جنگ جهانی اول که آغاز شد، شاه جوان ایران که در نتیجه قانونشکنی پدرش بر تخت سلطنت نشسته بود، به تازگی تاجگذاری کرده بود. وقتی جنگ تمام شد، ایران چهار سال پرماجرای سخت را با اشغال و شورش و درگیری و قحطی سپری کرده بود؛ چهار سالی که کشور را به زانو درآورده بود و اوجی کم سابقه از نابسامانی سیاسی-اقتصادی، سراسر مملکت ایران را فرا گرفته بود.
مجید تفرشی، مورخ ساکن لندن ایران بعد از جنگ را چنین توصیف میکند:
«در فاصله بین پیروزی انقلاب مشروطه و آغاز جنگ جهانی اول، ما شاهد شکلگیری تدریجی نهادهای مدنی در ایران هستیم. اگر چه دولتها قوی نبودند، اما به هر حال پارلمان و دولت روز به روز قویتر میشدند و به تدریج، مملکت نظم و نسق میگیرد.
شروع جنگ جهانی اول برای ایران، شروع بیقانونی و ابتدای بسیاری مشکلات است. از جمله این مشکلات، گردنکشیهای محلی است. که البته منظور من تنها جنبه منفی نیست. برخی هم در پی ناامیدی از وضعیت کشور و وقتی میبینند از راه قانونی به نتیجه نمیرسند، سر به شورش برمیدارند. در آذربایجان. در گیلان. در جنوب.»
و در این فضای نابسامان ناامن، بازی قدرتهای بینالمللی در ایران نیز وارد مرحله تازهای شد.
مسئله این بود که روسیه انقلابی دیگر علاقهای نداشت که همانند سال ۱۹۰۷ میلادی، در همدستی با بریتانیا نفوذش را بر ایران حفظ کند.
پیش از ثبات و اسقرار اتحاد جماهیر شوروی و حمایتهای این کشور از احزاب کمونیست در سراسر جهان، وقتی جنگ تمام شد، بریتانیا خود را در ایران تنها دید؛ فرصتی استثنایی برای اینکه ایران نیز مانند باقی خاورمیانه به مستعمره این کشور تبدیل شود.
یرواند آبراهامیان، مورخ ساکن نیویورک و نویسنده کتاب «ایران بین دو انقلاب» میگوید:
«بریتانیاییها همیشه این استدلال را مطرح میکردند که در ایران حضور فعال دارند تا از ایران در برابر امپریالیسم روسیه، حفاظت کنند. با این استدلال وقتی امپراتوری روسیه فروپاشید، ایران باید از نفوذ بریتانیا نیز رها میشد.
اما آنچه رخ داد کاملا برخلاف این موضوع بود. نقشه جرج کرزن، دیپلمات ارشد بریتانیا در امور ایران این بود که ایران را در سال ۱۹۱۹ به بریتانیا ملحق کند. قرارداد ۱۹۱۹ بریتانیا و ایران که میان او و وثوقالدوله امضا شد، ایران را به مستمعره بریتانیا تبدیل میکرد و اگر اجرا میشد، بریتانیا از دریای مدیترانه تا شرق هند را به زیر سلطه خود در میآورد و به نوعی میتوان آن را قرارداد گسترش امپراتوری بریتانیا به سراسر ایران تعبیر کرد. اما به دلیل مقاومت درون ایران، این قرارداد شکست خورد.»
وقتی خبر مذاکرات پنهانی وثوقالدوله و جرج کرزن در روزنامههای تهران منتشر شد، موجی از اعتراض کشور را فراگرفت و در نهایت با مخالفت سرسختانه نمایندگان مجلس و رجال سیاسی، قرارداد ۱۹۱۹ ناکام ماند.
اما بریتانیاییها کوتاه نیامدند. نه کرزن که در پایان سال ۱۹۱۹ وزیر امور خارجه شد و نه نظامیان این کشور که اوضاع ایران را از نزدیک دنبال میکردند.
در این زمان که به نظر میرسید خوانین محلی یکی پس از دیگری کنترل بخشی از کشور را به دست گرفتهاند، حمایت از یک چهره قدرتمند برای بازگرداندن ثبات و امنیت به ایران، به ایدهای جدید گروهی از بریتانیاییهای بانفوذ برای حل مسئله ایران تبدیل شد.
شاهین بخت بر شانههای یک افسر فوج قزاق نشست؛ مردی به نام رضاخان.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید