رفتن به محتوای اصلی

پیرامون آسیب شناسی جنبش سبز
10.08.2009 - 19:27

هدف کودتا گران انتخاباتی در شرایط فعلی معطوف به تضیعف رهبری جنبش سبز در تمامی پایگاه های اجتماعی و سیاسی اش است

( توضیح اینکه این یاداشت قریب یک ماه قبل نگاشته شده ولی بجهت اینکه مطالب آن همچنان موضوعیت دارد و خواهد داشت برای درج، برای سایت ایران گلوبال ارسال میشود)

با جنبش سبز جامعه ما وارد یک مرحله تاریخی نوینی شده است که میتواند و میرود تا سیر تحولات آتی آنرا رقم زند. مسائلی که در برابر این جنبش قرار گرفته است؛ چه به لحاظ اهداف فوری و مبرم و چه به لحاظ ظرفیت بالقوه سیاسی آن، و چه به لحاظ سامان یا سازمانیابی آن بسیارند و گنجاندن همه گفتنیها در یک مقاله، آنرا به جزوه ائی طولانی و خسته کننده تبدیل میکند که ممکن است مطالعه آن از حوصله خواننده خارج شود و ضمناً به علت تراکم مطلب فرصت نقد کافی هم به خواننده ندهد.

روی این اصل نگارنده «سعی» دارد در نوشتار های کوتاهی تحت عنوان آسیب شناسی جنبش سبزبه نقد آن بپردازد. نظر به آنکه مردم میهنمان امروزه بدون آمادگی سازمانی با دستگاهی روبرویند که از وسیعترین امکانات امنیتی، اطلاعاتی و تبلیغاتی، ( اینفرماتیو و دیس اینفرماتیو)، سرکوب گری و.. برخوردار است، من با آسیب شناسی سازمان یابی جنبش سبز این رشته یاد داشت ها را آغاز میکنم.

نقش رهبری

واژه رهبری مانند بسیاری از واژگان نفرین شده دیگر آهنگی ناخوشایند را به ذهن ما ملت مار گزیده متبادر میکند. ولی واقعیت اینست که هیچ جنبشی در هیچ سطحی در برابر یک نیروی مقتدر موفق نمی شود مگر متحد باشد و هیچ جنبش متحدی نمیروید مگر اینکه آن جنبش رهبری بیابد. هیچ رهبری بوجود نمی آید مگر اینکه شرایط عینی و ذهنی ـ روانی و مادی ـ اجتماعی برای بوجود آمدنش وجود داشته باشد. کاریسمای رهبری در هر سطحش به صرف شعار های درست و برنامه درست سیاسی بوجود نمی آید بلکه آن کسی بالقوه حائز جوهر کاریسماتیک* است که بنا بهر دلیل، راست یا نادرست ـ افسانه و یا واقعیت ـ از خود اشتهار اجتماعیی پیش فراهم شده داشته باشد. این اشتهار میتواند حتی ارثی باشد. مثل پسر یا دختر فلان شاه، برادر و یا پسر فلان آیت الله العظمی (برای توده مذهبی) خود عنوان آیت العظمائی که جای خود دارد، فرزند فلان فرمانده عالی نظامی و.و.. . در بوته عمل اجتماعی است که این جوهر کاریسماتیک، عیار خود را نشان میدهد. یا به آن انتظاراتی که از خود درذهنیت مردم آفریده است پاسخ میدهد و میماند مثل ماندلا، زاپاتا، لینکن، و یا نه، مثل خمینی یک بلوف تاریخی از آب درمیآید.

هرچه سازماندهی یک جنبش ملی، و اجتماعی بلحاظ سازماندهی ضعیف تر است نقش رهبری کاریسماتیک بیشتر میشود تا جائی که بدون او آن جنبش خواهد مرد. در این زمینه زیاد میتوان نوشت و لازم هم هست ولی فرصت آن نیست. امروز جنبش سبز ما در یک مدت کوتاهی در فرایند یک انتخابات مهندسی شده، که کارش به رسوائی ملی و حتی جهانی کشید، مثل رستنیهای بهاری ناگهانی، سبز شده است. اینکه آیا به جنگلی سبز، ماندگار و بالنده تبدیل شود و یا نه، سر زا برود، فقط به ما بستگی دارد و بس. ما که میگویم یعنی مردم، نخبگان سیاسی و رهبری جنبش سبز. خشونت رژیم هرچند زیاد و خرابکاری ستون پنجم آن هرچند بسیار، فتنه افکنی مدعیان و جاه طلبان سیاسی رقیب هرچه بسیار هرگز و هرگز نمیتواند این جنبش تناور شونده را از پای درآورد «اگر وفقط اگر» ما : فعالین جنبش و رهبری جنبش هوشیارنه و با آگاهی به آسیب شناسی های (کاستی ها ، ضعف ها توانائیها و.. ) جنبش برخورد کرده و با خطرات در راه آن آگاهی داشته باشیم.

در یک جبهه جنگ، فرمانده جبهه از واحد های گونان گون خود که در شرایط گوناگونی به لحاظ روحی و رزمی و تدارکاتی و.. هستند اطلاعات موضعی دریافت میکند و با جمعبندی این اطلاعات موضعی تاکتیک و استراتژی رزمی خود را طرح میکند، عقب می نشیند و یا پیشروی میکند... . او با احاطه بر اوضاع عمومی جبهه، تصمیم میگیرد و نه تحت تآثیر وضعیت ویژه یک یا چند واحد از زیر مجموعه های خود. این امکان که او در جمعبندی خود از گزارشات واصله، نا خود اگاه تحت تأثیر تمایلات و کشش روانی خود، تصمیم اشتباهی اتخاذ کند ناقض اصل کارکرد فرماندهی واحد نمی باشد. وظیفه یک ستاد جنگی اجتناب از چنین تأثیر و تأثرات فردی است. نیروی مقابل نیز سعی دارد بر مبنای یافته های اطلاعاتی خود دست به عملیات گمراه کننده(مانور های دیس اینفرماتیو) زده و روی روند تصمیم گیری حریف چنان اثر گذاری کند که مناسب و دلخواه اوست.

سون تسو ژنرال برجسته چین در اثر ماندگار خود هنر جنگ میگوید: ـ ژنرالی که هم از کم و کیف نیروی خود اطلاع دارد و هم از نیروی دشمن پیروزیش حتمی است. ژنرالی که یا فقط نیروی خود را میشناسد و یا فقط نیروی دشمن را، پیروزیش پنجاه پنجاه است. و ژنرالی که نه از نیروی خود برآورد درستی دارد و نه از نیروی دشمن هلاکتش حتمی است واقعیت اینست که فقط یک رهبری واحد میتواند واجد این امکان بالقوه باشد که بتواند به یک ارزیابی نسبتاً درست از شرایط واقعی برسد. در یک نبرد سیاسی تضعیف رهبری سیاسی را فقط با خود کشی جمعی میتوان مقایسه کرد. تضعیف رهبری میتواند در اثر شور صادقانه زیاد سیاسی و تمایل به رادیکالیزه کردن مکانیکی و ارادی جنبش از طرف بخشی از نیروهای جنبش باشد و یا نه به ا انگیزه های قدرت طلبی جناحی و یا رقابت سیاسی. ولی یک امر مسلم است و آن اینست که این کانون ها و یا منافذ آسیب شناختی در یک جنبش نه تنها از دید نیروی سرکوب گر پنهان نیست بلکه آن نیرو ،حساب شده و با امکانات وسیع خود، سعی در ایجاد چنین منافذ و کانون هائی میکند. مشخصاً، در مورد جنبش خودمان مثلاً میتوان گفت برای دستگاه سرکوب گر مسئله ائی نیست که گروهی اخلالگر ماسک دار (پروواکاتور) و حرفه ائی را بدرون جمعیتی اعتراضی و اعتصابی بفرستد تا با شعار ها و یا کارهای افراطی، پیش قراولان یک جنبش اعتراضی را از توده های پشت سر آن جدا کند و هم زماناً برای کلیت آن جنبش چنان پرونده سیاسیی درست کند که با سطح توان و درک سیاسی و رزمی توده پشتیبان آن جنبش تناسب مبارزاتی و منطقی ندارد و براساس این پرونده سازی، اولاً نیروهای میلیونی مردم را از جنبش برماند دوماً این افراط گری را بحساب رهبری جنبش بنویسد و سوماً با این اکسیون های پرو واکاتیو و مهندسی شده برای فعالین جنبش سیاسی و یا مدنی پرونده جنائی بسازد.

هدف کودتا گران انتخاباتی در شرایط فعلی معطوف به تضیعف رهبری جنبش سبز در تمامی پایگاه های اجتماعی و سیاسی اش است. این جنبش که ریشه اصلی اش در نیروهای شهری طبقه متوسط قراردارد به برکت رسوائی کودتای انتخاباتی توانسته است از حمایت بخشی از مراجع برخوردارشود، توانسته است اردوی اصول گرایان و کودتا گران را بهم ریخته و دردرون ساختارقدرت زلزله افکند. و این همه میسر نمیبود مگر به برکت رهبری دو گانه این جنبش که یکی ریشه در این سو و آن دیگری در سوی دیگر جامعه مدنی و سیاسی ما دارد و درمجموع خود جنبش سبز

را تشکیل میدهند. تلاش برای رادیکالیزه کردن مصنوعی جنبش ـ البته اگر از روی سادگی و شور سیاسی باشد اشتباهی مهلک و ماجرا جویانه است و اگر پرووواکاتیو باشد که مسئله تله گذاری نیروهای کودتائی است و باید آنرا افشاء کرد تا نیروهای ساده و بی تجربه سیاسی بدام آن نیفتند. نباید لحظه ائی در این نکته درنگ کرد که جنبش سبز جنبشی است که با ادعای قانونیت برعلیه قانون شکنی خود دولت به میدان آمده است و حاصل یک پیش فرایند قانونی و انتخاباتی است و هدف کنونی اش هم رعایت قانون یعنی « ابطال انتخابات تقلبی و برگزاری انتخابات جدید» است .

یک نکته مهم روان شناختی اجتماعی را باید در نظر داشت و آنهم اثر مقهور و مرعوب کننده واژه قانون و دولت است. حتی در پیش رفته ترین کشورهای دنیا هم اجرای یک امر بنام قانون اثر اطاعت آفرینی در مردم ایجاد میکند بدون اینکه بسیاری به نفس درست و یا نادرست بودن و قابل اعتراض بودن آن قانون و مجری آن اعتراض کنند درست مثل بچه هائی که از والدین خود اطاعت را آموخته اند و آنجا که نمی خواهند اطاعت کنند یا کلک میزنند و یا به نق نقی بسنده میکنند. کم هستند بچه هائی که حاضرند رو در روی والدین خود بایستند و اتوریته آنان را به چالش کشند نمونه دیگر ی از این عادت یافتگی به قانون روابط ایلی و قبیله ائی است. مسئله این نیست که قانون و خداوندان آن چقدر برحق و یا چقدر نابرحقند بلکه کافیست که به مردم عادی گفته شود و در روانشناسی تربیتی آنان تلقین شود که چه کار غیر قانونی است و یا چه کار غیر قانونی و یا، چه کارهای غیر قانونیی هست که دولت زیر سبیلی در میکند و یا آنچنان همه گیر شده است که کاری از دستش بر نمی آید مثل یک راهپیمائی سه میلیونی که در آن و یا در پشت آن آدمهائی قرار داشته باشند که به لحاظ موقعیتشان گرفتن و یا کشتنشان آسان نیست. فقط «اراده مبارزاتی میلیونی واحد مردم» است که در حرکت جنبشی وسیع خویش، قانونیت خیابان ساخته خود را به قانونیت دستگاه ساخته در ماشین های شبه پارلمانی حکام مستبد تحمیل کرده و قانونیت آنرا از اعتبار انداخته و سلطه روانی قانونی آنرا در زیر قامت یافتگی خود خُرد میکند. مقام معظم رهبری در نماز جمعه خود معروف خود فرمودند که: «من زیر بار این بدعت های غیر قانونی نمیروم». البته تنها ایشان نبوده و نیست که نمیخواهد زیر بار بدعتهای قوانین خیابانی برود، تاریخ از این نمونه ها فراوان به خود دیده است.

لنین بدرستی از «نیروی مخوف عادت مردم» سخن میگوید و این حرمتِ ترس آلود برای قانون در مردم نیز بخشی از این نیروی مخوف ریشه گرفته در مردم است که برای جایگزین کردن آن با شهامت اعتراض مدنی و سیاسی کار بسیار لازمست و تجربه سیاسی خود مردم. و از اینروست که امروزه مهم است که به نام همین قانون خود جمهوری اسلامی، اقتدار غیر قانونی آنرا به چالش کشیم و این روش میتواند روی جسارت آفرینی در مردم عادی برای گامهای بزرگتر بسیار مؤثر باشد.

حال در این شرایط و باتوجه به این توضیحات، که میتوان آنرا همچنان بسط داد، باید از آنها ئی که سعی در تضعف موسوی و یا کروبی دارند پرسید آیا قادرند درصورت حذف این دو، این جنبش میلیونی را همچنان بر پا دارند و به پیش برند؟ آیا قادرند رهبریتی برای این جنبش بیافرینند یا بیبند که هم این جمع ده ها میلیونی را در پشت سر خود داشته باشد و هم مدعیانی کمتری از کروبی و موسوی در برابر خود داشته باشند؟ و اگر دارند و اگر این میلیونها را به فرمان خود دارند چرا اصلاً بیکار نشسته و به میدان نمی آیند و رسماً ادعای رهبری جنبش را بکنند؟ و چرا این رهبری طلبان خجول نمیروند داخل کشور و در آنجا رهبری این میلیونها را بعهده بگیرند؟ مگر خونشان از حجاریان ها و سحر خیزها و قوچانی ها رنگین تراست؟ کیست که نداند نفس بالا بردن پرچم سرخ و یا پرچم شیر و خورشید (چه بامایه سلطنتی و چه با مایه مجاهد یا جبهه ملی) یعنی طلب سرنگونی رژیم در یک جنبش اعتراضیی که هدفش سرنگونی نیست و این مغایر با هدف اعلام شده جنبش سبز است. اینکه جنبش سبز در فرایند رشد خود به کجا برسد فقط میتواند گمانه زنی باشد ولی در حال حاضر این جنبش شکستن ساختار نظام را دردستور خود ندارد و نمیتواند داشته باشد زیرا با شرکت در انتخاباتی که همین نظام قاعده بازیش را ریخته است، حق محدود خود یعنی پس گرفتن آرای خود را می طلبد، زیرا ادعایش تقلبی بودن انتخابات و خواستش برگزاری انتخابات مجدد در چهار چوب همین نظام است و این خود نظام است که در مقابل این خواست قانونی ایستاده است و در صورت تداوم این تقابل، این به معنی غیر قانونی شدن خود نظام است این به معنای قانون و نظام شکنی خود نظام است و درست در اینجاست که خواست رعایت قانون از خود رژیم و تن در دادن به ابطال انتخابات تقلبی وتجدید انتخاباتی سالم آن «شعار» حد اقلی است که وسیعترین اقشار مردم را در برابر اقلیتی اقتدارگرا و کودتاچی در مرکزیت ساختار قدرت قرار میدهد. انحراف از این شعار یعنی متلاشی کردن این جبهه گسترده ضد کودتا. البته میتوان با چند شعار بی فرجام رادیکال به قیمت متلاشی کردن این جبهه وسیع دلخوش بود و به خود بالید که رنگ سبز با رنگ سرخ و یا سفید در فلان اکسیون چند صد نفره و یا ده نفره جایگزین و شعار ابطال انتخابات هم با شعار سرنگونی کل رژیم تعویض شده است ولی اینگونه رادیکالیزاسیون که در حاشیه این جنبش و بیشتر در این دیار خارج همچنان ادامه دارد، جز آسیب رساندن به وحدت مردم و تضعیف رهبری آن بدون طرح جایگزینی برای آن ـ حد اقل در شرایط فعلی ـ و به شکست کشاندن احتمالی این جنبش نتیجه ائی ندارد و فرجامش بیگمان رو دررو شدن با خود مردم در فردای این جنبش است.

کوشش در تحمیل شعار های رادیکال به رهبری این جنبش فقط سبب میشود که این رهبری برای نشان دادن فاصله خود از براندازان چپ و راست و حفظ ارتباط خود با توده های میلیونی و بخشی از بوروکراسی دیوانی و نظامی و همچنین بخشی از روحانیت، بیش از پیش به آنسو افتاده و بر وفاداری خود به نظامی تأکید کند که عملاً بعلت کودتای انتخاباتی، ناخواسته، در برابر آن ایستاده است. دقیقاً از اینروست که در این رادیکالیزاسیون مصنوعی، قلابی و القاءگرانه (مانوپولاتیو)، نیروهای نوستالژیک راست و چپ، ناخوسته و نا دانسته در کنار لباس شخصی های سیاسی کار نفوذی دستگاه قرارمیگیرند. نباید حتی برای لحظه ائی دوچار این وسوسه شد که تفاوت بین اینکه: ملت این نظام را نمیخواهد، همه به ان بد و بیراه میگویند، تا اینکه این ملت حاضر است، به لحاظ روانی و هزینه پردازی و، آماده بر اندازی آن است به لحاظ سازمان یافتگی، فاصله میان ما و ماه گردون است. تفاوت مابین عقلانیت عملی مردم و عقلانیت اعتقادی آنان است که معمولاً این اولی است که حرکت آفرین است و نه دومی.

حکومت جمهوری اسلامی به رهبری علی خامنه ائی، با تقلب بسیار ناشیانه و عدد سازی علنی بجای شمارش همان صندوق های انباشته از آرای تقلبی، به مردم و جهانیان نشان داد که تابلوی جمهوریت نظام جز بزکی قلابی بر ای نظامی صرفاً ولائی نبوده است.

سید علی خامنه ائی با قرار گرفتن در رأس فرماندهی ستادی مستقیم دستجات قمه کش لباس شخصی و پشتیبانی علنی اش از نتیجه کودتائی انتخابات، فرمان قلع و قمع معترضین، دروغ گوئی پشت دروغ گوئی، خیانت در امانت، جنایت پشت جنایت، فرمان به دستگیری و شکنجه و وادار به اقرار اسیران سیاسی دربند به اقاریری که فاقد ارزش حقوقی و وجاهت قانونی است و فقط برای رو کم کنی و ترس آفرینی انجام میشود و.. خود فرمان ابطال جایگاه خویش را بعنوان ولی فقیه نیز صادر کرده است.

سماجت سید علی خامنه ائی بر حفظ جایگاه سیاسی ـ مذهبی خود در مقام ولایت فقیه، اصلِ این مقوله و نظام مبتنی بر این مقوله را با مشکل مشروعیتی، علاوه بر مشروعیت سیاسی ، اخلاقی و شرعی نیز مواجه میسازد .

رژیم کودتائی حاضر نه جمهوریست و نه حتی ولائی به همان معنا، که مقصود و منظور بنیان گذاران آن بوده است. این حکومت کودتائی، به زبان هگلی، چیزی جز عیان شدگی آن ذات پنهان اوباشکراتیکی (لومپنکراتیک) نیست که در زهدان این گفتمان و با آن نطفه بسته بوده است. این عیان شدگی میرود تا از عرصه درک روشنفکران و کوشندگان سیاسی گذشته به شعور تاریخی و متعارف توده ها مبدل شود. شتاباندن این فرایند پر شکوه فقط میتواند به سقط و نه تولد آن بیانجامد.

توصیه دوستانه و مسئولانه من به همه گروهای بالقوه رقیب جنبش سبز که به لحاظ آرمانی با بسیاریشان همدلی احساس میکنم این ا ست که لزوم سبز پوشی جنبش را درک کرده و از افتادن به تله تضعیف رهبری آن، موسوی و کروبی بپرهیزند. این پرهیز از رقابت جوئی با رهبری جنبش سبز میتواند بین چپ ها و راستهای برانداز واقعی( با درست و غلط آن در اینجا کاری ندارم) و گماشتگان نیروهای کودتائی رخنه کرده در جنبش خط تمایز بگذارد. و افشای آنان را آسان سازد

با سبز شدن در این جنبش ملی با اهداف محدود سیاسی اش، هویت اجتماعی و سیاسی و یا تاریخی هیچ جریانی ـ چه چپ کمونیستی و چه راست سلطنتی، نه تنها از بین نمیرود بلکه با در آمیختن با جنبش مردم فرصت مییابیم تا افقهایی را که به آنها باور داریم در برابر مردم بگشایم و ضمناً راه تعامل را نیز با سایر نیروها دردرون جبهه واحد سبز بگشائیم، دو هدف عمده ائی که در تقابل با جنبش سبز امیدشان به گور تاریخ سپرده خواهد شد.

رنگ نمادین جنبش مردم، سبز است و کد شناسائی آن الله اکبر

خواست مردم ابطال انتخابات تقلبی و برگزاری انتخابات سالم است

رهبری جنبش سبز با میر حسین موسوی و مهدی کروبی است

شیوه مبارزه ، مبارزه قانونی و مسالمت آمیز و بدون خشونت است

1 ـ توضیحات راجع به نقش و ویژگی کاریسما از ماکس وبر گرفته شده است.

2 ـ سون تسو ژنرال برجسته چین در پانصد قبل از میلاد بود که کتابش به نام هنر جنگ، یکی از آثار ماندگار است که در بسیاری اکادمیهای نظامی و حتی غیر نظامی مثل مدیریت تدریس میشود.

3 ـ این توضیح لازم است که اینروزها نگارنده شاهد بسیاری مقالات در بسیاری سایت هابود که مستقیم و غیر مستقیم ، با ظرافت و یا با صراحت رهبری موسوی و کروبی را با هر بهانه ائی از مواضع چپ و یا راست زیر سئوال قرارداده و یا در اطراف آنها ابهام آفرینی هائی میکنند که به تضعیف و محدود شدن میدان مانور آنها منتهی میشود. در این زمینه ، همچنین روزی نیست که ا ِ ـ میل های بسیاری که یا مایه ائی از بدیل سازی دازند و یا تضعیف کننده جنبش سبز هستند و گاه اغتشاش آفرین، دریافت نکنم. بی شک اکثر این تلاشهای اطلاع رسانی کار انسانهائی است که با اعتقاد به درستی کار خویش، انجام میدهند ولی مبارزه سیاسی خود یک فن است که کمتر از فنون دیگر به تجربه و مهارت محتاج نیست. باید بدانیم که طرف مقابل از فن اوری سرکوب و گمراه سازی در حد اعلای خود برخوردار است. بدون دقت در ظرافتهای این فن انسان میتواند طعمه تمساح های طرف مقابل شده و یا ناخود آگاه به ابزار آن تبدیل شود. پخش هر فراخوانی که معلوم نیست از کجا می آید و یا شایعه ائی که منشاء آن زیر سئوال است نوعی از این تله افتادگی است.

فشرده شدن دور جنبش سبز و رهبری آن با همان اهداف محدود دموکراتیکی که دارد از این آسیب ها جلو گیری میکند. این یگانه راه است و غیر آن کج راهه ائی که به پرتگاه منتهی میشود.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.