گفتمان مناقشه برانگیز "هویت شیعی ایرانی" که توسط بیانیه آقای عبدالعلی ادیب برومند رئیس شورای مرکزی و هیئت رهبری جبهه ملی ایران، و مسعود بهنود آغاز شده بود، با قرائت جدیدی از هویت ایرانی توسط جناب آقای دکتر عطاالله مهاجرانی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی، که برای وی احترام بسیاری قائلم، وارد پیج نامانوس و ناگنجیده ای شد. ایشان در مقاله ای بنام "روشنفکر ايرانی و فرهنگ شيعی" در دفاع از مواضع " انديشيده و سنجيده" آقای بهنود، عکس العمل معترضین به اصطلاح "بددهن" (به تعبیر آقای بهنود) را بمثابه ریختن آب زلال در لانه مورچه گان خـُـرد و کلان تعبیر کرده است که اندکی دریغ آور و غیر منتظره از شخصیت بسیار متین و برجسته ای نظیر ایشان می باشد.
ایشان در دفاع از بيانيه فرزانه گرانقدر دکتر اديب برومند (آنگونه که ایشان توصیف می کنند)، و موضع آقای بهنود مدعی می شود که تفسیر شتابزده از سوی معترضین به سخنان آقای بهنود باعث آميختگی و موجب آشفتگی شده است. ایشان مدعی هستند که منظور بهنود فهم فرهنگ شیعی توسط "روشنفکر ایرانی" می باشد و نه الزاما شیعه بودن. اما ویدئوی مصاحبه بهنود موجود است که با تفسیر ارائه شده توسط دکتر مهاجرانی متفاوت می باشد. ایشان سپس با استناد به دکتر امير حسين آريان پور و محمدعلی سپانلو دعوی جدید و جدل برانگیزتری را طرح می کند و آن اینکه هويت ايرانی دو رکن دارد: زبان فارسی و فرهنگ شيعی. و این قرائت بحث آفرین دلیل تحریر این نوشتار می باشد زیرا:
دیشب دو تن از جدایی طلبان (یا بعبارتی تجزیه طلبان) آشنا که یکی از آنها بلوچ و دیگری عرب ایرانی می باشد با من تماس گرفته و با تائید و استناد به ادعای جناب دکتر مهاجرانی مبنی بر اینکه "ایرانی باید فارس زبان و شیعه باشد" یا وگرنه ایرانی نیست، از من خواستند که موضع خود را که نه "فارس زبانم و نه شیعه" روشن کنم. به آنها جواب دادم که با کمال احترام به آقای دکتر مهاجرانی، قرائت ایشان از "هویت ایرانی" را ناقص دانسته و همانند میلیون ها ایرانی که نه شیعه هستند و نه فارس زبان نمی پذیرم. حتی اگر منظور آقای دکتر مهاجرانی این بوده است که زبان فارسی را باید بلد باشند و نه اینکه الزاما زبان مادری آنها فارسی باشد؛ و یا درک از تشیع داشته باشند و نه الزاما شیعه باشند. زیرا در ایران میلیون ها نفر در شهر و روستاها مثلا در کردستان یا بلوچستان هستند که درکی از شیعه ندارند و فارسی را هم نمی توانند صحبت کنند. آیا آنها بر اساس قرائت جدید ایرانی محسوب نمی شوند؟ وانگهی میلیونها افغان و تاجیک و غیره نیز شیعه و فارس زبان هستند و با فرهنگ و تاریخ ایران نیز آشنا می باشند.
نکته شگفت آور دیگر در استدلال ایشان اشاره ای بود به بخشی از مقاله نگارنده بنام "روشنفکر ایرانی بروایت مسعود بهنود" که در آن تاکید کرده بودم هویت ایرانی هزار سال سـُـنی بود (و قبل از آن زرتشتی)، و فقط چهارصد سال شیعه! و اینکه بسياری از ستارگان فرهنگ و ادب ايران، يعنی روشنفکران ايرانی، اهل سنت بوده اند. ایشان سپس با اشاره به اشعار پرشور شاعران سـُـنی مذهب از جمله مولانا و حافظ و اقبال لاهوری در مدح حضرت علی و امام حسین، نتیجه گیری می کنند که ادیـبان سـُـنـی مذهب با فرهنگ شیعی آشنا بودند. بنده از این نتیجه گیری شیعه محور و نامانوس توسط اندیشمند فرهیخته و آگاهی نظیر دکتر مهاجرانی در حیرتم. اهل سنت حضرت علی را خلیفه چهارم، پسر عمو و داماد پیامبر خود می دانند و برای وی و نوه های پیامبر عشق و ارزش و احترام فراوانی قائلند. و این موضوع هیچ ربطی به شیعه ندارد. مدح حضرت علی توسط سـُـنی ها مدح خلیفه چهارم است و نه الزاما نشانه احترام به مذهب شیعه. من حقیقتا از این نتیجه گیری در عجبم! در بین سـُـنی ها (حداقل در بلوچستان) از قرن ها پیش گذاشتن اسم علی یا حسین یا حسن بر روی فرزندان خیلی بیشتر از اسامی عمر، ابوبکر و عثمان رایج بوده و است. متاسفانه هموطنان شیعه در مورد این حقیقت بدیهی ناآگاه هستند.
نکته ژرفتر و تعجب برانگیز دیگر در مقاله ایشان در مورد فرهنگ شیعه است که مدعیست دو ويژگی ممتاز دارد: "عدالت طلبی و انديشه ورزی". بعد از خواندن این جمله باید اعتراف کنم:
چون سخن در وصف این حالت رسید / هم قلم بشکست و هم کاغذ درید
عقل در شرحش چو خر در گِل بخفت / شرح عدل و اندیشه همچون وی بگفت؟
سایه خواب آرد تو را همچون سمر / چون بر آید شمس انْـشـَقَّ الـقـمـر؟
در دنیا سه حکومت شیعه بوده است.
اول حکومت صفویان و خونریزی های توصیف ناپذیر آن بر علیه اجداد سـُـنی ء شیعیان امروزی بخصوص در قم و یزد که لازم به توضیح نیست.
دوم حکومت جمهوری اسلامی که سوگمایش هولناک کشتارهای سالهای ٦٠ و ٦٧ و قتل های زنجیره ای و فتوای ترور دگراندیشان و حتی حذف و حصر دهشتناک خودی و غیرخودی و اعدام های روزمره و اسیدپاشی و تباهی یک مملکت شهره آفاق گشته است که شرح همه آنها بیشتر از مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد.
سوم حکومت شیعه عقرب جراره ای بنام نوری المالکی در عراق که بسیاری از مردم از ترس آن به مار غاشیه هزارسر و اژدهاگونه ای بنام داعش پناه بردند.
این مثال را از آن جهت بیان کردم تا خدای ناکرده خواننده این سطور تصور نکند که بنده فقط حکومت مذهبی متعصب شیعه را غیرعادل می دانم؛ بلکه نمونه سـُـنی آن در لباس طالبان در افغانستان و یا داعش در عراق و سوریه و بوکوحرام و الشباب و غیره هزار بار از نوع شیعی آن بدتر هستند. و اما در مورد مقوله اندیشه ورزی! چون بعد از ٣٦ سال تجربه تلخ امتناع تعقل و اندیشه در فرهنگ جمهوری اسلامی از درک این مقوله قاصرم، آن را می گذارم و میگذرم. زیرا، بعنوان مثال، درک نمی کنم چگونه سالانه میلیونها "اندیشه ورز" برای زیارت امام دوازدهم که در چاهی در سامرای عراق ناپدید شده است، به چاه دیگری بنام جمکران، آنهم هزاران کیلومتر آنطرفتر" رجوع می کنند.
بر طبق تعریف موجود در دانشنامه آزاد (ویکی پیدیا) "روشنفکری (در انگلیسی Intellectualism در فرانسه Intellectuelité و در زبان لاتین Intelligere) به معنی تفکیک دو چیز از همدیگر است. به همین دلیل به عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته میشود. همچنین، از روشنفکری، به فلسفه اصالت هوش و قریحه یاد میگردد. این فلسفه، معتقد است که علم ناشی از عقل است یا ساده تر اینکه علم را فقط، به وسیله قریحه یا هوش میتوان به دست آورد. به طور کلی، اگر بخواهیم که واژه روشنفکر را تفسیر کنیم، گفته میشود که روشنفکران، کسانی هستند که اهل قضاوت عقلی و سنجش گرانه عرفی و علمی در امور هستند که بر اساس سه اصل روش علمی (بیکن و دکارت)، رفاه و خوشبختی (مور) و فایده انگاری (بنتام) تبیین می شود. روشنفکر از طبقه تحصیل کردگانی در جامعه است که با دغدغههای انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیاسی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی میکنند". در تعریف بالا هیچگونه اشاره ای به مذهب و یا دین نشده است.
بر اساس دانشنامه آزاد مهمترین شخصیت های ایرانی موثر بر جریان روشنفکری معاصر نظیر میرزا آقاخان کرمانی (که توسط مظفرالدین شاه قاجار اعدام شد) ، طالبوف تبریزی و سپس شخصیت هایی مانند تقی ارانی، محمدعلی جمالزاده، حسن پیرنیا، محمدعلی فروغی، عبدالحسین تیمورتاش، صادق هدایت، سید احمد کسروی، فرخی یزدی، ملک الشعرای بهار و میرزاده عشقی و احمد شاملو بودند. ویژه گی های بارز اکثریت آنها تفکیک عقاید مذهبی و سنتی از یک سو و افکار مدرن سکولار لیبرال یا خردگرایی انسان مدار (هومانیستی) نشئت گرفته از فرهنگ "روشنگری" و روشنفکری غرب از سوی دیگر است که جامعه را بسوی "آرمانشهر فردا" و نه خرافات و سنت های پوسیده گذشته رهبری و هدایت می کردند. البته بنده نه قصد و نه توان ورود به جزئیات مواضع روشنفکری آن بزرگان را دارم و نه قضاوت در مورد اینکه آیا آنها مولد فکر و اندیشه نو بودند و یا صرفا مروج اندیشه های دیگران. زیرا مدعی نیستم که تخصص بخصوصی در مورد مقوله روشنفکری در ایران دارم. و در این نوشتار از پرداختن به بحث های آکادمیک و تفسیرهای آنتولوژیک (وجود شناختی) با تفاسیر اپیستمولوژیک (معرفتشناختی) مربوطه پرهیز نموده ام، زیرا سررشته من نیست. فقط سه نکته اساسی و بنیادین و مشخص در مقاله جناب آقای دکتر مهاجرانی گرامی را بدون تعارف و پرخاشگری به نقد کشیده ام. زیرا معتقدم روشنفکر که مفهومی مدرن با شاخص های مشخص جهانشمول می باشد، فرا زمانی و نقادانه می اندیشد و همواره تلاش می کند تا پوسته پوسیده و جامد جامعه و باورهای متحجر و پیش فرض های ذهنی جامعه سنتی را به چالش بکشد و نه اینکه با تقلیل مفاهیم و انطباق آنها با "شرع" ء فقها و بومی گرایی عامیانه پیشرفت جامعه بسوی تجدد و روشنگری را کـُـند کند. در نتیجه سنجشگری و آسیب شناسی در مورد ادعاهای مطروحه لازمه پیشبرد بحث و رهایی جامعه از "خوابگه نیمه تاریک" کاشفان ملغمه عرف و شرع می باشد.
در پایان باید اضافه کنم که تبادل اندیشه نقادانه بین به اصطلاح "روشنفکران مذهبی" و روشنفکران سکولار (که البته بنده خود را در جایگاه روشنفکران نمی دانم) باید در فضایی بی تعارف و متمدانه و مملو از احترام متقابل صورت بگیرد. کمااینکه نگارنده برای شخصیت هایی چون دکتر ادیب برومند، دکتر مهاجرانی و مسعود بهنود احترام فراوانی قائلم و در جواب الطاف منسوبه در مقاله آقای بهنود نیز نوشته بودم که ایشان را شخصیتی شناخته شده، تاثیرگذار، تحصیلکرده، کارشناس، ارزشمند، متین، معتدل و فرهیخته می دانم (یعنی دانسته و هنوز هم می دانم). یا وگرنه هرگز وقت خود را صرف نقد سخن دیگری نمی کردم. و به ایشان اطمینان می دهم که هنوز هم جایگاه بهاور و والا و ارزشمند ایشان در دفترچه ذهنی این حقیر ء "معترض بد دهن"، همچنان با تکریم و علاقه و احترام در صفحه "اندیشه ورزان ارزنده" روزگار ما باقی است و خواهد ماند. صد البته این سخنان در مورد جناب دکتر مهاجرانی و دکتر ادیب برومند نیز صدق می کند.
عبدالستار دوشوکی
آذر ١٣٩٣
دیدگاهها
چندان طول نخواهد کشید، که نسل
جناب <وجدان آگاه>، البته ما
هم در مورد فمینیستها و هم در مورد سیاهان آمریکایی و هم در مورد ملتها و ملیتهای ایرانی، می توانیم بگوییم که همه ما انسان هستیم و از حقوق برابر برخورداریم و باید مناسبات قدرت را در این راستا تغییر دهیم که تبعیضی در میان نباشد.
این سوال پیش می آید که آیا فمینیستها باید بگویند که چون بر زنان ستم مضاعف می رود، پس مردان دشمن زنان هستند و سیاهپوستان آمریکایی بگویند که چون بر ما ستم می پود پس سفید پوستان دشمنان ما هستند و ملیتها و ملیتهای ایرانی بگویند که چون زبان فارسی و فرهنگ فارسی، 100 سال است که بر ما حاکم است و بنابراین <فارسها> دشمنان ما هستند؛ یا نه، می توانیم بگوییم که باید روابط مردسالانه را از میان برداشت، باید روابطی در آمریکا برقرار کرد که کسی تنواند
آیا واقعن شما نمی فهمید که
در اینجا به واقعیتی مهم که از
در همه مجامع و محافل فارسزبان
جناب ( کاظم ثانی ) شما به
جناب <وجدان آگاه>، موضوع درست
یک شیوه این است که همه را دشمن خود بدانیم و با آنها بجنگیم، همه بدیها را به دشمن بچسبانیم و همه خوبیها را به خودمان (شیوه ای که شما به کار می گیرید). شیوه دیگر این است که همه را برابر حقوق بدانیم و از هم، و به گفتگو بنشینیم و راههایی مسالمت آمیز و انسانی پیدا کنیم برای حل مشکلاتمان و رفع تبعیض ها و جلوگیری از سلطه این برآن و آن بر این.
نوشته اید که <این دیگر یک چیز ابتدا ئی است که در دنیایی امروز، نژاد یک پدیدهٔ ( اجتمائی، فرهنگی ) است>. نمی دانم که این چیز ابتدائی را از کجا آورده اید ولی می دانم که هر لغتی معنای خودش را دارد و اگر نژاد در 70 سال پیش معنایی داشته است که میلیونها انسان را به نابودی کشانده است، هنوز هم همان معنا را دارد و می تواند میلیونها انسان را به نابودی بکشاند. اگر از نظر شما <نژاد> همان
جناب ANONYMUS نوشتن همینطوری
جناب ( کاظم ثانی ) در برخورد
جناب کاظم ثانی, من می خواستم
جناب ANONYMUS، من نمی دانم که
بنظر می آید ترکها تنها گروهی
میگویند حرف, حرف میآره ولی
https://www.youtube.com/watch?v=ff7Cwm6lwHU
جناب کاظم ثانی , «من هارا
جناب ANONYMUS، شعار هارای
ثانیا: وقتی این ترک بودن یا فارس بودن یا... را خالص کنیم، یعنی من ترک خالصم و آن یکی نیست و یا من فارس و آریایی خالصم و آن دیگری نیست، آنوقت خیلی خطرناک می شود.
ولی مبارزه ایدئولوژیکی من چرا خطرناک است؟ می خواهد کسی را بکشد؟ به کسی توهین می کند؟ آزاری به کسی می رساند؟ شما یا دیگران می توانند و مختارند که در این مبارزه ایدئولوژیک شرکت بکنند و یا نکنند و کسی را نمی توان به این کار مجبور کرد و در ضمن، این مبارزه ایدئولوژیک می توانند همه را صرف
جناب کاظم ثانی, شما با خود
سلام-باسه نفرشمادوستان وهم
جناب Anonymous، داشتن هویت
پلاتفرم اتحادیه اروپا را احتمالا هیچ کسی بجز شما نمی تواند بخواند چون کسی غیر از شما سواد خواندن و نوشتن ندارد. ولی فکر نمی کنم که در پلاتفرم اتحادیه اروپا آمده باشد که برای دفاع از هویت ملی خودتان را از دیگران جدا کنید و با دیگران بجنگید و به تنهایی عدالت اجتماعی و سعادت و تعالی را برقرار کنید و آنهم فقط برای خودتان.
من هم به زبان و فرهنگ آذربایجان علاقه زیادی دارم و می خواهم که حفظ شوند. من هم می خواهم که هر انسانی این امکان را داشته باشد که زبان مادری خودش را بیاموزد و به آن تحصیل کند. ولی این هیچ منافاتی با همزیستی مسالمت آمیز و زیر یک سقف با دیگران ندارد.
تصور می
آقای یوسف آذربایجان، بله بحث
اگر شما 35 سال است که این شعار را داده اید و به جایی نرسیده است، مطمئن باشید که شعار <من هارا فارسلار هارا> هم به نتیجه نخواهد رسید.
<هاوادا اوچما گل یئرده گئداق> یوسف گرامی. بیایید این شعار شما را دقیقترش کنیم: <من هارا فارسلار هارا؛ من هارا کؤردلر هارا؛ من هارا بلوچلار هارا؛ من هارا ائرمنی لر هارا؛ من هارا.......> به این ترتیب علی می ماند و حوضش!
این شعار در ادامه اش جنگ و خونریزی خانمان برانداز را به دنبالش دارد. و اگر 100 سال دیگر هم این جنگ را ادامه بدهید، به نتیجه مطلوب نخواهید رسید چون بعرش هم خواهد آمد: <من هارا مانقورتلار هارا> یعنی در نهایت پاکسازی همه و ماندن در این دنیا به تنهایی!
اینهم کنسرت عالیم قاسم اف در
https://www.youtube.com/watch?v=WfUWYsGu5-4
چی میگی آقا یوسف؟ چرا از این
احتمالا ربط این شعارها با «بیز هارا فارسلار هارا» را این طور توجیه می کنید که همان جمعیتی که این شعار را می دهد، همان جماعتی است که در استادیوم بوزقورد گرفته. اینها به خاطر این است عزیز من، که تعریف روشنفکر را نمی دانید.
مرحوم علامه جعفری شخصیتی مسلمان و مذهبی بود و لابد بسیاری از روشنفکران آنتی اسلامیست ما، ایشان را فردی عقب مانده و ... می دانند.
جناب ثانی هویت و هویت ملی
آقای ثانی قصد کش دادن این بحث
آقای یوسف آذربایجان، من این
هر کسی هم انتخاب خودش را دارد. تصور من این است که در دنیای امروزی نه ترکی وجود دارد و نه فارسی. همه آنها قرنهاست که جای خود را به انسانهای دورگه و یا چندرگه ای داده اند که به زبان ترکی یا به زبان فارسی یا به زبان کردی و ارمنی و... تکلم می کنند.
من نمی خواهم فریاد بزنم که <هارای هارای من ترکم> بلکه می خواهم فریاد بزنم که <هارای هارای من انسانم>.
تصور من این است که در دنیای امروز هر کسی که به تبار و خون و نژاد تکیه می کند، قرنها عقب است.
من نمی خواهم فریاد بزنم <دلی قانلی تورکم من>. مگر امثال ناصر کرمی ها هم همین را نمی گویند که <ترک تباران> دلی قانلی هستند؟ من دست کسی را می فشارم که بگوید <به سلامتی آذربایجان و سلامتی ایران دست بزنید> و کسی را در آغوش می فشارم که بگوید: <به سلامتی انسانیت بدون تبعیض دست بزنید>.
. آقای کاظم ثانی در سرود جز
www.youtube.com/watch?v=9LrkmRsiGrc
آقای یوسف آذربایجان، دو
تصور می کنم که من به عنوان یک آذربایجانی این حق را دارم که از میان دو ویدئویی که لینک آنها را داده اید یکی را انتخاب کنم.
من موافق لینک اول هستم که سرودی است در وصف آذربایجان و در آخر هم اجرا کنندگان می گویند که به سلامتی آذربایجان و به سلامتی ایران دست بزنید.
با سرود دوم هیچ قرابتی ندارم. <هارای هارای من تورکم، قورتولوشون دلیسی یم ده لی قانلی تورکم من> اولا معلوم نیست که من ترک باشم و احتمالا ترکیبی هستم از ترک و فارس و ماد و عرب و یونانی و... اگر چه زبانم ترکی آذربایجانی است. ثانیا من با خون و خونریزی هیچ میانه ای ندارم و خواهان دوستی و همزیستی مسالمت آمیز بین ملتها و کشوری بدون هیچگونه تبعیض هستم.
کیانوش عزیز
شاید موضوع در ظاهر مطلب همانی باشد که جنابعالی نوشته اید. اما تا آنجایی که مسئله به "هویت" "مذهب" و "ایرانیت" و در ظاهر امر به "روشنفکری" و تعاریف مربوطه در تئوری بر می گردد، می تواند یک بحث آکادمیک بین "غیر روشنفکران غیر شیعه" و روشنفکران شیعه مانند جناب آقای بهنود، دکتر مهاجرانی و دکتر ادیب باشد. با توجه به تجربه تلخ عملی تبعیض در ایران بر علیه ملیت ها و مذاهب و ادیان غیر شیعه، باید بپذیریم که بنا به تجربیات چهارصد ساله اختلاف نظر داریم. زیرا تو مو می بینی و ما پیچش مو که بر دور گردن ما حلقه زده است. دوست قدیمی و گرامی من آقای بیژن مهر بیانیه شماره 2 آقای ادیب برومند را برای من فرستادند که ایشان سخنان اولیه خود را به دلیل فشارهای بی حد و حصر و توطئه بر علیه جبهه ملی توصیف و یا توجیه نموده اند.
سوال اینجاست که آیا فشار بر علیه
آقا و یا خانم کیلویی و کشورت
اینهم اجرای بسیار بسیار زیبای
https://www.youtube.com/watch?v=OrSRHTWpEOA&list=RDcu2Vm-g63HQ&index=2
خیال میکردم " هنر نزد
ماجرا اینطورشروع شد که
البته که این شعار بسی دلنشین
جناب یوسف ! با کشور و مردم و
انگار چیز جدیدی اختراع شده و
بسیار زیبا بود و البته برای
مهاجرانی حکایت حزب باد است و الاکلنگ قدرت. هر چه می کند نه از " سادگی مقدس" است که از نیرنگ هوشمندانه ایست که تمام زندگیش با آن آمیخته است.
جناب آذربایجان ! بقول فارسها
حقیقت همیشه به مذاق ما خوش
سلام-باسلام به دوست عزیزجناب
از جنگ چالدران تاالان ٥٠٠ سال
تا زمانی که شما و امثال شما
چرا شما پان ترکها در این صفحه
ببینید ما ملل غیر فارس
فراموش کردم بگویم برای ROFL
در اینجا تارک نام و یا