رفتن به محتوای اصلی

اتحاد نامقدس رنگا رنگ بر علیه جنبش سبز ـ قسمت دوم
25.12.2009 - 18:41

بخش دوم

در این قسمت و در ادامه جستارِ فوق به اهمیت مسئله توده واری و یا آرایش یافتگی سیاسی جامعه پرداخته و از نقش احزاب سیاسی بعنوان مهمترین ارگان شعورجمعی جامعه شروع میکنم.

نقش و جایگاه یک حزب سیاسی را میتوان از زوایای مختلف به بحث گذارد. از زاوایه ارتباطش با مخاطبین و پایگاه اجتماعیش، از زاویه شکل سازماندهیش و.. .

من در این نوشتار، به زاویه دیگری میخواهم اشاره کنم و آنهم نقش حزب سیاسی بعنوان ذهن و ذهنیت جمعی است که کاملاً با ذهن و ذهنیت فردی متفاوت می باشد. ذهنیت جمعی حزبی، مثل ذهنیت فردی نیست که حاصلِ کار بافت ها و شبکه ی مغزیِی و سیستم عصبی فرد انسانی باشد بلکه محصول کارکرد شبکه و سلول های و ارگانهای تشکیلات حزبی و زیر مجموعه های آنست. کنشِ یک فرد و یا شهروند سیاسی معمولی، در وسیعترین دامنه خود، ناشی از هستی فردی او و میزان خودآگاهی اجتماعی اوست. ولی ذهنیت حزبی فراتر از فرد رفته و ابعاد ذهنیت گروهی می یابد. ذهنیتی که حاصل صرفاً تجربه و یا نظریات شخصی نیست بلکه متکی بر درک جامعه شناسی سیاسی و تاریخی و اتخاذ رویکرد های سیاست ورزانه مناسب روز از آن مبانی نظری و تحلیلی است.

مجموعه احزاب، نهادهای صنفی و مدنی، انستیتوهای مختلف، قوانین و سرانجام دولت( به میزان مردمی و ملی بودنش) و حتی مسجد و کلیسا و.. ، ذهنیت و یا شعور ملی را تشکیل میدهند که میتواند با شعور فرد، فقط در بخش کمی از خود همپوش باشد. میزان همپوشی شعورو وجدانیات فردی با شعور جمعی در هرجامعه نماینگر رشد شعور ملی و در مورد حزب، شعور جمعی حزبی است. این همپوشی، فرضاً د رسوئد میتواند بالای 70 درصد باشد و در یک جائی مثل کشور ما ایران، بخش کثیری ازگروه های اجتماعی کلاً خارج از این همپوشی هستند و آن قسمتِ هم پوش هم شاید به سختی به 15 درصد برسد.

حزب سیاسی یک فرا ساختار است که بنا به موقعیت به لحاظ سازمانی بر پایه نهاد های زیر ساختاری خود: اتحایه های صنفی، از اتحادیه کارگران، کارمندان عالیرتبه ویا زحمتکشان یقه سفید تا اتحادیه کشاورزان و سرمایه داران و حتی تن فروشان را شامل میشود. نهاد های زیر ساختاری به اینها هم ختم نمیشود بلکه شامل نهاد های فرهنگی و اجتماعی غیر طبقاتی و قومی و جنسیتی، فعالیت های زیست محیطی و.. را نیز شامل میشود. اینکه این زیر ساختار نظام تحزبی تا چه حد توسعه یافته است در ماهیت ارتباط منطقی فراساختار و زیر ساختار یک نظام تحزبی تغیری نمی دهد.*

رابطه متقابلِ زیر ساختار و فرا ساختار، قلمروی شعور حزبی را نیز در برگرفته و شعور یا خرد جمعیِ و فلسفه سیاسی مبتنی بر« جامعه شناسی سیاسی، تاریخی و اجتماعی» هر سازمان سیاسی و حزب، بعنوان عالیترین شکل سازمان سیاسی را می آفرینند.

دریک سندیکا یا اتحادیه، فدراسیون یا کنفدراسیون اتحادیه ائی، تفکر اتحادیه ائی جائی تفکر فردی را میگیرد و همبستگی طبقاتی را زمینه سازی میکند. عقل یک کار گر به او میگوید اگر میخواهد بیشتر درآمد داشته باشد باید، بیشتر کار کند، بیشتر بیاموزد و بیشتر خوش خدمتی نشان دهد و حتی زیر آب دیگران رابزند تا جای خود را گشاد تر کند. ولی عقل جعمی او به او میگوید کمتر کار کن، اضافه کاری نکن با روحیه همبستگی و نه رقابتی با دیگرهمکارانت باش تا عرضه نیروی کار در برابر تقاضا بالا رفته و سطح دستمزد ها بالا رود.

در یک جامعه نظام مند اگر مردم اعتراض کنند، بصورت ارتشی اقتصادی اجتماعی با سازو برگ جنگی و آرایش مبتنی بر این نظام مندی به میدان می آیند و قدرت آتش آنها در توپخانه ی «نقش و جایگاه اقتصادی ـ اجتماعی» آنها نهفته است. و به این ترتیب است که وقتی معدنچیان ذغال سنگ** انگلیس اعتصاب چند ماهه میکنند، تمام ماشین قدرت دولتی بریتانیایِ دوران مارگارت تاچر(بانوی آهنین و رهبر نئو کنسرواتیسم انگلیس) قادر به درهم شکستن آنان نیست و فقط خیانت طبقاتی و یا حرفه ائی معدنچیان لهستان کمونیست، که حاضر میشوند ذغال ارزان برای بریتانیا تولید و به آنجا صادر کنند، کمر معدنچیان را در انگلیس می شکند. در پیکار معدنچیان و دولت تاچر، این، تعدادِ معدنچیان نسبت به کل جمعیت انگیس و یا اعتراضات روزمرّه آنها نبود که کارساز بود بلکه نقش آنها در تأمین بخش مهمی از انرژی جامعه انگلیس بود که به آنها امکان میداد دولت محافظه کار مارگارت تاچر را در تنگنای سیاسی مسئله ی تأمین سوخت قرار دهند.

در دوران رونالد ریگان نیز درگیری مشابهی با نیروی ناوگان هوائی کشوری امریکا پیش آمد که ریگان فقط با استفاده از خلبانان و خدمه هواپیمائی نظامی توانست خود را از شکست نجات دهد. در این گونه پیکارِ نظام مند اجتماعی و طبقاتی این، قدرت آتش توپخانه ی « جایگاه و نقش» اقتصادی اجتماعی نیروی معترضین است که استحکامات دشمن را در هم می کوبد و همه زراد خانه نظامی او را به یک مشت آهن قراضه تبدیل وکاربرانِ آن زرادخانه را به آدم ها ی قراضه تر و دستگاه امنیتی اطلاعاتیش را زمینگیر میکند و نه تعداد کمی معترضین و اعتراضات روزمره آنان. و برا ترین سلاح در این پیکار اعتصابات حرفه ائی ـ مطالباتی ـ سیاسی است.

امروز جنبشی سیاسی، روشنفکری، حقوق بشری*** با «حد اقل مطالبات سیاسی ومدنی»، میهن مارا به تلاطم درآورده است، (اغراق نیست اگر گفته شود این پیکار برای حقوقی در درحدِ حق و حقوقی که حیوانات در برخی ممالک اروپائی دارند است و نه بیش. )****.

امروز مردم ما و بسیاری از خودِ دولتمردان پیشین در همین رژیم، درمی یابند که رژیم دینی حاکم، طی سه دهه حکومت، منابع مادی و اعتقادی این مردمی را که بدان اعتماد کرده و سرنوشت خویش را بدستش سپرده اند، مورد سوءاستفاده قرارداده تا برای خودِهمین مردم، یوغ اسارت بسازد و آنها را به غلامان و کنیزان مطیع و افسار شده خویش تبدیل کند. امروز مردم دانسته اند که نه مار، نه افعی، بلکه اژدها در آغوش و آستین خود پروریده اند.

یکی بچه ی گرگ می پرورید

چو پرورده شد خواجه را بردرید.

اژدهای حاکم، بسیاری امکانات آرایشمندی یک جامعه نظام مند را، از جامعه مدنی و سیاسی ما گرفته است. ماشالله ما چندین و چند حزب کمونیست و یا چپ( البته غیر قانونی و بیشتر خارج نشین) داریم ولی جنبشی که از آن بتوان بعنوان جنبشی کارگری و یا اتحادیه ائی نام برد نداریم. ناله ی ناشی از کتک خوردگی کارگران را که اینجا و آنجا در اعتراض به عدم پرداخت دستمزد و اخراج جمعی برمیخیزد را نمیتوان بحسا ب مبارزه کارگری با سرشت کارگری و طبقاطی گذارد اگر، این مقوله درست درک شده باشد و بشود. کارگر، در این قبیل موارد اعتراض، به درمعرض دزدی واقع شدن خود اعتراض میکند نه مطالبات گروه شغلی و اتحادیه ائی خود و در نقش مطالبات کارگری. این گونه اعتراض از طرف هر گروه اجتماعی دیگر هم میتواند سرزند ومثل پیر زنی که یک کیف زن، در یک خیابان شلوغ و بی نظم کیفش را میزند و او شروع به سرو صدا میکند. سرو صدای او اعتراض به ستم و استثمار طبقاطی نیست اعتراض به یک دزد است. اگر به سربازان و پاسداران در حال خدمت هم دو وعده غذا ندهند آنها هم شورش میکنند.

ما حزب متمایل به راست میانه داریم ولی حتی تکنوکرات های ماهم یک نهاد صنفی از خود ندارند تا چه رسد به کارمنان و کارکنان یقه سفید میانه حال. ما حزب راست داریم ولی یک اتحادیه نیمبند سرمایه داران نداریم که جلوی تاخت و تازِ سپاه را در مصادره همه اقتصاد مملکت بگیرد و توجه به این نکته لازمست که سد کردن این مصادره ها قبل از اینکه وظیفه کارگران و سایر اقشار مزد بگیر باشد، وظیفه قشر و اتحادیه سرمایه داران است تا از نظمِ مبتنی بر رقابت سالم در عرصه اقتصاد کشور دفاع کنند و جلوی بالا کشیدن موسساتی چون مخابرات را بگیرند.

در این دزد بازارخانه ی حکومت جمکرانی ما، بانکداران ناوابسته هم بدبخت هستند تا چه رسد به مردم زحمتکش عادی.

نظام بانکی مملکت و منابع اعتباری آن مستقیم و غیر مستقیم در خدمت الیگارشی، نظامی دولتی ومافیائی حاکم است و مثل بمب ساعتیِ ورشکستگی مالی در زیرساختِ اقتصاد مملکت، با مواد انفجاری متراکم شونده، در حال تیک تاک کردن است و تا انفجار آن هم زیاد باقی نمانده است.

در چنین شرایطی، مردم ما به اعتراض برخاسته اند. بپا برخاسته اند ولی نه در یک «آرایشمندی سیاسی و اجتماعی» بلکه چون توده ائی از انسانها و اتُم واره نه بصورت آدم هائی که «ابزار کار و یا نقش و جایگاه اقتصادی ـ اجتماعی اشان» آتش توپخانه نیرومند آنها را تشکیل میدهد بلکه آدمهای معترضی هستند که اعتقاد دینی و آرمانخواهی انسانی اشان، خودِ آنها را به باروت و نارنجک جنگی تبدیل کرده است. این وضعیت، شور بختانه به این معناست که، بعید نیست این توده بی شکلِ ده ها میلیونی معترض بدانجا رانده شود تا مجبور گردد، در شرایط عدم امکانِ استفاده از حداقل سازمان یابی حرفه ائی مطالباتی، بجای سلاح آرایشمندانه ی اقتصادی ـ اجتماعی خود، ازهمان نوع سلاح و ابزار رزمی ای استفاده کند که رژیم برعلیه او بکار گرفته است. و این، بدین معناست که بسیاری معادلات کنونی، در آینده میتواند بهم ریزد و رویکردهای تاکتیکی و استراتژیک جدیدی لازم آید. این بدان معناست که آرایش استراتژیک کنونی نیز میتواند بهم ریزد. تغیر رویکردی که، در هیچیک ازگزینه های قابل فرضِ آن، تسلیم شدن در برابر نظامِ برده سازو ایران بر باد ده کنونی مطرح نیست.

در این محرم سبز، جنبش سبزِ مردم ما، همه نیروی استراتژیک اعتقادی خود را با تمام سنگینی وزن چهره های مذهبی و روحانیت مردمی که در پیشاپیش آن ایستاده اند، بمیدان خواهد کشید. خامنه ائی بعنوان سردسته نظام نشان داده است که سردارِجمکرانی خود، احمدی نژاد را تنها نمیگذارد و شاید هم نمیتواند بگذارد. امید به ریزش بیشتر اردوی استبداد باید جای خود را به آمادگی رزمی بیشتر، آمادگی برای تحملِ هزینه بیشتر و تلاش برای بسیج نیروی ذخیره ی جنبش در میان مردم و ازجمله نیرو های نظامی و انتظامی بدهد. تعمیق بحران سیاسی و اقتصادی زمینه لازم را برای این بسیجگری فراهم میسازد.

آخرین کلام (و خطاب به سبز ستیزان و یا سبز گریزان) اینکه، جنبش سبز بعلت پایگاه نیروی اعتراضی اش، جنبشی است مدرن و«بالقوه»، حامل و در برگیرنده ی همه ی فرایافت ها و دست آورد های تجدد، از جمله دموکراسی. بنظر من از آنها که، دسیسه آمیز و هدفمندانه بدیل سازی میکنند بشمول دستگاه های گمراه ساز رژیم، بگذریم، فقط ملا نقطی های سیاسی با مبنا گیری کلیشه وار عبارات عاریه ائی میتوانند ماهیت این جنبش را، اشتباه فهمیده و به این نتیجه برسند که جمهوری ایرانی یا مشروطه پادشاهی و.. باید بدیل قرار گیرد.

نه شعار استقرار جمهوری ایرانی و نه مشروطه پادشاهی ویا جمهوریِ دموکراتیک خلقی و جمهوری دموکراتیک مجاهدینی، هیچ یک حتی یک سرسوزن، نه بر حجم و نه بر توان رزمی این جنبش نمی افزایند ولی میتوانند به ریزش و افتراق در آن به قیمت ورشکستگی شعار دهندگانش بیانجامد.

این رژیم بی هیچ تردیدی رفته است. خطری که بیش از بیش جنبش را تهدید میکند اینست که باند های مافیائی نظامی در سپاه و دستگاه حاکمه، با دیس اینفراماسیون و اغوا گری سیاسی، جناحها و یا نیروهائی را به طمع تقیسم قدرت بسوی خود بکشانند با این طرح که نخست با دست و بنام خامنه ائی و احمدی نژاد، جنبش سبز را بکوبند و سپس، شیون کنان بر روی مزار آن، به تقسیم حلوای قدرت سیاسی بپردازند. همچنان که قبلاً هم گفته ام برای بسیاری از باند های نظامی حاکم در سپاه و ساختار قدرت، زد و بند کردن پشت پرده و سازش با نیروهای متعامل در اردوگاهِ نیروهای برانداز، عقاب های امریکائی واسرائیلی بسیار مقرون به صرفه تر است تا به تعامل رسیدن با جنبش سبز. ولی از دل چنان زد وبند و تعاملی در بهترین حالت، نه دموکراسی واقعی بلکه یک شبه دموکراسی پوچ نوع فلیپینی و یا تایلندی نصیب ما میشود و در بدترین حالت هم یک دیکتاتوری نظامی غیردینی که با جمهوری اسلامی وداع کرده است.

من هیچ تقدس آفرینی ئی روی عنوان نظام آینده نمیکنم ولی روی مبنائی بودن جنبش مردمی کنونی میکنم. تقدسِ منطقی و مشروطِ جنبش سبز برای من از آنروست که جنبشِ مردم ماست و نه توطئه پشت پرده این و یا آن. بنظر من قرابت روحانیونی از قبیل صانعی، بیات زنجانی، دست غیب و طاهری «در متن جنبش کنونی» با جمهوریت واقعی، پادشاهی دموکراتیک و دموکراسی، بطور بنیادی بمراتب بیشتر از کسانی است که حنجره برای جمهوری ایرانی و سکولاریسم پاره میکنند. و بدین معنا، ترقیخواهی وایران دوستی در متن سیر حواث روز یعنی، پیوستن به جنبش سبز و سعی در تقویت رهبری آن داشتن. قدرت یک جنبش، یک نیرو و یا یک ارتش فقط در کمیت آن نیست بلکه در «درجه اول و مهمتر از همه» در وحدت اراده ائی ایست که در ارگان ستادی آن حاصل میشود. خواه این وحدت اراده وحدت آرمانی باشد یا سازمانی و یا هردو. حنبش سبز وحدت سازمانی و تشکیلاتی ندارد. پس وحدت راهبردی سیاسی آنرا باید آنچنان تقویت کنیم که آن دو کاستی پیشین را جبران کند.

* من در آینده حول محور فراساختار و زیر ساختار مخصوصاً در آنجا که به نوع نظام مربوط میشود، پادشاهی مشروطه آنچنان که مشروطه خواهان میگویند و یا جمهوری دموکراتیک آنجور که فرضاً آقای گنجی مفروض میداند مفصل تر خواهم نوشت.

** اعتصاب معدن چیان انگلیس برهبری چپ های کارگری (تروتسکیستها) به مدت بیش از 5 ـ 6 ماه دوام یافت . دولت وقت انگلیس با وارد کردن ذغال سنگ از لهستان کمونیستیِ و کار گری آنروز، کمر معدنچیانی را که به آخرِ مصرف صندوق ذخیره اتحادیه ائی خود رسیده بودند شکست. کارگر های سایر کشور های غربی سرمایداری حاضر به تولید و استخراج ذغال برای صدور به انگلیس نشدند.

*** کسی نمیتواند مرا متهم کند که به پیکار برای اجرا و تحقق منشور حقوق بشر در میهنمان کم توجه هستم ولی درحیرتم از اینکه چرا مبارزه برای ایجاد جنبش سندیکائی باید تا این حد بحساب تمرکز روی حقوق بشر بحاشیه رود و بد تر از همه از طرف چپ های ما که مبارزه برای حقوق بشر را بجای وظیفه ی سیاسیِ چپی وکارگری بودن خود گذارده اند. بزرگترین کار آنها امروزه در این خارج کشور چسبیدن و البته کمک کردن کاسب کارانه به مهاجرینی است که از آنها استفاده ابزاری میکنند و برای ایرانیان برون مرضی نسخه یکمویستی میپیچند. طی سی سال گذشته نه اصلاح طلبانی که اکانش را داشتند و نه سازمان های چپی کهبرغم قلع قمع شدن بیامکان هم نبودند، دراین راه کمترین قدمی برنداشتند. امروز چپ بودن یعنی ضد آمریکائی بودن، و یعنی نئو کان نئو کان کردن و تازیانه زدن بر جنازه سلطنت پهلوی نواختن است! از همه بدتر، خانه ی به اصطلاح کار گراست که بزرگترین وظیفه خود را ترتیب دادن آموزش قرآن خوانی برای کارگران میداند. در همان حالیکه موج بعد از موج کارخانه ها تعطیل، دستمزدها ملا خور و کارگران به دربدری میافتند، این سازمان کورس آموزش قرآن برای کارگران می گذارد. کارگر ایرانی دررژیم استبدادی شاه، حتی یک مورد بیاد ندارد که با او چنین بی رحمانه رفتار شده باشد.

**** درهمین وب لاگ یادداشتی دارم تحت عنوان: سوئد هم کهریزک خود را دارد. مطالعه آنرا برای مقایسه حقوق خوکها در سوئد و انسانها در جمهوری اسلامی توصیه میکنم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.