رفتن به محتوای اصلی

بادهای تند تاریخ (3)
به مناسبت 25 امین سالگرد فروپاشی دیوار برلین و...
09.11.2014 - 06:42

بادهای تند تاریخ

بخش 3 و بخش پایانی

( به مناسبت 25 امین سالگرد فروپاشی دیوار برلین و...)

                                                                              

سقوط هونکر و دیگر خشکمغزها ... چرخش دربالا      

بعد ازظهر روز 18 ام اکتبر 89 ، حوالی ساعت 2 ، خبرگزاری جمهوری دموکراتیک آلمان گزارش داد که درنشست کمیته مرکزی ، اریش هونکر دبیرکل حزب واحد سوسیالیستی و رئیس کشور، استعفای خود را تقدیم کرده و از کلیّه مقامهای خود کنار رفته است. همراه او گونتر میتاگ، یوآخیم هرمان ، مسئولان اقتصاد و تبلیغات نیز پستهای خود را از دست داده و ازدفترسیاسی حزب اخراج شده اند. کمیته مرکزی اگون کرنس(53 ساله) را به عنوان دبیرکل جدید انتخاب کرده است.

چند روز بعد درجلسه 24 اکتبر مجلس خلق، دبیرکل جدید حزب با اکثریت آراء به عنوان ریاست کشور برگزیده می شود و - مانند هونکر - مقام ریاست شورای دفاع ملی را نیز به عهده می گیرد. وی دراصل جزء جناح سخت سربه شمار می رفت ولی اکنون ، دراولین سخنرانی رسمی خود از رادیو تلویزیون رسمی به مشکلات جاری کشور اشاره و اعلام می کند که با انتخاب او یک روند «چرخش» درسیاست و اقتصاد کشور دردستور قرار خواهد گرفت. وی بلافاصله خبر ایجاد تسهیلاتی جهت خروج قانونی شهروندان ازکشور را به آگاهی عموم می رساند و قول می دهد که قانون جدید مسآله آزادی مسافرت را با توجه به مصالح کشور فیصله خواد داد. وی همچنین انجام یک سلسه تغییرات در رآس حزب را الزامی می شمارد و اعلام می کند که به زودی « برنامه عمل» تازه ای از طرف حزب در دستور کار قرار خواهد گرفت.(22)

4 نوامبر89 : بزرگترین تظاهرات آزاد طول تاریخ آلمان دموکراتیک درمیدان الکساندر برلین شرقی برپا می شود. این اجتماع عظیم به دعوت تنی چند ازنویسندگان محبوب کشور، ازجمله خانم کریستا ولف و آقای اشتفاین هایم ، با اجازه رسمی وزارت داخله ، حول درخواستهای اصلی انتخابات آزاد، آزادیهای دموکراتیک و لغو انحصار قدرت حزب برگزار می گردد. به گفته خبرگزاریها ، بیش ازیک میلیون نفر دراین روز درراهپیمائی و میتینگ سه ساعته برلین حضورمی یابند. شعارهای اصلی عبارتند از:

- « تمام قدرت به خلق نه به  SED »،

- « انتخابات تازه برای راه تازه »،

- « ما خلق هستیم - شما بروید پی کارتان »

- « امنیّت قانونی است که "امنیّت کشوری" به وجود می آورد » - [این شعاربا طعنه به اِشتازی که نام رسمیش "امنیت کشوری" است تنظیم شده]،

- سوسیالیسم آری، حزب واحد سوسیالیستی نه »،

- « حقیقت پای به خیابان می گذارد و SED  لنگ لنگان دنبالش»،

- « پلورالیسم به جای سلطنت حزبی»،

- « ما با تانک و کله بتونی مخالفیم»،

- « آرایش نه ، اصلاحات واقعی » (23)

سخنرانان اصلی میتینگ ، کریستا ولف و اشتافان هایم ، هر دو از ضرورت تحوّل دموکراتیک و

احیای قانون و آزادی درسوسیالیسم سخن می گویند. راهپیمایی طولانی و تظاهرات و برنامه نهائی ساعتها طول می کشد ولی درمجموع با آرامش و درشادمانی به انجام می رسد. رادیو- تلویزیون دولتی بدون خبر قبلی سراسر برنامه را پخش می کند و مفسّر گزارش را با این جمله به پایان می برد:

 «خلق زبان خودش را یافته است.» این آخرین تظاهرات بزرگی است  که نویسندگان و روشنفکران انقلابی و سوسیالیست برجسته کشور پشت تریبون سخنرانی آن قرار می گیرند. این آخرین تظاهرات عظیمی است که تحت لوای سوسیالیسم و آزادی برلین شرقی را غرق شور و شادی می کند و امید به استقلال و ترقی درعین حفظ شالوده های سوسیالیستی را بشارت می دهد. چند روز بعد کل روند تحول درجمهوری دموکراتیک آلمان وارد پیچ مخاطره آمیزی می شود.

7 نوامبر89 : شورای وزیران کشور یکپارچه کنار می رود. اگون کرنس، رهبرجدید حزب و کشور، هانس مُد رو ، محبوبترین چهره اصلاح طلبان حزب را ، به عنوان نخست وزیر جدید پیشنهاد می کند. درجلسه کمیته مرکزی حزب طیّ روزهای 8 تا 9 نوامبر ، « برنامه عمل» اگون کرنس مورد تصویب قرار می گیرد. درهمین نشست  دفترسیاسی جدید حزب با ترکیبی تازه و کم شمارتر ازسابق انتخاب می شود. کِرنس  و مُدرو (دبیراول حوزه حزبی درسدن) به عضویت دفترسیاسی ارتقاء می یابند. کمیته مرکزی تصمیمات تازه ای درزمینه اصلاحات ، به ویژه درامر آزادی سفر به خارج اتخاذ می کند. از آن جا که خروج ازکشور درابعاد وسیع همچنان ادامه دارد ، بحث دور این مسآله می چرخد که اگر سفر به خارج کاملا آزاد شود چه بسا فشار مردم برای رفتن و ترک تابعیّت فرو نشیند و مردم از ترک خانه و کاشانه منصرف شوند. سرانجام در همین راستا تصمیمی می گیرند و کار را یکسره می کنند.

 

"بمب سیاسی" و ... تحولات بعدی!   

9 نوامبر89 : غروب این روز یک کنفرانس مطبوعاتی جریان دارد و گونتر شابووسکی ، دبیراول حوزه برلین ، به پرسشهای خبرنگاران راجع به وضع و وقایع جاری پاسخ می دهد. در وسط مصاحبه  ، ناگهان  او از حضار معذرت خواسته و پس از مطالعه متنی که همان جا به دستش داده اند ، آن را برای حضار باز می خواند.  متن یک تصویبنامه است و طیّ آن  دولت به طور رسمی اعلام کرده که

 از نیمه شب همان روز حق آزادی سفر بدون هیچ گونه پروانه و تقاضا ، برای کلیّه شهروندان آلمان شرقی تآمین است!    شابووسکی درپاسخ به پرسش خبرنگاری که می پرسد آیا دیواربرلین هم شامل این تصویب نامه هست یا نه می گویت: آری!  

به قول یکی از حضار "بمب سیاسی منفجرمی شود". ولوله ای برمی خیزد و انبوده خبرنگاران حاضر به سمت تلفنها و تلکسها هجوم می برند.  ازنیمه شب 9 نوامبر نیز هجوم مردم آلمان شرقی به مرزها در ابعاد میلیونی صورت می گیرد. شور و شعف و جشن و پایکوبی آلمانیها - دردوطرف دیوار گشوده - حدّ ومرز نمی شناسد. درپی 28 سال کنترل شدید و مرگبار ، پرده آهنین باز شده بود و تردد آزاد و

 آن طرف ، برلین غربی در دسترس همه. شهرآرزوهای تلویزیونی و ... اشتیاقی که 28 سال با قطع و ممنوعیت سفر، دروغ بافییهای تبلیغاتی و وارونه نمائی پدیده های روزمره، همچون آتشی زیر خاکستر ، ناگهان درآن نیمه شب شعله به آسمان کشیده بود. . .

 ظرف دوسه روز نخست ، دو میلیون نفر از مرز می گذرند و بعد ازسلام و علیک و روبوسی و ابراز شادمانی یک راست می روند به شعب بانکهای غربی و «نفری صد مارک خوش آمدی» اعلام شده را نقد می کنند و راه می افتند به تماشای شهرعجایب : شهرشلوغ از نور و زرق وبرق و معازه های سرشار از اجناس رنگا رنگ ... شهر خاطره ها و خورد و نوش و خرید و ... والبته: مقایسه با وضع خویش! درهمین روزهاست که ناگهان بحث و شعار خفته ای که همه قدرتهای جهانی و اروپائی اندیشناک سربلند کردن آن بودند، به گونه ای انفجاری فضای تظاهرات میلیونی شرق و جشن فروپاشی دیوار و دیدارهای پراشتیاق آلمانیها را تسخیر می کند: « وحدت مجدد»! (24)

مجله اشپیگل درباره همین چرخش و پیامدهای آن ، مصاحبه مهمی با پروفسورگریگ (Graig )، مهمترین کارشناس مسائل آلمان در ایالات متحده آمریکا ، انجام می دهد که به لحاظ دقت نظر و مسائل مهمی که  مطرح می شود  چکیده آن را دراین جا می آوریم :

« گریگ : دولتهای غربی هنوز درست و حسابی به عواقب اتحاد مجدد آلمان فکر نکرده اند. ... وقوع اتحاد دو آلمان و یکی شدن دو دولت آلمانی ، تکاندهنده ترین تغییرو تحّول در وضعیّت موجود بعد از جنگ جهانی دوم خواهد بود.

اشپیگل : کدام طرف باید اولین گام را بردارد؟

گریک : اگر ما نجنبیم ناگهان خواهیم دید که شورویها یک جانبه پا به میدان می گذارند و نسخه تازه ای از آن « یادداشت آلمان» سال 1952 را به همه طرفهای ذینفع دراین ماجرا تحویل می دهند. آنها می توانند به شرط بی طرفی کشورتازه و متحد آلمان با خواست اتحاد موافقت کنند ... اما بی طرفی آلمان

متحد و مفروض عواقب ناگواری برای امنیّت عمومی اروپا دربر خواهد داشت...

اشپیگل : دلائل نگرانی و ناراحتی موجود در باب اتحاد مجدد آلمان برمی گردد به تجربه های تاریخی تلخی که اروپا از زمان تشکیل رایش دوم (1871) به بعد از جانب یک دولت واحد ملی آلمانی متحمل شده است. به نظر شما هنوز این بیم و هراسها جنبه موجهی دارند؟

گریگ : از یاد بردن تجربه تاریخی پیوسته کار اشتباهی است ... اگرآلمان متحدی صورت واقع پیدا کند ، رفته رفته درچنین کشوری طرز فکر تازه ای به وجود می آید. احساس فخر و غرور بالا می گیرد و خیالات و تصورّاتی تازه از آن چه آلمانیها هستند و نقشی که باید دراروپا به عهده گیرند و ... خلاصه دیریا زود یکی پیدا می شود و فیلش یاد هندوستان می کند و مسآله سرزمینهای ازدست رفته و ... آن وقت تمام این قسم و آیه های کنونی آلمانیها هیچ چیزی را درده سال بعد ضمانت نخواهد کرد.

اشپیگل : برای جلوگیری ازسیادت و سلطه آلمان بر اروپا ، قدرتهای چهارگانه چه کاری می توانند صورت دهند؟

گرینگ : آنها می توانند برای وحدت آلمان فرمول دیگری پیدا کنند. به جای « اتحاد مجدد» ، نوعی کنفدراسیون از دو کشور آلمانی قائم به خویش ، که دو نوع نظام سیاسی با ساختارهای دموکراتیک دارا باشد. با این طرح ، ترس و نگرانی از یک آلمان متحد - که ابعاد و قدرتش برای اروپا خیلی بزرگ و هراسناک می نماید - تا حدودی از بین می رود.» (25)

اما یک حرکت تازه برخاسته  شتاب می گیرد و روندی ناسیونالیستی ، همچون تندبادی کوبنده ، همه امکانات و چشم اندازهای متصّور را در خود فرو می برد.

در هفته آخر نوامبر شعارها و پلاکاردهای « وحدت مجدد Wiedervereinigung» هم ناگهان مثل قارچ از زمین بیرون می زنند. به خصوص در تظاهرات روزهای دوشنبه در لایپزیک ، رفته رفته جریانهای اولیّه اعتراض و مبارزه برای دموکراسی متوجه می شوند حرکت و خواست تازه ای صفوف تظاهرکنندگان را تحت تآثیر قرار می دهد و شعارها و پرچمهای متفاوتی بیشتر بر دوشها حمل می شوند. « امدادهای غیبی »... و حتی نئوفاشیستهای « حزب جمهوری» آلمان فدرال با پلاکاردها ، اوراق و عکسهای حزبی خود ، به شرق روی می آورند و در تظاهرات شهرهای آن جا شرکت می کنند و همراه آنها هرروز صدها هزار شعار و اوراق تبلیغاتی و پرچمهای کوچک و غیره در ملاء عام پخش می شود. تلویزیون و رسانه های دیگر آلمان فدرال هم انگار خط را گرفته اند ومسیر تبلیغات جاری توده پسند شده : تهیح و ترویج شعار « وحدت » و ... فریاد قدیمی « آلمان ، وطن متحد»!

روشنفکران و هنرمندان و اهل قلم جمهوری دموکراتیک آلمان ، که ازپیش نیز اندیشناک انحراف درپیکار آزادی بودند ، به سرعت خطر را احساس می کنند و می فهمند که ماری خوش خط و خال  درآستین جنبش افتاده است: «راه حل»ی که درچشم توده های بحرانزده و بغض کرده آن جا مشگل گشای عام و دوای هر درد جلوه می کند ، ولی به قطع شاهرگهای سیاسی و اقتصادی آلمان شرقی منجر می شود و پایان تجربه جمهوری دموکراتیک آلمان. خطی که آشکارا خواستار انحلال نهائی آن کشور دردستگاه هاضمه اقتصاد آلمان فدرال است و اصرار ادارد شکست الگوی بحرانزده استالینی را به طورکلی به عنوان شکست سوسیالیسم معرفی کند.

26 نوامبر: دراین روز آخرین تلاش روشنفکران آلمان شرقی به صورت یک فراخوان ، تحت عنوان « برای حفظ کشورمان »، خطاب به مردم کشور انتشارمی یابد:

 

« کشور ما دربحران عمیقی گیر کرده است. دیگر نه می شود و نه می خواهیم چون گذشته زندگی کنیم. رهبری حزب واحد با تفرعن و خودسری بر مردم و نمایندگانشان تسلط یافته ، با کبر و غرور فرمان رانده و شالوده های استا لینی تمام پهنه های زندگی را فراچنگ خود آورده بود. اما مردم ما با تظاهرات وسیع و بدون توسّل به قهر فرآیند تجدید حیات انقلابی را ، که با شتابی حیرت انگیز جریان دارد ، به آنها (بالائیها) تحمیل کردند. اکنون خروج ازبحران از راهها و امکانات مختلف قابل تحقق است و ما برای گزینش راه وقت چندانی نداریم. یا عُرضه داریم و روی حفظ استقلال و ویژگیهای جمهوری دموکراتیک آلمان پافشاری می کنیم ... یا همگی به ناگزیر شاهد آن خواهیم بود که به واسطه اضطرار اقتصادی و قید و شرطهایی که محافل صاحب نفوذ اقتصاد و سیاست درآلمان فدرال به نام کمک به کشورمان تحمیل می کنند ، ارزشها و ثروت مادی و معنوی ما یکسره به یغما می رود و در پی آن، دیریا زود جمهوری دموکراتیک آلمان توسط جمهوری فدرال آلمان بلعیده می شود. بیایید راه نخست را درپیش گیریم. هنوز این امکان وجود دارد که با حقوق مساوی و درحُسن همجواری با همه کشورهای اروپا ، یک بدیل سوسیالیستی ، دربرابر جمهوری فدرال به پا کنیم. هنوز می توانیم به آرمانهای بشردوستانه و ضد فاشیستی خود اقتداء کنیم. آرمانهایی که زمانی مبدآ حرکت ما بودند. از همه شهورندان زن و مردی که در بیم و امید مذکور با ما احساس مشترک دارند می خواهیم با امضای خود به این فراخوان بپیوندند.

اولین امضاها: فرانک بایر(کارگردان)، گوتس برگر(وکیل دعاوی)، فولکر براون (نویسنده)، تامارا دانس (آوازه خوان) ، زیگهارد گیله (نقاش) ، اشتفاین هایم (نویسنده ) ، اووه بهاین (نویسنده) ، دیتر کلاین (جامعه شناس) ، سباستیان فلوگبایل (فیزیکدان) ، فردریک شولمر(کشیش نواندیش) و...» (26)

 

بلافاصله روشنفکران  و نویسندگان نامدار آلمان غربی نیز با بیانیه متقابلی ، زیرعنوان « موافق حفظ کشورتان و حفظ کشورما»، به ندای استقلال طلبانه آنها پاسخ مثبت می دهند و از کوششهای مداوم روشنفکران آلمان شرقی جهت ساختمان آزاد و مستقل کشور خود حمایت می کنند. ولی فشار بولدوزر به راه افتاده بسیار سنگین تر از این فراخوانهاست. انحصارات بزرگ آلمان فدرال و همه محافل سیاسی تراز اول این کشور با تمام قوا شیپور « وحدت آلمان» را به صدا درآورده و جنبش بزرگی از مردم بحرانزده درآلمان شرقی تحت تسلط همین شعار به راه افتاده است...

2 و3 دسامبر : در ملاقات سران دو ابرقدرت درسواحل مالتا ، دوطرف دررابطه با «مسآله آلمان» به امکانات نهفته در «پروسه هلسینکی» توجه می دهند و ازخاتمه جنگ سرد و طرح همگرائی و پیوستگی اروپائی سخن می گویند. روز بعد جیمز بیکر، وزیر امور خارجه آمریکا ، دقیقتر توضیح می دهد و به حقوق و وظایف متفقین در این مورد اشاره می کند.

3 تا 6 دسامبر : روز 3 دسامبر مجموعه رهبری "حزب واحد سوسیالیستی" ، زیر فشار پایه حزبی و امواج مخالفت مردم ، بالاخره تصمیم به استعفای جمعی می گیرد. کمیته مرکزی و دفترسیاسی و دبیرکل حزب همه کنار می روند. پیش ازاستعفای جمعی، کمیته مرکزی رهبران رده اول حزب و دولت را از حزب اخراج می کند. برای اولین بار دراروپای شرقی یک حزب حاکم بدون سر می شود، درحالی که دولت همچنان اداره کشور را دردست دارد. تنها نشانه اقتداری که درسطح رسمی از حزب باقی می ماند عبارتست از شخص هانس ُمدرو نخست وزیر اصلاح طلب و کابینه وی. در درون حزب کمیسیونی از خوشنام ترین اصلاح طلبان گرد هم می آیند و قرار می شود تا نیمه دسامبر یک کنگره فوق العاده تشکیل شود و تکلیف حزب را روشن کند. سه روز بعد ، اگون کرنس مقام ریاست جمهوری را نیز پس می دهد و از تمام مناصب خود کناره گیری می کند . با سقوط اضطراری تمامی کادرهای قدیمی رهبری ، درتمام سطوح حاکمیّت خلاء قدرت ایجاد می شود. دور تازه ای از فعل و انفعالات پیچیده و تو درتوی سیاسی آغاز می گردد.

 

چرخش درپائین وچیرگی وحدت طلبی

درطول ماه نوامبر و پس از باز شدن مرزها و عبورو رفت و آمد میلیونها نفر به غرب و ... تحولات تازه و مهمی در اعماق روحیه آلمانیهای «شرقی» به وقوع پیوست.  بیم و هراس ازسازمان امنیّت رخت بربست و جمعیّت فزاینده ای از اهالی کشور آزادی تصمیم و سفر را تجربه کرد و توانست به نیمه بزرگتر و بسیار ثروتمندتر سرزمین آلمان سری بزند و به هرکجا که مایل است برود و به دور از تبلیغاتی که چهل سال تمام افق دیدگاهش را هدایت کرده بود، خود(عجولانه) به سیاحت و داوری حیات خویش بنشیند، البته با تمام کوته بینیها ، جذبه ها و جنبه های فریبنده و ضریب خوش بینی ناشی از هیجان شرایط وقت. استقبال عاطفی و شور و شعفی که درهفته های نخستِ فروپاشی دیوار و بازشدن مرزها حدّ و مرزی نمی شناخت و نیز دستامده های دریافت مادّی و... به سرعت آن «تصویرخصم» را که چهاردهه به گوششان خوانده بودند یکسره ازذهنیّت جمی مردمان شرق زدود. درآن غوعایی که گوش فلک را کرمی کرد ، توده مردم به تجزیه و تحلیل، حساب و کتاب اقتصاد سیاسی، تضاد کاروسرمایه، استثمار و انباشت ارزش اضافی و ... اعتنائی نداشتند. مارک آلمان غربی بیشتر از آن مارک تبلیغاتی« امپریالیسم و میلیتاریسم آلمان» کار ُبرد داشت. جاذبه اش نقد ، قابل تماشا و روزانه  پیش روی توده های کمبود زده و دروغ شنیده بود. چهل سال پشت مرزهای بسته و 28 سال در پس «پرده آهنین» به صفحه تلویزیونهای رنگین و زرق و برق غرب چشم دوخته بودند و برغم تمام تحلیلها و تئوریها حسرت به دلشان مانده بود که به آن طرف روند و خود ازنزدیک تجربه کنند. و حالا این عقده سرباز کرده بود. درظرف چند هفته اکثریت قریب به اتفاق اهالی آلمان شرقی ، فارغ از ترس و واهمه از «اشتازی» ، به غرب شتافتند و به آرزوی دیرینه خود رسیدند. نتیجه ازپیش معلوم بود. نه تنها آن خصم قدیمی رنگ باخت بلکه ، ازآن مهمتر، دنیای ذهنیشان بهم ریخت و آتشی اززیر خاکستر زبانه کشید. سفر به آن سو سهل و ساده همراه با درآمد: عبورازمرزهای گشوده، اول ماچ و بوسه و شادمانی دیدار و بعد، مراجعه به نزدیکترین باجه بانک و دریافت اسکناس صد مارکی « خوشامدی»! سپس گشتی درشهر و گردشی درسوپرمارکتهای لبریز از کالا و خوراکی و ... و بی وقفه آن وضع و ثروت را با سطح پائین دارائی و محدودیّت شدید کالائی زندگی خودشان مقایسه کردن و .... به طورعام این حرف و حسرت درونی به جانشان افتاده بود: آنها هم مثل ما آلمانی اند. چرا درغرب همه چیز هست و آن جا درشرق نه؟... وقتی به خانه های خود برگشتند دیگرآن آدمهای قبلی نبودند. حال یکسره سئوال و حسرت ، و عصبی و خشمگین بودند. دنبال مسئول و مقصر این تفاوت و تبعیض می گشتند....

 انفجار شعار ِ"ما یک خلق هستیم" 

درهمین هفته ها اتفاقات دیگری هم درخود جامعه آلمان شرقی رخداده بود. با استعفای جمعی رآس حزب و دستگاه امنیت ، تحوّل تمام نشده بود. تازه تشکیل کمیته های شهروندی درشهرها، سیل خبرنگاران و هجوم رسانه های جمعی آلمانی و بین المللی غلغله ای به پا کرده بود. بحث روز ، پیش ازهرچیز صحبت ازسبک زندگی ، قصرها و خانه های آشکار و پنهان رهبری معزول و امکانات لوکس و تزئینات ، ماشینها و فروشگاههای مخصوص و... حتی گزارش یخچالهای پراز خوراکی سران دررسانه ها چاپ و پخش می شد. حالا نقد تبعیض و تفاوت آشکار زندگی مردم و رهبران، تضاد میان گفتار و کردار سران حزب و دولت چهل ساله در «سوسیالیسم واقعا موجود» بحث داغ روزشده بود. صبح تا شب جنبه هایی تکاندهنده از واقعیتهای تلخ افشاء می شد و توده های مردم زحمتکش را که درراه «ساختمان سوسیالیسم» با صف و و کمبود کالا و سطح بسیار نازل معاش را تحمّل کرده بودند به تعجّب و خشم دچارمی کرد. دیگر این نتیجه گیری به احساس و دریافت عمومی تبدیل شد که به جای برابری و مساوات، همانا تبعیض و نابرابری فزاینده بر حیات چهل ساله کشور حاکم بوده است. آن چه را که پیش ازآن بعضاً ازطریق « تبلیغات و دروغهای امپریالیستی» شنیده بودند ، حالا یا به چشم می دیدند و یا از گزارشهای مربوطه دررسانه های خودشان مطلع می شدند. جریان رسانه ای « افشاء کن افشاء کن » بالا گرفته ، دستگاههای تبلیغاتی غرب هم شب و روز جهت «اطلاع رسانی» سنگ تمام می گذاشتند. ....

خیلی زود، جنبشی که برای کسب آزادی ، شآن انسانی و آزادیهای دموکراتیک و نیز مبارزه با ترس و کنترل و نظارت مداوم امنیّتی پا گرفته بود، درهمان اولین هفته های تجربه آزادی ، به افسون و انگیزه تند دیگری مبتلاء شد. توده های منقلب شده، با خشمی فزاینده، نه تنها سازمان امنیّت و حزب حاکم را -که اُس و اساس جمهوری و کشور خود را زیر سئوال کشید و به نفی مطلق سیستم فرو غلطید.

 پشت این نوع نفی و نگاه هم به انبوهی قوای اقتصادی ومالی آلمان غربی گرم می شد و حمایت «امدادهای غیبی» برخوردار.  همه این مولفه ها در شعار و جذبه « قانون اساسی آلمان فدرال» جمع شده بودند و مترصد الحاق آلمان شرقی به آلمان فدرال و کسب وحدت ازطریق انضمام بودند!

 بدینسان ناگهان آن آتش زیر خاکستر شعله کشید و آرزوی وحدت و یکپارچگی ملی آلمانی شعار عدالت خواهانه قبلی جنبش ("ما خلق هستیم") را فروبلعید و نیروی اجتماعیش را به شعاری آروزمندانه و ناسیونالیستی سپرد که پیوسته ازآن طرف مرز - یعنی ازغرب - زمزمه شده بود و اکنون درتظاهرات خیابانی شهرهای شرق سر به آسمان می کشید: « ما یک خلق هستیم!»

دیگر ازسرود انترناسیونال و «نبرد آخرین» علیه بوروکراسی خبری نبود. مردم آلمان شرقی هم  سرود قدیمی آلمان را می خواندند و فریاد می کشیدند: « آلمان ، وطن متحد»، انگار می خواستند همان شوند که درآن سوی مرز به چشم دیده بودند، که هرچه دیده بیند دل کند یاد !

 

از این دوره به بعد دیگر هیچ دوربین و میکروفونی سراغ روشنفکران ، نویسندگان و کوشندگان فرهنگی و هنری آن کشور را نگرفت! جوّ خیابان محبوب رسانه های غرب شده بود . ضربه ای کاری به پیشگامان جنبش و آماج آنها- سوسیالیسم با چهره انسانی و دموکراسی - فرود آمد.

 اصلاح طلبان حزب که ،- درپی سقوط یکپارچه رهبری حزب/ و دولت و سازمان امنیّت/ گمان می کردند نوبت آنها رسیده و برای سامان بخشیدن و نوسازی امور حزب و دولت کمر همت بسته بودند ، حالیا ، خیلی زود ناکام و سرخورده پی بردند که «جنبش خیابان» به سمت غرب چرخیده ، و درشرق خانه از پای بست فرو می ریزد.

دولت مستعجل  

با استعفای کل دستگاه  رهبری قبلی و - درپی آن - آغاز اخراج ، تزلزل و ندانم کاری کادرهای میانی و پائین حزب / سازمان امنیّت / و دیگرارگانهای دولت دربرلین و شهرهای دیگر ، آشکارا یک خلاء قدرت به وجود آمد. بیم آن می رفت که به درازا کشیدن این وضع  موجب آشفتگی و هرج و مرج و نهایتاً قهرآمیز شدن اوضاع و استقرار وضعیّت اضطراری شود. تناسب قوای نظامی - سیاسی آلمان شرقی و موقعیت این کشور درمرکز اروپا و خط مقدم « پیمان ورشو» به هیچ وجه اجازه نمی داد چهارچوب امنیّت اجتماعی و ارکان زندگی معمول داخل کشور از هم بپاشد و نظم اولیّه جامعه ازبین رود. هنوز نیروی 200 هزار نفری سازمان امنیت سازمانیافته و کارآمد باقی بود، هنوزیک ارتش 170 هزار نفری مجهز و ورزیده توان اقدام داشت، علاوه بر آن 380 هزار نیروی ارتش سرخ شوروی و تعداد کثیری ازسنگین ترین سلاحها ، به ویژه موشکهای هسته ای، دراین کشور مستقر بودند. این درجه از غلظت نظامی هیچ هرج و مرج و ازهم گسیختگی را برنمی تابید. این واقعیت برهمه طرفها روشن و مبرهن بود. بی سبب نبود که هیچ یک ازگروهها و جریانهای اپوزیسیون - چه پیش ازتحولات اخیر و چه پس از بازشدن دیوار- هرگز کلمه ای در جهت مقابله قهرآمیز با رژیم حاکم برزبان نیاورد. برعکس، پیوسته به حفظ شیوه مسالمت و پرهیز ازخشونت دعوت می شد. هرگونه خلاء قدرت و نابودی اقتدار حاکمیّت دراین جا و آن جا به خودی خود قانونمندی خاصی را درپی داشت که بسیاری نتایج آن فرق عملی با قهرآمیزشدن عمدی پیدا نمی کرد. به خصوص که دسته های فاشیستی هم دراین و آن گوشه کشور پا می گرفتند ، یا ازآن طرف مرز مترصد فرصت برای مداخله بودند. ...

بدین ترتیب است که مسآله پرکردن خلاء حاکمیّت ، به سرعت به یک وظیفه سیاسی و مدنی عاجل  و اضطراری تبدیل گردید. فشار واقعیتهای ناشی از این وضع باعث شد که گروهها و جریانهای مسئول اپوزیسیون درهرشهر و منطقه ای که حضور داشتند با شتاب دورهم جمع شوند و به منظورکمک به رتق و فتق امور بحرانی و جلوگیری از بروزآشفتگی مخاطره آمیز « میزگرد » تشکیل دهند.

 درروز 7 دسامبر89 یک میزگرد مرکزی ، با شرکت نمایندگانی ازدولت و با حضورتمامی گروههایی که تا آن موقع تشکیل شده بودند شروع به کارکرد. درنخستین نشست این میزگرد ، حاضران توافق می کنند که یک قانون اساسی جدیدی برای مملکت تدوین شود و آنتخابات آزاد درروز 6 مه سال بعد (1990) صورت گیرد. دولت هانس مدرو، فارغ ازقوانین هنوزموجود، عملاً اصل آزادیهای شهروندی و دموکراتیک گروهها و کمیته های شهروندی [ نوعی شوراها] را می پذیرد و برغم دشواریهای ناشی از ادامه کار دستگاههای حزبی و امنیّتی، درحدّ مقدورات خود به به تحقق این آزادیها امداد می رساند. ولی رفته رفته معلوم می شود که امواج توده ای ناشی از « چرخش درپائین» خط و مسیر دیگری را پیش گرفته و سخت فشار می آورد. نخست وزیرجدید که متوجه این تغییرو تحول هست ، درمصاحبه ای با مجله اشپیگل به سویه هایی ازاین واقعیّت اشاره دارد و می کوشد با جلب همکاری اپوزیسیون راه حلّی برای این معضل بجوید:

« س - این طور که معلوم است درکشورشما میان مردم و حکومت نوعی رقابت درگرفته است. اول

مردم آزادی سفرمی خواستند - مرزها بازشدند . بعد انتخابات آزاد خواستند - حزب قول برگزاری انتخابات داد. سپس لغو سلطه و هژمونی حزب( مندرج درماده 1 قانون اساسی ) را پیش کشیدند،- که حزب خواستشان را اجابت کرد و آن ماده را خط زد. اما حالا می شنویم که ندا سر می دهند " آلمان ، وطن متحد"! اصلاً شما تاب چنین پا به پا دویدنی را دارید و دراین مسابقه هیچ شانس بردی برای خودتان می بینید؟

ج - حق با شماست، یک چنین روالی وجود دارد. اما این حالت پا به پا حرکت کردن تنها درجمهوری دموکراتیک آلمان پیش نیامده ، درسایر کشورهای سوسیالیستی هم مشگل مشابهی به وجود آمده است. البته درحین این مسابقه حرکت و جنب و جوشی به پا شده و همه شرکت کنندگان سعی دارند اعتماد عمومی را جلب کنند. حالا باید کاری کنیم که رقیبان پی ببرند باید سرموعد همکاری کنند و مسئولیّت قبول کنند.

س - یعنی می خواهید بگویید گاری حزب به گل مانده و حالا دیگران باید کمک کنند و چرخهای آن را از ِگل و ُشل بیرون کشند؟ راستی، به نظرشما ، علت این بیراهه رفتن آلمان شرقی چه بود؟ آیا این وضع ناشی از جوهر خود سیستم است یا این که وضعیّت کنونی مختص یک بحران عارضی است؟

ج - نه ، صحبت ازیک عارضه نیست. مسآله خیلی عمیق تراز این حرفهاست... اینها مشگلات و مسائلی هستند نهفته درشالوده های اجتماعی و خود سیستم اجتماعی ما . راه حل حول تغییر یک ماده قانون اساسی نمی چرخد ، صحبت برسریک طرح به کلّی تازه است ... ما ناگزیریم ساختمان اقتصاد را طوری پیش ببریم که به سمت بازار و رقابت حرکت کند ...

س - دلتان می خواهد به قانون انتخاباتی که دردست تهیّه دارید، ماده ای ضمیمه کنید که سهمیه ثابتی را برای حزب تآمین کند و ، مثل نمونه لهستان ، با این سهمیه نوعی حق آب و گل / ضمانت بقاء / برای حزبتان تآمین کنید؟

ج - البته من خیلی دلم می خواست چنین کاری امکانپذیر باشد، ولی اوضاع واقعی کشور طور دیگری است و باید ملاحظه شرایط واقعی را کرد...

س - پس بحث برسر یک انتخابات عمومی ، با رآی آزاد ، مساوی و مخفی ، بدون سهمیه تضمین شده است؟

ج - دقیقاً همین اصول مد نظر ماست.» (27)

ادامه دارد

 --------------------

منابع و توضیحات 

22 - جالب است که هم اصطلاح «برنامه عمل» و هم مضمون برنامه ای که وی درنشست بعدی کمیته مرکزی پیش می کشد دراساس شبیه برنامه عملی است که دوبچک و همکارانش درسال 1968 عنوان کرده بودند وآن زمان بسیار مورد استقبال و پشتیبانی توده های وسیع مردم چکسلواکی قرار گرفته بود. اما فرق عظیم و تعیین کننده این بود که دوبچک دروفاق با خواسته های توده ها بالا آمده و مورد اعتماد آنها بود ولی درآلمان شرقی سال 89  اگون کرنس منتخب بالا بود و کمترکسی به عنوان نواندیش و اصلاح طلب به وی اطمینان داشت و قبولش می کرد. کِرنس به مثابه نوچه اریش هونکر و دست پرورده استالینیستهای حزب شناخته می شد و می گفتند از «راه حل چینی» بهار گذشته درپکن دفاع کرده بوده و مسئول انتخابات قلابی درایالات کشور درماه مه 89 بوده است. نتیجه : آمدن او زائیده بحران سخت سران بود و تسمه های حزب را سست کرد ولی رشته های گسسته اعتماد مردم را بازسازی ننمود. همین تضاد به روند استهلاک اقتدار و نیز به زوال مقام وی شتاب بخشید.

23 - به نقل از اکثر روزنامه های مهم آلمان فدرال مورخ 5 نوامبر89 (زود دویچه سایتونگ، فرانکفورترروندشاو ، تاگس سایتونگ و ....)

24 - باید توجه داشت که میان خواست « وحدت مجدد» و « وحدت » تفاوت زیادی است. اولی از جانب کسانی عنوان می شد که خواهان ایجاد کشور متحد آلمان به معنای وحدت مجدد سرزمینهای وسیع نقشه رایش سوم (دوره هیتلر) درمرزهای سال 1937 بودند. معنای عملی چنین خواستی بهم خوردن جغرافیای سیاسی و حقوقی بعد از جنگ جهانی دوم بود. مثلاً بخش غرب لهستان کنونی از این کشور جدا و مجدداً جزء آلمان متحد فرضی به شمارآید. این طرح ازهمان آغاز تآسیس کشور آلمان فدرال ازجانب جناح راست احزاب این کشور عنوان شد و درسال 89- 90 به شدت مورد تبلیغ واقع شد. ولی ازجانب هیچکدام ازقدرتهای ذیدخل درمسآله آلمان حمایت نشد.

اما خواست وحدت دو آلمان غربی و شرقی و یکپارچگی حقوقی این دو کشور درقانون اساسی آلمان فدرال مطرح بوده و درسالهای مورد بحث سرانجام به مثابه شعار و خواست اصلی تظاهرات مردم شرق آلمان  محور تحولات سیاسی جنبش و دیپلماسی مربوط به مسآله آلمان قرار گرفت.

25 - اشپیگل ، شماره 46، سال 89 .

26 -  به نقل ازماهنامه:

Blätter für deutsche u.internationale Politik Nr.1-1990

27 - اشپیگل ، شماره 4 دسامبر 89.

برخی لینکهای تصویری و کلیپهای تظاهرات مربوط به این بخش :

http://www.deutschlandradiokultur.de/wir-sind-ein…

 

https://www.google.de/search?site=imghp&tbm=isch&…
610&q=wir+sind+ein+volk+demo+1989&oq=wir+

https://www.youtube.com/watch?v=Mh5SE_7gWfE

 ******

بادهای تند تاریخ(بخش پایانی)

                                                                                                      کریم قصیم

هانس ُمدرو  نخست وزیر جدید و شخصیّت محبوب و مورد احترام کلیه جریانهای اپوزیسیون ، تتمه اقتدار حکومت حزب را دردست دارد. وی دراولین هفته های نخست وزیری زیر فشار شدید جناح محافظه کار حزب و دستگاه بوروکراسی و سران سازمان امنیّت کشور، با وجودی که خود با اصل انحلال سازمان مزبور موافقت دارد ، اما مرتکب یک اشتباه بزرگ می شود:

به خاطر حفظ امنیت داخلی و مرزی کشور بحث تشکیل یک سازمان امنیّت جدید را / بعداً  نامش را گذاشتند « سازمان حراست ازقانون اساسی»/ پیش می کشد. علاوه بر این ، درکابینه او مصوبه ای می گذرد که طبق آن به چند ده هزار اخراجی اشتازی (سازمان امنیت منفور قبلی) تا یافتن محل اشتغال تاره می باید حقوق موقت پرداخت شود. همین مسائل را مخالفان وی، به ویژه رسانه های پرنفوذ غربی ، پیراهن عثمان می کنند و به فشار و تبلیغات علیه حکومت ُمدرو شدیداً  دامن می زنند. درحالی که وی با پشتکار و جدیّت زیادی می کوشد به اوضاع آشفته اقتصادی و مسائل مبرم سیاسی کشور سروسامانی دهد. مدرو پیشنهادهای متعدری جهت همکاری با آلمان فدرال پیش می کشد و می کوشد با مطرح کردن فکر « پیمانهای مشترک» ، به فشارهای خیالانی و تمایلات سیاسی دولت کوهل (آلمان فدرال) روی خوش نشان دهد. درروزهای 19 و 20 دسامبر 89 درشهر تاریخی درسدن به گرمی از کوهل ، صدراعظم آلمان فدرال استقبال می نماید. طیّ این دیدار خط مشی پیمانهای مشترک مورد توافق دوطرف قرار می گیرد و آنها  به اتفاق دریک کنفرانس مطبوعاتی شرکت می کنند. ضمن این کنفرانس مدرو اعلام می کند که چند شب مانده به عید میلاد مسیح دروازه تاریخی براندنبورگ به روی عموم گشوده خواهد شد. همچنین با آزادی کلیه زندانیان سیاسی ظرف چند روزآینده موافقت می کند و با صدراعظم کوهل قراردادی می بندد که طبق آن همه شهروندان آلمان غربی می توانند بدون اخذ ویزا و تعویض اجباری ارز به آلمان شرقی سفر کنند. این دیدار و توافقنامه های مذکور، همچنین شادمانی ناشی از گشایش دروازه براندنبورگ ، کمی فشار را کاهش می دهد. ولی ازاوائل ژانویه 90 بار دیگر امواج خروج از کشور (روزی حداقل 2 هزارنفر) و آثار اقتصادی و روان اجتماعی آن مشگلات تازه ای به بار می آورند. درهمین هفته ها کارزار تبلیغاتی سیاسی علیه حزب و به ویژه علیه تتمه سازمان امنیّت شدّت بیشتری می گیرد. درخیابان و نیز پای میزگردها خط استیضاح ار دولت دنبال می شود. به سوابق این و آن وزیر حمله می شود ... سرانجام مدرو عقب نشینی می کند. انحلال سازمان امنیّت قطعی می شود ، بدون این که تشکیلاتی جدید کار امنیّت کشور را بدست گیرد. این مهم ، یعنی تشکیل هرگونه سازمانی که برای حفظ امنیّت و رتق وفتق جریان عادی امنیّت کشور لازمست / چه دربخش داخلی و چه ضد جاسوسی/ می ماند برعهده دولتی که از انتخابات آتی سربرآورد. یعنی تا بهارسال 1990 دربها چهارطاق به روی سرویسهای بیگانه باز می ماند. نابسامانی وضعیت اقتصادی مجددا رو به افزایش می گذارد. دراثر فروپاشی ارگانهای رهبری کننده قبلی و تزلزل و ِذله شدن مسئولان وقت ، شالوده های دولت دیگر کارآمدی کافی ندارند. درچنین شرایطی اعتصابهای سیاسی به آشفتگی در شبکه های تولید و توزیع  دامن می زند . خروج مداوم نیروهای متخصص نیز چشم انداز همه عرصه های کاری کشور را روز به روز تیره تر می سازد...

کنگره فوق العاده حزب و انتخاب رهبری جدید

برای توضیح روند دگرگونیهای حزبی و دولتی باید کمی به عقب برگردیم : استعفاء و کناره گیری مجموعه دستگاه رهبری«حزب واحد سوسیالیستی SED »، تشکیلات حزب و نیزساختارهای دولت را بدون سر، بدون مسئولان با تجربه و مقتدر، به جای گذاشت. البته ، به سرعت کمیسیونی متشکل از اصلاح طلبان( که جملگی دررده های دوم وسوم حزب بودند) به اتفاق مشاوران با تجربه تشکیل می شود و ظرف چند روز نخستین «کنگره فوق العاده» حزب را فرا می خوانند . مباحث مطروحه طی اجلاس دو روزه 8 و 9  دسامبر89 و روحیه عمومی کنگره نشان می دهد که حزب بی سر ، دراثر ضربات پی درپی تشکیلاتی و سیاسی که ظرف یک ماه و نیم اخیر متحمل شده ، دیگر فشارهای بعدی ناشی ازرسواییهای خردکننده مربوط به رهبری سابق و افشای فساد و همدستی تنگاتنگ حزب با سازمان امنیّت منفور را تاب نخواهد آورد. اما حزب هنوز بزرگترین نیروی سیاسی کشورست و قریب 2 میلیون نفر عضو دارد. درعین حال که آهنگ خروج از حزب شتاب می گیرد ، افشاگریهای بی پایان راجع به فساد رهبری سابق ... عرصه را روز به روز برای واحدهای حزبی و حتی اصلاح طلبان تنگتر می کند. حزب از بیرون با فشار  فزاینده مردم - که میزان را همان «رهبری» و پراتیک آنها می شمارد - مواجه است. توده مردم که تازه از انواع و اقسام فسادها اگاهی یافته ، با نفی خشم آلود آن دستگاه رهبری مستبد و فاسد ، درضمن به حیثیّت و حرمت حزب و لاجرم اعضای ساده و شرافتمند آن هم برخورد می شود. از درون نیز با روحیه باختگی، شرمندگی و افسردگی فلج کننده ، حیرت و ناباوری، عصبیّت و ... دست اخر گرایش به انحلال و دست شستن ازهمه چیز رو به روست. سنگینترین فشارها برای حزب ناشی از تداخل و درهم تنیدن سیاستها و تشکیلات سازمان امنیّت با بافت و تشکیلاتی رآس و ارگانهای حزب است. چهل سال تمام مردم دستگاه امنیتی را درخدمت حزب می شمردند و سران همین را می گفتند ولی حالا افشاء شده که دربسیار سطوح ارگانهای حزب و مقامهای امنیتی یکی بوده اند. هرچه اسرار رویه ها و کنشهای ضد قانونی سازمان امنیّت منفور بیشتر فاش می شود ، حزب و تمامی ارگانها و اعضای آن تحت فشارشدیدتری قرار می گیرند. دراجلاس دو روزه کنگره فوق العاده حزب، ولفگانگ برگهوفر، اصلاح طلب دیرینه و خوشنام و شهرداراعظم کلانشهر درسدن ، به عنوان رئیس اجلاس انتخاب می شود. موفقیت وی در اداره ملایم و مدبّرانه کنگره باعث می شود شیرازه امور از هم نپاشد و تمایل به انحلال طلبی برکل کنگره مسلط نشود. طیّ همین نشستها سرانجام گرگورگیزی، وکیل دادگستری خوشنام (و فرزند وزیرفرهنگ قدیم)، با 95،5 درصد آراء به ریاست جدید حزب برگزیده می شود. هانس مدرو و ولگانگ برگهوفر که هردو بسیار معروفتر از گیزی هستند، به معاونت او انتخاب می شوند. علاوه براین ، تزهای اولیّه برای بحثهای عاجل حزب و مقدمات برنامه بعدی حزب نیز به تصویب می رسند. قرار می گذارند هفته بعد کنگره را ادامه دهند و ازجمله راجع به علل بحران و راههای برونرفت بحث را ادامه دهند. موضوع تغییر احتمالی نام حزب نیز به جلسه آینده محول می شود. طیّ این دو روز اصلاح طلبان موفق می شوند از انحلال خود به خودی و یا تصویب شده حزب جلوگیری کنند و ، علاوه براین ، سه نفر را به عنوان مسئولان جدید حزب انتخاب و معرفی نمایند تا ماشین بی راننده نماند! بلافاصله تمام انظار متوجه این سه نفرمی شود. هانس مدرو به عنوان نخست وزیر کارش معیّن است. رسانه های جمعی غرب و شرق در وهله اول سراغ ولفگانگ برگهوفر را می گیرند :

« س - آقای برگهوفر ، اوضاع آلمان شرقی بهمریخته و حزب رهبری کننده به آخر خط رسیده و حالا به جای پرچم سرخ  بیرق سفید بالا برده است. خوب، به قول لنین  چه باید کرد؟

ج - پاسخ به پرسش شما  ساعتها وقت می طلبد. قبول می کنم که وضع کشور سخت و پیچیده است ولی ان را با وضع فاجعه بار حزب من عوضی نگیرید ... اکنون ساختارهای قدیمی قدرت متلاشی شده اند و یک حالت خلاء پیدا شده است.

س - کی / کدام نیرو می تواند این خلاء قدرت را پرکند؟

ج - فعلا برای من روشن نیست چه کسی این کار را می کند. هیچ نیروی جاافتاده و سازمانیافته سیاسی که مدعی باشد دربین نیست. خود این وضعیّت  کاررا بغرنجتر کرده ... نسبت به حزب ما هم اعتماد عمومی از بین رفته و دیگر به این سادگی برنمی گردد...

س - چرا شما حاضر نشدید ریاست حزب را عهده دارشوید؟

ج - اولاً من خیلی با علاقه به کارسیاست محلی اشتغال دارم و الان هم به عنوان شهرداراعظم کلانشهر درسدن مشغولم. کنارکشیدنم به نظر من اثر خوبی بر مردم شهر نمی گذاشت. دیگر این که خود من - به لحاظ خلقیاتم - آدمی نیستم که بخواهم دررآس حزب قرار بگیرم. وانگهی ما براین نظر بودیم که در رآس حزب فردی قرار گیرد فارغ از قید و بندهای مربوط به گذشته حزب، گذشته ای که مسئولیّت آن به طریقی بر دوش همه ماست. به همین جهت پیشنهاد کردیم که گرگور گیزی رهبر تازه حزب شود.

س - منظور شما از این کلمه "ما" چه کسانی است؟

ج - منظورم کمیسیون تدارک کنگره فوق العاده حزب بود ... ما به کسی احتیاج داشتیم که همه را با هم نگهدارد و پیوند دهنده باشد....

س - اما خود شما که به هرحال علامت قدیمی عضویّت حزب را کماکان به سینه خواهید زد؟

ج - بله ، با وجودی که این کار دراین دوره هیچ معمول نیست. رفقایی هستند که به خاطرحمل همین علامت حزبی تف به صورتشان می اندازند، ولی من پای آن ایستاده ام.» (28)

شخصیّتها و کوششهای دیرهنگام

گرگور گیزی ، فرزند 41 ساله  ِکلاس گیزی وزیرفرهنگ سابق کشور ، حقوقدان و وکیل دعاوی خوشنامی است که درسالهای طولانی گذشته بارها وظیفه دفاع ازمخالفان و منتقدان معروف رژیم را درمحاکم قضائی به عهده داشته است. او با شجاعت تمام و برغم تضیقات و تهدیدات دستگاه امنیّتی ، دشواری وکالت متهمین به «جرائم» سیاسی را پذیرفته و پیوسته به نحو درخشانی از آنها دفاع کرده است . با آن که همیشه کمونیست و عضو حزب بوده ، به کسانی چون کشیش آپلمن، خانم بوولی (ازبنیانگذاران جنبش فوروم جدید)، رودلف بارو و... که علیه پراتیک استبدادی حزب حاکم برخاسته بودند، امداد قانونی رسانده بود. گرگور گیزی  درچشم اپوزیسیون هم شخصیّتی مقبول و مورد احترام به شمار می رفت . درواقع «کمیسیون تدارک کنگره» با پیشنهاد انتخاب وی یک برگ برنده رو کرده بود. چون ، نه تنها روی قابل اعتمادترین شخصیّت دربین اصلاح طلبان انگشت گذاشته بود، بلکه دربحرانی ترین دوره حیات حزب کسی را یافته بود که به عنوان یک نظریه پرداز خوش فکر و نواندیش و یک خطیب شورانگیز شهرت داشت. همین خصایل گیزی بود که کنگره را از گرداب سرگشتگی و انحلال طلبی بیرون کشید و به حاضران روحیه داد.  سه روز بعد از انتخاب گیزی، وی طیّ مصاحبه ای با نشریه معروف اشپیگل ، به پرسشهای فراوانی در باب مسائل حزب و دولت آینده کشور پاسخ می دهد:

« س - آقای گیزی ، دراین چهل سال گذشته  صدرحزب همیشه قدرتمندترین شخص درآلمان شرقی به حساب می آمده ، حالا شما چه قدر قدرت دارید؟

ج - بگذارید کمی فکر کنم. اولا که حکومت انحصاری این حزب به واقع تمام شده و ثانیاً نقش دولت و ارگانهای آن به طور اساسی ارتقاء مرتبه یافته است. همچنین موقعیّت و جایگاه مجلس به کلی عوض شده و بالا آمده است. بنابراین کارمن در وهله نخست عبارتست از سازماندهی تازه حزب و سرپا نگهداشتن آن  ...

س - شما آمده اید از سوسیالیسم بشردوستانه حرف می زنید . پیش از شما هم خیلیها از این جور حرفها زده اند. حالا شما چگونه می خواهید ظرف چند ماه موفق به تدوین تئوری و برنامه ای شوید که مبّشر نجات باشد و حلال مشگلات شود ؟ والله خیلی جرآت دارید.

ج - ... مساله این نیست که تا روز انتخابات این پروژه حاضر و آماده باشد. وانگهی من جزء آدمهایی نیستم که مدعی راه حلهای کامل و بی نقص هستند . قصد من اینست که حزب بتواند یک جنبش دموکرات و چپ به وجود آورد که دیگران هم حولش جمع شوند و به آن به پیوندند و حالت یک جریان اجتماعی را پیدا کند. از این به بعد هم که دیگرکسی نمی تواند مدعی دانستن حقایق ابدی و ازلی شود ... طیف کمونیست و پاسیفیست همه رگه ها را درخود دارد. این جریانها در مجموع آن تاریخ و سنتی را می سازند که می خواهیم از آن تغذیه کنیم. ...

 نزد ما کسانی ک طالب استقلال وطنمان نباشند یا دنبال رادیکالیسم راست بروند ، و نیز هرچه بوی استالینیسم بدهد و با انسانگرائی و تساهل سازگار نباشد... این جریانات نمی توانند در حزب بمانند.

البته منظورم این نیست که از تمام آن سنن و پیشینه ها یکسان استفاده می کنیم، فی المثل آن چه از پاسیفیسم برای من جالب است دیدگاهش نسبت به انسان است، ولی صرفنظرکردن ازحق دفاع - که دراین نظریه هست - با خواست من نمی خواند. از سوسیال دموکراسی قابلیّت و استعداد دموکراتیک و اصلاح پذیری آن برایم جذاب است ، نه آن تزلزل و میانه بازیهایش ، بخصوص در دوره های انقلابی.

س - و ازچه جنبه ی کمونیسم خوشتان می آید؟

ج - در کمونیسم ، این آرمان جامعه بی طبقه را می پسندم. انسان به آرمان و بشارت نیاز دارد ، به یک هدف بزرگ ، گیرم که خیلی هم دور باشد. و این جامعه بی طبقه  همچنان آرمان مطلوب منست. آما آن چه از کمونیسم نمی پسندم ، این را می توانم به طور دقیق به شما بگویم ، فی المثل از گرایش به اعلام حقایق مطلق خوشم نمی آید ، ازقرطاس بازی و سازوکارهای بوروکراتیک اکراه دارم و از تمایلات

حذف کننده ، یعینی ازعارضه هایی که پا به پای جنبش پیدا شده اند.

س - اینها که سهو و اشتباه نبوده ، جزء ذاتی سیستم بوده است.

ج - نه ، اگر بتوانیم از همه آن منابع چهارگانه ای که پیشینه ماست برداشت کنیم و با آنها برنامه و اهداف خودمان را روشن کنیم ، می شود جلو انحزافات اشاره شده را گرفت....» (29)

دگردیسی حزب و پایان حاکمیّت آن 

اما تمام این شورو شعور رهبری جدید نمی تواند تعادل و استقامت لازم را به وجود آورد. گرگور گیزی و دومعاون سرشناس و با نفوذش زمانی سکان کشی حزب را به دست گرفته اند که طوفانی سخت برخاسته و گوشه های گوناگون کشی َترَک برداشته است. از همه بدتر همان بافت درهم تنیده سازمان امنیّت و ارگانهای حزب است که تهاجم دشمنان قدیمی حزب و جنبش خیابان نیز همین دستگاه امنیّت بی آبرو را هدف گرفته است.

درروزهای 16 و 17 دسامبر دومیّن اجلاس کنگره فوق العاده تشکیل می شود. سخنان مدرو و گیزی درباره ضرورت تحوّل عمیق درحزب و دولت ، به لحاظ منطق تحلیلی همه را قانع می کند. لیکن حفظ بافت سراسری حزب و پیش بردن برنامه های نوین آن مستلزم داشتن فرصت و حداقل آرامش برای تنفس سیاسی و حفظ روحیه و اعتماد به نفس اعضاء و کادرهای تشکیلات درسراسرکشورست. دراین اجلاس ، حزب تصمیم می گیرد که به طورموقت تا کنگره بعدی( قبل ازانتخابات عمومی کشور) ازنام ترکیبی SED- PDS  استفاده کند. PDS  مخفف عنوان «حزب سوسیالیسم دموکراتیک» است. ازجمله دلائل قوی جهت حفظ SED  در نام ترکیبی حزب ، الزامهای حقوقی برای حفظ اموال و مستغلات عظیم حزب و رتق و فتق امور مالی و تنظیم قانونی آن بخش ازمایملک حزب است که می باید به دولت یا به بخشهای دیگر جامعه واگذار گردد . ازجمله اموالی که می باید به حزب سوسیال دموکرات برگردانده شود.

تمام تلاش و تقلای رهبری جدید آنست که نیروی عظیم کمّی حزب را از باختن کامل روحیه و فروپاشی عزم بقاء و... خلاصه از وقوع اضمحلال سیاسی نجات دهد و البته ازاین راه مانع قطب بندیهایی شود که هم می تواند مخاطره آمیز باشد - به علت خطر توسل به قهر بین وابستگان به بخشهای نظامی و امنیتی - و هم به لحاظ سیاسی و اداری باعث آشفتگی بیشتر جامعه شود (چون به هرحال عمده ترین شبکه های اقتصادی، اداری، شوراها و شهرداریهای پایتخت و شهرستانها همچنان دست افراد حزبی است). اما روند حوادث کشور درماه ژانویه 90 خیلی از محاسبات رهبری جدید حزب را به هم می ریزد. ادامه خروج روزانه شهروندان از کشور و ترک تابعیّت و رفتن به آلمان فدرال از سویی و بالا گرفتن تهاجمات خیابانی به مراکزسازمان امنیّت ، انتقاد شدید به ارگانهای حزبی و نیز پخش اعترافات تازه راجع به کم و کیف اعمال خلاف « ِاشتازی» از سوی دیگر، حزب را درمخمصه بدی قرار می دهد. اگون کرنس، رئیس جمهور و رهبر حزب پس ازسقوط هونکر ، برسرمیزگرد درجواب به سئوالات کمیسیون تحقیق اقرار می کند که درتمام این چهل سال عمر کشور:

 « اداره امورجامعه تماماً تحت هدایت و گردانندگی دستگاه امنیّتی قرار داشته و ازاین طریق ازشهروندان مملکت سلب اختیار می شده است!» (30)

گزارشگر ویژه دولت راجع به سازمان امنیّت خبرمی دهد که بودجه سالانه این دستگاه بالغ بر 6/3 میلیارد مارک بوده است. از زاغه های سلاح و هزاران خانه امن و مرکز مخفی کنترل پست و تلفن عمومی و ... ویلاها و استراحتگاههای مخصوص و غیره سخن می رود و کارهای خلاف فراوانی افشاء می شود. خشم و نفرتی که این اطلاعات مداوم ایجاد می کند، دردرجه نخست  بر اعضای ساده حزب درمحل کار و سکونت فشار می آورد. صدها هزار عضو صادق وزحمتکش حزب دررنج و عذابی طاقت فرسا  گاه حتی از حیثیت خانوادگی و شخصی خود نیز نمی توانند دفاع کنند. متلاشی شدن روحیه ها، موج خروج از حزب را شدّت می دهد و دراین احوال گرایش انحلال طلبی بار دیگر قوّت می گیرد. این بار نه تنها درسطوح پائین حزب بلکه در بالاترین رده ها ، یعنی حتی دررده رهبری سه گانه حزب! در21 ژانویه 90 ، بعد ازنشست اضطراری که نمایندگان حزب ازشهرستانها و پایتخت به منظور بررسی مشگلات و مسائل عاجل تشکیل داده اند ، ولگانگ برگهوفر به اتقاق 39 نفر از کادرهای  حزب - جملگی از همکاران برگهوفر درفراکسیون حزب در پارلمان شهر درسدن - استعفای  خود را علناً اعلام می کنند. برگهوفر ، یعنی کسی که به عنوان معاون رهبر جدید انتخاب شده بود و تا همین دسامبرگذشته با شجاعت نشان حزب را برسینه داشت، حال بعد از25 سال عضویّت حزب را با قرائت متن زیر ترک می گوید:

« حزب واحد سوسیالیستی قدیمی و رهبری آن ، جمهوری دموکراتیک المان را به گونه ای شرم آور و به روشهائی غیرمسئول به ویرانی سیاسی و اخلاقی و خرابی اقتصادی دچار کردند. این وضع باعث شد که تمام اعضای حزب، حتی آنهائی که انتقاد می کردند و طالب اصلاحات شده بودند ، ازحیث اخلاقی لطمه شدیدی ببینند و آبرویشان بریزد و[با کناره گیری] وطن سیاسی خود را ازدست دهند.

 به سبب ارثیه ننگین حزب، کوشش ما برای حرکت به راههای تازه موجب تشدید بیم و هراس مردم ازخطر بازگشت همان حزب قبلی شده است.

ما که خود به طورفعال درجهت نوسازی  SED-PDS  قدم برداشته ایم ، دیگر نیروی سیاسی لازم را برای تحقق نوسازی دراین حزب نمی یابیم، نیرویی که بتواند با همکاری نیروهای دموکراتیک بحران عمیق کشور را پشت سرگذارد. با نگرانی شدید نسبت به سرنوشت کشور ما امضاء کنندگان زیر خروج  خود را از حزب اعلام می کنیم و درعین حال مصرّانه خواهان انحلال این حزب می باشیم . ...»(31)

چند روزبعد ، وقتی نمایندگان رسانه های جمعی غرب او را زیر فشار می گذارند تا دلائل این تغییرمشی خود را بازگوید ، اعلام می کند که دراین مدّت اخیر به اطلاعات و اسراری ازسبک کار و سیاستهای حزب درگذشته دست یافته و درسمت معاونت رهبری از اسناد و مدارکی مطلع شده که دیگر ادامه عضویّت و همکاری درچنین حزبی را برای او غیرممکن ساخته است. دراین اثناء وضع دولت مدرو هم چنان خراب شده است که نخست وزیر ناگزیر به «میزگرد» مرکزی گروههای اپوزیسیون مراجعه می کند و با شرح مشگلات حادّ مملکت و به خاطر حفظ حداقل شرایطی که بشود انتخابات آتیه را درآن برگزار نمود، ازاپوزیسیون تقاضای مساعت و مشارکت درحکومت می نماید.  درهمین احوال موج «وحدت طلبی» تظاهرات و توده های مردم نیز به شدّت بالا گرفته است طوری که هم قدرتهای جهانی و هم کلیه احزاب و جریانهای سیاسی هردو آلمان ( به استتثنای حزب سبزها) ، اصل وحدت را قبول کرده در دستورکار خود قرار می دهند. در 5 فوریه 90 رهبری حزب اعلام می کند که مخفف SED  را از عنوان حزب حذف کرده و حزب ازاین پس حزب سوسیالیسم دموکراتیک (PDS  ) نام دارد. درهمین روز گروههای میزگرد با اعزام 8 وزیرکابینه «مسئولیت ملی» هانس مدرو را مورد حمایت قرار می دهند . وی اعلام می کند که نه به حزب ، بلکه به مردم کشور جوابگوست.

 نخست وزیر و میزگرد توافق می کنند که انتخابات جلو بیفتد و درروز 8 ماه مارچ 1990 برگزار شود. خبرگزاریها مرتب گزارش می دهند که هر روز دستکم 2 هزارنفر ازشهروندان آلمان شرقی کشوررا ترک کرده وارد آلمان غربی می شوند...

 

عطف عنان : عبرت تاریخی 

درطول زمستان 90 ، ابتدا شعار «آلمان،وطن متحد» که به طورکلی آماج یکپارچگی دو المان را نشان می داد، همه شعارها و تمایلات دیگر را بلعید و یکه تاز میدان شد. همزمان شعله های شوق و ذوق دریافت و « داشتن»، تاروپود شآن ِ « بودن» را به آتش کشید و میل سوزان اشتراک درامرثروت و رفاه غرب ، جامعه دست تنگ آلمان شرقی را به بحرانی مضاعف مبتلا کرد. در ِ باغ سبز و سرخی که قطبهای غول آسای ثروت و قدرت نشان دادند چنان ولوله ای درشرق انداخت که دیگرخود باختگی جمعی  قبحی برای «حراج کشور»(32) نیز باقی نگذاشت.  عزّت و غروری که دربشارت و کلام فاخر روشنفکران برجسته جمهوری دموکراتیک آلمان و ندای مبارزان زندان دیده و زجرکشیده و بنیانگذاران جنبش دموکراتیک پائیز 89 موج می زد به سرعت ازچشم توده مردم افتاد و قامت ایستاده و رِآی به استقلال  بی ارج و قرب شد. دیگر َبرقِ نمای «گوساله زرّین» که ازآن سوی مرز می تابید چشم جماعت ِ تنگدست و خیانت دیده را کورکرده بود. آنها که به عزم گسستن زنجیرهای اختناق و استبداد برخاسته بودند، درفردای پیروزی ودراولین گشت آزاد خود، اسیر افسون سنگین و رنگین سرمایه شدند و دیگر - درسودای فریبنده پول بیشتر - آرام و قرار نیافتند. دولت دست راستی آلمان فدرال که پیش ازاین حاضر بود، به شرط پیدایش فضای باز سیاسی کمکهای وسیع اقتصادی و مالی دراختیار دولت وقت آلمان دموکراتیک بگذارد ، با مشاهده شیفتگی غیرمنتظره توده های شرق و خودباختگی سیاسی و اخلاقی آنها به سرعت دریافت که «طعمه به پای خویش آید» ، پس سرکیسه را بست و با عوض کردن خط ، حالا دیگر « آش را با جاش» می خواست: انتخابات آزاد، اقتصاد آزاد و بعد وحدت و یکپارچگی ازطریق پیوستن و ادغام ، یعنی پایان « آلمان دموکراتیک» و حلّ شدن آن کشور درتمامیّت حقوقی و قانونیّت آلمان فدرال! دراین اثناء کماکان روزانه 2500 نفر ازنیروهای جوان و متخصص شرق از مرز می گذشتند و به آلمان غربی می رفتند و بلافاصله به اداره بیکاری و تآمینات اجتماعی مراجعه می کردند و، با استفاده ازقوانین ویژه، فی المجلس نفری هزاران مارک سهمیه نقدی (ازکیسه مالیات دهندگان وبیت المال آلمان فدرال ) دریافت می کردند. این امکانات و ادامه روند فزاینده خروج  البته اهرم فشار بی سابقه ای شده بود. ازیک سو گسترش شعار«آلمان ، وطن متحد» و تظاهرات  دوشنبه ها، - که فضای آن ازآزادیخواهی به ناسیونالیسم تند و تیزی تغییریافته بود - و ازسوی دیگر گریزسنگین نیروی کار ازکشور. ازهم گسیختگی اموراقتصادی و خطرتسلیم بی قید و شرط به خودی خود درسرنوشت چنین روندی رقم خورده بود. بنابراین کلیه نیروهای سیاسی آلمان شرقی، اعم ازجدید و قدیم ، ناگزیر توافق کردند اصل « اتحاد آلمان» را بپذیرند و بقیه قضایا و راه ورسم کار را به نتایج حاصل از انتخابات نیمه مارچ محول کنند. متفقین هم دراساس موافقت خود را با اصل مزبور اعلام نمودند. حتی شوروی،که درتبلیغات مخالف اصلی اتحاد آلمانیها جلوه داده شده بود، پیشنهاد«آلمان متحد،غیرمتعهد و غیر نظامی» را پیش کشید که البته بلافاصله مانند سال 1952 ازجانب دول غرب غیرقابل قبول اعلام شد. ...

درهرحال، همه طرفها به برگزاری انتخابات ومسیرو چشم اندازی که ازنتایج آن برآید رضایت دادند. درهمین ایام نمایندگان و جریانهای حاضر درمیزگرد هم دریافتند که توده مردم کوچه و خیابان  بیش ازآن که به کار و کوشش آنها برای اداره امور و بهبود اوضاع کشور علاقه نشان دهند، سودای دیگری درسر دارند وبیشترچشم به قول و وعده های آنسوی مرز و سیاستمداران دولت فدرال دوخته اند. کارزار تبلیغاتی انتخابات که آغازید کاملاً آشکارشد که فعالیّت و موضعگیریهای سیاستمداران آلمان فدرال است چگونه نقش آفرینی می کند. همین کارزار بود که تا نیمه مارچ مسیرو جهت رویدادها را معیّن کرد. جالب است که انتخابات و نتایج آن بعضی از«سوءتفاهمات درغرب» را نیز برطرف کرد. مثلا درآغاز چنان می نمود - و ازاین بابت کلیه نظرسنجیها متفق القول بودند که - حرکت سیاسی ویلی برانت و خط مشی قبول اتحادِ دو آلمان به صورت برابری مرتبه و حقوق دو طرف ، مردم آلمان شرقی را بیش ازپیش به سوی حزب سوسیال دموکرات خواهد کشاند و سوسیال دموکراسی تازه پای آن کشور انتخابات را با کسب اکثریت مطلق خواهد برد. غافل ازآن که افکارعمومی جامعه ای که از 57 سال پیش تاکنون تجربه کارزار انتخاباتی چند حزبی نداشته( آخرین انتخابات آزاد درآن منطقه در6 نوامبر1932 صورت گرفته بود) و اکنون نیز با سابقه سخت و موقعیت کنونی تنگدستی اقتصادی، حالا با یک نمایشگاه عظیم و پرزرق و برق رفاه وثروت مواجه شده ، پیش ازآن که به راه متعادل رشد و جایگاه برابر و وزن سیاسی خود بیندیشد، چشمش را عمدتاً به امکانات (واقعی یا خیالپردازانه) مالی و اقتصادی و سامان دادن سریع به معاش و کسب وکار و پول درآوردن ... دوخته و لذا حاملین این آرزوها را برمی گزیند! پس هیچ شعار و حزبی دررقابت با «گوساله زرین» کوچکترین بخت مساوی نداشت. هلموت کوهل ، صدراعظم وقت آلمان فدرال، همچنین دستگاه برنامه ریزی انتخاباتی او ، با دقت نظر و آگاهی طبقاتی شگفت انگیزی به جنبه های روان اجتماعی توده های تنگدست آلمان شرقی توجه داشتند و این واقعیتها را درمشی تبلیغات انتخابات  به کارگرفتند. با شعارهای ساده ای که پاسخگوی آزردگی و خشم سرباز کرده توده مردم نسبت به دولت سابق بود / وهمچنین به آرزوهای عاجل مردم جواب مثبت می داد/ وارد کارزارانتخابات شدند:

« آزادی علیه سوسیالیسم»، «سوسیالیسم، هرگز» ، همچنین وعده « اتحاد برای زندگی بهتر، بله» ....

رسانه های بین المللی و نیز سوسیال دموکراتها  باورشان نمی شد که جناح راست بتواند تنها با 6 سفر انتخاباتی هلموت کوهل ، حتی مراکز سنتی آنها را نیزفتح کند. ولی غروب روز 18 مارچ ، وقتی ساعت 6 بعد ازظهر نتایج اولین شمارش آراء برصفحات تلویزیونی نقش بست، نه تنها آنها یکه خوردند، بلکه همه دانستند که درِآینده نزدیک - به قول اشتفاین هایم ، معروفترین نویسنده آن کشور -

 « دیگر جمهوری دموکراتیک آلمان وجود خارجی نخواهد داشت»!

اکثریت بزرگ مردم آلمان شرقی به احزاب و افرادی رآی داده بودند که بنا داشتند خط مشی بلعیدن اقتصاد و سیاست آن کشور را توسط (بانکداران و صاحبان صنایع و تجارت و...) آلمان فدرال را به عمل درآورند و درسیاست نیز خط مشی «ادغام» را محقق کنند.

 جدول نتایج انتخابات مارچ 90 (33) ، حاوی درسها و عبرتهای تاریخی است. اخبار این نتایج غیرمنتظره درهردو المان مثل توپ ترکید: ازبین رآی دهندگان کارگر درآن کشورعظیم صنعتی ("سوسیالیستی")، 59 درصد به جناح راست طرفدارسرمایه داری رآی دادند. ایالت ساکسن که مهد پیدایش و پیکارهای تارخی جنبش سوسیالیستی صد سال اخیر آلمان و ازقدیم به نام «ساکسن سرخ» معروف بود ، دراین انتخابات به مرکز آراء ضد سوسیالیستی تبدیل شد و راستها دراین ایالت بالاترین درصد آرای خود را کسب کردند.

می گویند حرکت آونگ تاریخ نخست رو به چپ دارد ، ولی اگربه مقصود نرسد حتماً به راست خواهد گروید.

 

[موخره : چندی بعد پروسه ادغام شروع شد. میز"مذاکرات دو آلمان" و میز مهمتر، یعنی گفت وشنودهای 2 بعلاوه 4 ، با شرکت "متفقین" کار را یکسره کرد: شرق به غرب الحاق شد.

 سوم اکتبر1990حیات جمهوری آلمان دموکراتیک خاتمه یافت و این روز تحت عنوان «روز وحدت» به روزهای تعطیل آلمان اضافه شد!]      

منابع و توضیحات (بخش پایانی) 

28 - اشپیگل ، شماره 11 دسامبر89.

29 - همان ، شماره 18 دسامبر89.

30 - همان ، شماره 5 فوریه 90.

31 - روزنامه زوددیچه سایتونگ ، مورخ 22 ژانویه 90.

32 - پس ازبازشدن دیوار و هجوم پول و پولداران غربی و میل به خرید همه چیز درشرق، ابتداء واکنش منفی بودو موج گسترده مخالفت  بین مردم به وجود آمد علیه چوب حراج زدن ) Ausverkauf ) به مایملک آن کشور. این پدیده مقاومت روحی آنها را متبلورمی کرد. اما نمایش دادن پول و رفاه درغرب و حالت تهاجمی گفته ها و عرضه های صاحبان ثروت و تجارت موجب بالا گرفتن گرایش معکوس شد. چیزی نگذشت که اعتراض به چوب حراج زدن ازقوّت افتاد و به آن نوع مقاومت و مخالفت برچسب "روشنفکری و سوسیالیستی" زدند.

33 - انتخابات 18 مارچ درآلمان دموکراتیک تحت نظارت چندین گروه اروپائی و بین المللی درفضائی آزاد و فارغ ازتشنج و خشونت / بدون کمترین حدّ نصاب برای ورود به مجلس ، با شرکت نزدیک به 30 حزب و جریان و جنبش و اتحادیه و غیره صورت گرفت. جدول زیر درروز بعد ازخاتمه شمارش آراء رسماً ازجانب کمیسیون مربوطه اعلام گردید و مهمترین نتایج را دربرمی گیرد. درصد شرکت کنندگان دراین انتخابات بسیار بالا، بالغ بر 32/93 درصد ازکل صاحبان حق رآی بود.

نام حزب                                                  درصد آراء

حزب دموکرات مسیحی                                             91/40

حزب سوسیال مسیحی                                               32/ 6

حزب سوسیال دموکرات                                              84/ 21

اتحاد احزاب لیبرال                                                   28/ 5

حزب سوسیالیسم دموکراتیک(حزب حاکم)                       33/ 16

..........

..........

------------------------------------      

لینک شماری از تصاویر و لینک کلیپهای مربوط به بخش پایانی نوشته :

https://www.google.de/search?site=imghp&tbm=isch&…
=610&q=hans+modrow&oq=hans+mo&gs_l=img

https://www.google.de/search?site=imghp&tbm=isch&…
=610&q=gregor+gysi&oq=gregor+gisi&gs_l=img.1.0.0i1

https://www.youtube.com/watch?v=rVfOwx_nqw0

https://www.youtube.com/watch?v=6H2NRziM0r8

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

اقبال اقبالی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.