رفتن به محتوای اصلی

جهان هستی و جهان انسان-3
17.01.2010 - 14:10

رفتار مخرب بخشی از انسانها و سیستم برآمده از این رفتار چنان بلای جانش شده است که هر پدیده زشتی را از بی عدالتی در عرصه های گوناگون گرفته تا خشونتهای صورت گرفته بر علیه همدیگر را ناشی از قضا و قدر و یا به سخنی دیگر به پای سرنوشت تعین شده از سوی قدرتی مافوق گذاشته و بدین ترتیب مهر تائید خود را بر این رفتارها حک ساخته تا خود را از هرگونه مسئولیتی مبرا سازد البته انسان این رفتار عجیب را مدیون هوش خود است که او را از حیوان محض به سطح حیوان هوشمند رسانده است باز عجیب است که همین هوش او را قادر ساخته با آفرینش باورهایی توجیه گر رفتار مخربش باشند تا جدال قدرت خود را در دو حوزه بسیار حیاتی ، کنترل دیگران و ارضای تمایلات درونی منتج از آن که از پیچیده ترین و ناشناخته ترین آنها میباشند را تحقق بخشند و همچنین دغدغه آزاردهنده مرگ و فناپذیری را با آفریدن جهان دیگر که یعنی ابدیت را تضمین کند .

بدین ترتیب ناتوان از خود را به اسارت میگیرد و با سلب حقوق از آنها ، لذت ابدی را برای آنها وعده میدهد تا هم ترس را در آنها نهادینه سازد و هم بر ترس عذاب آور خود ناشی از مرگ را غلبه کند و به سرگردانی خود که پدیدآورنده آشوب فکری بوده است پایان بخشد . اما قبل از همه اینها لازم بود خدایی خلق گردد که دقیقا بیانگر ذات خود او بود و وعده بهشت و جهنمی را داد که خود ساختمان آنرا طرح ریزی کرده بود و زندانی را برای خود مهیا ساخت که نگهبان آن نیز خود بود در حالی که از نقش خود بی اطلاعی میکند همه اینها را به پای نیروی پنهانی نوشته که آن نیروی پنهانی و ناشناس نیز در اصل کسی جز خود انسان نیست .

زمانی هم که مستعد اندیشیدن گشت البته اندیشیدن الزما به منزله خرمندی نیست و خواست خود را از قیود خودساخته ، رها سازد ناممکن شده بود چرا که از ادغام نیروی ذاتی خود و منبع الهام بخش اعتقادی آن ، چنان هیولایی در درونی ترین ضمیر خود ساخته بود که در افتادن با این هیولا بمنزله در افتادن و نابود ساختن خود ، آفریدگار ، و جهان هستی قلمداد میشد و انسان فاقد چنین توانی بود هر چند این فقط یک توهم ناشی از درک خام در سطح آغازین آن بود .

برای همه این تحولات معیوب میتوان توجیهاتی را ارایه کرد و از نقطه نظر مختلف به تحلیل آن پرداخت مثلا میتوان مدعی شد که محیط سازمان دهنده رفتار انسانست که منطقی ناکافی هم بنظر میرسد اما نباید غافل از مهندس این محیط بود که آن کسی جز خود انسان نیست بنابراین لازم است پرده موجود که استتار کننده اختلالات هستند کنار زده شود تا فراتر ها دیده شوند فراترها در بطن انسانست ، اشتباه خواهد بود اگر این بطن مخرب را مترادف با غرایز آدمی بدانیم بلکه مسئله بر سر ارضای تمایلی است که نه به غرایز حیاتی بشر از قبیل تعذیه و جفت گیری مربوط میشود که اینها تابع سوخت و ساز فیزیکی بدن میباشند بلکه این بطن نهادینه شده در حوزه هوشمندانه به کارکرد خود میپردازد فرایندی که انسان را از حیوان متمایز میسازد از همین سبب هم باعث بحث شده است یعنی اگر انسان در دایره حیوانات آنهم از نوع درندگان آن جای میگرفت پس قوانین غرایز شامل انسان هم میشود و نتیجتا توقعی بیش از یک درنده از او نبود چرا که حیوانات درنده از هر قسم آن بلااستثنا درنده هستند و به بخش رشد یافته و رشد نیافته تقسیم بندی شدنی نیستند اما در مورد انسانها موضوع بسیار عمیق تر از این فریضات میباشد انسان تنها موجودی است که رفتار خود را میتواند بر اساس نه فقط غرایز بلکه هوشمندانه تنظیم نماید و حتی نوع درجه دوری از حیوان غریزه را با اتخاذ نوع رفتار نسبت به پیرامون خود به اثبات برساند هرچند هنوز نیز عده ای به تئوری قوی و ضعیف که ملهم از قانون ددان جنگل است اعتقاد دارند و آنرا تحت عنوان تنازع بقا به حوزه انسان هم تعمیم داده اند و توانستند با بکارگیری هوش در کنار ددی خود ضربات جبران ناپذیری را متوجه بشریت و محیط او سازند و نظام جنگلی خود را بر انسانها تحمیل سازند واقعیتی که ندیدن آن سئوال برانگیز میباشد مثلا اینکه آیا این تفاوتها را متوجه نشدن ناشی از جهل است و یا اینکه تطابق خوی و منش مشابه عامل این ندیدن است.

یک نکته مهم را که نباید از نظر دور داشت نوع غرایز موجود در انسانست که ماهیت رفتار ناشی از این غرایز را متفاوت میسازند غرایزی که مستقیما قائم به رفتار خود انسان با خویشتن است و الزاما به حضور عنصر غیر احتیاجی نیست و در مقابل آن غریزه ای است که علیرغم اینکه ناشی از کارکرد جسمی فرد تحقق می یابد اما مستقیما رابطه نزدیک با حوزه هوشمندی او دارد که نماد واقعی آن رابطه جنسی با جنس مخالف و نهایتا با رفع آن و کسب لذت که شاه کلید لذتهاست قدرت خود را در محدوده فراتر از فرد خود و بیرون از خود یعنی با غیر سرکار دارد رفتاری که مستلزم تن دادن دیگری به ارضای تمایل فرد وابسته است تا علاوه بر ارضای جسمی ، قدرت خود را به ثبوت برساند یعنی عملی که از حوزه جسمی به حوزه هوش او نیز تداوم می یابد ، بدین ترتیب نطفه به کرسی نشاندن خود و قدرت ناشی از آن تحقق می یابد فرایندی که به دو لذت ختم میشود ارضا و اثبات خویشتن که نیازمند غیر است تا با تن دادن غیر ، قدرت خود را به نمایش گذاشته و لذتی مضاعف را نیز بهره مند گردد لذتی که اوج لذتهاست اما با تولید خطرناکترین نیرو که به آن قدرت میگویند قدرتی که نیازمند تابع شدن دیگران است مغز کلام هم همین است برای مهار این نیروی مخرب هر جمیعتی براساس دانش خود به چاره چویی میپردازد جوامعی که غافل از نیروی پنهان در آدمی گشته اند با فجایعی مصیبت بار مواجه شده اند نمونه عینی آن افرادی هستند که علیرغم رشد نیافتگی بعنوان انسان مدرن دارای این سهمگین ترین نیرو یعنی همان قدرت شده اند که بخشی از افراد حوزه سیاسی حکومتها از عینی ترین نمونه های این پدیده هستند .

از همین منظر لازم به یادآوری میباشد که حوزه سیاست که امر قدرت را در مرکز آماج خود قرار داده است در صورت بی اعتنائی به مکانیزم های مراقبت دائمی قدرت ، میتواند به مخربترین حوزه تبدیل گردد که با نگاهی به پیرامون خود شاهد نمونه های ریز و درشت آن هستیم .

برای اینکه بتوانم یک نمونه ملموس را که کم و بیش هر فردی در زندگی خود به اشکال مختلف تجربه کرده است را بیان کنم به مثالی متوسل میشوم که شاهد آن در عرصه سیاسی هستیم و سبب حیرت بسیاری شده است و این به تغییر موضع افراد مربوط میشود در اینجا تغییر مواضع افراد مدنظر نیست بلکه بحث بر سر افرادی میباشد که حتی اگر بواسطه تاثیرات محیط سالم در جاگیری انسان رشد یافته و انسان ایستا ، شق انسان مدرن را برگزیده باشد باز تضمینی بر استواری این فرد در آن جایگاه بدون تحول مبتنی بر خرد نیست چرا که این افراد میتوانند هر لحظه تغییر جایگاه دهند و عامل این رفتار محیط جدید میتواند باشد که فرد توان مقابله با القائات آنرا ندارد و در نتیجه نقشی بیش از یک بازیجه را در محیط جدید خود نخواهد داشت مثلا در نظر بگیرید تا دیروز فردی مدعی برابری و برادری جهانی که حتی حاضر به جانفشانی بود اما همین مروج آتشین انترناسیونالیسم دیروزی ، صرفا بواسطه قرار گرفتن در محیط جدید ، اینبار به مروج آتشین ناسیونالیسم و عظمت طلبی تغییر مکان داده است و فناتیک گونه در هیبتی دیگر ظاهر شده است دیروز مخالفان خود عامل امپریالیسم میدانست و به کمتر از جر دادن مخالفان خود قانع نبود و امروز به ناسیونالیسم کور دخیل بسته که به چیزی کمتر از دریدن دشمنانش راضی نیست و حتی امروز این انترناسیونالیست دیروزی از ناسیونالیست دیروزی تندتر گشته است ، لازم است پرسیده شود چرا ؟ مثلا چه عاملی باعث شده است که یک ایرانی مقیم فرانسه ، یک ایرانی مقیم آلمان و یک ایرانی مقیم کشور دیگر ، بناگاه آنتی ملت خاصی را نمایندگی کند ؟ و فقط با افراطی ترین و منسوخ ترین بخش آن جامعه پیوند برقرار میکند و حتی آتش افروز شده به خط دهنده جامعه میزبان تبدیل میشود و از دیگر تجربیات مفید کشور میزبان در شاخه های دیگر سرباز میزند ، چنین افرادی نباید دچار حیرت و تعجب خرمندان شوند چون این افراد در هر محیطی ، نهایی ترین یک باور را براساس نهاد ناسالم خود ترجیح خواهند داد راهنمای آنان نه خرد و شعور بلکه نیروی درونی شان مبتنی بر غریزه است که اینان را در تقسیم بندی مراحل تکامل در رده رشد نیافته ها و گرایش به ددی هوشمندانه سوق میدهد یعنی حتی اگر چنین افرادی با اتکا به شعور توان جایگزینی خرد بجای احساس بدوی که خشم آلود هم است را داشتند خواهان چنین دگردیسی نیستند از این نظر که اینان لذت حاصله از خشم و خشونت را بر لذت شعورمندانه ترجیح میدهند و در هر محیطی به جستجوی خشم درمانی مشغول هستند دنیای اینان در دو جبهه موجودند جبهه خودی و جبهه غیرخودی که بر اساس زمان و مکان آرایش نیروهای این جبهه مرتب دچار تغییر میشود در این مجموعه تعریف خودی بسیار محدود میشود قضاوت نسبت به غیر خودی به مانند نوع نگرشها با عناوین بسیار کوتاه شده مانند درست است و یا غلط است و چون تعمقی در اینان حضور ندارد نتیجه گیری سریع و آسان گواراتر میباشند تا کنجکاوی و کنکاش که این یکی مستلزم زمان و حوصله و متانت است ، به شور آنی دست یافتن و نتیجتا لذت سریع و صیقل نیافته درونی را چنگ زدن که در تقابل با اندیشیدن است را دوست دارند به همان ترتیب باور خود را سریعا به کرسی نشاندن و به تائید دیگران رساندن حکایت از نقش ضعیف خرد دارد از این جهت دیروز جهان وطنی بودن و امروز نژاد وطنی بودن نباید باعث حیرت شود مهم آن دایره محدود خالی از عقل است که در آن بتوان مانور داد حال این دایره در جغرافیای ایران یا آلمان و یا فرانسه و غیره باشد ماهیت امر را تغییر نمیدهد چنین موجوداتی در همه جای این سیاره بستر مناسب خود را با الهام گرفتن از نهاد دست نخورده خود ، پیدا خواهند کرد برای آن تئوری هم فراهم خواهد شد تا با برپایی میدانهای جنگ با فریادهای خود ، به خود ارضایی درونی دست یابند حتی اگر به بهای قتل عام های خونین باشد در اینجا آنچه که مهم است احساس رضایت مندی از قدرتمند بودن است .

برای تشریح دقیق تر این رفتار میتوان به ملموس ترین نمونه اخیر آن اشاره کرد که از بدو پیدایش جمهوری اسلامی تاکنون طی شده است یک نگاه گذری به این روند و جابجایی افراد در آن مجموعه گویای همه چیز میباشد میتوان بعینه مشاهد کرد که این نظام همیشه در پی یافتن دشمن بوده است این دشمن ابتدا در حاشیه بوده است وبا انهدام این حاشیه رفتار حذف خشونت آمیز خود را به دورترین نقطه مجموعه متوجه ساخت و این عمل تا جایی تداوم یافت که به درونی ترین هسته این مجموعه رسید که حتی خودی محسوب میشدند ماشینی که بی وقفه و بی محابا تا به امروز به فعالیت حذفی خود ادامه میدهد و با هر تصفیه ، هر چه بیشتر افرادی را که رفتاری توام با خرد را دارند از خود رانده ، به جمع آوری آنانی میپردازد که راهنمای رفتارشان دریدن محض است ، جمعی که در تیره ددان قرار میگیرند ، امکانات مالی و نظامی ، زندان و شکنجه ، ایجاد ترس دائمی و پوشش مذهبی فقط ابزارهای این رفتار هستند بعبارت دیگر جامعه توسط حیوانات درنده ای اداره میشود که در شمایل انسان هستند و انسان هم هستند اما انسانی که مراحل تکاملی در این بخش دچار نقص بوده است . پاسخ به نیازهای طبیعی نیز در این مجموعه شبیه تیره درندگان است اشاره به این رفتار نه بخاطر تحقیر اینان بلکه با هدف روشن ساختن موضوع مد نظر است . بنابراین دقت جوامع در انتخاب خرد و راندن چنین مجموعه ای به حاشیه ، برای سلامت جامعه بسیار کارساز میباشد.

هدف از توضیحات فوق افراد مدنظر نیستند که در طول تاریخ همیشه چنین موجوداتی حضور داشته اند که اختلالات موجود در پروسه حیات را بنمایش میگذارند و همیشه هم چشمه جوشان حق مطلق بزعم خودشان بوده اند و خواهند بود چنین اختلالی را به پای فرد نوشتن منظور نظر نیست بلکه نشان دادن حوزه پنهان در درون انسان است که رابطه مستقیم نه با محیط بلکه نقش پروسه اختلال امیز تکامل است که پدید آورنده نیروی مخوف بوده است که در نهانی ترین نهاد انسان خیمه زده است یعنی دشمن یافتن و شب و روز به انهدام این دشمن فکر کردن و خود را ارضا کردن در فاز بعدی به رضایت یا به عبارت دیگر به لذت دست یافتن ، درست نقطه ای که مرز رشد و ایستایی و همچین خرد و غریزه محض را در حیطه قدرت رقم میزند و تنظیم قوانین نظامهای سیاسی و اجتماعی در چنین مجموعه ای نیز دقیقا بمنظور ارضای این نیرو و خدمت به آن صورت گرفته است در حالی که مهار آن میبایست در اولویت قرار میگرفت ، جنگ افروران ، چپاولگران ، صاحبان قدرت و ثروت از دست اندرکاران چنین نظامی هستند که در پایان خط با انباشتن سرمایه ، داشتن تجهیزات ویرانگر نظامی و قدرت کنترل جهان انسان که نمادهای قدرت بشمار میروند به تمنای درونی خود آرامش میبخشند حتی اگر این لذت درونی به بهای نابودی همه چیز ، حتی خود او باشد که دیری است ناقوس این سرنوشت دراماتیک در عرصه های مختلف بصدا در آمده است و اگر گفته شود انسان یاد شده هیچ زمانی بمانند امروز ویرانگر نبوده است غلو نخواهد بود چرا که این تیره مورد نظر تا قبل از ظهور ابرازهای مدرن ، ویرانگری خود را با ابزارهای بدوی انجام داده و به دریدن همنوعان خود می پرداخت در حالی که اکنون ابرازها یی را صاحب شده است که بکار بردن آنها به انهدام هزاران هزار ختم نخواهد شد بلکه کافی است که حماقت را چاشنی رفتار خود ساخته تا موجودیت جهانی را تحقق بخشد.

تا اینجای بحث دو جهان متفاوت شامل جهان هستی و جهان انسان را با اشاره به جوانب مختلف آن مورد بررسی قرار گرفت و اینکه انسان چه بخواهد و چه نخواهد در این جهان دچار سرنوشتی است که گریز از آن ناممکن است و هر چقدر هم خوشبینانه این سرنوشت را بپذیرد تغییری در ماهیت جهان هستی مربوط به انسان ایجاد نخواهد کرد اما آن چیزی را که میشود با خوشبینی در افق های انددیشه انسانی تصور کرد و برای تحقق ان تلاش کرد جهانی مربوط به جهان انسان ، جهانی که سازنده آن و پاسخگوی آن هم خود انسان بوده و خواهد بود میباشد.

اولین اقدام موثر پذیرفتن و گردن نهادن به این واقعیت تلخ است که بخشی از بشریت دچار اختلال رفتاری هستند و تفاوتی هم نمیکند که این پدیده ریشه ژنیتکی دارد و یا ناشی از اختلال روحی میباشد و حتی میتوان به این چنین رفتار اختلال آمیز رفتار ارثی حیوانی هم نام نهاد یعنی تشابه این رفتارها در حیوانات درنده و بخشی از آدمی چنین نتیجه گیری را نمایان میسازند مثلا نگاهی به رفتارهای افراد حاکم بر جوامع خاص میتواند رهگشای بخشی از این فریضه باشد و اگر بخواهیم در محدود خاصی این پدیده را محک بزنیم میبایست افراد حاکم بر ایران و رفتار آنها را در نظر بگیریم رفتاری که با خرافی نامیدن و یا دیکتاتور و مستبد خطاب کردن بازگوکننده این رفتارها نخواهد بود حتی عقب ماندگی ساختاری و فرهنگی هم بیانگر تمام این افراد و رفتارشان نخواهد بود چرا که در این رفتارهای اختلال آمیز نتنها تاثیر همه این عوامل را میتوان بوضوع دید و حتی نقش باورها را ( مذهب ) هم به عینه مشاهده کرد اما تمام اینها ماسک و روبنای این رفتارها هستند رفتاری که نهاد چنین افرادی آنرا تولید میکند و البته که این قبیل افراد برای رفتار خود در جستجوی محیط مناسبی برای بروز آن هستند و طبعا هر جامعه ای در فراخور درک خود میتواند چنین بستری را تامین کند و یا اینکه آنرا دفع سازد این را تاریخ به روشنی ثبت کرده است و بارها تاریخ شاهد بوده است که حتی جوامعی مدعی فرهنگ و علم و فلسفه با تلنگری از سوی یک فرد با هر بهانه ای که باشد جهان را با گرفتاری عظیم مواجه ساخته است . البته لازم است استعداد این افراد را در بکاری گیری خشونت و ایجاد ترس درجوامع را برای کنترل آن بسیار کارساز ارزیابی کرد چرا که شاید بتوان گفت در نبود چنین ددانی مخوف ، جوامع بشری مسیر متفاوتی را در جهت تکامل خود میپیمود دنیایی صلح آمیزی را بنا میکرد که این آرزوی بخش مهمی از بشریت بوده است هر چند که موفقیت اینان در پی ریزی شالوده یک دنیای سالم با بن بست مواجهه بود است زنجیرهای اسارت چنان سهمگین و متعدد هستند که میشود گفت انسان از همه چیز نا امید شده است بغیر از آنهایی که چنین ساختار ظالمانه ای را برای بقای خود الزامی میدانند تا بتوانند به تخلیه خود پرداخته وبه لذت اختلال آمیز دست یابند و این همان کلید گمشده اختلالات میباشد لذتی که نه بر مبنای برابری و تمایل دوسویه بلکه لذتی است که یک طرف الزاما قربانی میشود و طرف دیگر به ارضای درونی میرسد فرمولی که میشود آنرا به تمام حوزه ها ریط داد.

بشریت برای خروج از این تقدیر ، زمانی با توسل به وعده های ادیان امیدی در افقها دید و جانفشانی ها کرد تا آن مدینه فاضله را در آغوش بگیرد بی نتیجه هنوز هم در توهم بسر میبرد حتی هزاران سال وفادارانه بپای روز رستاخیز نشستن و دخیل بستن نیز چیزی را تغییر نداد و نخواهد هم داد چاه جمکران از مدرنترین آن بشمار میرود که حتی از تقدیم قطره آبی هم به زائران تشنه خود عاجز است .

هنوز هم هستند تلاش گرانی که با دوری از خرافات عزم کردند که شاید براستی بشود دنیایی را ساخت که ددی و توهم را برای همیشه از پیشانی انسان پاک کرد تا شاید این عمر کوتاه را مفید و عاری از فجایع سپری کرد ، نتیجه همان هست که از ابتدا بوده است .

درمرحله بعد از آن نیز که همگان شاهد آن هستند چیزی را بزک کرده تحویل انسان دادند که از هر زمانی دیگر متمایز است ، دیویی سیری ناپذیر که هیچ چیز و هیچ کس از قهاریت اش درامان نیست و پیش رو انسان مچاله شده را شاهد هستیم و جالب است تمام این فجایع روا رفته بر انسان و محیط او با جملات و کلماتی اعمال میشود که آرزوی دیرینه بشریت بوده است مثلا تصور کنید جنایتکاران از عدالت سخن میگویند ، نابودکنندگان از نجات دم میزنند ، فاسدان تا بناکوش از پاکی و طهارت یاد میکنند و اسارت گران زنان از منزلت او فریادها سر میدهند . در چنین لجنزاری که سفید را سیاه و سیاه را سفید جلوه میدهند انسان چگونه قادر خواهد بود خود و محیط خود را سالم به پیش ببرد ؟

اگر انسان در تداوم این رفتارهای اختلال امیز بخشی از بشریت ، در جستجوی راهکاری دور از دسترس است بعید نیست. در مطلب بعدی به اعتقاد بخش عظیمی از انسانها که به راهکارهای فرازمینی امید بسته اند اشاره خواهم کرد و مشخصا به امداد موجودات فرازمینی اشاره خواهم داشت .

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.