را می توانم ده- دوازده خط دیگر هم کش بدهم و از این ترکیبات دهان پرکن هم کم نیاورم. بله، یاد گرفته ام اما خوشبختانه عادت نکرده ام هنوز! سر درنیاورده ام که در این شیوه ی نگارش پرغلط، ضعیف و ناهمگن، چه جادویی وجود دارد که حقوقدان ها و حقوق خوانها این همه به آن «التزام عملی» دارند، از هم تقلیدش می کنند و بدون آن انگار «خلع سلاح» می شوند!

این شیوه انگار طوری بر ادبیات حرفه ای حقوق چیره شده که هرچه هم مقاومت کنی، بالاخره گاهی خودش را تحمیل می کند. شاید به گمان خیلی ها، جزو فوت و فن کار محسوب می شود، ولی آیا واقعاً این طور است؟ و گیرم که هست، بیایید ببینیم راهی ندارد که این زبان فنی، تا این حد دل آزار نباشد؟

اشتباه نشود. قرار نیست از یک انقلاب بنیادین در زبان صحبت کنم. زبان اصلاً تاب تحولات این چنینی را ندارد. قصد هم ندارم از دانه دانه اشکالات ریز و درشت شایع در زبان حقوق، غلط بگیرم و نمره بدهم. هدفم تنها، برانگیختن آن حساسیتی است که تقلید این زبان بیمار، از ما گرفته است.

***

برای شروع، ساده ترین کار این است که تقصیر را بیندازیم گردن زبان عربی و بگوییم اسم بیماری ادبیات حقوق، عربی زدگی است، آن هم نه یک عربی درست و درمان. اگر می گویم «عربیزده» برای این است که ویژگی آسیب شناختی اش را نشان بدهم و بگویم میزان و جنس و شیوه ی حضور عربی در زبان حقوق، بیمارگونه است؛ وگرنه تا همین جا هم پیداست که من یکی، رویای «پیراستن زبان پاک و پرندینه ی پارسی» از «لغات مغلق و ثقیل لسان عربی» را ندارم!

زبان ها به دنبال همجواری و داد و ستد، در هم نفوذ می کنند. وام می دهند و وام می گیرند. فارسی هم با خیلی از زبان ها داد و ستد داشته (سانسکریت، یونانی، عربی، ترکی، مغولی، انگلیسی، روسی، فرانسوی ...) و واژه هایی از آنها به فارسی وارد شده. به دلایل تاریخی، این تأثیرپذیری بیشتر، از زبان عربی بوده. آن هم به شکلی که گستره ی وسیعی از واژه های فارسی را از رواج انداخته و جانشین آنها شده است. اما امروز، ما نه تنها نمی توانیم همه ی واژه های عربی را از زبانمان بیرون کنیم، بلکه نسبت به بیشتر آنها اصلاً احساس بیگانگی نمی کنیم؛ چون این واژه ها به آن معنا که ما می فهمیم و به آن شیوه که ما به کار می بریم، دیگر عربی نیستند و جزئی از زبان فارسی شده اند. نشانه های بیماری اما، زمانی پیدا می شوند که این تأثیرپذیری طبیعی، از میزان ناگزیرش فراتر می رود و قاعده ی مهمانی و میزبانی را به هم می زند.

بخش بزرگی از واژه های عربی در ادبیات حقوق، اصطلاح اند. اصطلاح هایی برگرفته از فقه که چکیده ی صدها سال درس و بحث و جدل و اختلاف نظر بوده اند. به همین دلیل، دامنه ای گسترده تر از یک واژه ی ساده دارند و امروز، مثل کدهایی عمل می کنند که به محض گفتنشان، دریچه ای به آن پیشینه ی نظری باز می شود. گذشته از دقت و روشنی و رسایی، بار اصلی ایجاز متن را هم همین اصطلاح ها به دوش می کشند.

بیگانه بودن اصطلاح های تخصصی، البته ضعف زبان است و این ضعف، تنها گریبانگیر حقوق نیست. زبان تخصصیِ بیشتر دانش های ما، سرشار از واژه های بیگانه- عربی یا اروپایی- هستند و واژه های تخصصی این ویژگی را دارند که اگر موقع ورود، برابرهای مناسب نیابند، دیگر بیرون کردنشان سخت است؛ به ویژه که اهل آن دانش برای به رخ کشیدن معلوماتشان، راه و بی راه، اصطلاح پشت اصطلاح می آورند.

کم توانی زبان فارسی امروز در ساخت واژه ها و اصطلاحات علمی، نه به ریشه های زبانشناختی، بلکه آن هم به ریشه های تاریخی بر می گردد. قرن ها بیشتر دانشمندان ایرانی – مگر انگشت شماری مثل پورسینا و ابوریحان بیرونی، و این ها هم نه در تمامی موارد- کتاب های علمی خودشان را به عربی می نوشته اند و متون علمی چندانی به فارسی نوشته نمی شد. رفته رفته، باروری زبان به ویژه در قلمرو علوم بسیار کم شد و زمانی که پا به عصر جدید گذاشت، در برابر ورود پرشتاب علوم و فنون از اروپا، از واژه سازی ناتوان ماند. نتیجه این شد که اصطلاحات را یا از زبان مبدأ وام گرفت و یا باز هم به عربی برگرداند.

نه این که بگویم برای دانش های جدید باید از متون صدها سال قبل واژه پیدا می کردیم. درست است، باید واژه های فارسی می ساختیم، ولی مشکل این بود که ما، در آن بازارِ آشفته ی زبان، از لابه لای واژه های عربی و ترکی و اروپایی که بیرون آمدیم، دیدیم خیلی از ریشه ها و بن مایه ها، خیلی از ساز و کارهای واژه سازی، و از همه دردناکتر، انس و آشنایی مان را با بسیاری از واژه های فارسی گم کرده ایم؛ طوری که امروز می بینیم و به جا نمی آوریم و پسشان می زنیم.

تعجبی هم ندارد. زبان ما، بازمانده ی قرن های شش و هفت است: روزگاری که نویسندگان نثرهای «متکلف و مصنوع»، دروازه های زبان را چهارتاق باز می گذاشتند تا هرچه لغت «مغلق و مهجور» عربی و مغولی که بیرون مانده است وارد شود. و البته دوره های بدتری هم در راه بود؛ مثل قرن یازدهم و دوازدهم که همان لغات را، این بار نویسندگانی کم سوادتر و کم مایه تر به کار می بردند و در آن تصرف هم می کردند. و یا حتی همین دوران مشروطه، که معروف شده است به این که انقلابی در زبان رخ داد و بسیار ساده شد: دورانی که آن عربیِ «مغلوطِ» میراث مانده، با واژه های فرنگی عصر تجدد آمیخته می شد و حاصلش می شد مثلاً روزنامه ی «قرن بیستم» میرزاده ی عشقی که در آن، برعلیه خیانت پروتست می کردند، یا راپورت هایی را که تلگرافاً از تبریز می رسید، چاپ می گرداندند!

خلاصه این که ایرانی ها آن قدر در واژه سازی کوتاهی و تعلل می کردند تا اصطلاح های بیگانه در زبان جاخوش کنند. حال و روز علومی مثل هندسه و پزشکی و جغرافی و حتی ادبیات که این باشد، دیگر چه انتظاری از فقه می رود؟ فقهای ایرانی هنوز هم که هنوز است، کتاب های فقهی شان را عربی می نویسند. همین است که الآن نه تنها برای اصطلاحات خاص و مجرد، برابرِ فارسی نداریم، بلکه حتی جمله ای مثل «البیع تملیک العین بعوض المعلوم» را هم ترجمه می کنیم: «بیع عبارت است از تملیک عین به عوض معلوم»!

نه این که نشود اصطلاح ها را، هرچه قدر هم که ریشه دار باشند، تغییر داد. بالأخره زبان است و زبان، پدیده ای قراردادی است. می شود قرارداد کرد که از فردا به جای «عقد بیع»، بگوییم «قرارداد فروش». ولی دو سؤال: اول این که آیا با به کار بردن آن واژهی جایگزین، خواننده را از دلالت های گستردهی بیرون از متن، که بیشتر ناخودآگاه عمل می کنند، محروم نخواهیم کرد؟ می دانیم که معنای دو واژه هیچ وقت کاملاً با هم برابر نمی شوند و نمی شود ادعا کرد که قرارداد، همان عقد است و بیع، همان فروش. پاسخ این ایراد می تواند این باشد که منطقاً وقتی قرار بشود به جای «جهاد با بغات» بگوییم «جنگ با شهروندان شورشی»، در ضمن این را شرط خواهیم کرد که همهی آن دلالت های پشت عبارت اول، یکجا به عبارت دوم منتقل بشود. پاسخ خوبی است اما باید بدانیم که برقراری ارتباط میان دالّ و مدلول در ذهن، بسیار شرطی است. بنابراین اگرچه این جایگزینی، شدنی است، اما بی شک سرعت پردازش ذهنی خواننده را کم می کند.

و سؤال دوم این که، این کارستان بزرگ، یعنی فارسی سازی واژه ها را چه کسی باید انجام بدهد؟ هرکس به سلیقه ی خودش؟ می دانیم که عملی نیست. چه طور است گروهی از حقوقدان های زبان بلد دور هم جمع شوند و فکری کنند؟ که می دانیم امیدی نیست. پس شاید کار را باید به دست فرهنگستان زبان و ادب فارسی بسپاریم؟

***

فرهنگستان زبان، زمانی تأسیس شد که افراط در عربی مآبی، واکنش ناگزیری به نام جریان سره نویسی پارسی را برانگیخته بود. این جریان که فرزند ملی گرایی عهد مشروطه و باستان گرایی دوران پهلوی اول بود، باور داشت که می شود و باید زبان فارسی را از همهی عناصر بیگانه اش، چه عربی و چه فرنگی، پاک کرد. پدیدهی سره نویسی در تاریخ خیلی از زبان های دیگر هم اتفاق افتاده و زبان شناسی علمی، آن را تأیید نکرده است. سره نویسی پارسی هم به جای رویکرد علمی، نگاهی احساسی و غیرواقعگرا داشت. دربارهی آسیب های زبان اغراق می کرد و شاید با دفاع بد از پارسی گرایی ، کار را برای اصلاحات بعدی که می توانستند علمی تر هم باشند، دشوار کرد. خیلی زود مشخص شد زبان پاک مورد نظر سره گرایان، ویژگی های ادعایی آنها، مثل آسانی، اصالت و رسانایی را ندارد. واژه های دساتیری به آن راه پیدا کرده و بعضی از قواعد آن ساختگی است. همهی این ها باعث شد سره نویسی، همراهان زیادی پیدا نکند و با آن که کاملاً از بین نرفت، اما سلیقهی مردم در طول زمان آن را نپسندید.

با این همه، سره نویسی در روزگار خودش، تلنگر لازمی بود که ذهن «سخنوران و قلم به دستان» را متوجه آسیب زدگی زبان فارسی کرد. فرهنگستان اول در چنین فضایی و برای سامان دادن به اوضاع آشفتهی زبان تأسیس شد. محمدعلی فروغی، بین سره گرایان دو آتشه و ادیبان سنتی که عربی را مایهی غنا و زیبایی زبان فارسی می دانستند، میانداری کرد و وعده داد که فرهنگستان تنها به دنبال اصلاح تدریجی زبان است.

همان طور که می دانیم، بعضی از اصطلاحات مربوط به آیین دادرسی و سازمان قضایی، یادگار آن دوره اند. برخی را فرهنگستان تصویب کرد و برخی دیگر را خود دادگستری وقت، در بخشنامههایی ابلاغ می کرد. ضمن این که بعضی از واژگان پیشنهادی هم رواج و کاربرد پیدا نکردند.

در روزگار ما، این طور به نظر می رسد که فرهنگستان تنها به واژه های فرنگی حساس است و لزومی به یافتن برابرهای فارسی برای واژه های عربی نمی بیند. اصلاً اگر نگاهی به دفترهای واژگان مصوب فرهنگستان بیندازید، دچار این پرسش بنیادین می شوید که منظور از واژه گزینی دقیقاً چیست؟ آیا این که جلوی second grade tyre بنویسی: تایر درجه دو، جلوی whitewall tyre بنویسی: تایر دور سفید، و جلوی flashing light هم چراغ چشمک زن، کاری است که فرهنگستان باید انجام بدهد؟ و بعد که از تایرها و چشمک زن ها فارغ شد و به معقولات رسید، مثلاً جلوی peace building بنویسد: تثبیت صلح و جلوی delegation of authority هم بنویسد تفویض اختیار. گاهی آدم نداند خیال می کند با یک لغت نامهی انگلیسی به عربی مواجه است فقط! و تازه اگر ببیند که جلوی zenith telescope هم نوشته اند: تلسکوپ سمت الرأسی (:یک سوم فرنگی- دوسوم عربی)، آن وقت همین تصور را هم از دست می دهد. من نمی دانم که جایگزین مناسب این کلمات چه می توانسته باشد؛ با این تفاوت که من در فرهنگستان ننشسته ام، و اصلاً اگر کل ماجرا همین است، چه لزومی به آن همه تشکیلات و برو و بیا؟

در میان واژه های مصوب فرهنگستان اگر CRIME را جستجو کنی، واژهی «جرم» را پیشنهاد می دهد. یعنی بی انصاف حتی نمی کند کنار جرم، «بزه» را هم بنویسد که واژهی جا افتاده ای هم هست. خلاصه این که، آبی از فرهنگستان امروزی، گرم نمی شود! هنوز شکر خدا، فارسی عمومی، یعنی زبان روزمرهی مردم، حال و روز بهتری دارد. خیلی از بحران ها را پشت سر گذاشته و دیگر فضل فروشی هایی مثل عربی و پارسی و انگلیسی و فرانسه مآبی، خریدار ندارند. زبان های تخصصی اما هنوز یا رضایت نداده اند یا ترجمه های دهان پرکن و نارسایی را جایگزین واژه های بیگانه کرده اند. در دانشکدهی ادبیات، همان موقع که دارند در این کلاس، «رد الصدر الی العجز» و «واسع الشفتین» را می خوانند، در کلاس کناری صحبت از «رهیافت پدیدارشناختی به پست مدرنیسم پساساختارگرا» است و در دانشکدهی حقوق، استاد می گوید که «به این مبحث، پتانسیلمان إن قلت های متعددی وارد است!» (به این سوی چراغ قسم اگر از خودم ساخته باشم این جمله را!)

***

اوضاع نابسامانی است و همان طور که نابسامانی ها همیشه بستر بروز گرفتاری های جدید اند، این بار هم خطرِ از آن طرف بام افتادن، زبان تخصصی حقوق را تهدید می کند. واقعاً، سره گرایی که حتی در ادبیات هم چندان میدان و مجالی پیدا نکرد، در جهان حقوق با اوضاع و احوالی که می دانیم، چهقدر بخت پیروزی خواهد داشت؟ نمونه هایی از این گرایش را این جا و آن جا، شنیده و خوانده ایم. تلاشی است شایستهی تقدیر، ولی متأسفانه و با عرض پوزش، ناموفق.

تا آن جا که به اصطلاحات فنی و تخصصی حقوق مربوط است، به گمانم موافق باشیم که جایگزین کردن واژه های دیگر، گرفتاری ها را دو برابر خواهد کرد. اصلاً این همه جایگزین از کجا باید بیاوریم؟ از واژه نامه های مشکوک سره نویسان؟ فکرش را بکنید از فردا به جای اجاره کردن بگوییم «پافیدن». به جای مالک بگوییم «ازانا» و به جای استدلال، «فرنودآوری». به جای شکایت، «شاوش» و به جای احضاریه، «باشنامه».

گیرم که واژه هایی را از خود «ماتیکان هزار داتستان» بیرون کشیده باشیم و شبهه ای در اصالتشان نباشد؛ اما آیا جامعهی حقوقدانان گرامی، حاضرند از این به بعد به جای اقرار کردن بگویند «خستویدن» و به جای ضامن بگویند «پایندان» ؟

نمی دانم! شاید هم حاضرند. به هرحال اگر شما هم بعد از خواندن این نمونه ها، مثل من لبخندی روی لبتان نشسته است، بد نیست بدانید خیلی از واژه هایی که امروز به راحتی و بدون لبخند به کار می برید، زمانی مایهی خنده یا حرص و جوش و بلکه ترس و واهمهی کسانی بوده است. یک نمونه اش، عباس اقبال آشتیانی بود که مبارزهی سرسختانه اش با آنچه «فکلی مآبی و فرهنگستان بازی» می نامید، معروف است: «وقتی که از حدود سال 1312 ما می دیدیم که از کارخانۀ لغت سازی اطاق وزیر معارف وقت اصطلاحاتی نظیر دانشگاه و دانشکده و دانش سرا و دانشیار و دبیر و دفترخانه و فرهنگ و غیرها بیرون می آید و ما با تمام قوی از پیشرفت این جنایت ادبی جلوگیری می کردیم عاقبت سوء این بدعت را می دانستیم.»

عباس اقبال، پیش بینی نمی کرد که آن بدعت، عاقبت دیگری پیدا کند؛ درست همان طور که جناب وحید دستگردی، زمانی که در نامهی سرگشاده و خشمگینی به «حضرت آقای فروغی و حضرت آقای تدین»، از آنها می خواست زبان فارسی را از دست فرهنگستان - که به نظر او «جمعی از دشمنان زبان فارسی و اعداء فردوسی» بودند- نجات دهد. و حالا اعتراض او به چه چیزی بود؟ مثلاً به خود کلمهی «واژه» که «بر فراز این مجمع الاغلاط»، یعنی کتاب «واژه های نو، مصوب فرهنگستان»، نوشته شده بود.

جالب این که مرجع این اعتراض، یعنی محمدعلی فروغی، همان کسی بود که در سال 1315، در «پیام من به فرهنگستان» نوشته بود: «یک قسم لفظ هایی است که فارسی آنها برای خواص اگر غریب نیست برای عوام غریب شده است مانند «جواب» برای پاسخ و «طبیب» برای پزشک و این فقره مرا یادآور می شود که بسیاری از لفظهای فارسی هست که متروک شدن آنها به طبیعت واقع شده یعنی ذوق مردم آنها را وازده است چنانکه من یقین دارم ایرانیها پس از آنکه «جواب» و «طبیب» را شنیده اند پاسخ و پزشک را به واسطهی درشتی و زمختی آنها ترک کرده اند و با ذوق لطیف نباید جنگید بعدها اگر ذوق مردم این لفظها را پسندید و قبول کرد چه بهتر وگرنه اجبار روا نیست...»

فروغی بی شک ذوق لطیفی داشته است و می بینیم که با همان ذوق لطیف، در آن زمان، پاسخ و پزشک را درشت و زمخت می دانسته. غرض آن که به لبخند و پوزخند امروز من و شما نیست. خدا را چه دیدی؟ شاید چهل سال دیگر، حقوقدانان بنویسند: «راستی را، سنجهی بایا در سرکشی، باشنده بودن جنگ افزار است» و همه هم بفهمند که یعنی: «در حقیقت معیار لازم برای بغی، وجود سلاح است»!

***

به هرحال اگر به من باشد، در شرایط امروزی زبان، به سره نویسی رأی نمی دهم. آن را نه چندان زیبا می بینم، نه رسا و نه ضروری. به آن رأی نمی دهم چون از آن اندکی بوی عرب ستیزی به مشامم می رسد و عرب ستیزی به اندازهی ایرانی ستیزی، زشت و بی ارزش است. به آن رأی نمی دهم چون بیش از آن که باید، بر پایهی احساسات و آلوده به غرضورزی است. سرهگرایان البته دلایل محکم و منطقی فراوان دارند اما آدم آنجایی دلسرد می شود که می گویند: زبان پارسی، خوش آهنگ و پرندینه و دلنواز و خنیایی است، و عربی، ثقیل و زمخت و نخراشیده و ابتدایی! در حالی که اگر یاد گرفته باشیم همهی زبانهای بشری را به عنوان یک میراث مشترک، یک پدیده جدا از خاطرات تاریخی مان دوست بداریم، خواهیم دید که زبان عربی، خیلی هم زیبا و کامل است. اگر هم آمیختگی بیمارگونه ی فارسی به عربی را عیب می دانیم، نه به خاطر دشمنی با زبان عربی، بلکه برای آن است که فارسی هم، میراث مشترکی برای بشریت است که به عهده ی ماست جلوی از بین رفتن و آسیب دیدنش را بگیریم.

در ادبیات حقوق هم – به طریق اولی- نه تنها به سره گرایی، بلکه به وسواس پارسی نویسی هم رأی نخواهم داد. اصلاً به هیچ نوع وسواسی در نوشتن نباید تسلیم شد. وقتی با متن حقوقی سر و کار داریم، نمی شود رسانایی و دقت متن را فدای اصرار بیهوده بر واژه ها کرد. ضمن آن که متن های حقوقی که با این گرایش نوشته می شوند، به خاطر محدودیت های فراوان، متنی یکپارچه و همگن نیستند. چون آن پارسی مدنظر، دست کم تا امروز، کشش و گنجایش بیان مطالب تخصصی را ندارد، نویسنده ناچار است پیوسته همان اصطلاح ها و عبارت های عربی را به کار ببرد که سبب می شود زبان متن، به جای یک فارسی بهنجار، نیمی عربی از آب دربیاید و نیمی پارسی، و هردو بخش هم توی ذوق بزند. حاصل کار، متنی می شود که انگار چشم بسته، مقداری کلماتِ «پ، چ، ژ، گاف دار» لابهلای آن پاشیده اند و بدون آن که ببینند آیا با متن جوش خورده است یا نه، به همان حال اغراق آمیز رهایش کرده اند. به گمانم از همین جاهاست که در ذهن خواننده، امواج مقاومت منفی – و بلکه حتی تمسخر- در برابر پارسی نویسی شکل می گیرد، و چه حیف است. تلاش برای پارسی نویسی، البته کار بسیار خوبی است اما، آنچه در واقع سعی می کنم بگویم این است که نکند تصور کنیم ایراد را پیدا کرده ایم و همین که به جای امضا نوشتیم «دستینه»، دیگر زبان را از بیماری کشنده اش نجات داده ایم.

و باز هم به پارسی نویسی رأی نمی دهم چون مشکل بزرگتر را در جای دیگری می بینم. من اگر قرار باشد زبان حرفه ای حقوق را در یک کلمه توصیف کنم خواهم گفت: گویاترین ویژگی این زبان، دشوار بودن، پر اصطلاح و فنی بودن، و یا سرشار بودن از واژه های بیگانه نیست؛ بلکه پیش و بیش از همهی اینها، زبانی عقبمانده است و این عقب ماندگی را نه فقط در واژه ها، که در تمام لایه هایش، می شود دید. انگار جایی در میان راه خواب مانده و پا به پای زبان روزانهی مردم نیامده: تقلید ناتمام و ناشیانه ای از شیوهی دیوانسالاران و منشیان ابتدای قرن! جانمایه و راز ماندگاری اش تا امروز هم همین تقلید است؛ وگرنه، گیرم که قانون مدنی، اصطلاحات فقهی اش زیاد است. قانون تجارت را چه بگوییم که فقهی نیست؟ آن را هم بگذاریم به پای قدیمی بودنش. متون حقوقی جدیدترمان چهطور؟ ادبیات حقوق بینالملل که نه فقهی است و نه قدیمی چهطور؟ همهی اینها به کنار، وکلا و قاضی ها و سردفترها را چه کسی مجبور کرده است به این شیوه بنویسند؟ هیچکس. تنها و تنها، نیروی پنهان تقلید.

***

اما عقب ماندگی این زبان، قابل جبران است، به شرط این که نخواهیم با نقشه های بلندپروازانه، بحران دیگری برایش بیافرینیم. من هم چند پیشنهاد ساده دارم؛ چند گام کوچک برای بهروز کردنِ زبان حقوق و برای آن که، پارسی نه، همین فارسی را کمی بهتر بنویسیم :

یک، دربارهی واژگان: همانطور که پذیرفتیم خیلی از واژههای بیگانه، جزء زبان ما شده اند، بیایید این را هم بپذیریم که واژه هایی هم هستند که پیوند موفقی با زبان نداشته اند و بافت زبان فارسی آنها را پس زده است. دست کم، نیمی از واژه ها و ترکیب ها، جمله ها و شبه جمله های عربی که در زبان حقوق، جا و بی جا به کار می روند، از همین دسته اند. مرجوعٌ الیه، معترضٌ عنه، متنازعٌ فیه، ما به الامتیاز، ماحصل، کما هو حقه، ذیل الذکر، صدر الاشعار، من حیث المجموع، عاقبت الأمر، بناء علیهذا، مع الأسف، مجهول المالک، تحت الحمایه، معتنابه، مبتلابه، مرضی الطرفین، مع الوصف، بلا منازع، لاینقطع،...

بیایید کلاهمان را قاضی کنیم و ببینیم اینها را تا امروز، اصطلاح تخصصی حساب می کرده ایم پای مردم؟! شکر خدا هیچ کدام اینها و همانندها و همخانواده هایشان، نه اصطلاح اند، نه تخصصی، نه بی جایگزین و کاربردشان هیچ توجیهی ندارد. خاستگاه این قبیل عبارت ها و آمیختگی شان با فارسی، همان سبک پوسیده و موشجویدهی دیوان هاست که هنوز هم چیرگی اش را بر زبان نوشته های اداری امروزی، حفظ کرده و تبدیل به کلیشه هایی شده که گویی نوشته ها رسمیت نمی یابند مگر به شمار دندانگیری از آنها آراسته باشند. (این همان کاری است که عریضه نویس ها می کنند! آنچه را برایشان می گویند می نویسند و فقط برای «مرعوب کردن» مشتری، این جا و آن جا چندتایی از این عبارات می گنجانند.)

«تصمیمات معترضٌ عنه وفق مقررات قانونی صادر گردیده و اعتراض نامبردگان بلادلیل و بلاوجه است.» «مقرر داشت نامبرده کما فی السابق در این سمت انجام وظیفه نماید لهذا حکم اخیرالصدور مبنی بر الغاء سمت ایشان ملغی الأثر اعلام می گردد!»

می بینید؟ از خیر اصطلاح ها که بگذریم، هنوز خیلی کارها می شود برای این جمله ها کرد. هرکس می خواهد از دشواری و دیریابی ادبیات حقوق بگوید، سریع «خیار تبعّض صفقه» یا «حبس عین و تسبیل ثمره» را مثال می زند. من اما این ها را روی چشمم خواهم گذاشت و پاکسازی را از جایی شروع می کنم که هرچه اصطلاح و نیمه اصطلاح بوده، تمام شده باشد!

همهی پیشنهادهای من برای اصلاح واژگانی به همین سادگی است: یک، بیش از آنچه هست، واژهی بیگانه وارد زبان نکنیم. دو، این اصطلاحاتِ – اسمش را بگذاریم- دیوانی را به کار نبریم. خیلی از این واژه ها برابر فارسی یا فارسیتری دارند. دربارهی آنها هم که ندارند باید فکری کرد، اما یادمان باشد که ما قرار نیست همه چیز را به فارسی ترجمه کنیم. کافی است جمله هایمان را طوری بنویسیم که اصلاً به این عبارت ها نیاز نشود. سه، بدون وسواس و پافشاری و هیاهو، تا آنجا که می شود و به بافت سخنمان می آید، واژه های فارسی را جایگزین واژه های بیگانه کنیم و چهار، گاهی حتی لازم است به جای یک واژهی بیگانه که غریبهتر است، واژهی آشناتری بگذاریم؛ حتی اگر آن جایگزین خودش هم بیگانه باشد. مثلاً همین که به جای «رویهی معمولٌ به» بگوییم «رویه ی مرسوم» یا «رویه ی رایج»، گرچه باز هم پارسی نیست، ولی دست کم، فارسی که هست!

دو،درباره ی دستور: با وجود تمام آنچه دربارهی واژه ها گفتیم، نباید فراموش کنیم که زبان، به معنای محتویات کتاب لغت نیست. دایرهی واژگان تنها بخشی از زبان است و به اندازهی دستور و ساختار زبان اهمیت ندارد. اگر این همه واژهی بیگانه آمده و رفته و زبان ما هنوز فارسی است، بیشتر از هرچیز، به دلیل این است که ساختارها و هنجارهایش را از دست نداده. واژه های بیگانه هم تا زمانی که از این هنجارها پیروی می کنند، به ساختمان زبان آسیب نمی زنند. این که گفته می شود ما واژه های عربی را در زبانمان جذب کرده ایم، به این معنا نیست که دربست و منفعلانه از آنها پذیرایی می کنیم؛ بلکه «ما این واژه ها را در قالبهای صرفی و نحوی زبان فارسی می ریزیم و با آنها مانند واژه های اصیل فارسی رفتار می کنیم: یعنی مطابق روال های زبان فارسی از آنها صفت، قید، مصدر، اسمهای ترکیبی و مانند آن می سازیم و مطابق قوانین جمله بندی زبان فارسی آنها را به کار می بریم.»

خیلی هم کار درست و پسندیدهای می کنیم اما زیاد خوشحال نشوید! این توصیف زبان فارسی عمومی است و کارنامه ی ما در ادبیات حقوق، به این درخشانی نیست. در ادبیات حقوقی- اداری، ما هنوز درگیر هنجارشکنی های کهنه و پوسیده ای هستیم که فارسی عمومی، مدتهاست از شرّ آنها رها شده. ما هنوز می نویسیم این جانبه، موکله ی محترمه و حتی پروندهی مطروحه! در حالی که می دانیم در زبان فارسی برخلاف خیلی از زبان های دیگر، کلمات به مذکر و مؤنث تقسیم نمی شوند. می دانیم در عربی می شود برای موصوف جمع غیرعاقل، صفت مفرد مؤنث آورد، ولی ما که مفرد و مؤنث در زبانمان نداریم معلوم نیست چرا می نویسیم دلایل مفصله، مطالب معنونه، خسارات ناشیه. یا با وجود اینکه می دانیم در فارسی امروز، مثنی وجود ندارد ولی می نویسیم مادتین، قاعدتین، طرفین.

این که در فارسی، کلمات مؤنث یا مثنی نمی شوند، «ویژگی» این زبان است. آیا ما ویژگی های زبانمان را نمی دانیم؟ و اگر می دانیم، چرا نادیدهشان می گیریم و احساس حرفه ای بودن هم می کنیم؟ می شد مثل خیلی از کتاب ها، غلطنامهای تدارک ببینم و عبارت ها را در دو ستون خوب ها و بدها به صف کنم اما، نمونه هایی از این دست، تنها واژه های اشتباهی نیستند تا به سادگی، جایگزینی برایشان دست و پا کنیم. در هر کدام از این نمونه ها، نه یک واژهی فارسی، بلکه یک هنجار زبانی است که دارد آسیب می بیند، آن هم هنجارهایی که گویای ویژگی های مهم این زبان اند.

ما می دانیم که در فارسی، صفت، اسم اشاره، تمیز و دیگر وابسته های اسم از نظر جنس و تعداد، پیروی آن نیستند ولی می نویسیم اراضی موات. می دانیم واژه های فارسی تنوین نمی پذیرند و همچنان می گوییم گاهاً، زباناً، خواهشاً. ناسلامتی قرار بوده است واژه های بیگانه از هنجارهای زبان ما پیروی کنند، نه ما از آنها! ما مگر در فارسی شیوهی شمارش نداریم؟ چرا به جای ثانیاً، ثالثاً یا از آن بدتر، دوماً، سوماً، نمی گوییم دوم، سوم؟

و باز مگر ما شیوه های قید ساختن در فارسی را بلد نیستیم؟ چرا یک بار هم به جای این همه بالأخص و مخصوصاً و خاصتاً و علی الخصوص، نمی گوییم به ویژه؟ و به جای اجباراً و از آن بدتر، ناچاراً، نمی گوییم به ناچار؟ و چرا نمی گوییم با هم، به جای معاً؟ تازه قرارمان این بوده است که عربی ها را هم تا آنجا که می شود در اسلوب فارسی بنشانیم، یعنی به جای استناداً بگوییم به استناد، و به جای توجهاً بگوییم با توجه.

می دانم، بعضی از این قاعده ها که امروز اشتباه دانسته می شوند، زمانی در زبان و ادبیات ما رایج بوده اند. اما دستور زبان هم تغییر می کند. باید خوشحال باشیم که در روزگار ما به هر دلیل، این قاعده های وارداتی از زبان بیرون رفته اند. اگر بپرسید چرا ادبیات حقوق هنوز در برابر این موضوع ایستادگی می کند، باز هم خواهم گفت هیچ دلیلی ندارد به جز تقلید. البته از حق نباید گذشت؛ مبتکر اشتباه های تازه ای هم بوده است! مثلاً یکی دیگر از ویژگی های زبان فارسی این است که برخلاف بعضی زبان ها، چون فعل در پایان جمله می آید، خیلی نمی شود جمله را گسترده کرد و بین اول و آخرش فاصله انداخت. اما همهی ما، رأی ها و لایحه هایی را دیده ایم که جمله هایشان آغاز می شوند اما پایانشان با خداست! جمله ای این جا آغاز می شود و چند خط بعد که بالاخره فعلی پدیدار می شود، هیچ همخوانی با آغاز و میان جمله ندارد. و این میان را چه چیزی پر می کند؟ معلوم است! انبوهی از جمله واره های تو در تو، جای خالی فعل هایی که بی قرینه حذف شده اند، جمله های معترضه ی طولانی و عبارت های وصفی که به اشتباه و بی دلیل به کار رفته اند. این که ما از این جمله های غلط، کم و بیش معنای درست را می فهمیم، چیزی از غلط بودنشان کم نمی کند و حتی نشانهی خوبی نیست چون نشان می دهد به انبوه غلط نویسی ها عادت کرده ایم.

بیش از این ها اشکال دستوری هست که فرصت نیست تک تکشان را بشماریم. هرکداممان نمونه های زیادی سراغ داریم و جستجوی شیوهی اصلاحشان کار سختی نیست. گام اول هم این است: بپذیریم نشناختنِ هنجارهای زبان، یا شناختن و دهنکجی کردن به آن ها، نه نشانهی حقوقدانی، بلکه نشانهی فارسی ندانی است و بس.

سه، دربارهی جمله پردازی: آخرین پیشنهادم دربارهی شیوهی جمله پردازی در نوشته های حقوقی است که گاهی از الگوهای از مد افتاده ای پیروی می کند. اول با یک مثال غیرحقوقی، روشن کنم که منظورم از الگوی جمله پردازی چیست: «اکنون قلم در دست می گیرم و انشای خود را آغاز می کنم. البته بر همگان واضح و مبرهن است که ...»! حالا کهنگی این جمله ها خنده دار است اما در زمان اوج محبوبیت هم تصنعی بودنش پیدا بود. تازه بعضی ها هم خودشان را ملزم می دیدند آخر انشایشان، حتی اگر دو بند انگشت بیشتر نبود، بنویسند: «به پایان آمد این دفتر / حکایت همچنان باقی ست! این بود انشای ما!»

این طور نوشتن، اجباری نبود، جزء مجموعه هنجارهای زبانی نبود، نمرهی اضافی هم نمی گرفت. در عین حال، ایراد و اشکال ویژه ای هم نداشت. فقط یک الگو بود که تکرار می شد و انشانویس کوچک را از زیر بار فکر کردن نجات می داد.

همین «حلیهی طبع» یا «زیور طبع»، یک الگو است. زمانی، نویسنده ای به جای این که بگوید کتابم چاپ شد یا منتشر شد، خلاقیت به کار برده، و مثلاً گفته است : «منت خدای را که فلان کتابم به زیور طبع آراسته شد.» جملهی خوبی بوده اما دیگران هم تقلید کرده اند و هنوز که هنوز است، با آن که دیگر انتشار کتاب، حلیه و زیور به شمار نمی رود، باز هم همان را می گویند. این طور می شود که یک شیوهی «پردازش» جمله، اول تبدیل به الگو می شود و بعد در اثر تقلید و تکرار، تمام اصالتش را از دست می دهد. مثل «به رشتهی تحریر درآوردن» که در نوع خودش تعبیر لطیف و زیبایی بوده اما امروز که همه جا به کار می رود و حتی سربازهای کلانتری، «مشروح گزارشات واصله از سه فقره نزاع منجر به نقص عضو» را هم، به جای «نوشتن»، به رشتهی تحریر در می آورند، این عبارت نه تنها لطافتش را از دست داده، بلکه رو به بی معنایی می رود.

همهی ما با شمّ زبانی خودمان، این الگوها را که بوی کهنگی و فرسودگی می دهند، تشخیص می دهیم؛ با این حال، تقلیدشان می کنیم چون عادت به جمله های ساده و سالم را از دست داده ایم و جمله ای که کمی پیچ و تاب و ناهمواری نداشته باشد، به دلمان نمی نشیند.

فلان چیز از حیز انتفاع ساقط شده است. فلان تصمیم به موقع یا مورد اجرا گذاشته می شود. مراتب احتراماً معروض می گردد، (یا حتی برای محکم کاری، معروض داشته می گردد!) فلان چیز مورد تقاضا است. نامبرده مستدعی است. رجاء واثق دارد. متمنی است. (نامبرده کم مانده است خودش را در خاک و خل بغلطاند به خاطر یک قرار تأمین خواسته!) پس جنابعالی هم این نکته را ملحوظ نظر داشته، توجه شایسته مبذول بدارید تا اقدامات مقتضیه معمول داشته گردد. زوجه از تمکین امتناع ورزیده و زوج نسبت به ارائه دادخواست الزام به تمکین مبادرت می ورزد. بدینوسیله دادگاه نسبت به صدور قرار اناطه اقدام می نماید.

(خود همین دوتا فعل «اقدام نمودن» و «مبادرت ورزیدن»، دارند کم کم «نسبت به امحاء و استحالهی اکثر قریب به اتفاق افعال ما مبادرت می ورزند!» یعنی طوری شده است که در ادبیات حقوقی-اداری، کمتر خود فعل ها را به کار می برند و به جایش نسبت به همه کار و همه چیز، یا اقدام می کنند یا مبادرت می ورزند!)

کهنگی سبک نوشته ها را از عناصر ناپیداتری هم می شود تشخیص داد. مثل به کار نبردن یا اشتباه به کار بردن علائم نگارشی. مثل به هم چسباندن تمام جمله های متن با «واو» عطف. مثل واژه های هم معنا را دوتا دوتا به کار بردن. حتی همین سر هم نوشتن واژه های مستقل و نمونه های دیگری از این دست که با رنگ و بوی کهنه و مصنوعیشان، اصالت و روانی را از جملهپردازی های ما می گیرند.

***

این همه را گفتم اما، من نه ملانقطی ام، نه مته به خشخاش می گذارم، و این از نوشتهی خودم هم پیداست! کمین نکرده ام که کسی، جایی، یک واژهی غریب بگوید یا از دستور خارج بشود یا نقطهای از قلم بیندازد و من مچش را بگیرم. این ها پیش می آید و گاهی حتی علت زیباییشناختی دارد. اما چیزی که من به آن اعتراض دارم، نقضِ روشمندِ هنجارها است. این که در یک گونهی زبانی، به اسمِ این که تخصصی یا رسمی است، به صورت نظام یافته و روشمند، هنجارهای روزِ زبان را بشکنیم، به سادگی قابل چشمپوشی نیست. به قول اهل اصطلاح، «تصدیق می فرمایید که اطلاق عنوان خشخاش بر چنین اغلاط عظیمی، از لونِ قیاس مع الفارق است!»

تمام حرفم این جا، همین چند جمله بود: ادبیات حقوقی ما، زبان ضعیف و بیماری دارد ولی برای درمانش لازم نیست سنگ های بزرگی برداریم. همین که تلاش کنیم کمی پاکیزه تر بنویسیم، کافی است. کم ترین فایده اش هم این است که دست کم، مطمئنیم شر نرسانده ایم به زبانمان. حالیه با عنایت به مطالب مشروحه ی فوق الذکر متمنی است مجتمعاً متفقاً در این خصوص تشریک مساعی نموده نسبت به تقلیل و حتی الامکان اصلاح موارد معروضه در لسان فاخر علم حقوق مبادرت بورزیم! این بود انشای ما...

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کاوه جویا
برگرفته از:
وکلای ملت
نشریه مدرسه حقوق ـ شماره 89

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.