رفتن به محتوای اصلی

ارزشهای سوسیالیستی و ناسیونالیسم نوع آذربایجانی
17.11.2014 - 11:01

مارکس(نام کامنت نویس):

 

جناب بابک آزاد؛
شما از ابتدا تا انتهای سخنانتان- دلائل علمی شکست مارکسیسم-به مخاطب اطلاعات نادرست میدهید، و مثل اینکه حالا طلبکار هم هستید! 
یک- شما در ابتدای صحبتتان از آقای الوین توفلر با عنوان پرطمطراق «جامعه شناس بزرگ آمریکایی» نام میبرید و بقیه حرفهایتان را ظاهرا بر اساس مشاهدات این «جامعه شناس بزرگ آمریکایی» به پیش میبرید. برخلاف ادعای شما، آقای الوین توفلر هیچوقت جامعه شناس نبوده اند. خودشان هم چنین ادعایی ندارند. حتا در ویکی پدیای انگلیسی هم کسی او را جامعه شناس خطاب نکرده است، چرا که تخصص ایشان در جامعه شناسی نیست و کلا ایشان تخصص علمی ندارند. برای همین هم از القاب غیرعلمی فانتزی گونه مانند «فیوچریست» و غیره در مورد خودشان استفاده میکنند. از منظر جامعه شناختی از منظر جامعه شناختی، «فیوچریست» یعنی چیزی شبیه فال بینان خودمان! همانطوری که قبلا گفتم، ایشان یک بیزینس من هستند و مدرک تحصیلی بالای لیسانس هم ندارند، آن هم لیسانس ادبیات از دانشگاه نیویورک. حالا چرا شما...... میگویید و و طلبکار هم هستید؟ دستکم سعی کنید در حد ویکپدیای بی در و پیکر اخلاق علمی داشته باشید، و بجای یکدندگی، بخاطر اطلاعات غلطی که داده اید، از مخاطبانتان عذرخواهی نمایید. 
دو- شما مارکس را به نداشتن آگاهی در مورد نقش تکنولوژی متهم کرده اید. هرکسی که با الفبای آثار مارکس کوچکترین آشنایی نیز داشته باشد، میداند که این ادعای شما کذب محض است و همچنانکه قبلا یادآور شدم، بر خلاف ادعای شما مارکس و انگلس درک فوق العاده بالایی از نقش ماشین و تکنولوژی در جوامع بشری داشتند، تا آنجایی که بعضیها آنان را به «دترمینیسم تکنولوژیکی» متهم نموده اند. کافی ست شما به معنا و مفهوم مقوله هایی مثل «شیوه تولید،» نقش دینامیک نیروهای مولد، تعریف «ابزار، ماشین آلات و تکنولوژی» در نوشته های مارکس دقت نمایید تا به عمق بی پایه بودن حرفهایتان پی ببرید. حالا بجای روشنگری در رابطه با انتقادات کنکرت من، آمده اید و یک سؤال بیمورد دیگر مطرح کرده اید. اینکه انقلاب طبقاتی به آن شکلی که مارکس پیشبینی کرده بود شکل نگرفته، دلایل متعددی دارد که خارج از حیطه صحبتها و قصه های مادربزرگانه شما در آن ویدیو میباشند. اول لطف کنید و حرفهایتان را اصلاح بفرمایید تا بعد به مباحث دیگر برسیم. 

 

واضح است که جناب آزاد  - دلائل علمی شکست مارکسیسم-میخواستند با ربط دادن افکار آقای توفلر به مارکس و مارکسیسم، به زعم خودشان به چپها یک گوشمالی بدهند و مارکسیستهای آذربایجانی را به راه راست ناسیونالیسم که در نوع آذربایجانی اش ملغمه ای از پان ترکیسم/ترکیه پرستی/ترکپرستی/نژادپرستی ست، هدایت فرمایند. و گرنه بحثهای آقای توفلر هیچ ربطی به مارکس نداشتند و چسباندن آن بحثها به مارکس ابتکار شخصی دوستمان آقای بابک آزاد بوده است. درستش آن می بود که مباحث مربوط به تکنولوژی بدون ربط دادن آن به چپ و مارکسیسم مستقلانه دنبال میشدند. ولی حالا که این دو مقوله به همدیگر ربط داده شده اند، اجازه بدهید یک کمی منصفانه به مسائل نگاه کنیم. چپ، علیرغم کمبودها و مشکلات عدیده ای که دارد، باز هم باز هم در مقایسه با دو آلترناتیو دیگر خاورمیانه ای، یعنی ناسیونالیسم/پانیسم و داعشیسم، انسانی ترین و عادلانه ترین آلترناتیو موجود است. آرمانها و ایده آلهای دو آلترناتیو دیگر کدامند؟ 
داعشیسم-در نوع سنی و شیعه اش= ضد انسان، ضد آزادی، ضد زن، ضد برابری و الخ... 
ناسیونالیسم/پانیسم= نژادپرستی، عدم تحمل دیگری، نفرت قومی، عدم تحمل پلورالیسم و متفاوت بودن و الخ...
و اما سوسیالیسم= باورمندی به حق تعیین سرنوشت، به برابری اجتماعی، لغو استثمار، باورمندی به پلورالیسم و متفاوت بودن والخ...
حالا شما بفرمایید که چرا یک چپ آذربایجانی باید ارزشهای انسانی سوسیالیستی را ول کند و بیاید بچسبد به مثلا پرستش استخوانهای پوسیده تیمور لنگ و یا چنگیز مغول، و یا مجیزه گویی به دربار رجب طیب اردوغان؟ 

...ما به عنوان دو نفر آدم بالغ در پیش چشمان دهها خواننده فرهیخته ایران گلوبال داریم مباحثه میکنیم. حالا چطور شد شما ناگهان به این نتیجه رسیدید که من «آدم مغرضی» هستم و شما مایل به دیالوگ با من نیستید! مگر شما خودتان باب این گفتگوها را باز نکردید؟ مگر از «خون و خونریزی» حرف نزدید؟ مگر مارکس و مارکسیسم را زیر سؤال نبردید؟ حالا تا یک نفر پیدا شد و عقایدتان را به چالش کشید، زود میخواهید در گفتگو را ببندید؟ باشد ایرادی ندارد، من به تصمیم شما احترام میگذارم و این بحث را دنبال نخواهم گرفت. شاد باشید.

 

Reza

بابک عزیز
نقد و انتقاد خوب است اما نقد شما بسیار بسیار ضعیف است. اندیشه مارکس و دیگر سوسیالیستها شامل شاخه های فلسفی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حقوقی میباشند که اعتبار جهانی آنها بر کسی پوشیده نیست. در کشورهای صعنتی و مدرن جهان هیچ رشته تحصیلی نیست که بخشی از اندیشه های سوسیالیستی تدریس نشود. آموزش تئوریهای مارکس عموما در جهت نفی و نقد آن نیست.و هیچ استادی از شکست مارکس سخن نمی گوید.
کسی که در خود قدرت و توان نقد اندیشه های سوسیالیستها را می بیند باید آگاهی عمیقی به این اندیشه ها داشته باشد و حداقل دو کتاب اقتصادی و فلسفی یا سوسیالیستی مارکس را خوانده باشد. شما سابقا نه سوسیالیست بودید و نه انصافا آثار مارکس را مطالعه کردید. شهامت و قاطعیت شما در وارد شدن به این مبحث آن هم با با اندک اطلاعات در مورد مارکسیسم قابل ستایش است چون حتی مغزها و پروفسورهای بزرگی که به مارکس و اندیشه های او تسلط کامل دارند وقتی به نقد مارکسییسم اقدام میکنند هیچ وقت کارشان را "نقد علمی مارکسیسم" یا دلایل علمی شکست مارکسیسم" نمی گذارند. 
در جهان سرمایه داری هزاران نفر مارکس و تنوریهای سوسیالیستی را نقد کرده اند و به مارکس لعنت فرستاده اند. از ایدئولوکهای بورژوازی اروپا و امریکا هم بگذریم مگر کم کس در ایران اسلامی مارکس را نقد کردند بطوریکه همیشه بخشی از کتابفروشیهای ایران پر از کتابهای ضد مارکسیستی بوده است. من کتابهای زیادی در نقد مارکس خواندم اما نقد شما در برابر آنها آنقدر ضعیف است که مرا بسیار ناراحت کرد. ناراحت نه از اینکه شما برای شکست اندیشه های مارکس دلایل به اصطلاح علمی آوردید بلکه از این ناراحت شدم که روشنفکران آذربایجان چرا اینقدر کم سواد هستند و از سطح دانش و علم کمتری برخوردار هستند؟ دوست داشتم شما با اتکا به علم بیشتر و آگاهی بیشتر در صفحه تلویزیون ظاهر می شدید و بطور همه جانبه به نقد و شکست مارکسیسم می پرداختید.
بحث شما از زاویه دیگری مرا ناراحت کرد. شما درد و رنج آذربایجانیها و ایرانیها را در سیستم سرمایه داری ایران دیده اید. شما گرانی، بیکاری صدها میلیون انسان در جهان کاپیتالیستی، صد میلیون کودک کار و گرسنه، بردگی زنان، فحشا، اعتیاد، جنگهای سرمایه داری و هزاران بدبختی را شاهد هستید و بلاخره در چنین وضعیتی شما بعنوان مهاجر وارد اروپای کاپیتالیستی شدید و در کشوری زندگی میکنید که رفاه و دمکراسی بورژوایی بیش از دیگر کشورهای سرمایه داری است. ولی در این کشورمدرن کاپیتالیستی یک عمر بعنوان کارگر مهاجر و ارزان کارگری کردید، استثمار شدید و روز خوش ندیده اید. شما رنج، ستم و استثمار کاپیتالیستی را بیش از ما کمونیستها با گوشت و پوست خودتان احساس کردید. اکنون .برای من ناراحت کننده است که کارگری ستمدیده و از خود بیگانه شده (بقول خودتان مانقورت شده) به دفاع از دشمن طبقاتی خودش، استثمارگران و کاپیتالیستها می پردازد.

مارکس در زمینه های مختلف کار کرد و کاپیتالیسم را نقد کرد و تمام عظمت او در این است ولی شما هم مارکس را نقد میکنید و آلترناتیو شما سیستم کاپیتالیستی است که در آن بخش خصوصی با بخش دولتی توازون و تعادل داشته باشد تا عدالت اجتماعی بهتر شود.این چیزی است که جمهوری اسلامی هم کرده است. 
در پایان شما خط بطلان به مبحث خودتان می کشید و میگوئید جریانات راست اوضاع را خراب کردند و اخیرا در سوئد به چپها رای دادم. اگر چپها، سوسیالیستها و سوسیال دمکراتها که همگی از مارکسیسم سرچشمه گرفتند و بقول تان شکست خوردند چرا شما به شکست خوردگان رای دادید. بلاخره در بحث تلویزیونی شما معلوم نشد که کمونیسم مرده است یا هنوز هم شبح کمونیسم درآسمان اروپا و جهان سرمایه داری در گشت و گذار است.
موفق باشید

 

 

 بهنام چنگائی

سلام بر همگی؛

پیش از همه شخصا به عنوان یک مارکسیست و کمونیست عمیقا خوشحال هستم که آقای بابک آزاد، همچون بسیاری دیگر در سطح منتقدان مارکس بنا بر سلیقه، ادله ها و فاکت های خود، تلاش کرده و امید داشته اند، علل شکست مارکسیسم را برشمارند. چه اشکال دارد! مگر ما چپ ها هم به سهم خود طرح های ضدبشری ساختارهای سرمایه داری داخلی و جهانی، مناسبات ظالمانه ی بهره کشی انسان از انسان، گرهگاهی های بحران همه جانبه سیاسی و اوج جهانی رقابت های کور قلل قدرت به قیمت نوع کشی پائینی ها از هم، بی اعتمادی بین خود غربی و تشدید جنگ ها، ناامنی ها، تقویت میلتاریسم، پشتیبانان راست جهانی از رشد بنیادگرائی های هولناک، فقروفاقه و مرگ 2 کودک در ثانیه، صور متنوع فساد سیستماتیک مدیا و بورکراتیسم، ویرانی همه سویه زیست میحطی و محیط زیستی، بیکاری های هراسناک، افت و رکود چشمگیر تولید و پائین آمدن سطح رفاه دولت های کینزی و...یا همچنین رد هرگونه دخالت و دنائت و سیاست های غارتگرانه ی امپریالیست ها و خصوصا در راس آنها آمریکا، و نئولیبرالیسم و...را مسئولانه و به سود فردائی دیگر و بهتر نقد نمی کنیم؟ البته چنین بوده است.

به باور من سهم روشنفکر مترقی و یا همه ی ما بیرون از دوایر نظری و وابستگی های سیاسی ـ طبقاتی، تنها در این است که به میزان توان و تعهد مردی مان، در همین بررسی های روزمره، ساده، خُرد و یا کلان تا می توانیم از نارسائی ها، محرومیت ها و مشکلات بی شمار انسان ها با ادبیاتی درخور پذیرش و مقبول عام بگوئیم و بنویسم؛ تا با نقد و بررسی و ارائه ایده های درست و یا غلط، مضر و یا مفید به فایده ی حال و روز انسان های عملا زمیگیر شده ی موجود و بی پناه و مسلما نیازمند به روشنگری ها و افشاگری ها و آگاهسازی ها به همراه نیروهای کار، فرودستان و لایه های میانی خانه خراب، در صف مبارزه آنان بایستیم و بر علیه دشمنانشان با هم و آنان کاری اندک ولی مثبت به سود "آزادی و نان" انجام دهیم. آیا غیر از این باید باشد!؟

 

لازم می دانم بگویم که: کارل مارکس در طی مبارزهٔ عملی، علمی، سیاسی، فلسفی خود که به‌ همراه فردریک انگلس آغاز شد و با او بود که در سال 1847 اولین «بیانیهٔ کمونیست» را نوشت. از آن زمان تاکنون دیدگاه های شگرف انسانی ـ انقلابی او تحت عنوان "مارکسیسم" و سمبول چپ در دنیای واقعی و برای کارگران جهان و همچنین برای خودِ نبرد اجتناب ناپذیر طبقاتی، اهرمی نیرومند در برابر دیدگاه های راست ایجاد ساخت، و مستقلا مارکسیسم در صحنه ی سیاسی، هویت فراملی، اما اجتماعی و طبقاتی گسترده یافت و ناگزیر در طول تمام این 167 سال نیز پیوسته و شدیدا مورد حمله ی راست و تئوریسین های لیبرال بورژوائی قرار داشته و هنوز دارد و خواهد داشت؛ همچنانکه موافقان، پشتیبانان و رهروان فراوانی هم در سراسر گیتی داشته، دارد و خواهد داشت.

نکته ای که مرا ناچار به این پانویس کرد، تنها و تنها گشودن اصل دریچه ی مفهوم بحثِ مارکسیسم از رابطه ی آنتاگونیستی کار با سرمایه، تلنبار ارزش اضافی و انباشت سود سرمایه در دست عده ای قلیل است که آوار این سیستم کهنه و کپک زده را دیریست بر سر زندگی مصیبت بار قریب به اتفاق نسلِ انسان های نگون بخت بارها فروریخته است.
روزگاری نظام بورژوازی مترقی و آینده ساز بود؛ ولی حالا چطور؟ هرگز! خلائی که نگاه آقای آزاد و دیگران موافق او می باید برای نجات نوع بشر، برایش پاسخی بیابند و هر چه منطقی و مردمی تر آن را به سادگی جایگزین مارکسیسم کنند.

مارکسیسم که ایدئولوژی و یا آیه ی منزل نیست که به رد و نقدش نتوان نشست! او پویا و در حال بودن و شدن است. دو دهه پیش پس از فروریزی بلوک به اصطلاح چپ، روزی آقای "فرانسیس فوکویاما" آمد و با تئوری پایان تاریخ اش ملغمه ای مشابه از آقای "الوین تافلر" را در نقد مبارزه ی طبقاتی فرموله کرد و خوشبختانه در حیات او نظرات یکسویه اش به توسط خود او به نوعی تغییر و تحول یافت! عین نوشته را از بی بی سی می آورم:
فوکویاما، بحران مالی ایالات متحده را بررسی می‌کند که دارای نهاد و دولتی قوی است، دولتی که «بسیار نهادینه شده و با ثبات» است. «آمریکا دولتی است که بیش از ۲۰۰ سال سابقه دارد و مقبولیت دموکراسی آن ریشه‌دار شده است. اما این دولت خوب کار نمی‌کند و مشکلاتش شاید به این واقعیت برمی‌گردد که خیلی نهادینه شده است.»

فوکویاما درصدد توضیح زوال در نظم سیاسی است: «قبل از بحران اقتصادی ۲۰۰۸، مقررات چند جانبه بر نهادهای مالی حاکم بودند. اما با وجود این مقررات دولت آمریکا از بحران وام مسکن آگاه نبود و به بانک‌ها اجازه داد تا از اهرم‌های اضافی استفاده کنند و به یک سیستم بانکی سایه مجال ظهور داد.»

 

نویسنده کتاب می‌افزاید بانک‌های بزرگ می‌دانستند که اگر به مشکل برخورند، کمک دولتی را در پشت سر دارند. در سپتامبر ۲۰۰۸ بانک «برادران لمان» ورشکست شد و به دنبال آن، سیستم پرداختی جهانی فروپاشید و بزرگترین رکود اقتصادی آمریکا صورت گرفت.

فوکویاما در اینجا نقد خود را به سیستم بانکی و دولت آمریکا وارد می‌کند: به رغم خطری که از طرف بانک‌های عمده محسوس بود، بانک‌ها متمرکزتر از سال ۲۰۰۸ شدند.

او دو دلیل برای این مقطع بیان می‌کند: ۱) بانک‌ها مدعی بودند که مقررات جدید بر قدرت وام‌دهی جدید تاثیر منفی می‌گذارد و رشد اقتصادی را ضعیف می‌کند. به نظر نویسنده چنین دلایلی برای نهادهای غیرمالی قابل کاربرد است. ۲) بانک‌ها خیلی ثروتمند و با نفوذ هستند و می‌توانند گروهی از لابی‌گری‌ها را استخدام کنند تا در جهت منافعشان کار کنند. این لابی‌گری‌ها، مقرراتی که درست به قلب نهادهای مالی بزرگ می‌زنند، را محدود و مسدود می‌کنند.
چند کتاب‌ از فرانسیس فوکویاما به فارسی پایان نظم، سرمایه اجتماعی و حفظ آن؛: ترجمه غلامعباس توسلی، جامعه ایرانیان، ۱۳۷۹
آینده فراانسانی ما، پیامدهای انقلاب بیوتکنولوژی: ترجمه ترانه قطب، طرح نو، ۱۳۹۰
پایان تاریخ و انسان واپسین: ترجمه عباس عربی و زهره عربی، سخنکده، ۱۳۹۲
آینده پساانسانی ما: ترجمه حبیب‌لله فقیهی‌نژاد، مقدمه حسین سلیمی، روزنامه ایران، ۱۳۸۴
آمریکا بر سرتقاطع، دموکراسی، قدرت و میراث جریان نومحافظه‌کاری در آمریکا: ترجمه مجتبی امیری وحیدی، نشر نی، ۱۳۸۶

به این ترتیب، فوکویاما ناکارمدی دولتی نهادینه شده را بر اساس عدم تطابق با نهادها یا شکل‌گیری نهادهای جدید توصیف می‌کند. به طور مثال می پرسد چرا کشوری مثل ایالات متحده که نهادهایی قوی و قدیمی دارد، می تواند دچار زوال سیاسی شود؟ فوکویاما در پاسخ می‌گوید: «نهادهای دولتی که قرار است در خدمت اهداف عمومی باشند به تسخیر منافع خصوصی قدرتمند درآمده‌اند و آرام آرام عرف و قوانین را هم متصلب می کنند.»

سه مولفه نظم سیاسی

فوکویاما معتقد است «رشد سیاسی از برخی وجوه شبیه تکامل بیولوژیکی است». به نظر او همانطور که در تکامل بیولوژیکی دو اصل وجود دارد، یعنی تنوع و گزینش، در نظم سیاسی هم به همین ترتیب وجود دارد.

نهادها، در نتیجه رقابت و تعامل با محیط پیرامونی، یا بقا پیدا می کنند و یا از ادامه حرکت باز می‌مانند. مانند آنچه در طبیعت رخ می‌دهد، نهادها وقتی ناکارآمد و ناتوان از انطباق‌پذیری با محیط می‌شوند، زوال زده می شوند.

همانطور که گفته شد فوکویاما معتقد است که سه جز سازنده نظم سیاسی، دولت، حاکمیت قانون و پاسخگو بودن است. این سه جز در عین حال که مکمل هستند، در تناقض با هم نیز قرار دارند.

دولت‌ها برای اینکه کارآمد باشند باید از طریق قانون عمل کنند. دولت‌ها قدرت را انباشت و از آن استفاده می‌کنند اما همین دولت‌ها زمانی موثر و کارآمد هستند که قدرت را به طور مشروع و مقبول اعمال کنند. وقتی دولتی به مسئولیت‌پذیری یا پاسخگویی تن نمی‌دهد، زمینه خشونت، اعتراض و در نهایت انقلاب مهیا می‌شود.

به این ترتیب، فوکویاما تلاش دارد شان دهد که این سه جز باید همسو باشند و در نهایت نتیجه می‌گیرد «یک دموکراسی خوب آن است که بین این مولفه‌ها توازن برقرار کند.»

آقای آزاد می گوید:
الوین تافلر و فرانسیس فوکویاما خیلی متفاوت از هم فکر می کنند و الوین تافلر به پایان تاریخ اعتقاد ندارد بنابراین بررسی نقطه نظرات فرانسیس فوکویاما وربط دادن آن به گفتار من نوعی وصله دوزی ناشیانه هست.
البته ایشان حق دارند چنان بگویند. اما، سر و دم طرح های، دیدگاه ها و دسیسه های نئولیبرالیسم علیه طبقات زیر ستم سرمایه اینجا کاملا آشکار است.
زیرا بسیاری دیگر و از جمله همین فوکویاما و تافلر، آنها و این دو از زاویا و سمت های متفاوتی به انکار وجود طبقات و لاجرم اقتصاد سیاسی و در نتیجه رد آنتاگونیسم که مایه ی پیدایش تحول و مادر دگرگونی هاست، پرداخته اند؛ که حاصل آن نیز جز رد ستم طبقات و تبعیت کورکورانه ی بردگی از نیروی صاحب ابزار چیز دیگری نیست؛ و فایده ای هم به سود نیروی سازنده ی هستی فردا با هر نامی ندارد.
توجه کنید که آقای آزاد از زبان تافلر چه می گویند:
هوشمند شدن ابزار تولید وابستگی به سرمایه و نیروی کار را کاهش می دهد آقای الوین تافلر در کتاب بسوی تمدن جدید چنین می نویسد «تهدیدی که از ناحیه دانایی متوجه قدرت مالی است بمراتب بلند مدت تر و بزرگتر از تشکلهای نیروی کار یا احزاب سیاسی ضد سرمایه داری است زیرا انقلاب اطلاعاتی نیاز به سرمایه در ازای هر واحد کالا در یک اقتصاد سرمایه داری را کاهش می دهد و هیچ چیزی از این انقلابی تر نیست» بطور کلی به نظر دانشمندان آینده نگر انقلاب دیجیتالی، منابع جدید انرژی و دستآوردهای علم بیولوژی باعث تغییر ماهیت جوامع می شود
آیا شما می دانید که آقای آزاد از زبان تافلر به ما چه می خواهد بگوید؟ 
دقت کنید: هوشمند شدن ابزار تولید وابستگی به سرمایه و نیروی کار را کاهش می دهد!
راستش من در تعجب از درک مفاهیم شناخته شده سرمایه و نیروی کار از دید ایشان هستم. گوئی سرمایه صاحب ابزار کار نیست؛ و نیروی کار (یدی و فکری) هم فروشنده کار نبوده و نمی باشد و نخواهد بود. همچنین، پدیده های متناقض و متضاد کار و سرمایه هم بیرون از زمان و مکان فعلی، یعنی در همین زمین مصیبت زده ی روابط ساختار بهره کشی نیستند. این برخورد ذهنی با موجودیت و اصالت عمل انسان در رابطه با رشد دادن ابزار تولید در سرمایه داری کنونی جدا فرارومانتیک است. 
ایشان می گویند: 
ما با نظم نوینی بنام «جامعه اطلاعات» روبرو هستیم البته این به معنا نیست که بطور خودکار در جامعه عدالت اجتماعی استقرار می یابد بدیهی است برای استقرار عدالت اجتماعی باید نیروهای عدالت خواه مبارزه کنند 
پرسش: آیا ایشان درک روشنی از نیروی های عدالت خواه دارد؟ اگر دارد، نام آن نیروها چیست؟
آیا ایشان ها و تافلرها تعریفی برای جوامع زیر سلطه سرمایه داشته و یا شناختی از روانشاسی تبعیض و قهر اجتماع بهره دهنده و خود بی بهره مانده دارند؟

آخر مگر می شود این همه از واقعیات تلخ موجود زندگی نیروی عملا کنونی کار بیگانه بود و به اراده گرائی فوق اتوپیسم که اتمی به درد گرسنگان و بیکاران و بی پناهانِ میلیاردی نمی خورد، به جهان ولنتاریسم افلاطونی پرتاب شد؟ من دلیل این نابینائی ها، تناقض گوئی ها و بدفهمی های را با همه ی احترام نمی دانم. اما این را خوب می دانم که اگر همین ابزار(دیجیتالی) به بالاترین سقف ممکن هم برسد، ولی سودی به جانب ذخیره زمان برای زندگی بهتر نوع انسان نداشته باشد، آن پیشرفت ها بی هوده و عملا نیز همچنان به ضرر کسانی ست که جز فروش کار خود بهره ی ای از زندگی ندارند و پذیرش این تعارض برای انسان بیدار، نوعدوست، برابری خواه و آزاده یک توهین است.

 

آ. ائلیار

بسوی جهانی بهتر

جامعه بشری از آغاز پیدایش مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است. چون موجودی زنده بوده -با همه ی تفاوتهایی که با موجودات زنده ی دیگر داشت. در گذر از مرحله ای به مرحله ی دیگر هیچکس راه آن را نمی شناخت. نه متفکری و نه قهرمان و مردم معمولی. اما همه در این راه کوشیده اند. چه کسی یا کسانی راه گذر به کاپیتالیسم را نشان دادند؟ هیچکس. 
پیشرفت، آرزوی زندگی بهتر به قدمت بشر کهن است. تا بشر هست این آرزو نیز وجود دارد. مراحل زندگی جامعه بشری را ایستی نیست و همواره ادامه خواهد داشت. 
کسانی که کاپیتالیسم را پایان تاریخ میخوانند میخواهند بردگی نوین جهانی را جاودانه کنند.

اما حقیقت آن اس که انسان طبق معمول در آرزوی زیست بهتر است و جامعه بشری هم 
توقف ناپذیر است. با تمام افت و خیزهایی که دارد. بشر رو به سوی جهانی دیگر دارد. جهانی بهتر. 
و راه ساختن آنرا هم در سیر حرکت طبیعی خود خواهد یافت.
تاریخ جهان تا کنون تاریخ برده داران و بردگان بوده است. در اشکال مختلف. امید است در آینده چنین نباشد.
در کجا ایستاده ای-ضف برده داران یا بردگان؟ مسئله این است. تا وقتی که بهره کشی انسان از انسان هست این پرسش به قوت خود باقی ست.
مارکس مارکسیست نبود. و نظریه اش نیز ایده لوژی نبود. حرکت و تغییر و تحول عنصر اساسی اندیشه ی او بود. اینکه کسانی آنرا به اصول دگم و مذهبی تبدیل نمودند خطای خودشان بود و به مارکس ربطی نداشت.
راه جامعه ی دیگر را نه مارکس بل 70 مارکس هم نمیدانند. اساساً راه را کسی از پیش نمیداند. راه درست در جریان سازندگی مشخص میشود. با تمام اشکالاتش. ولی میتوان از همه کس و همه جا بهره گرفت.

شکلهای گوناگون ایده لوژی برده داران از نئو لیبرالیسم تا ناسیونالیسم و ترکیسم و پان ایسمها و غیره سنگلاخی ست که ضرورتاً باید از آنها عبورکرد. 
پیشرفت تکنولوژی انسان هر اندازه باشد-حتی وقتی که بشر با سرعت مافوق نور نیز حرکت کند- اگر حاصل انرژیش و زندگی او با خودش بیگانه باشد و به خود تعلق نداشته باشد- مورد سوء استفاده قرار بگیرد، روشن است که برده داری تنها شکل عوض کرده است. و چنین زندگانی نمی تواند انسانی باشد. 
امید است زمانی بشر بتواند محیطی را فراهم کند که در آن شرط سعادت فرد سعادت جامعه باشد و بعکس. 
مارکس بزرگترین نقاد کاپیتالیسم بود و هست. و از این رو نیز آموزگار بزرگ زحمتکشان جهان است.
**

خلاصه نظربخشی از چپ دموکرات ایران را جهت آشنایی اینجا میاورم که توسط شیدان وثیق جمعبندی شده است:

« ۱. گسست از سیستم فکری و عمل کردی ”سوسیالیسم واقعا موجود” که طی چند دهه در شوروی و تعدادی از کشورها حاکم بود و اساس فکری مسلط در جنبش کمونیستی را تشکیل می ‏داد.
۲. ما به آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم باورمندیم و برای تحقق آن ها در ایران مبارزه می کنیم. از نظر ما آزادی با عدالت اجتماعی و سوسیالیسم با دمکراسی پیوندی عمیق دارند. ما مدافع‌ حقوق‌ بشر هستیم‌ و علیه هر گونه‌ ستم‌ و تبعیض ملی‌، طبقاتی‌، جنسی‌، نژادی‌، مذهبی‌ و عقیدتی‌ مبارزه‌ می‌کنیم.
۳. ما اعتقاد بر این داریم که جمهوری اسلامی مانع اصلی آزادی، دموکراسی، پیشرفت و عدالت اجتماعی است. از این‏ رو هدف برنامه‏ ای ما رفع این مانع از طریق مبارزه مسالمت ‏آمیز به دست مردم و از طریق گسترش جنبش همگانی و استقرار یک جمهوری دمکراتیک مبتنی بر جدایی دولت و دین در ایران است.» 

 
 

ذهن نقادان نظریات مارکس هنوز بروز نشده است. اینان همچنان در دوره ی جنگ سرد به سر می برند. و همه حرفهایشان «تکرار سخنان نویسندگان این دوره در مورد ایده لوژی مارکسیسم-پولپوتیسم-استالینسم و غیره» است.
چوب به «کهنه» میزنند که «نو» فراموش شود.

**

ازمهمترین دلایل شکست ”سوسیالیسم واقعا موجود» می توان به این موارد اشاره کرد:
1- تبدیل کردن اندیشه های مارکس به دگمهای جامد
2-جدا نمودن سوسیالیسم از دموکراسی - و آزادی از عدالت اجتماعی. و اعمال دیکتاتوری حزبی.
3- عدم توجه به جهانی بودن روند تحقق سوسیالیسم و باور به اینکه میتوان در یک کشور سوسیالیسم را بنا نمود.
4- محاصره ی اقتصادی از سوی کشورهای سرمایه داری
5- پذیرش سرمایه داری دولتی به نام نظام سوسیالیستی.
6- عدم توجه به سطح لازم رشد همه جانبه ی جامعه برای سوسیالیسم.
7- اعمال دیکتاتوری حزبی به نام کارگران بر ضد کارگران. و به نام خلق بر ضد خود خلق. 
8- بکارگیری کشتار و خشونت علیه خود زحمتکشان و مردم. توسط حزب و دولت.
9- و ...

تضاد آزادی و دیکتاتوری- فقر و غنا - تبعیض در مورد ملیتها بود که جوامع را متلا شی کرد.و همه با سوسیالیسم بیگانه بودند.

 
درمورد «انقلاب تکنولوژی-دیجیتالی» لازم است بگویم که اکنون علم و صنعت بشر به اندازه ای پیشرفت کرده که می توان برای همه مردم کره ی زمین بدون «کارکردسرمایه و استثمار» و فقر و جنگ و دیکتاتوری - و بسیاری مشکلات دیگر-یک زندگی انسانی و شایسته و با نشاط و آزاد فراهم نمود. جوامعی سازمان داد که شاید هزاره ی آینده بتواند برای مردم تا حدی چهره بگشاید.که در حال حاضر نیز امکانات تحقق علمی-صنعتی آن فراهم است. حتی طراحانی نیز در مورد تست چنین مدلهایی کار کرده اند. 

اما مشکل مثل همیشه خود «سرمایه و امکانات و علم» است که در انحصاربخش کوچکی ازافراد جوامع قرار دارد. و بهیچ وجه راضی به این کار نیستند. و دوست دارند میلیاردها انسان را در بردگی نگاه دارند. چون خصایل و فرهنگ در سطح پایین قرار دارد. بشر هنوز نتوانسته خود را از اسارت حیوانیت خویش رها سازد. در اسارت خصایلی ست که حتی حیوانات هم از آنها آزاد اند! فرهنگ مسلط بر بشر هنوز فرهنگ داعشی ست. حتی در بخش سکولار. پیشرفت های علمی دلیل بر رد سوسیالیسم نیست برعکس دلیل اثبات درستی آن است. و رد نظام سرمایه داری. نشان آن است که جهان بهتر امکان پذیر است. و ضروریست که همه شرایط تحقق آن توسط بشریت فراهم شود.

 
علاءالدین فتح راضی
 
 
بابک ... آزاد ...باز... به کاهدان زده ست و هیستری ضد چپ ... که بجای ردیه بر مارکسیسم، به رد سرمایه داری پرداخته ست. وقتی شما یکی از عوامل تولید یعنی کارگران را از تولید سرمایه داری کم می کنید و اتوماسیون یا روبوت ها را جایگزین آن می سازید دیگر چیزی از سرمایه داری باقی نمی ماند. اینکه نام کارگران را به اندیشه ورزان عوض کنیم تغییری دراصل ارزش مبادلۀ کالا [صورت  نمیگیرد ]  مگراینکه موجودیت طبقه کارگر را بعنوان کسانیکه نیروی کار خود را می فروشند زیر سئوال برد.
از همان روز اول مارکس از سوی مدافعان سرمایه داری بارها و بصورت های گوناگون رد شده ست و این بحث انقلاب دیجیتالی بابک آزاد به نیابت از الوین تافلر هم رویش....

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
برگرفته از:
کامنتهای ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.