رفتن به محتوای اصلی

«فرشناسی» جنبش سبز و تحولات آینده ایران
04.08.2009 - 17:37

تلاش این نوشتار این است که در واقع ماتریکس ناخودآگاهانه و نظم گفتمانی را نشان دهد که اساس تحولات کنونی است. تا بتوان با کمک این نگاه روانشناختی به رشد و تعمیق تحولات سیاسی و اجتماعی کنونی کمک کرد و یا در انتخاب نوع تاکتیک‌های موقتی و درازمدت موفق‌تر بود. امروزه استفاده از نگاه روانشناختی در تحولات سیاسی، انتخاباتی و اجتماعی مدرن یک موضوع معمولی و مهم است و امیدوارم این مقالات بتوانند در رشد این تحول مدرن و بازی و نقد مدرن موثر باشند. همان‌طور که در نگاه و نگرش روانشناختی من می‌توان تاثیرات نظرات و نگاه‌های دیگر تحلیل‌گران خوب سیاسی/ اجتماعی ایرانی را مشاهده کرد و نیز پیوند تنگاتنگ درونی یکایک ما به عنوان اجزای یک گفتمان مدرن و چشم‌اندازهای مختلف یک تحول مشترک و ضروری.

قبل از آنکه به راه‌کارهای آکتوئل و مشخص تحولات کنونی بپردازیم، بایستی دقیق‌تر این ماتریکس و سناریوی تحولات و نظم و حالات درونی آن را بشناسیم تا بتوانیم سپس بر پایه این معیارها به نقد و ارزش‌یابی حوادث حال و آینده بپردازیم. مشخصه‌های اصلی و مهم این تحولات به شرح ذیل هستند:

1/ همانطور که در مقاله قبلی « تبارشناسی و آسیب‌شناسی جنبش سبز (1)» تشریح کردم، اساس سناریوی تحولات کنونی ایران و آینده این تحولات را در واقع تحول و رشد گفتمان مدرن ایرانی و تلاش او برای عبور از بحران مدرنیت، از ساختارهای استبدادی و تبعیض‌آمیز و رشد و استحکام ساختارها و روابط مدرن تشکیل می‌دهد.

خواست آگاهانه/ ناآگاهانه جنبش سبز و تحولات کنونی رشد هر چه بیشتر « دولت و ملت مدرن ایرانی» است. ما دولت داریم، ملت داریم، جامعه مدنی داریم، قانون اساسی، دانشگاه و ساختارهای عرفی داریم، اما یکایک این حالات و ساختارها هنوز دچار بحران مدرنیت، گرفتار حالات و ساختارهای استبدادی، سنتی و نیازمند به تحول و پوست‌اندازی نهایی و یا مداوم هستند تا هر چه بیشتر به « دولت و قانون اساسی مدرن»، به « ملت مدرن و جامعه مدرن و مدنی ایرانی» تحول یابند.

2/ هر گفتمانی دارای نظم خلاق و استراتژیک است و بر بستر یک ارثیه فرهنگی و تاریخی عمل و رشد می‌کند و مرتب در این ارثیه تحول و تفاوت نو ایجاد می‌کند و رشد می‌یابد. یا اگر حاملان این نگاه نو متوجه نباشند، اسیر نکات منفی این ارثیه جمعی و فرهنگی می‌شوند و آگاهانه یا ناآگاهانه به بازتولید سنت و شکست تحول کمک می‌رسانند.

ازین‌رو نیز این تحول با آنکه از جهاتی به تکرار شعارها و حالات انقلاب بهمن می‌پردازد و باید بپردازد، _ زیرا هر تحولی بر بستر یک میراث فرهنگی و تاریخی و در چهارچوب یک گفتمان سیاسی رخ می‌‌دهد_، ازین‌رو نیز جنبش سبز هم‌زمان مرتب در این شعارها و میراث‌ها «رمززدایی » می‌کند و معانی نو و مدرن برای آن می‌آفریند و باید مرتب بیافریند به زبان نیچه در «چنین گفت زرتشت» ما چگونه می‌خواهیم خودمان را بالا بکشیم، بدون آنکه پدرانمان را نیز با خود بالا بکشیم. در معنای ایرانی این سخن، یعنی ما چگونه می‌خواهیم تحول یابیم، بدون آنکه، در عین پیوند با گذشته و با عبور از خطاهای آنها، تفاسیر و روایات نو و مدرن از سنت و اسلام، معانی نو از شعارها و مراسم قدیمی و غیره بیافرینیم..

ازین‌رو جنبش سبز در عین دادخواهی و وفاداری به میراث فرهنگی، مذهبی و سیاسی خویش، عمدتا از حالات تنفر و خشونت و گرفتاری در بازی « ظالم و مظلومی» خودداری می‌کند و بازیگران و حاملان این خواست‌ها و حالات، یعنی به ویژه جوانان و زنان، خواهان زندگی و شور و شادی و خنده هستند و در پی شهیدپرستی و شهادت‌طلبی نیستند. یا این نیروهای جدید بسیار کمتر از فضای آن زمان، اسیر حالت مرید/مرادی نسبت به یک رهبر و آرمان جدید هستند.

آینده جنبش نیز به این بستگی دارد که تا چه میزان و در چه عرصه‌های قانونی/فرهنگی و غیره می‌تواند این جدل و چالش مدرن و چند جانبه را پیش ببرد و این صحنه و معانی مدرن را در جامعه نهادینه سازد. تا چه حد دولت و حاکمیت می‌تواند، برای ایجاد یک وحدت دوباره، تن به تحولاتی دهد و یا به «شیوه چینی» خود بخشی از تحولات را انجام دهد. یا آنکه آیا بار دیگر دولت و جامعه مدنی ما هر چه دچار «رجعت احساسی» می‌شود و به خشم و کینه و برادرکشی تن می‌‌دهد.

3/ در یک سیستم و ماتریکس هر جزء در ارتباط مستقیم و متقابل با اجزای دیگر قادر به ایجاد تفاوت و تحول است. یعنی برای مثال قانون مدرن برای رشد خویش احتیاج به چالش مدنی و قانونی دارد و این چالش مدرن احتیاج به فردیت مدرن و خلاقیت فردی و فرهنگی دارد و یا بالعکس. برای رشد سیستم مدرن عبور از روابط و ساختارهای قدیمی و تن دادن به بازی و چالش نو مهم و ضروری است. ازین‌رو برای مثال وفاداری به چالش و دیالوگ مدرن و عبور از بازی کهن «ظالم/مظلوم»، عبور از تلاش آشکار و پنهان برای سرنگونی و نابودی « دشمن خونی و ایدئولوژیک» و وفاداری به چالش و دیالوگ با «رقیب سیاسی» مهم است. زیرا خواست مدرنی که با خویش رابطه مدرن و شیوه برخورد مدرن را به همراه نداشته باشد، به ناچار رقیبی مدرن برای خویش به وجود نخواهد آورد و در نهایت خود نیز به بازی کهن «ظالم و مظلوم»، به بازی کهن نارسیستی و یا کابوس‌وار «پدرکشی و پسرکشی» بازگشت می‌کند و محکوم به تکرار و تشدید بحران خویش و جامعه خویش است.

در تحول مدنی و مدرن، اساس جدل با «اشخاص» نیست بلکه موضوع اساسی تغییر روابط و ساختارهای کهن به روابط و ساختارهای مدرن است. این تغییر نوع روابط با « دیگری و غیر»، از شیوه سنتی و استبدادی نفی و سرکوب «دیگری» ( به زبان روانکاوی شیوه رابطه «رئال و کابوس‌وار» با دیگری) و یا شیوه مرید/مرادی و ناتوان از انتقاد (به زبان روان‌کاوی، ارتباط نارسیستی و خیالی با «دیگری») به سوی شیوه رابطه بالغانه و پارادکس همراه با احترام/نقد و چالش با «دیگری و غیر» است که اساسی و مهم محسوب می‌شود. زیرا رشد این شیوه جدید ارتباط پارادکس همراه با علاقه/ نقد باعث می‌شود که برای مثال بر بستر قانون و رواداری ایرانی مرتب چالش و تحول مدنی و نوآوری در دولت و ملت و فرد رخ دهد و این رابطه جدید با خویش ساختارهای حقوقی و شهروندی مخالف استبداد و مخالف تبعیض را با خویش به همراه می‌آورد.

زیرا ما با نوع نگاهمان به جهان و به دیگری، در واقع هم رقیبمان و هم در نهایت خودمان و صحنه بازی را می‌آفرینیم. این اشتباه بزرگی بود که در سال پنجاه و هفت نیروهای انقلابی مرتکب شدند. زیرا متوجه نبودند که آنها به عنوان «فدایی خلق» و یا « فدایی اسلام» در واقع اسیر یک رابطه و گفتمان مشابه و عمدتا شیفتگانه/متنفرانه هستند. ازین‌رو نیز یا عاشق چیزی بودند و یا متنفر از چیزی دیگر و ناتوان از ایجاد رابطه پارادکس همراه با علاقه و نقد مدرن بودند. آنها دقیقا اسیر بازی کهن «ظالم و مظلومی» به اشکال مختلف بودند و برای یک اندیشه و رهبر یا خلق خویش و دیگری را فدا می‌کردند. اینگونه نیز در نهایت محکوم به قتل تراژیک توسط همان چیزها و یا رهبران و آرمان‌هایی بودند که به خاطرش خویش را فدا می‌کردند.

در تحولات کنونی ما می‌توانیم نمونه‌های این جدل و چالش میان رابطه مدرن با «دیگری» با گفتمان و خشم سنتی را به وضوح و یا در حالات تلفیقی ببینیم. در نزد جنبش سبز این بلوغ مدرن را می‌توان در حرکت مدنی و مسالمت‌آمیز او و تلاش برای چالش و مناظره مدرن و قانونی با «رقیب سیاسی» دید. نمونه برخورد کابوس‌وار با «دیگری»، شلیک به مردم و شکنجه زندانیان است. نمونه برخورد نارسیستی و خشمگینانه به «دیگری» ، «خس و خاشاک» خواندن مردم توسط آقای احمدی‌نژاد است.

این سه حالت اساسی ماتریکس و سناریوی تحولات کنونی ایرانی است و درک این ماتریکس و نظم از یک سو و از سوی دیگری توانایی هر چه بیشتر در جدل و چالش مدرن و در منزوی ساختن گفتمان سنتی « سرکوب عنصر نو» و شیوه‌های عملش، راه و شیوه دست‌یابی به این تحول چندجانبه و مدنی است. زیرا مجهز بودن جنبش به این شناخت گفتمانی و به این توانایی عملی و رفتاری در واقع به معنای آن است که او صحنه بازی و نوع چالش قدرت را تعیین می‌کند. او با ایجاد این «تفاوت و نوآوری» هر چه بیشتر دیگر اجزای این صحنه را وادار می‌کند که، برای حفظ خویش و در حد توان خویش، به این بازی مدرن تن دهند. یا او گرفتار مطلق‌گرایی نمی‌شود و می‌تواند بنا به شرایط و برای رشد گفتمان مدرن، مرتب با این بخش و یا آن بخش از جامعه مدنی یا دولت، مجلس و غیره وارد چالش و دیالوگ و اتحاد موقتی شود.

نمادهای رشد این صحنه و توانایی مدرن را ما در حرکات چندسویه و عمدتا خودجوش جنبش کنونی می‌توانیم ببینیم. برای مثال در برخورد به مراسم تنفیذ رئیس جمهور، هم تظاهرات مدنی و خیابانی صورت می‌گیرد و شعارهایی نو و رادیکال‌تر برای ابراز خشم و دادخواهی مردم بیان می‌شود، هم بخشی از عناصر مهم جنبش یا هوادار جنبش در مراسم تنفیذ شرکت نمی‌کنند. در وبلاگ‌ها، تلویزیون‌ها و اینترنت هر تحول و حتی نوع سخنان و حرکات در حین تنفیذ مورد نقد و بازبینی سیاسی افراد و اقشار مختلف مدنی قرار می‌گیرد. همزمان از طرف دیگر بخشی از هنرمندان نامه ای به مجلس می‌فرستند و غیره. این حرکت چندسویه و چالشی و در پی دیالوگ و تحول مدنی و رفع تبعیضات مدنی، اساس قدرت تحول جدید و برتری او بر گفتمان سنتی است که عمدتا حرکاتش مثل شیوه « تواب‌سازی و اعتراف‌گیری» یا خشونت قابل پیش‌بینی است. ازین‌رو نیز جنبش مدنی جوابش را با طنز در باب این اعترافات، با انتقاد و رشد بحث «قانون و حقوق شهروندی» در همه سطوح و لزوم جبهه مشترک فراگروهی برای دفاع از این حقوق شهروندی و حقوق کشته‌شدگان و زندانیان می‌دهد.

معیارهای اساسی نقد و آسیب‌شناسی تحولات حال و آینده جنبش

این نظم نهفته در تحولات کنونی باعث می‌شود که تحولات کنونی در سه مسیر عمده پیش روند و هر تحولی در یک مسیر و در یک عرصه بر بخش‌های متقابل تاثیر بگذارد و از آنها تاثیر بگیرد. اما قبل از آنکه وارد این سه عرصه شویم، بایستی، بر بستر نظم نهفته در درون این تحولات، معیارهای اساسی را بشناسیم و بیافرینیم که در تصمیم‌گیری سیاسی، اجتماعی و فردی و برای کمک به رشد این تحولات مهم و اساسی می‌باشند. این معیارهای اساسی برای تجزیه و تحلیل هر تحول روزمره سیاسی و اجتماعی به شرح ذیل هستند:

1/ آیا این تحول و این حرکت باعث رشد مبانی و ساختارهای مدرن و رشد تحولات کنونی می‌شود و یا به مسخ آنها و به رشد گفتمان سنتی مخالف تحول کمک می‌کند. با چنین نگاه و معیاری می‌توان نیز سریعا درک کرد که چرا حرکت این جنبش بایستی مسالمت‌آمیز و مدنی باشد و چرا جنبش سبز باید از شعارهای افراطی و براندازی‌خواهانه خودداری کند و خواهان رشد چالش و دیالوگ مدرن میان جامعه مدنی و دولت، میان داخل و خارج از کشور، میان همه اقشار و موسسات قانونی و بر اساس « حکومت قانون و شهروندی» باشد. یا چرا این جنبش بایستی همزمان تحول مداوم شرایط و شعارها را درک کند و مطابق با آنها و برای رشد تحول مدرن عمل و رفتار کند و خویش را سازمان‌دهی دهد.

2/ این نگاه همچنین می‌داند که هر تحولی و هر تغییری، هر تحولی در مناسبات قدرتی، دارای خرد و منطق خویش است. ازین‌رو این نگاه مدرن، چه در عرصه سیاسی و یا فرهنگی، چه در تحلیل سیاسی و یا روانشناختی، از خرد و منطق نهفته در تحولات حرکت می‌کند و خواهان شناخت و درک این منطق وخرد نهفته در حرکات و تحولات است. او می‌داند که هر تحولی بر بستر یک فرهنگ و ارثیه سیاسی و فرهنگی رخ می‌دهد و موضوع تحول مدرن، رشد «معنا و تفاوت‌های» نو و مدرن در نگاه و شعار کهن، در کنار ایجاد شعارها و حالات نوست. بنابراین او منطق نهفته در انواع روایات مدرن از اسلام و سنت مانند اسلام انقلابی موسوی، نگاه کروبی و در «رنگ سبز» جنبش را می‌فهمد و همزمان مرتب قدرت‌ها و ضعف‌های آنها را تجزیه و تحلیل می‌کند و تحولاتشان را بررسی می‌کند.

با چنین برداشتی است که می‌توان آنگاه به سرعت پی برد که چرا وقتی برای مثال شعار محوری جنبش «شعار رای من کجاست»، « مرگ بر دیکتاتور» و غیره می‌باشد و یا چرا وقتی این جنبش برای اولین وحدت موقتی و فراگروهی رنگ سبز را به عنوان رنگ متحد خویش می‌پذیرد، چرا آنگاه شعارهای افراطی «سرنگونی‌طلبانه» و آوردن پرچم برای اثبات فردیت گروهی خویش خطاست و در واقع تکرار گفتمان سنتی خشمگینانه و افراطی به شیوه نوینی است. زیرا تحول مدنی در پی تحول قانونی و مسالمت‌آمیز است و در گام اول برای رشد وحدت در کثرت خویش و عبور از بدگمانی پیشین، حالات و تفاوت‌های خویش را به «رنگ سبز» مشترک می‌بخشد و رنگهای سبز مختلف و مشترک ایجاد می‌کند. همانطور که جوانان با خلاقیت فردی و گروهی اینکار را در داخل و خارج از کشور کردند. در مسیر تحول و رشد جنبش آنگاه حالت «رنگارنگ» درونی جنبش مرتب شیوه‌های نوینی برای بیان خویش و ایجاد یک وحدت در کثرت می‌یابد.

مشکل اساسی این نگاه‌های افراطی این است که در واقع مثل مارگزیده‌‌ای که از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسند، به ناچار دقیقا آن چیزی را تولید می‌کنند که خواهان نفی آن هستند و آن رشد بدگمانی و کینه نسبت به یکدیگر است، به جای آنکه به رشد چالش و دیالوگ مشترک بر بستر رواداری متقابل کمک رسانند. زیرا آنها هنوز از جهاتی اسیر رابطه نارسیستی شیفتگانه /متنفرانه با «دیگری و غیر» هستند که روی دیگرش حالات پارانویید و ترس دائمی از «توطئه» است.

3/ موضوع نهایی این است که این نگاه نو می‌داند که موضوع اساسی تحول گفتمانی و تحول در روابط است و هیچکس اینجا دارای یک حالت و نگاه مطلق نیست. بلکه در همه روابط میان جامعه مدنی و دولت، میان اقشار و موسسات مختلف، بنا به تحولات مدرن روزانه و بنا به ضرورت‌ تحولات مدرن، مرتب امکان تحول و ایجاد نگاه و حالتی نو در رقیب و یا در خویش وجود دارد. اینگونه این نگاه مدرن از حالت دوآلیستی و مطلق‌گرایانه نبرد میان «نیک و بد»، میان « ظالم و مظلوم» خارج می‌شود و دیگر دارای یک «دشمن ناموسی و خطرناک» نیست، بلکه درگیر با یک « رقیب سیاسی» است و تحولات مداوم خویش و رقیب را می‌بیند و قادر به رابطه پارادکس همراه با احترام/ نقد و چالش در همه سطوح و رشد این رابطه و بازی و چالش مدرن است.

این نگاه مدرن می‌داند که جنبش سبز، دولت، اپوزیسیون و نظرات فردی یا گروهیش دارای نکات مدرن یا سنتی هستند. پس او با خویش و دیگران و متحدان خویش در رابطه پارادکس همراه با علاقه/نقد قرار دارد و پیوند و نظم میان حالات اپوزیسیون، جنبش سبز و تحولات درون دولت را می‌فهمد، آسیب‌شناسی می‌کند و در همه سطوح سعی می‌کند که به رشد رابطه و تحولات مدرن و پس‌روی گفتمان سنتی و حالات سنتی کمک رساند.

برای مثال با چنین نگاهی می‌توان به راحتی پی برد که چرا حرکت آقای گنجی در ایجاد تحصن و اعتراض فراگروهی اخیر در برابر سازمان ملل متحد یک حرکت مدرن و قابل تحسین و در مسیر رشد این تحولات مدرن و بنیادین است. همانطور که سخن و خواست او در پی « به دادگاه کشاندن احمدی‌نژاد و خامنه‌ای (2)» به عنوان جنایت علیه بشریت، یک حرکت افراطی و در واقع نابالغانه و نارسیستی و بدون توجه به تحولات کنونی است. زیرا این خواست و شیوه عمل به جای پیش‌برد چالش و جدل مدرن در میان دولت و جامعه مدنی و رشد هر چه بیشتر چندقطبی شدن دولت و مجلس، باعث رشد حالات دوقطبی و رشد خشم و کینه متقابل میان جنبش از یک سو و « احمدی‌نژاد و رهبر» و هوادارانش از سوی دیگر می‌شود. از طرف دیگر اصولا این خواست به سطح کنونی تحولات سیاسی کشور و توازن قوای تحولات کنونی نمی‌خورد و او را به جلو نمی‌برد. ازین‌رو نیز به باور من تعداد اندکی با آن همراهی خواهند کرد، برخلاف همراهی و پشتیبانی فراوان در دوران تحصن اخیر در برابر سازمان ملل متحد. اعتراض مدنی، سبز یا رنگارنگ جنبش خارج از کشور به هنگام آمدن آقای احمدی‌نژاد یک چیز است و این حرکت افراطی یک چیز دیگر.

سه عرصه اصلی تحولات آینده و راهکارهای مهم آن

مسیر تحولات آینده در سه بخش تحول قانونی و سیاسی، تحول فرهنگی و تحول فردی می‌باشد. موضوع مهم در یک تحول مدنی، لمس و درک نبض جنبش در عرصه‌های مختلف است. زیرا نظم نهفته در درون این تحولات و در تمناهای نهفته در درون این جنبش، مرتب صحنه‌ها و عرصه‌های جدیدی برای تحول و حرکت ایجاد می‌کند و هر تصادفی تبدیل به وسیله‌ای برای بیان ضرورت‌ها و تحولات درون جنبش و در چالش عمومی‌ می‌شود. در واقع بازی‌گران و یا تحلیل‌گران این حوادث و تحولات بایستی چون موج‌سواری ماهر باشند که مرتب امواج را حس می‌کنند و بر آنها سواری می‌کنند ، شورها و پتانسیل‌ها را می‌بینند و با درک منطق نهفته در این پتانسیل و در دیالوگ با حاملان جوان و یا اقشار مختلف حامل این پتانسیل‌ها، این شورها را به «قدرت مدنی و تحول مدنی» تبدیل می‌کنند و کمک به رشد و قوام این تحولات می‌کند.

ما اکنون این شورها، حرکات و تحولات را در سه بخش ذیل می‌توانیم ببینیم و بایستی در این سه بخش با کمک حرکت مدرن به رشد آن کمک رسانیم. :

عرصه قانون و سیاست

در این عرصه خواست و مسیر تحولات رشد تحولات مدرن، رشد دموکراسی و ساختار دموکراتیک در ساختار دولت و ساختار قانونی و سیاسی مملکت است. شکل کنونی این تحولات، رشد مباحث «قانون و حقوق شهروندی» و رشد اعتراض و بی‌اعتمادی بخش مهمی از مردم به انتخابات و دولت کنونی است. این تحولات در پی رشد ساختارهای مدرن در دولت و جامعه و در پی دادخواهی خواست‌ها و حقوق خویش هستند و معضلات قانون و قانون اساسی را به چالش می‌کشند. در اینجا می‌توان و بایستی سه تحول مهم را مورد توجه قرار داد و به رشد آن کمک کرد:

1/ با مراسم تنفید و در نهایت با تحلیف رئیس جمهور، اکنون جنبش مدنی برای اعتراضات خویش بایستی، در کنار اعتراضات مدنی و خیابانی، مرتب راه‌های نوینی را بیابد وگرنه دچار ضعف و خطر سرکوب شدیدتر می‌شود. این تحولات مهم بایستی حدااقل در چند عرصه مهم ذیل صورت گیرند:

1/1 جنبش مدنی اکنون بایستی چالش و بی‌اعتمادی خویش به دولت را وارد عرصه نوینی سازد. ازین‌رو از چندی پیش ما در تحولات کنونی شاهد رشد چند راه و روش برای ادامه تحولات هستیم. یک راه مهم و اساسی تلاش برای رشد یک جبهه فراگروهی مدنی در دفاع از « صیانت قانون و حقوق شهروندی» و غیره است که آقای موسوی و بخشی دیگر نیز از آن سخن می‌گویند و در خارج از کشور هم ضرورت این تحول هر چه بیشتر حس می‌شود. راه دیگر، راهی است که آقای کروبی پیش گرفته است و آن حرکت حزبی است. جامعه مدرن بر اساس احزاب و چالش حزبی و سیاسی عمل می‌کند، ازین‌رو تلاش در این زمینه بایستی همزمان و مسیر دیگر این تحولات باشد. راه سوم ایجاد جبهه‌ها و ائتلافات موقتی برای رسیدگی به مباحث مبرم و اساسی روز است. اکنون مهمترین موضوع روز، در کنار چالش مردم با مراسم تحلیف و تنفیذ و بیان اعتراضات خویش، موضوع دفاع از جان زندانیان سیاسی اخیر، پایان دهی به مراسم «اعتراف‌گیری» و رسیدگی به کشتارهای اخیر است. چنین خواست‌هایی نه تنها جنبش و حامیان آن در داخل و خارج از کشور را به دنبال خویش می‌کشاند، بلکه همکاری گروه‌های مدنی و سیاسی درون کشور، چون محسن رضایی و هوادارانش و بخشی از مجلس را دربر خواهد داشت. حتی دولت یا قوه قضائیه نیز مجبور است بنا به قانون اساسی به دنبال یافتن جوابی برای این خواستها باشد.

خواست بنیادین و نهایی این تحولات و ائتلافات بایستی چیرگی بر گفتمان سرکوب‌گری باشد که قدرتش را در ساختارها و سازمان‌های عمدتا پنهان و «فراقانونی»، چون زندان‌های مخفی یا بخشی از بسیج و غیره دارد. زیرا در این فضاهای مخفی است که عمدتا بخش خشن و خطرناک ساختارهای استبدادی حضور دارد و عمل می‌کند. در یک فضای قانونی و مدنی باید هر سیستم و سازمانی زیر نظارت سازمان های دیگر و جامعه مدنی باشد. امروزه حضور این تشکیلات و گروه‌هایی چون «لباس شخصی‌ها» و غیره، حتی برای بخش عمده‌ای از گروه‌های طرفدار دولت و یا اصول‌گرایان نیز مزاحم و خطرناک شده است. بنابراین چیرگی بر این نهادها و رشد تحولی چون «بستن زندان کهریزک» یکی از مهمترین مباحث جنبش مدنی برای تحولات مدنی وسیاسی در ایران و برای حفظ جان فرزندان خویش است. با این تحول در واقع جنبش مدنی و دولت ما بر خشن‌ترین گفتمان و ساختارهای استبدادی «فراقانونی» درون جامعه و نظام چیره می‌شود و تحولی مهم و مدرن صورت می‌گیرد. ساختارهایی که در واقع اصولا پدیده‌هایی چون «تواب‌سازی و شکنجه یا تجاوز به زندانیان» و کشتار را ممکن ساخته و می‌سازند. ازین‌رو نیز این ساختارها اکنون بیش از هر چیز دشمنی خویش با این تحول مدنی را نشان می‌دهند و نظم مدرن درون تحولات دیگر بار معضلات عمیق نهفته در کشور ما را نشان می‌دهد تا بر آنها چیره شویم و رشد کنیم.

کشتن ندا توسط یکی از این افراد در واقع بهترین تبلور این خشونت و هراس نهفته در این گروه‌های فراقانونی است. زیرا در واقع قاتل ندا با کشتن ندا در حال بیان اشتیاقات و هراس‌های جنسی و هراس‌های خویش از مدرنیت است. مدرنیتی که از طرف دیگر او آن را به شیوه خویش می‌طلبد و آرزو می‌کند. اینگونه شلیک گلوله به سوی ندا در واقع هم خشم این قاتل و هم اشتیاقات، بحران‌های فردی، عقده‌های جنسی و نهفته‌اش را بیان می‌کند. زیرا ندا در آن لحظه برایش سمبلی از این اشتیاق و وسوسه خطرناک است و ازین‌رو ندا به سمبلی از ایران مدرن و زیبا تبدیل می‌شود که آنها از او هراس دارند و اشتیاقش را به حالت وسوسه‌‌ای خطرناک و زیبا در خویش نیز احساس می‌کنند. همینگونه نیز تجاوزات و قتل به زندانیان جوان دختر یا پسر در این زندان‌های مخفی، نمادهای دیگری از معضلات و خطرناک بودن این گروه‌های فراقانونی است.

حال که همه جامعه ما، از دولت تا جامعه مدنی، از قانون سخن می‌گویند، پس بایستی جنبش مدرن ایرانی قبل از هر چیز خواهان رسیدگی به این تجاوزات و کشتارها و تعطیلی این گرو‌های فراقانونی باشد که در واقع شمشیر و سلاح اصلی سرکوب هستند. موضوع جنبش و تحول مدنی ایران این است که «بحث قانون و حقوق شهروندی» را با هم پیوند زند و اینگونه به رشد تحولات و ساختارهای مهم کمک رساند و مانع مسخ بحث قانون به نفع ایجاد تعقیب قانونی معترضان و رهبرانش شود.

2/ دولت و نظام جمهوری اسلامی با بحران انتخابات و با رشد بحران کنونی، در واقع یکی از بهترین امکانات برای یک تحول درونی و ایجاد یک آشتی دوباره ملی را از دست داد که از طریق انتخابات، مناظره‌ها و با شرکت وسیع مردم در انتخابات برای نظام و کل جامعه ایجاد شده بود. هر جامعه‌ و سیستمی بایستی هر از چندگاهی به یک تحول و دگرگونی درونی دست‌ زند تا بتواند پتانسیل‌های بحران‌زا در جامعه را، در حد توانش، به قدرت‌های نوین خویش تبدیل کند، ساختارهای قدیمی را کنار زند و قدرتی نو یابد. دوران انتخابات زمان این تحول مهم و مدنی و مسالمت‌آمیز برای دولت و جامعه مدنی ما بود. حال دولت آقای احمدی‌نژاد و هواداران رهبر بایستی به شیوه‌ای دیگر برای ایجاد این آشتی و وحدت ملی تلاش کنند.

سیاست کنونی دولت در واقع تلاش برای اجرای سیاست « نان و شلاق» است، تا از یک طرف با «اعترافات» سعی در بی‌اعتبارکردن تحولات و اعتراضات کند و از طرف دیگر اما مجبور خواهد شد که خود بخشی از این تحولات را انجام دهد تا بر بی‌اعتمادی عمومی و بحران کنونی چیره شود. زیرا این دولت بایستی نماد یک دولت «بیست و سه میلیونی» باشد. از طرف دیگر حالات پوپولیستی آقای احمدی‌نژاد نیاز به جمعیت هوادار خویش دارد تا بتواند خواست‌های خویش را حتی در میان نگرش‌های مختلف درون دولت و یا در اختلاف «پسرانه/پدرانه با رهبر» پیش ببرد. ازین‌رو ما بایستی شاهد تحولاتی در دولت آینده احمدی‌نژاد و کشور باشیم. همانطور که بایستی نگران حملات به اعضا و رهبران جنبش و به هواداران جنبش باشیم. اما آقای احمدی‌نژاد میداند که بایستی هر چه زودتر این اعتراضات را پایان دهد وگرنه معضلات دولت آینده‌اش هر چه بیشتر خواهند شد و همچنان او میداند که سرکوب کامل راه پایان تظاهرات نخواهد بود. ازین‌رو دولت کنونی بایستی دست به تحولاتی بزند و جامعه مدنی بایستی در چالش و دیالوگ با دولت به شیوه‌های مختلف، از حرکات اعتراضی و بیان بی‌اعتمادی خویش تا بیان خواست‌های مشخص خویش، هر چه بیشتر به رشد این تحولات، به رشد چالش و دیالوگ مدنی و پس‌روی سیاست «نان و شلاق» کمک رساند.

3/ جنبش اعتراضی مردم ایران اکنون بایستی این فضا و شور ایجاد شده را هر چه بیشتر به حرکات مدنی و قانونی در بالا ذکر شده، به رشد چالش و مناظره عمومی، به رشد طنز و نقد عمومی تبدیل کند. او باید از یک سو گسترده و چندمسیری شود، به شهرها و دهات و خانه های دیگر و به صدا و سیما راه یابد و از طرف دیگر به یک سازماندهی درونی و به اشکال مختلف «وحدت در کثرت» میان گرایشات و نظرات جوانان و پدران، جنبش داخل و خارج از کشور، میان جنبش تحولات سیاسی و جنبش‌های مدنی رفع تبعیضات شهروندی مثل جنبش‌های زنان، اقوام، کارگران و و غیره دست یابد. اکنون در هر خانه‌ای، چون دوران انقلاب، بحث این شرایط و تحولات، بحث روز و اساسی است. موضوع جنبش اعتراضی باید این باشد که خویش را برای حرکتی درازمدت و مدنی آماده سازد و مرتب این شور و فضای نوین را به عرصه جدید تحول و چالشی مدنی بکشاند و یاد بگیرد این چالش و بحث و خواست رشد «قانون و حقوق شهروندی، خواست رفع تبعیض» را در همه عرصه‌ها و شهرها گسترش دهد تا دیگر شهرها، اقوام و به ویژه اقشار پایینی بتوانند هر چه بیشتر در این چالش مدرن شرکت کنند و خواست‌های خویش را مطرح کنند. تا این خواست‌ها در چالش و دیالوگ مدنی میان مردم و دولت، در مجلس، در میان احزاب، در فضای چالش میان داخل و خارج از کشور، در دیالوگ میان ایران با کشورهای خارجی و ضرورت پایان دهی به تنش و تحریم و ایجاد روابط دوستانه و برابر، تجلی و بیان یابند. اکنون در واقع زمان گسترده شدن، چندمسیری شدن و رشد سازمان‌دهی تحول مدنی ایران، زمان رشد چالش و دیالوگ مدنی در عرصه‌های سیاسی، دولتی، مدنی و فرهنگی و فردی است.

4/ شرایط کنونی جهانی که با ایجاد یک گفتمان نو و عادلانه در پی ارتباط و دیالوگ با ایران است، از جهات فراوانی به سود تحولات مدرن ایران است و مانع قدرت‌گیری گفتمان بنیادگرایانه و تنش‌خواه می‌شود. اینگونه نیز به احتمال زیاد آقای احمدی‌نژاد و دولت او نیز سعی می‌کنند که به ارتباطی نو و در حد توان فعلی خویش با غرب دست یابند که این تحول نیز یک تحول مثبت و ضروری برای کل جامعه ایران خواهد بود. ازین‌رو استفاده از ارتباط با جنبش جهانی و خواهان حقوق بشر و دیالوگ برابر با ایران، برای رشد این جنبش و تحول مدنی اساسی است. به ویژه اینکه این جنبش باعث شده است که اصولا نگاهی نو به ایران ممکن شود. حتی دولت می‌تواند از این تحول مثبت استفاده کند، اگر که هر چه بیشتر و در حد توان خویش به مباحث شهروندی و حقوق بشر تن دهد، به دیالوگ با آمریکا و به ویژه با آقای اوباما تن دهد و باعث رفع تحریم‌های اقتصادی و سیاسی شود که معضلی بزرگ برای سلامت و رفاه مدنی مردم ایران و اقتصاد کشور هستند.

تحولات فرهنگی:

اکنون ما شاهد رشد یک «حس ملیّ نوین» و رشد یک «وحدت در کثرت نوین» در جامعه خویش هستیم و موضوع جنبش بایستی تحول این حالات به « هویت مدرن و نوین ایرانی» و به «وحدت در کثرت مدرن و نوین» ایرانی باشد.

خواست عمیق این جنبش و تحولات، ایجاد فضای مدرن و رفع تبعیضیات عمیق فرهنگی و اجتماعی و رشد محیط تحول،شادی و ارتباط ، رشد آزادی مدنی و فردی است. ازین‌رو نیز به ویژه جوانان و زنان نیروی مهم این جنبش هستند. این نیروی جوان و پرشور است که با خویش خواست‌ها و تمناهای خویش را در شعارها و رنگ‌های پدران وارد می‌کند و مرتب در آنها معانی نو و مدرن وارد می‌کند و به «رنگ سبز جنبش» فضایی جدید و پرشور و رنگ و باز می‌بخشد. تحول سیاسی کنونی ایران بدون ایجاد یک تحول فرهنگی و اشکال مهم این تحول فرهنگی، بدون ایجاد یک « حس نوین ملی»، یک «هویت جدید و مدرن ایرانی» نمی‌تواند به خواست خویش دست یابد و هر رشد در این زمینه به معنای رشد قدرت و توان چالش قانونی و سیاسی است.

ما علائم این « تحولات فرهنگی و هویتی» را در شور و شوق این جنبش و تحولات آن، در حضور اقشار مختلف مردم از جوانان تا روحانی و غیره در این جنبش، در خلاقیت‌ها و در حرکات فراگروهی جنبش مشاهده کرده و می‌کنیم. ازین‌رو رشد و تکامل « این حس نوین ملّی ایجادشده» در داخل و خارج از کشور به سوی یک « وحدت در کثرت مدرن و ایرانی» و به سوی حالات و روایات مختلف یک « هویت مدرن ایرانی» از وظایف مهم این جنبش و هواداران آن است تا این جنبش به یک اعتراض چندهفته‌ای خلاصه نشود و باعث تحولات عمیق فرهنگی و اجتماعی شود.

از درون رشد مداوم این شور و اعتراضات به « هویت مدرن و ملی ایرانی» است که این تحولات مرتب در بطن جامعه رشد می‌یابند، مرتب لباس‌ها، شعارها، اعتراضات مدنی نو و خلاق و خلاقیت‌های هنری نو ایجاد می‌کنند. این رشد و تحول « حس مشترک و خواست مشترک مدرن» است که باعث می‌شود، از درون تحولات کنونی و بر بستر همدردی مشترک کنونی، هر چه بیشتر شاهد رشد مذهبی مدرن، چپ مدرن، دموکرات مدرن و رشد جنبش‌های مدنی زنان و مردان، کارگران و اقوام و غیره باشیم و هر بخش مرتب علائق و خواست‌های خویش را به درون این جنبش و تحولات آن وارد می‌سازد و برای آن معانی نو ایجاد کند. زیرا این جنبش بر بستر بحران‌های عمیق هویتی، گیتی‌گرایانه، اقتصادی و ساختاری استوار است که جواب می‌خواهند.

از طرف دیگر رشد این تحولات فرهنگی و خواست‌های مدنی که خواهان رفع تبعیض‌های شهروندی و در پی روایات مدرن از سنت و اسلام وغیره هستند، باعث می‌شود که مرتب فضای سیاسی ایرانی و ساختار سیاسی ایرانی مجبور به تحول شود تا پاسخگوی این رای‌دهندگان نو و خواست‌های آنها باشد. امروزه ما در همه ساختارهای دولتی نیز شاهد این تحولات فرهنگی و عقیدتی هستیم و در واقع این بحران درون دولت و حتی مجلس و غیره، بیشتر جدل میان خواست‌ها و علائق اقتصادی، مالی، قدرتی، فرهنگی نیروهای مختلف است تا «جدل ایدئولوژیک» گذشته.

همچنین از درون این فضای جدید و با رشد حالت « یک ملت مدرن و رنگارنگ» است که هر چه بیشتر اقشار جدید مانند اقوام ایرانی و غیره وارد این فضای نو می‌شوند و جا و مکان خویش را در تحول می‌یابند و حرکات افراطی در جنبش و تحولات ایران به عقب می‌رود. ( برای توضیحات بیشتر در باب «هویت مدرن ایرانی» و حالت « ملت مدرن و رنگارنگ ایرانی»، یا در باب بحران‌های مختلف ایرانی به کتابم «از بحران مدرنیت تا رقص عاشقان و عارفان زمینی مراجعه کنید» 3)

3. تحولات فردی

در این عرصه مسیر تحولات آینده رشد هر چه بیشتر حالات فردیت و خلاقیت فردی ایرانی و رشد پاسخ‌های نو به بحران‌های فردی ، رشد خواست‌ها و تمناهای افراد این جامعه و به ویژه جوانان این جامعه است که ستون اصلی تحول مدرن ایرانی را تشکیل می‌دهند و مرتب تاثیر خویش را بر تحول جامعه می‌گذارند.

مهم‌ترین علامت رشد فردیت و قدرت فردی ، رشد این حالت است که فرد یا افراد یک جامعه هر چه بیشتر قادرند یک فاصله درونی نسبت به خویش و دیگری ایجاد کنند و قادر به نقد و محاسبه خویش، دیگران و حوادث هستند. وقتی ما به حرکات جوانان و زنان و مردان جوان یا مسن در این تحولات و ویدئوها می‌نگریم، می‌توانیم نماد این توانایی مدرن را در این حالت ببینیم که چگونه این افراد در همان حال که با شور و قدرت شعار می‌دهند، اعتراض می‌کنند، در همان حالت نیز از طریق موبایل و دوربین از خویش و دیگران فیلم می‌گیرند، سریع این فیلم‌ها را به اینترنت، فیس بوک، به تلویزیون‌های ماهواره‌ای انتقال می‌دهند و هر فرد یا گروهی سریعا تحلیل خویش از حوادث را ارائه می‌کند. این تحول باعث شده است که ما در واقع با یک بازی دوگانه و پارادکس روبرو باشیم: از یک سو حرکت خودجوش و مالامال از شور و احساس و از طرف دیگر همراه با نقد و توانایی محاسبه مدرن و تبدیل تظاهرات خیابانی به یک نمایش بزرگ و جهانی و مدنی و در نهایت تبدیل خویش به بازیگران مدرن این فیلم مداوم.

جالب توجه است که رشد این توانایی نو در واقع تا حدودی مدیون حالت جامعه بسته و بشدت اخلاقی ما بوده است که باعث شده است این جوانان از کودکی یاد بگیرند که میان درون و بیرون از خانواده، میان داخل و خارج تفاوتی هست و باید مواظب رفتارشان باشند. از درون این حالات تناقض و دورویی اخلاقی و در پیوند با تحولات مدرن درون جامعه، اکنون حالات فردی مدرن همراه با قلبی گرم و مغزی سرد در حال رشد است و حالات متناقض نسل جوان و نسل‌های درون کشور هر چه بیشتر در حال تبدیل شدن به دولایگی مدرن و در پی یافتن تلفیق‌های خویش از حالات و تمناهای سنتی و مدرن خویش هستند.

رشد این حالات و تلفیق‌ها است که باعث می‌شود این جنبش هرچه بیشتر قوی شود و تحول عمیق جامعه ما رشد و گسترش بیشتری یابد. رشد این حالات و تلفیق‌ها،آسیب‌شناسی دقیق آنها و کمک به تحول مداوم آنها است که باعث خواهد شد از درون وحدت در کثرت اولیه امروزی میان روحانی، زنان، دانشجویان و افراد دیگر، در نهایت ما شاهد جامعه مدرن و رنگارنگ ایرانی با روحانی مدرن، مذهبی مدرن، دانشجو و زنان مدرن و وحدت در کثرت ناتمام حالات آنها خواهیم بود و شاهد رشد خلاقیت‌ها، گرایشات فردی و گروهی و نگاه‌های مختلف بر بستر رواداری متقابل خواهیم بود. علائم این رشد فردیت را ما در کلیپ‌های ویدیویی، در خواست‌های متفاوت اقشار مختلف جوان _ که در جهاتی بسیار رادیکالتر از نسل ما یا نسل پدران است و باید باشند_، در رشد ضرورت چالش و دیالوگ میان نسل‌ها، در لباس‌ها و حالات و طنز و شعارهای متفاوت فردی و گروهی و غیره می‌بینیم.

کمک به رشد این وحدت در کثرت، کمک به رشد این خلاقیت فردی و جمعی، درک اهمیت بحران‌ها و خواست‌های فردی، جنسی، جنسیتی، گیتی‌گرایانه این افراد و اقشار دارای اهمیت فراوان برای رشد تحولات ایران و تحول بنیادین جامعه و فرهنگ ایرانی است، زیرا دولت و ملت مدرن ایرانی تنها بر بستر رشد این «فردیت متفاوت» و بر بستر رشد این توانایی حرکت با قلبی گرم و با مغزی سرد امکان پذیر است. همان‌طور که رشد این فردیت مدرن، احتیاج به رشد ساختارهای دولتی، آموزشی، حقوقی و فرهنگی متناسب با خویش دارد. ازین‌رو میان این تحولات سه گانه پیوندی تنگاتنگ وجود دارد و هر تحولی در یک بخش، تحول و ایجاد تفاوتی در بخش دیگر را ممکن و ضروری می‌سازد.

سخن نهایی:

از آنرو که جامعه ما ترکیبی از حالات سنتی و مدرن، ترکیبی از خشم‌ها و هراس‌های سنتی و توانایی‌ها و اعتراضات مدرن، در همه سطوح دولتی و جامعه مدنی است، از آنرو نیز شکل و حالت تحولات آینده ایران می‌تواند مرتب تغییر یابد و یا یکدفعه « انفجاری» صورت گیرد و یا تحولی چند جانبه و گسترده و مدنی ادامه یابد. اینجا و آنجا گفتمان سرکوب و خشونت موفق باشد و این تحول مهم را خونین و خشن سازد و یا اینجا و آنجا تحول مدرن قادر شود گامهای مدنی و مسالمت‌آمیز در رشد و تکامل خویش انجام دهد. در نهایت نیز هر تحول اجتماعی دارای معماها و تحولات غیر قابل پیش‌بینی خویش است و هیچ نقدی نمی‌تواند این تحولات را کامل در نظر بگیرد. بنابراین موضوع نهایی جنبش مدنی این است که بتواند با ایجاد هر چه سریعتر یک سازماندهی درونی به شیوه‌های مختلف، با همراهی چالش تخصصی و حرفه‌ای، با ایجاد دیالوگ میان جنبش و دولت و اقشار مختلف، هم قادر به رشد تحولات بالا باشد و به یک اجماع درونی در خویش و در کل جامعه و در دولت در برخورد به یکدیگر دست یابد، هم قادر باشد مرتب تحولات و حرکات آینده را فرشناسی و پیش‌بینی کند و بر آنها تاثیر گذارد. در نهایت نیز این مشخصه یک جنبش بالغانه و مدنی است که نه تنها قادر به یک چالش و دیالوگ پارادکس و چندسویه با همه اجزای جامعه و دولت خویش است، بلکه همیشه چندین طرح و راه برای تحولات آینده در خویش می‌پرورد و آماده می‌سازد تا هر تصادف و اتفاقی را به وسیله‌ای برای تحول مدرن ایران تبدیل سازد.

اینجاست که بار دیگر توانایی حرکت سیاسی و مدرن با توانایی فردی همراه با قلبی گرم و مغزی سرد پیوند می‌خورد و ما هر چه بیشتر شاهد بازیگران مدرن این صحنه سیاست مدرن، شاهد رشد دختران و پسران خندان و مدرن و باهوش ایرانی و شاهد رشد بازی خندان و رندانه تحول مدرن ایرانی می‌شویم که اساس رنسانس و وحدت در کثرت مدرن ایرانی است. فرایند و پروسه‌ رنسانسی که آینده این تحولات است و در واقع همزمان اساس و زمینه‌ساز این تحولات است. زیرا این تحولات اخیر بر بستر تحولات و بحران‌های عمیق مدرنی صورت می‌گیرد که در بطن این جامعه رخ داده است.

اینگونه نیز یکایک ما به سان اجزای این تحول مدرن در واقع نماد «آینده در زمان حال»، نماد یک ضرورت و نماد پارادکس زیبای زندگی هستیم. زیرا در زندگی همیشه آینده و گذشته در زمان حال و در اتفاق و لحظه جاریند. ازین‌رو یکایک ما در این لحظه و با همراهی با این تحول، همزمان هم گذشته را معنایی نو می‌بخشیم و هم آینده را می‌سازیم؛ هم به تحول فردی خویش دست می‌یابیم که بدون تحول «دیگری» و جامعه و دولت غیر ممکن است. زیرا یکایک ما اجزای یک گفتمان و تحول مشابه و چشم‌اندازهای متفاوت و ضروری برای این تحول و برای ایجاد شکوه مدرن فردی و جمعی ایرانی هستیم.

ادبیات:

1/ http://sateer.de/1981/07/blog-post_27.html

2/ http://zamaaneh.com/idea/2009/07/post_532.html

3/ http://sateer.de/1980/03/blog-post_23.html

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.