با سبز روشن و شنگرف و لاجورد
یاقوت سرخ مذاب و شراب ناب
با چلچراغهای هزاران هزارها
شرابهی سپید و زرد
بر سرزمین من بخرام ای بهار
نرم
**
عریان بیا بهار
بهار گناهکار
عریان بیا
که زانفاس گرم تو
-گرم و گناهبار-
افسرده خاک سوختهء سرزمین من
آبستن سرود و نور میشود
عریان بیا بهار
کز تابش و تلؤلوِ نور و سرود تو
چشمان شَبپرست سیاهکار
کور میشود
***
عریان بیا بهار
عریان به سان دختر یک صبح پابهزا
با جام روشن خورشید در کفت
دانی بهار
دانی که عاشقان
به گرد بلور تو
رقص جنون و جوشش پروانه میکنند
عریان بیا بهار
دانی که عاشقان
ز یمن حضور تو
از جان گذشته
.کوشش جانانه میکنند
***
آه ای بهار
دانی که سرزمین مرا سوختهست پاک
دمهای توز و توزش آن لاشمرد پیر
افسرده خاک سوختهء سرزمین مرا
روفتهست پاک
دمهای سوز و سوزش آن دیوکِ کبیر؛
ولی بهار
بهار گناهکار
گر از نفیر و دم گَنده لاشمرد
دیگر نمانده هیچ پیازی ز لالهای
در خاک خشک شبزدهء ما
بیا بگیر
این قلب سرخ خونشدهء من
ببر بهار
در خاک خشک تبزدهء ما
ببر....برو
قلب مرا بکار
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید