رفتن به محتوای اصلی

جنبش سبز رنگارنگ است!
18.09.2009 - 16:27

چندی پیش بیانیه شماره 11 آقای موسوی، صادر شد که برخی از نکات آن مبهم و پرسش برانگیز است. این بیانیه بهانه ای شد که این یادداشت را بنویسم که البته آن را به عنوان مقدمه ای نوشته ام تا بعد به بحث بیانیه شماره 11 آقای موسوی بپردازم.

شاید به دلیل نوپایی «جنبش سبز»، هنوز تعریفی قطعی از «جنبش سبز» امکان پذیر نباشد، اما آنچه که مسلم می باشد، این است که حتی اگر مطالبات فعلی این «جنبش» را نادیده بگیریم، ریشه های عمیق و تنومند آن نشان می دهد که عمیق تر و فراتر از آن است که آن را صرفا یک «حرکت اعتراضی » بنامیم و یا آن را در قالب یک «جنبش اجتماعی» محصور کنیم و برآن باشیم که فقط رنگ و بوی سیاسی دارد ولی جنبشی سیاسی نیست! اساسا به نظر اینجانب، آنگاه که مسئله مشروعیت و عدم مشروعیت یک نظام مطرح می شود، مسئله تماما هیئت و شکل سیاسی به خود می گیرد.

درست است که مردم با شعار «رای من کجاست» و «رای من را پس بده» به خیابانها آمدند، اما در پس این شعارهای در ظاهر آرام و صرفا اعتراضی، آتشی شعله ور زبانه می کشید، آتش انکار مشروعیت نظامی که به حیله و تقلب پایه های خود را پی ریزی و نظامش را تکوین و به مردم تشنه آزادی و جامعه انقلاب زده، تحمیل نمود، آتش عدم مشروعیت قانون اساسی مدون به مکر و تزویر خمینی که به اعمال نظام وجهه قانونی اعطا می کند، آتش عصیان نسبت به نظامی که به مدت 30 سال آنها را از حداقل حقوق انسانی محروم و حرمت و کرامت انسانی شان را زیر لگدهای وحشیانه خود، خرد کرده است.

فراموش نکنیم که انگیزه مردم از حضور در شعب اخذ آراء و رای دادن، تنفر از این نظام قرون وسطایی و قصد و اراده بر، به چالش کشیدن نظام بود که در شرائط و فضای امنیتی ـ نظامی درون کشور، تنها راه چاره را، توسل به افرادی دیدند که خود روزی از گردانندگان نظام بودند. قبل از اعلام نتایج و در مرحله اخذ آرا که با تقلب در نتایج مواجه نبودیم که موجب آمدن همان جمعیت رای دهنده به پای صندوقهای آراء گردد. آیا مردم دل برای مشروعیت نظام جهل و جنون سوزانده بودند که به پای صندوق اخذ آراء رفتند؟!

در واقع می خواهم بگویم نطفه این جنبش در نقطه شرکت در انتخابات و اعطای رای بسته شد که خود برآمده و برخاسته از خشم فرو بلعیده شده ملت از جور و ستم این رژیم در مدت 30 سال بود.

به عبارتی، فریاد عدم مشروعیت نظام، همواره در اذهان مردم جان به لب آمده، حضور داشته و انگیزه آنان در هر حرکت اعتراضی بوده است، لیکن به علت شرائط اختناق و سرکوب بر زبانها جاری نشده است. این است که می بینیم چه آنان که رای دادند و چه آنان که اصلا رای دادن را بی فایده می دانستند و رای ندادند با شعار «رای من کجاست» به خیابان آمدند.

پس از تجربه ادعای اصلاحات خاتمی و سرکوب جنبش دانشجویی و ناامیدی مردم از توسل به شیوه های مدنی و اصلاح نظام و قانون اساسی، در دوره بعدی انتخابات ریاست جمهوری، که احمدی نژاد برنده آن اعلام شد، انتخابات را تحریم کردند تا بدین وسیله مشروعیت رژیم را در جامعه بین المللی مخدوش و بی اعتبار سازند. اما بعد از آن، احساس نسل جوان ایرانی آن بود که علاوه بر تحمل معضلات اساسی نظام، احمدی نژاد بطور مضاعف با شخصیت مبتذل خود در جامعه بین المللی موجب سرشکستگی ایرانیان و غرور ملی ایرانی شده است ، ضمن اینکه تحریم انتخابات نیز برای رژیمی که تمامی ثروت و قدرت را در دست دارد، آنان را به نتیجه مورد نظرشان که بی اعتباری و عدم مشروعیت رژیم در جامعه بین المللی بوده ، نرسانده است. از طرفی نسل جوان هوشمند ایرانی، به خوبی دریافته بود که شکاف درون حاکمیت، به حداکثر رسیده است و اکنون زمانی است که می تواند از وجود این شکاف به نفع خود بهره برداری کند و شانس خود را بار دیگر بیازماید. لذا با فاش شدن بیشتر این شکاف در جریان مناظره های انتخاباتی ، تصمیم به شرکت در انتخابات گرفت. با این کار می توانستند، از یک طرف تودهنی محکمی هم به نظام و احمدی نژاد بزنند، و از طرف دیگر، با روی کار آوردن کاندیدای مورد نظر خود، در شرائط پارگی حاکمیت، یکبار دیگر سلاح شیوه های مدنی را بیازمایند، ضمن آنکه نسل حاضر، به خود اطمینان بیشتری دارد و خود را جسورتر و تواناتر از نسلهای قبل احساس می کند. چیزی که تصورش برای همگان مشکل بود، تقلب نظام در چنین ابعاد بزرگی بود که خود آن نیز حاصل همان شکاف و پارگی بود.

در واقع اگر خامنه ای تن به آن می داد که آراء واقعی اعلام گردد یا انتخابات ملغی گردد و انتخاباتی نو برگزار گردد، باز هم این اول کار بود و این را رژیم ولایت فقیه به خوبی می دانست و به همین دلیل هم مرتکب تقلب شد و بعد هم از آن کوتاه نیامد چون در واقع آن را اول کار می دانست.

اگر در انتخابات تقلب نمی شد و موسوی بر سر کار می آمد، ملت تازه گام اول را برداشته بود ، گام اول و نه تنها گام را. اگر موسوی قادر به تحقق وعده های انتخاباتی اش می شد که فبها، نردبانی می شد برای بالا رفتن به سوی سقف مطالبات. و در صورتی که موسوی از تحقق آنها عاجز می بود، باز هم جنبشی اعتراضی به وجود می آمد، شاید نه به وسعت و بزرگی جنبش کنونی ولی جنبشی در مقیاسی بزرگتر و فراگیر تر از جنبش دانشجویی سال 78 در زمان خاتمی که می توانست در طول زمان نیز گسترده تر شود و مطالبات خود را ارتقاء دهد.

در هر صورت، صرفنظر از اینکه چه کسانی دعوت به حضور مردم در خیابانها یا مراسم روز قدس می کنند، بدنه «جنبش سبز» تاکیدش بر آرمان آزادی و جمهوریت است که مسلما با تجربه خونبار ملت، می بایست آنچنان نظامی باشد که ظرفیت و توان استقرار دمکراسی در جامعه را داشته باشد و بر مبنای ارزشهای نوین حقوق بشری جامعه بین المللی بنا گردد.

علیرغم آنکه ، رنگ سبز در مرحله شکل گیری این جنبش نماد آن گردید، به دور از داشتن هر گونه تضادی با رنگ سبز، من معتقدم که این جنبش در ذات خود رنگارنگ است، زیرا که در گستره خود، با تکیه بر آرمانهای اصلی و محوری خود، یعنی آزادی و جمهوریت ، می تواند طیفهای گوناگون فکری و سیاسی ، اقوام گوناگون ایرانی و پیروان مذاهب مختلف را تحت پوشش خود قرار دهد و همین ویژگی باید برای ما ملاک و معیار قرار گیرد.

زهره محسنی پور/ 17 سپتامبر 2009

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
ایمیل دریافتی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.