رفتن به محتوای اصلی

جنگ نرم چیست؟ بخش 2: رسانه
02.12.2009 - 16:26

سلسله مقالات تفصیلی تحلیلگران انقلاب سبز در خصوص جنگ نرم، رویکردها، ابزارها و اهداف آن بخش دوم: رسان

جنگ نرم چیست؟

بخش 2: رسانه

در بخش قبلی جنگ روانی و تخریب اعتماد اجتماعی، اشاره شد که جناح حاکم، پس از ناکامی در سرکوب وحشیانه و کشتار مردم، ناگزیر به تغییر رویکرد و شیوه های سرکوب جنبش سبز شد. محور اصلی این رویکرد جدید، جنگ نرم یا سرکوب غیر فیزیکی شهروندان و نابود کردن جامعه مدنی است. جنگ نرم یا همان سرکوب غیر فیزیکی، شامل رویکردها و عرصه های متعدد است که در بخش قبل به تلاش حکومت برای رواج جامعه ستیزی و کاهش اعتماد اجتماعی اشاره شد. در این بخش، تلاشهای رسانه ای حکومت در راستای سرکوب غیر فیزیکی شهروندان مورد بررسی قرار میگیرد.

رهبر نظام معتقد است که شبکه ها و رسانه های مشهور و جهانی، همگی ابزار سلطه، نیرنگ و استعمار دولتهای غربی و اسرائیل هستند. البته این بخشی از منظومه عظیم دشمن شناسی رهبر نظام است که به منزله محور اصلی شخصیت و مرام سیاسی وی به شمار میرود. پیامد این دشمن شناسی رسانه ای، نگرشی است که رسانه را ابزار جنگ میداند و به همین دلیل، آن را به صورت انحصاری در اختیار میگیرد و دسترسی شهروندان به سایر رسانه ها را مختل یا محدود میکند. از این نظر تلویزیون، روزنامه و اینترنت، حکم مسلسل یا جنگنده بمب افکن را دارند که باید همیشه تحت کنترل دولت قرار داشته باشند و شهروندان مجاز به استفاده از آنها نباشند. علاوه بر این، رسانه انحصاری دولت، به عنوان بزرگترین ابزار جنگ نرم، باید روحیه شهروندان خودی یا درجه یک را تقویت و روح و روان سربازان دشمن را تخریب کند.

برخلاف تصورات رایج، دولت کودتا، یک دولت ایدئولوژیک نیست، بلکه یک باند نظامی بسته و خطرناک است. به همین جهت، برنامه های رسانه ای و فرهنگی حاکمیت، ایدئولوژیک نیست؛ یعنی به دنبال افزایش هواداران و توسعه مرام سیاسی یا مذهبی خود نیست. زیرا باند حاکم بر اساس تصرف، غارت و چپاول عمل میکند و کودتاچیان به دنبال افزایش تعداد متحدان و شرکای خود نیستند. بنا براین این تصور که چارچوب کلی برنامه های صدا و سیما به دنبال ایجاد فرهنگ مذهبی، ارتقاء اخلاقیات یا کاهش اعتیاد و بی بند و باری هستند، به کلی خطاست. بر همین اساس صدا و سیمای کودتا به دو شکل عمل میکند: کلافه کردن و عصبی کردن مخالفان و ترساندن همراهان و هواداران و افراد غیر سیاسی. به همین دلیل بحث در مورد این که برنامه ها، خبرها و فیلم های صدا و سیما راست یا دروغ هستند، بی معناست. همچنین بحث در مورد واقعی یا غیر واقعی بودن سریالها و فیلمها هم بی فایده است. همه برنامه های صدا و سیما، به طور عمومی، در جهت تخریب روانی بینندگان طراحی و تولید میشوند؛ همانطور که پارازیت و امواج مایکرو ویو، به جسم شهروندان آسیب وارد میکند، برنامه های تلویزیون هم در جهت تخریب روح و روان مردم تولید و پخش میشوند.

هرچند از نظر ما هیچ تفاوتی میان برنامه های سیاسی و غیر سیاسی صدا و سیمای کودتا وجود ندارد، اما برای تشریح سیاستهای جنگ نرم (یا سرکوب غیر فیزیکی) به صورت جداگانه به آنها اشاره میشود.

برنامه های سیاسی و خبری

در این برنامه ها، به همه چیز پرداخته میشود، جز خبر. بسیاری در بحث در خصوص صدا و سیما به دروغین بودن اخبار اشاره میکنند، اما واقعیت این است که بسیاری از مطالب عنوان شده، دروغ نیستند، بلکه مهملاتی هستند که طبق هیچ معیاری، خبر محسوب نمیشوند؛ به عنوان مثال تشرف یک گدای مادگاسکاری به دین مبین اسلام یا سقوط سرمایه داری در چند سال آینده، لزوما دروغ نیست، بلکه به عنوان خبر، مهمل محسوب میشود. شاید عده ای پخش مهملات و مسائل بی ربط یا مغالطه آمیز را به عنوان ضعف خبر رسانی تلقی کنند، اما هدفی پشت این مهمل گویی است و آن گمراه کردن و در نهایت خسته کردن بیننده از پرسش هایی است که در او نیاز به تماشای برنامه های خبری را ایجاد کرده است. به عبارت دیگر، مهمل گویی، دروغگویی نیست، بلکه نوعی تهدید است؛ تهدید علیه کسانی که خود را شهروندی صاحب حق میدانند و دوست دارند در خصوص مسائل اجتماعی و سیاسی، تفکر و پرسش کنند. این تهدید به حدی خطرناک و زیان آور است که پس از پخش اعترافات نمایشی، شماری از پزشکان و روانپزشکان کشور، طی بیانیه ای نسبت به زیان بار بودن برنامه های صدا و سیما هشدار دادند.

اساس استدلال ظاهرا درست کودتاچیان این است که هیچ رسانه ای در دنیا حقیقت را نمیگوید و با توجه به منافع خود، به دنبال جهت دادن و کنترل افکار عمومی است. به همین جهت بسیاری میگویند که باید تکثر رسانه ای را پذیرفت و هم حرف آن طرفی ها را شنید و هم سخنان این طرفی ها را! در صورتی که این استدلال اشتباه است، زیرا صدا و سیما دروغ نمیگوید، بلکه تهدید میکند و آزار میدهد. اینکه گفته میشود رسانه های غربی به مخاطبان خود حقیقت را نمیگویند، به کلی نادرست نیست، اما این کار در غرب برای دستیابی به منافع مادی (در قالب سیستم سرمایه داری) انجام میشود و هدفش تخریب و آزار مخاطب نیست. همچنین پذیرش تکثر و تنوع در خصوص رسانه هایی صدق میکند که خود به این اصول پایبند باشند. ماهیت و وجهه این مقاله اجازه نمیدهد که در آن، رسانه هایی به عنوان رسانه های معتبر معرفی و تبلیغ شوند، اما آنچه مهم است این است که رسانه ای را میتوان به عنوان یک «طرف» قضیه به رسمیت شناخت که خود وجود طرف مقابل را به رسمیت بشناسد و استفاده از رسانه های دیگر را با جریمه، شلاق، فیلترینگ و پارازیت محدود نکند. بر این اساس استفاده از برنامه های خبری و سیاسی صدا و سیما، برای شهروندان، حاصلی جز تخریب و آزار روحی و روانی در پی نخواهد داشت.

این بخش را با ذکر یک مثال از برنامه های سیاسی صدا و سیما به پایان می بریم:

کامران نجف زاده یکی از ده ها چهره شبه نظامی شاغل در صدا و سیماست. بسیاری از شهروندان، نه برای دریافت خبر، بلکه فقط برای تعیین حد و مرز وقاحت وی، به اخبار و گزارش های "حرفه ای" وی گوش میدهند. در این شرایط، صحت و سقم اخبار و گزارشها مطرح نیست، حتی میتوان گفت که برنامه دیگر برنامه خبری نیست، بلکه یک فیلم ترسناک (Horror film) خبری است و بیننده به لحاظ عاطفی همان حسی را تجربه میکند که از دیدن فیلمهای ژانر وحشت (مانند اره، جیغ و جن گیر) به وی دست میدهد. نجف زاده، تجسم وحشت و ارعاب "نرم" حکومت است: مخاطب منزوی و تک افتاده، با دیدن وقاحت و دریدگی بی حد و مرز نجف زاده یا مرآتی، به این نتیجه میرسد که بهتر است بمیرد و هرگز خود و خانواده اش را با چنین فواحش خطرناکی درگیر نکند و همواره از درگیر شدن با سیستم خودداری کند؛ این همان خالی کرده عرصه و وادادن شهروندان است که یکی از اهداف اصلی جنگ نرم به شمار میرود. اما مسئله به همین جا ختم نمیشود، مسلما کسانی هستند که به خاطر احساس مسئولیت و شجاعتی که دارند، با چنین ترفندهایی از میدان به در نمیروند و به مبارزه ادامه میدهند: اینجاست که مخاطب مانند حشره ای در دام عنکبوت، هرچه دست و پا بزند، بیشتر درگیر میشود: نجف زاده، مرآتی یا فرزاد حسنی نقاب سیستم فاسدی است که هزار چهره دارد و شهروندان به جای این که انرژی خود را صرف جستجوی راهی برای تغییر وضع موجود بکنند، وقت و انرژی خود را در ستیز با اشخاص (مثلا تلاش برای رسوا کردن آنها) به هدر میدهند؛ همه ما بارها دیده ایم که چطور بعد از اخبار بیست و سی، افراد به جای بحث در مورد موضوع اصلی، در مورد زیرکی، وقاحت یا خودفروختگی تهیه کنندگان آن صحبت میکنند.

برنامه های غیر سیاسی

بسیاری تصور میکنند که تعقیب اهداف جنگ نرم، فقط وظیفه برنامه های خبری، میزگردهای سیاسی و تفسیری است، اما باید توجه داشت که این تمام واقعیت نیست. انواع سریالها، مسابقات تلفنی و اس ام اسی، فیلمها و سایر برنامه های پربیننده، جبهه هایی هستند که دولت کودتا برای جنگ با شهروندان از آن استفاده میکند. به همین دلیل است که سپاه علاوه بر شبکه های سیاسی، بر روی شبکه های ماهواره ای سرگرمی و پخش سریال هم پارازیت ارسال میکند. بر خلاف تصور عمومی، برنامه های تلویزیون (به ویژه سریالهای ایرانی) اصولا به منظور ترویج دین و دینداری ساخته نمیشوند، اصولا هدف این نیست که شهروندان به دین علاقه مند شوند یا کمتر معصیت کنند. حتی صدا و سیما به دنبال آن نیست که شهروندان را به حکومت علاقه مند کند. در حقیقت برنامه های صدا و سیمای انحصاری، دقیقا به منظور ایجاد تنفر از مذهب و هویت ملی و جامعه، تولید و پخش میشوند تا در مخاطب احساس جامعه ستیزی و بازنده بودن را ایجاد کنند. شهروند ایرانی در برنامه های داخلی و خارجی، خود را با دو الگوی به اصطلاح اسلامی و غربی مقایسه میکند و در هر دو زمینه تحقیر و سرخورده میشود و با خویشتن خود بیگانه و آماده تسلیم میشود. فراوان شنیده ایم که گفته میشود: «ما فرهنگ استفاده از فلان چیز را نداریم» و این مقدمه ای میشود برای محدود کردن، تفکیک کردن و درجه بندی کردن شهروندان و تولید برنامه هایی تحت عنوان «آموزنده» که برای آموزش فرهنگ تسلیم پذیری و انزوا طلبی تولید و پخش میشوند. برنامه های صدا و سیما، همگی «آموزنده» هستند؛ این یعنی شهروندان احمق هستند و حکومت به خاطر زور و انحصاری که دارد، دانای کل و منبع همه چیز است. ذکر چند مثال میتواند به درک ماهیت جنگ نرم رسانه ای کمک کند:

1. شاهد برنامه ای اجتماعی هستیم که یک یا چند نفر (همراه با توضیحات کارشناس) آی دی درست میکنند و به چت کردن در اینترنت میپردازند. در اولین تجربه، یک دختر هات و سکسی را شکار میکنند و پس از گذاشتن قرار با زانتیا (این که نوع خودرو در کلاس طبقه متوسط باشد، بسیار مهم است) و دوربین مخفی به دنبالش میروند. تصاویری شطرنجی از دختر نشان داده میشود، اما قبل از این که به اصل مطلب بپردازند، کارشناس می آید و مردم را از ایجاد هر نوع رابطه ای نهی میکند و با ارعاب "فرهنگ سازی" میکند. تدوین "هنرمندانه" و کنجکاوی سرکوب شده مردم به گونه ای است که کسی فرصت نمیکند حدس بزند تهیه کننده برنامه و آن بانوی خوش خط خال، یک آشنایی مختصر قبلی با هم داشته اند! حرجی بر این برنامه سازان نیست، چرا که اگر قوانین غربی در ایران حاکم بود، آنها اکنون مشغول ساختن پورنو میشدند، اما فعلا برنامه هایی آموزنده و اخلاقی میسازند و در گردانهای شش نفره، در خدمت فرماندهان نیروی انتظامی هستند و به مردم آموزش میدهند که به تکنولوژی های نوین بدبین باشند تا در جاهایی که حکومت نمیتواند به سانسور بپردازد، پدران در درون خانه، استفاده فرزندان از اینترنت را قدغن کنند.

2. سریالی که به رابطه ابزاری یک عمو با دختر بردارش میپردازد و دقیقا کپی اسلامی یا حجاب دار فیلمفارسی های 40 سال قبل (با بازی عنایت بخشی و فروزان) است. طبق طرح مطلوب برنامه سازان، بیننده میتواند در مورد واقعی یا غیر واقعی بودن این رابطه و بی رحمی "عمو" از خود سوال کند، اما نفس دیدن چنین برنامه ای، یعنی تزریق مداوم بدبینی به دیگران و کاهش اعتماد اجتماعی بین شهروندان؛ چرا که در این سریالها هرکس که به انسان نزدیک میشود، قصد سوء استفاده دارد و جز حکومت به هیچ کس نباید اعتماد کرد.

2. جلسه نشست صمیمانه یک حاکم بزرگ و همه چیز دان که به صورتی طنز آمیز متخصص فلسفه، شعر، سیاست، هالیوود، مواد مخدر، سلولهای بنیادین و همه چیز است. طبق طرح مطلوب برنامه سازان، بیننده با دیدن یک سردار یا وزیر چاق که به طرز مضحکی چرت میزند، مشعوف میشود و به این که صاحبان همان رسانه با ارسال پارازیت او را عقیم میکنند، فکر نمیکند. حکومت خود را احمق نشان میدهد تا شهروندان به فکر یک راه حل اساسی نیفتند.

3. یک مجری "جنجالی" در مورد عشق به اهل بیت و اخلاقیات شعر و غزل می خواند و گاه در حس فرو میرود و قطره اشکی به گوشه چشم می آورد و بیننده را با ذکر مصائب یک شخصیت تاریخی یا غربت یک قبرستان، متاثر میکند، اما در عین حال بیننده، مجاز به تاثر به حال مادر ندا آقا سلطان یا همدردی با مادر سهراب نیست؛ این افراد اصلا وجود ندارند.

در مجموع سریالها و برنامه های غیر سیاسی صدا و سیما چهار تاکتیک عمده به چشم میخورد:

* ساعات پخش برنامه های پر بیننده به صورتی است که انتخاب شهروندان محدود شود.

* به شهروندان القا میشود که تفاوت، به معنی تخاصم و دشمنی است.

* به مخاطب القا میشود که تخریب نفس (به ویژه در قالب مسائل جنسی، مواد مخدر و مشروبات الکلی) یکی از

راه های مبارزه با حکومت است.

* بحرانهای سیاسی و اجتماعی به بحرانهای فردی و خانوادگی تبدیل میشوند و شهروندان را درگیر میکنند.

پیشنهادهایی برای مقابله

یکی از بزرگترین خطاها در مقابله با صدا و سیمای کودتا، تلاش برای اثبات دروغ و ساختگی بودن برنامه هاست. یک شهروند عادی در نهایت با چند ده نفر ارتباط دارد و اگر به فرض بتواند برای دوستان و نزدیکان خود روشنگری کند، میلیونها شهرستانی و روستایی هستند که در معرض آسیبهای صدا و سیما قرار دارند. علاوه بر این روشنگری در مورد برنامه های صدا و سیما، مستلزم آن است که شخص ساعاتی از وقت خود را به تماشا و تحلیل و جمع آوری اسناد اختصاص دهد و چنین شیوه ای، پرهزینه، محدود و ناکارآمد است. بحث اقناعی در مورد خبری که بیست و سی منتشر کرده، نتیجه ای جز ارضای احساسات و عواطف شخصی ندارد؛ برای مبارزه مدنی راه های بهتری هست و اولین و موثر ترین اقدام، عدم تماشای همه برنامه های صدا و سیما است. اما باید این کار با ظرافت و به عنوان یک مبارزه انجام گیرد، مبارزه ای که باید آن را زندگی کرد: جر و بحث با اعضای خانواده یا دوستان و اصرار به آنها که تلویزیون تماشا نکنند، عملی اشتباه و به لحاظ فردی و اجتماعی زیانبار است و رهایی بخش نیست. نباید افرادی را که به تخدیر ذهنی صدا و سیما عادت کرده اند، آزار داد. آنچه مهم است این است که صدا و سیما از عرصه اجتماعی به بیرون رانده شود. این امر با ذکر یک مثال بهتر بیان میشود: فرض کنید صبح بر سر کار یا کلاس درس میروید، مسلما افرادی هستند که دیشب یکی از برنامه های "آموزنده" صدا و سیما را تماشا کرده اند، و صبح برای این که ساکت نباشند، شروع به تعریف یا نقد یا فحش دادن به برنامه میکنند. اگر اکثر حاضران برنامه را تماشا نکرده باشند، بحث و نقد وی در خصوص برنامه، با استقبال و همراهی سایرین مواجه نمیشود و شخص به تدریج عادت میکند در خصوص مسائل دیگری باب صحبت را باز کند. در برخورد با این افراد با خونسردی میتوان گفت: من صدا و سیمای انحصاری را نگاه نمیکنم، چون ناراحتم میکند و شنیدن وصف برنامه های آن هم موجب آزارم میشود.

نکته دیگر، عدم طنز پردازی یا تلاش برای گاف گیری از برنامه های صدا و سیماست. دلقک بازی و پارودی (تمسخر خود) یکی از شیوه های جنگ نرم است و بزرگترین دلقکهای صدا و سیما، همان معظم ترین مقامات دولت کودتا هستند و در تمام سخنانشان جز گاف و حرفهای لاتی و کوچه بازاری بی ارزش، هیچ چیز دیگری وجود ندارد. تمسخر، خود نوعی توجه است، پس در مجموع باید به گونه ای رفتار کرد که انگار صدا و سیما وجود ندارد. چرا که علاقه و تمایل مردم برای شادی و طنز، باعث میشود صدا و سیما در نقش دلقک ظاهر شود و با طرح قبلی به مسخره کردن خود بپردازد. این امر در میان حامیان و شخص رئیس دولت کودتا عملی عادی است و به قصد انحراف افکار عمومی صورت میگیرد.

اما مواردی که گفته شد، بیشتر در جهت نفی و مقابله با رسانه انحصاری بود. اما آنچه اهمیت دارد، این است که همراه با نفی، به صورتی ایجابی با مسئله برخورد شود. خوشبختانه، شکست انحصار صدا و سیما، با حرکت هوشمندانه شهروندان و رهبران جبنش سبز امکانپذیر شده است. در حال حاضر میتوان پیام های تصویری موسوی و کروبی را از اینترنت دریافت و از طریق سی دی به سایرین منتقل کرد. همچنین میتوان از سایر شخصیتهای مستقل و همراهان جنبش دعوت کرد که به این حرکت بپیوندند. اصولا هر کس که در صدا و سیما مورد توهین و افترا قرار میگیرد، میتواند دفاعیات خود را از طریق یوتوب در اختیار شهروندان قرار دهد و فعالان با استفاده از کامپیوتر های شخصی خود به توزیع وسیع آن در جامعه اقدام کنند. نمیتوان از کسانی که انحصار رسانه ای برقرار کرده اند و به طور متواتر به مردم و شخصیتها توهین میکنند، درخواست کرد که دست از عمل خود بردارند؛ قانون یا حق بدون ضمانت اجرایی و فشار، حق نیست، بلکه «نق» است. صدا و سیمای کودتا هرگز با درخواست یا منطق و استدلال حاضر به رعایت عدالت نخواهد شد، به همین دلیل همه شخصیتهایی که در صدا و سیما مورد حمله یک طرفه قرار گرفته اند، حق دارند، و بلکه موظف اند، از طریق یوتوب و رسانه های مستقل به تنویر افکار عمومی بپردازند. همچنین فیلمها و تصاویر تظاهرات و تجمعات که به همت شهروندان، در اینترنت موجود است، بستر بسیار مناسبی برای ایجاد رسانه مستقل جنبش سبز به شمار میرود. باید توجه داشت که بسیاری از کشورها، دیکتاتوری و انحصار به همین طریق متلاشی شد. به عنوان مثال حرکتی که باعث سقوط بی خشونت دیکتاتوری در چک اسلواکی شد، با انتشار زیرزمینی و مستقل نمایشنامه ها و رمانهای نویسندگان ممنوع القلم (سامیزدات) شروع شده بود که البته به خاطر امکانات و تکنولوژی ابتدایی، بیش از ده سال طول کشید که کل کشور را به حرکت در آورد، این در حالی است که جنبش سبز، با اتکا به اینترنت میتواند با سرعتی چند برابر، انحصار رسانه ای دولت کودتا را بشکند. شکست انحصار، نباید فقط به مسائلی مثل اخبار، گزارشها و مسائل سیاسی محدود شود، بلکه باید در عرصه های هنری و ادبی هم از طریق اینترنت و با فعالیت سبزها گسترش یابد تا سانسور، حذف و انحصار رسانه ای، دیگر غیر ممکن شود و ماشین رسانه ای دولت کودتا از اساس ساقط گردد.

سقوط بدون خشونت دولت کودتا، مستلزم آن است که هم شهروندان و هم کودتاچیان به این باور برسند که دولت دیگر وجود ندارد. یک گام اساسی برای محو کردن دولت کودتا این است که به گونه ای فکر و رفتار کنیم که گویی رسانه انحصاری کودتا دیگر وجود ندارد؛ تنها در این صورت است که جنگ نرم رسانه ای، خود به هزینه ای مالی و فرساینده برای دولت کودتا تبدیل خواهد شد.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.