رفتن به محتوای اصلی

پیش به سوی یگانگی ملی در عین چندگونگی
03.07.2009 - 16:47

آیا کسی انتظار دیگری داشت؟ شورای نگهبانی که شش عضو آن را رهبر شخصا بر می‌گزیند و شش عضو دیگرش را غیر مستقیم (مجلس از میان معرفی‌شدگان قوۀ قضائیۀ تحت فرمان رهبر شش تن را برمی‌گزیند) می‌توانست آیا رأیی خلاف رأی رهبر بدهد؟ آنها البته حکم رهبر را تنها تأیید نکردند؛ تزئینش هم کردند: آرای احمدی‌نژاد در این بازشماری، بیشتر شد و آرای کروبی کمتر: ظاهرا کسانی که برای ایجاد تطابق میان برگه‌های موجود در صندوق‌ها، با آرای اعلام شده، مأمور نوشتن برگه‌های رأی بوده‌اند نفرتشان از کروبی بیش از نفرت رهبر از او بوده‌است: کار شورای نگهبان و مأموران اطلاعاتی باند تبهکار خامنه‌ای-احمدی‌نژاد مرا به یاد آن کنایۀ معروف می‌اندازد: «گفتند برو کلاه بیار. رفت سر آورد.» خامنه‌ای دستور سرکوب تظاهرات کنندگان را داد؛ آن یکی قلب ندای نظاره‌گر را یک خیابان آنورتر نشانه گرفت. اما قاتل ندا او نیست، خامنه‌ایست؛ او دستور تیراندازی گزینه‌ای به تک‌تیراندازان را صادر کرده‌است: «اول زنهای بدحجاب را بزنید.» بی‌تردید این دستور بوده‌است. ندا پرچم شد. اما، اگر دوربینی تصویر قتل مادر و دختری را ضبط کرده بود که کنار هم (هر دو از گردن) هدف قرار گرفتند و کشته شدند، ندا در سایه قرار می‌گرفت.

حق است اگر انقلاب در جریان را «انقلاب زنان» بنامیم. زنان ایران ناگزیرند انقلاب کنند. در کشوری که 65 درصد دانشجویانش را دختران تشکیل می‌هند -به رغم محرومیت تحصیل زنان در بسیاری رشته‌ها-، نمی‌توان قوانین ضدزن اسلام طالبانی را پیاده کرد و زنان را ساکت هم نگاه داشت. برخواهند شورید. برشوریده‌اند. جوانان هم در کنارشان؛ انها هم ناگزیر از انقلابند.

و امیدوارم، آرزومندم زنان و جوانا ملیت‌های پیرامونی ایران نیز به جنبش خواهران تهرانی و شیرازی و اصفهانی‌شان بپیوندند:

روژی جشنه کرده‌ژن! به‌و، موسمی آزادیه.

(با پوزش از روان سیدعلی عسگر به خاطر دستکاری در شعری که با صدای جادوئی او جاودانه شد. اصل این مصراع این است: روژی جه‌شنه چاوه‌کانم موسمی آزادیه)

بخش بزرگی از بدنۀ حکومتی از آن برکنده شد و در تقابل با ولایت فقیه قرار گرفت. اما هشدار می‌دهم که بخشی از اپوزیسیون حتی تبعیدی تمامیت‌خواه و مخالف برابرحقوقی مردمان پیرامونی غیر فارس ایرانی، به همان سرعت به زیر عبای رهبر خواهد خزید:

به دنبال انتشار هشدار شووینیستهای دانشگاهی در ایران خطاب به کروبی به خاطر آن که به برخی از خواستهای «قومیت»ها در تبلیغات انتخاباتی‌اش اشاره کرده و کسانی از کوشندگان برابرحقوقی ملیت‌ها در ستادهای او فعالند و در آن، با بلاهتی استادمآبانه خواست ابتدائی حق تحصیل و آموزش به زبان مادری، ارتجاعی و قبیله‌گرایانه ارزیابی شده است، موضع‌گیری‌های اخیر آقایان احمد تقوائی و محمد امینی در خور توجه است که هر دو خواستار عدم تعرض به ولایت فقیه شدند و ما را از رادیکالیزه کردن جنبش سبز و ستادهای امید و تغییر برحذر داشتند. راستی سازگارا کدام اندرز خطرناک را داده بود؟: این که با ایجاد راه‌بندان‌هائی با بشکه و تیرآهن جلوی هجوم موتورسواران به تظاهرات کنندگان را بگیرند آیا رهنمود خطرناکی‌ست. پاسخ را در پایان مقاله‌شان آقای امینی می‌دهند: آقا قومیت‌ها به میدان می‌آیند ها...!

داریوش همایون هم که پیشتر از اینها رفتند و کنار همین جمهوری اسلامی ایستادند، در مصاحبه‌ای که در صدای آمریکا داشتند، ضمن اعلام این که این (جنبش) آغاز پایان جمهوری اسلامی‌ست، اعلام کردند که اما، اگر پای اسلحه به میان بیاید، آغاز پایان ایران خواهد بود.

آخر آقا! این ایران شما چه کشوری‌ست که بزرگترین خطری که متوجه آن است خود مردمانش هستند؟

آقای تقوائی می‌گویند دست به ولایت فقیه نباید زد، خود به خود، همانطور که در سی‌سال گذشته شاهد بوده‌ایم کسانی از آن روگردان خواهند شد.

بله آقا کسانی از میان دانشگاهیان طرفدار رژیم و هنرمندان و سیاست و اقتصاد خواندگانش از آن روگردان خواهند شد، اما، با ژرفش بحران ساختاری و ویرانی بیشتر تمدن و قطورتر شدن کمربندهای فقر در اطراف شهرها، گروه‌های بسیار بزرگتری در خط رهبری قرار خواهند گرفت؛ در میان نیروی انتظامی و نظامی رژیم هنوز هستند آدم‌هائی هم که از جمله سیمین بهبهانی را از زیر پوتین یک چماقدار عرب به در برند و سوار یک تاکسی‌اش کنند و نجاتش دهند (سیمین‌بانو گفت که زننده‌اش به عربی دشنامش می‌داده)، اما، این حرام‌زداه‌هائی که به جان مردم افتاده‌اند همه‌شان عرب نیستند. اینانی که از بام مسجد زنان و جوانانی را به تیر می‌بندند که به مسالمت‌آمیزترین شیوه‌ها اعتراضشان را اعلام می‌کنند، همه‌شان عرب نیستند. 13 سالی پیش که تقش درآمد که یک ملیون کودک خیابانی در ایران داریم، نوشتم در سرمقاله‌ای در دیدار که اینان امروز قربانی‌اند، اما، فردا به ضدانسان‌هائی بدل خواهند شد آدمی‌اوبار. نوشتم که ایران ده-بیست سالی دیگر چند ملیون هیولای ضدجامعه (آسوسیال) خواهد داشت. آگاهی‌ئی پخش شده که برخی از این آدم‌کش‌ها نوجوانانی هستند که در پادگان‌هائی، با مغز شوئی و تخلیۀ روانی برای آدم‌کشی تربیت می‌شوند. آنها از کجا آمده‌اند؟ من از بسیاری از دوستان و آشنایان ایرانی‌ام پرسیده‌ام که آیا یک بسیجی در خانواده‌شان دارند؟ ندارند. خانوادۀ خود من نسبتا بزرگ و پرعضو است، یک بسیجی نداشته‌ایم. بخش عمده‌ای از این سگان هار که در پی فرمان «برو کلاه بیار!»، می‌دوند سر می‌آرند، از همان کودکان خیابانی سربازگیری شده‌اند. این نتیجۀ بحران تمدن است و بازماندن چند ده‌سالۀ سامانۀ ولایت فقیه این بحران را به ویرانی کامل تمدن در ایران خواهد رسانید. باور کنیم این را که یک ملت بافرهنگ هم حتی می‌تواند بمیرد. آنگاه که دیگر نفتی برای فروش نداشته‌باشیم. آنگاه که 140 ملیون نفر شده‌باشیم و بیشترین بخش‌ آن گربه‌هه بدل به کویر شده‌باشد، آنجا آدم آدم خواهد خورد. ملت روس با آن ادبیات درخشانش کم‌تر از ملت ما فرهنگی نیست؛ با این همه، در روسیۀ پس از انقلاب اکتبر، پلیس جسدهائی را کشف می‌کرد که فاقد کبد بودند و مادر من یک مورد آدم‌خواری را به یاد داشت: در جنگ اول جهانی، غروبی چند زن رهگذر که دخترکی تپلی همراه داشته‌اند، به ده می‌رسند، از چشمه که در میانۀ ده می‌جوشید، کوزه‌ای آب برمی‌دارند و در خرابه‌ای پشت روستا بیتوته می‌کنند. مردم طی شب بوی کباب می‌شنوند. فردایش به خرابه سرمی‌زنند. زنان رفته‌بودند، اما، بقایای جسد دخترک را مردم دهشت‌زده می‌یابند.

این آقایان دم از سکولاریسم می‌زنند و نمی‌دانند اما، که در گردابه‌ای ایدئولوژیک مغروقند: پاتریوتیسم و میهن‌پرستی رمانتیک نازل‌ترین گونۀ ایدئولوژی‌هاست که حتی از ایدئولوژی‌های با بن‌مایۀ اعتقادی ارتجاعی‌تر است: چرا که غیر خودی در آن به هیچ جد و جهدی نمی‌تواند خودی شود. پاتریوتیسم، به ویژه اگر بنیادی ملت‌ستایانه داشته باشد شووینیسم است و یک‌راست سر از راسیسم و آنگاه در سپهر سیاست، فاشیسم در می‌آرد.

این آقایان که اقیانوس‌هائی هستند به عمق چند میلیمتر، انشاءهائی می‌نویسند غلط‌انداز و با ظاهری علمی، رویه را که پس بزنی در بطن نوشته‌شان اما، آقاجوات خودمان را می‌بینی که در کامنتهائی در همین ایران‌گلوبال تا حد نسخه‌پیچی‌های وزارت اطلاعاتی در بارۀ تمرد موسوی و قانون‌گریزی‌ها و سرپیچی‌های او از خط رهبری پیش رفت.

سرنوشت همۀ آنها اگر پاتریوتیسم رمانتیکشان را درمان نکنند شیزوفرنی خواهد بود؛ آنها خواهان نجات ایران از چنگال رژیم‌اند، اما، این رهائی را بدون خیزش مردم می‌خواهند. چرا که در خیزش مردم امکان مسلح شدن ملیت‌هائی را می‌بینند که آنها قومیتشان می‌خوانند و می‌خواهند و چون نجات ایران از چنگال رژیم، در نهایت، جز با خیزش و مقاومت مسلحانۀ گو بسیار محدود، ممکن نیست، خواهان تثبیت رژیم و ولایت فقیه‌اند و خودکشان می‌کنند که این دوگانگی دردبار را در پوشش مشتی تئوری‌بافی‌های شبه‌علمی پنهان کنند.

دیگر نباید جدی‌شان گرفت. آنها با خزیدن زیر عبای رهبری به خودکشی سیاسی خواهند رسید. رسیدن به یک جمهوری حقوق بشری غیرایدئولوژیک و سکولار، جز با رسیدن به برداشتی زنجیره‌ای از حقوق بشر ممکن نیست؛ حقوق بشر اجزائی دارد که تنها در پیوند با هم می‌توانند معنا داشته‌باشند. حذف هر یک از این اجزا، سرانجامی جر پامال شدن کل زنجیره نخواهد داشت: نمی‌توان از حقوق کارگران دم زد و آزادی زن را نخواست، نمی‌شود از حقوق زن دم زد و حق آموزش به زبان مادری را نخواست. میثاق جهانی حقوق بشر را باید با متمم‌هایش در نظر داشت؛ این مجموعه که حاصل صدها سال مبارزۀ پیشروترین انسان‌های جوامع صنعتی برای تحقق پیش‌شرط‌های فرهنگی استقرار تمدن صنعتی‌ست، مجموعه‌ای‌ست جهان‌شمول و استثناء‌ناپذیر و نسبیت فرهنگی را نیز برنمی‌تابد. عدم رعایت حقوق بشر در جهان تولید کالائی، به جهنمی راه خواهد برد که امروز از جمله در کنگو شاهد آنیم. فاجعۀ کنگو هنگامی استارت زده شد، که با حمایت غرب، موسی چومبۀ راست و ضدانسان بر پاتریس لومومبای چپ و سوسیالیست و اومانیست پیروز شد. آن سرزمین ثروتمند اکنون، به یک سرزمین تمدن‌شکسته، به یک تجاوزسرای فقرزده و همگانی بدل شده‌است که بسیاری از زنانش به خاطر تجاوزهای گروهی به بیماری‌های حاد مقاربتی و فیستول‌های شدید مبتلا شده‌اند.

نمی‌شود از دموکراسی دم زد و از «دمو» یعنی مردم حی و حاضر وحشت داشت و به نام نامی اعلیحضرت یا ولی فقیه یا تمامیت مقدس ارضی از آنها خلع مالکیت و حاکمیت کرد؛ نمی‌شود آقایان! و البته می‌دانم که کسی از شما با فاشیست و شووینیست خوانده شدنتان از میدان به در نمی‌روید. مردم شما را کنار خواهند زد. کنارتان زده‌اند. شما با خیال تثبیت رژیم با اندکی عقلانی‌تر کردنش رفتید پای حمایت از موسوی و کروبی در برابر احمدی‌نژاد، چرا که انقلاب را خطربار ارزیابی می‌کردید. چرا که در انقلاب ملیت‌های غیر فارس ایرانی را یک خطر بی‌القوۀ تجزیۀ ایران مقدستان می‌دانستید. نیت شما جلوگیری از انقلابی شدن شرائط بود و هدف بسیاری از مردمی که به موسوی و کروبی رأی دادند اندکی قابل‌تحمل‌تر شدن فضای خفقان و اختناق‌زدۀ کشورشان. من و امثال من فریاد زدیم که با شرکت چهل ملیونی مردم در انتخابات ریاست‌جمهوری نظامی که کلیدی‌ترین اهرم‌هایش دست رهبر است، رژیم مشروعیت تمام ملی خواهد یافت؛ و نه موسوی و نه کروبی و نه هیچ کس دیگری در مقام رئیس جمهور نخواهد توانست اما، تغییری ساختاری در آن سامانه ایجاد کند؛ و آنگاه رژیم با کسب مشروعیت تمام‌ملی ایران را به سلاخ‌خانه بدل خواهد کرد؛ و آنگاه اسرائیل و آمریکا خود را نه در برابر رژیم که در برابر ملت ایران خواهند دید.

این مشروعیت تمام‌ملی یا تمام‌خلقی حاصل هم شده بود. موسوی در جمعی که مفسر صدای آمریکا حدس زد از دانشگاهیان بوده‌اند، با لحنی تمسخرآمیز گفت: «اگر می‌دانستم رهبر معظم اینقدر به آقای احمدی‌نژاد علاقمندند، فکر دیگر می‌کردم.» نه! ایشان به احمدی‌نژاد علاقمند نیستند. اما، جنونشان بسیار پیشرفته شده است: رهبر به اندیشۀ وراثتی کردن ولایت فقیه افتاده است و برنشاندن ولیعهدش آقا مجتبای معروف به مرد یک ملیارد و ششصد ملیون دلاری بر تخت خلافت اسلامی؛ شاید بلائی که خود او بر سر احمد پسر خمینی آورد، او را به این اندیشه انداخته‌است که اگر ولایت فقیه توارثی نشود، همان بلا را ولی فقیه انتخابی بعدی بر سر پسران او خواهد آورد. و توارثی شدن ولایت فقیه با حاکمیت اندیشۀ رهبر طالبان ایرانی یعنی جناب مصباح یزدی ممکن است که ولایت فقیه را با نام واقعی‌اش «سلطنت الهی» می‌نامد و نه با حاکمیت تعبیر عرفانی-اسلامی امثال طالقانی و خاتمی و موسوی و کروبی.

تیر نمرود، اما، کمانه کرد سوی خودش: مشروعیتی که حاصل نظام شد با تقلبی بی‌سابقه در انتخابات و با سرکوب تظاهرات اعتراضی و مسالمت‌آمیز و مدنی آن مردم صبور و متمدن، همان میزان مشروعیت پیش از انتخابات رژیم را نیز برباد داد. نه فقط در عرصۀ ملی که در عرصۀ جهانی نیز. لیبی معمرقذافی هم حتی دعوتش را از احمدی‌نژاد پس گرفت. کار ولایت فقیه تمام است اگر ما مردم ایران بتوانیم این جنبش دموکراسی‌خواهی را به سمت سکولاریزمی منطقی رادیکالیزه کنیم؛ سکولاریزمی که هدفش نه دشمنی با دین که بل، جدا کردن حکومت از دین و گرفتن سکان حکومتگری از دین‌فروشان است. موسوی درست می‌گوید: ما در حال گذار از یک گریوه‌ایم و گریوه‌نوردان باید قدم ‌آهسته و شمرده بردارند:

اسب تازی دو تک شتاب کند

شتر آهسته می‌رود همه روز.

گریوه‌نورد باید بتواند بر احساساتش لگام منطق زند. ریختن ملیونی مردم به خیابان، در شرائطی که سگان زنجیری رهبر به فرمانِ «برو کلاه بیار!» می‌روند سر می‌آرند، جز به کشتار و فرسودگی ناشی از آن نخواهد انجامید. باید خواستهائی را که برآوردنشان ممکن است با رژیم در میان بگذاریم. تجدید انتخابات شعار دیروز است. هیچ یک از ارگان‌های این رژیم توان برآوردن این خواست را ندارند. دیگر ندارند. رهبر حکم برکناری خود را نخواهد داد. تطابق ته‌برگه‌های تعرفه‌ها با مشخصات ادارۀ ثبت اسناد نیز همچنین. درخواست صدور مجوز و دادن تأمین برای راه‌پیمائی مسالمت‌آمیز تا رأی دهندگان به موسوی و کروبی از صبح تا ظهر و رأی دهندگان به احمدی‌نژاد از 4 عصر تا 8 در مسیرهائی مشخص، در تمام مراکز استانها و شهرستانها راه‌پیمائی خاموش کنند، می‌تواند به یک خواست ملی با پشتوانۀ حمایتی جهانی درآید. مگر نمی‌گوئید احمدی‌نژاد 24 ملیون رأی آورده‌است؟ از چه ترس دارید پس؟ رأی دهندگان رضائی را هم به همراهی با رأی‌دهندگان به احمدی‌نژاد فراخوانید. نه این که خود او نشان داد چه بی‌شخصیتی‌ست. جناب دکتر! چشم پوشیدن یک کاندید انتخابات، بر چنین تقلبی گذشت کردن از حق خود نیست. گذشتن از حق‌الناس است که اسلام آن را به شدت نهی کرده‌است.

و در این راه،

اعتصاب‌های کارگری و کارمندی.

فریادهای الله‌اکبر‌ها و مرگ بر دیکتاتور شبانه. اگر خانه‌ها را نشان‌گذاری می‌کنند، همۀ خانه‌ها را نشان‌گذاری کنید. خود صاحب‌خانه‌ها می‌توانند این کار را بکنند.

تظاهرات کوتاه‌مدت جوانان در گروه‌های کوچک و پراکنده. در تظاهرات‌های مقطعی از ماسکهای کاغذی استفاده کنید که شناخته نشوید؛ ده دقیقه تظاهرات چند ده یا چند صد نفره و بعد پراکنده شدن و دور انداختن ماسک کاغذی و سرشاخۀ کاج یا برگی که در دست می‌گیرید به نشانۀ سبزی رویا و روینده. هیچ نشان سبز دیگری همراه نداشته باشید.

فلج کردن بازارها با ازدحام، بدون شعار و فقط با سبزی خوردن کنار خرت و پرتی دیگر در سبدی باز و همین.

رفتن گروهی به نماز جمعه در همۀ شهرهای بزرگ و ایستادن کنار نمازگزاران بدون رکوع و سجود. نمی‌توانند نماز را قطع کنند یا حین نماز به شما تیراندازی کنند؛ چون نماز به هم می‌خورد. بعد از نماز هم به سرعت میان نمازگزاران برمی‌خورید. هیچ کارتان نمی‌توانند بکنند. فقط پوشش و سر و وضعتان عین حزب‌الهی‌ها ‌باشد.

دوربین و موبایل دوربین‌دارتان را بیرون نبرید. یک موبایل بدون دوربین که جز شمارۀ پدر و مادر و پیرهای خانواده بر آن ضبط نیست داشته باشید. این موبایلها خیلی ارزان شده‌اند. موبایلهای دوربین‌دار و دوربینهای ویدئوئی‌تان را آمادۀ کار بگذارید دم دست. کنار پنجره. اما پنجره و زاویه‌ای را انتخاب کنید که دیده نشوید. زاویه‌گیری‌‌ها را تمرین کنید. کافی‌ست عدسی دوربین از سوراخی در یک پوشش نشانه رفته شود.

اینها به عقل من رسیده است. از کسانی که راه‌کاری به نظرشان می‌رسد، در خواست دارم، ارائه‌اش دهند؛ از اتهام‌هائی از این دست که مثلا فکر رهبری جنبش به سر شما هم زده پروا نکنید. ارائۀ این پیشنهادها هیچ ضرری ندارد. ذخیرۀ راه‌کارهای اندیشیده شده پر و پیمان‌تر می‌شود. مردم هر آنچه را که خود صلاح بدانند، به کار می‌بندند. بقیه را کنار می‌گذارند.

جنبش با اعتراض شدید خاتمی اکنون یک مثلث سخنگوئی یافته است: رئیس جمهور مردم میرحسین موسوی، خاتمی و کروبی. زهرا رهنورد هم هست. شعار روز نخست تظاهرات مردم: «سازشکار خائن است.» هشداری به جا بود به آنها. رادیکال‌تر شده‌اند و خواهند شد، وگرنه کنار زده خواهند شد، گمان من این است که رئیس جمهور موسوی دریافت که نباید استعفا بدهد. کوتاه آمدن او از مبارزه یعنی استعفا؛ او نشان داد که استعفا نخواهد داد تا روزی که در ایران یک انتخابات بدون نظارت شورای نگهبان انجام شود: قطعا او در آن انتخابات هم، در صورتی که قبل از آن از ریاست جمهوری مردم استعفا نداده باشد باز پیروز خواهد شد.

رئیس جمهور موسوی شانس بزرگی آورد: اگر خامنه‌ای زیر بار ریاست جمهوری او می‌رفت، بدل می‌شد به رئیس جمهور حکومت، کاری نمی‌توانست بکند و با آبروریزی کنار گذاشته می‌شد. او اکنون رئیس جمهور مردم است.

ما هم در خارج باید برویم به سمت ایجاد ستاد فرماندهی او. ستاد او دیگر نمی‌تواند در ایران باشد. جهان در برابر صبر و متانت و هشیاری و رفتار متمدنانۀ مردم ایران شگفت‌زده شده است. اگر ما بتوانیم در خارج کشور، یک انتخابات چند ملیونی، برای تشکیل مجلس ملی در تبعید، برپا کنیم این شگفتی و همدلی جهانی بسیار بار بیشتر خواهد شد. نویسنده‌ای پیشنهاد تأسیس یک رادیو تلویزیون ملی داده است. تشکیل مجلس ملی در تبعید با انجام یک انتخابات سراسری در خارج ایران که به محض تشکیل، همۀ مبارزان شناخته شدۀ درونمرز داوطلب عضو آن شناخته خواهند شد، تأسیس رسانه‌های ملی را هم در پی خواهد داشت. در این باره جداگانه باز خواهم نوشت.

و

مدیریت محافظه‌کار سایت اخبار روز تحلیلی ارائه داده‌است از مواضع اخیر اصلاح‌طلبان که ظاهری رادیکال دارد، اما، بسیار غیر واقعی و غلط است: نخست این را توضیح بدهم که چرا محافظه‌کارشان می‌دانم. من با این سایت همکاری داشتم. روزی یکی از مدیران سایت تلفنی از من خواست که کاری به کار سازمانهای سیاسی نداشته‌باشم. گفتم آقا ندارم اما کار من نقد است. چه در بازگشائی زمینه‌های نظری طرح پارلمان در تبعید و چه در بحث‌هائی که در زمینۀ اقتصاد سیاسی و فلسفۀ سیاست دارم. نمی‌توانم از نقد مبانی نظری انها خودداری کنم. می‌دانستم منظورش مارکس است: به مارکس کاری نداشته باش! از آن گاه ایشان که چندین بار در گپ‌‌های تلفنی با فرهیخته خواندن من شرمنده‌ام کرده بودند، شروع کردند به بازی درآوردن سر مقالاتی که می‌فرستادم تا آخر عذرم را خواستند، به این بهانه که مقالات من در سایت‌های دیگر هم درج می‌شوند و از آن همه مقاله و شعر که فرستادم یکیش را هم آرشیو نکردند. به هر رو گمان می‌کنم افشای این ماجرا وظیفۀ من باشد. ما دیگر نیاز به قدیسانی نداریم که خودی‌ها را در جایگاه فرانقد قرار می‌دهند؛ عبوس زهد در همۀ ابعدش را دشمن بداریم. جنبش مدنی ما بزرگترین هدفش از میان برداشتن دیوارهای خودی و غیرخودی‌ست. رئیس جمهور موسوی به زیبائی این را در بیانیۀ نهم خویش آورده‌است.

و اما، تحلیل مدیران این سایت این است که اصلاح‌طلبان از درخواست ابطال انتخابات عدول کرده‌اند و یعنی این که جا زده‌اند. به هیچ وجه چنین نیست. اعلام عدم مشروعیت سیاسی دولت احمدی‌نژاد، بسیار رادیکالتر و جلوتر از درخواست ابطال انتخابات است. درخواست ابطال را هم در خود دارد. اعلام عدم مشروعیت سیاسی دولت یعنی همان چه حجت‌الاسلام محسن کدیور در مصاحبه با اشپیگل بر زبان آورده‌است: «این حکومت الهی شکست خورده‌است.»

زنده باد محسن کدیور و درود بر رئیس جمهور مردم ایران جناب میرحسین موسوی.

پیش به سوی یگانگی ملی در عین چندگونگی.

پیش به سوی بنای جامعۀ مدنی و تشکیل دولت ملی بر اساس مبانی حقوق بشر.

پیش به سوی روبوسی ملی و عفو متقابل ملی.

زنده‌باد آزادی

بژی کردستان

پاینده ایران.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.