رفتن به محتوای اصلی

زنان شهروندان انسانی
04.06.2009 - 16:45

تا زماني كه ملتها در نظام سياسي خود، قانون عشق را به صراحت بازنشناسند و نپذيرند، نمي¬توانند به مفهوم راستين با هم متحد شوند و فعاليت¬شان را در جهت خير نوع بشر معطوف دارند. ملت ها تنها به قدر تبعيت از اين قانون مي¬توانند، خود را متمدن بدانند. مهاتما گاندي بي¬شك در فراز و فرودهاي زندگي هر جا مهرباني، رنگ مي¬بازد؛ روابط انساني مخدوش مي¬شود. هنگامي كه صلح؛ فرهنگي كه مبتني بر اصل آزادي، عدالت ، بردباري ، انصاف و فداكاري است ، به فراموشي سپرده مي شود، خشونت به عنوان عاملي ويرانگر ظهور مي كند، در نتيجه آدمي با حيثيتي سلب شده، ظرفيت و توان¬اش را براي زيستن در جامعه به تدريج از دست مي دهد. با كينه، عداوت و با سرخوردگي هايي كه سلامت رواني و جسماني¬اش را به مخاطره مي اندازد، دست و پنجه نرم مي كند. در چارچوب چنين روي¬كردي، انسان اجتماعي، ابتدا با زخم¬هايي كه شايد هرگز التيام نيابد، ناگزير به انفرادي هاي تاريك انزوا پناه مي¬برد، اما پس از چندي فرد قرباني براي احقاق حقوق يا جبران ناكامي اش درصدد انتقام برمي¬آيد. در نهايت، انباشت چنين احساساتي به دهشتناك ترين خشونت ها منجر مي¬شود.

انسان، حيواني فرهنگي است، پس بي ترديد بدون فرهنگ قادر به ادامه¬ي حيات نخواهد بود. اما در محيطي كه فرهنگ خشونت، رايج است، خشونت پديده اي بديهي وجزئي از زندگي به شمار مي¬آيد. براي دفع خشونت، لازم است بنيان صلح را با آموزش تعامل به جاي تقابل و درگيري، با تقويت حس هم¬بستگي كه امروزه به شدت مورد تهديد است، بنا نهاد.

بشر با اتكا به نوازش و مهرورزي متولد مي شود. در آغازين لحظه¬هاي حیات به محبت ايمان مي¬آورد، اما در نخستين سال¬هاي زندگی پايه¬هاي اطمينانش درهم مي¬شكند. در خانواده با عدم رعايت حقوق متقابل زن و مرد، در اجتماع با تفکیک¬ها و تبعیض های اجتماعی در محیطی بیمار و با حس نا امنی رشد می¬کند. مجموعه¬ي چنين رويدادهايي كه غالبا پيش پا افتاده به نظر مي رسند، خالق ناگواري هايي جبران ناپذيری می¬شوند. قابل انكار نيست كه انسان آسيب ديده، هرگز قادر به آفرينش و يافتن راه كاري مناسب براي آينده¬ي خود وجامعه اش نخواهد بود. قرباني خشونت براي جبران يا انكارآسيب، خشونت را تكثير مي كند.

در این چرخه¬¬ی معیوب، رسانه¬ها به بازتولیدخشونت دامن مي¬زنند. در اكثر قريب به اتفاق برنامه¬هاي تلويزيوني به شکلی آشکار، تعدد زوجات و یا با کمی ارفاق رابطه¬های پنهانی برای مردان حقی مسلم شناخته می¬شود و مخاطب به فروغلتيدن در روزمرگي، خرافات و رقابت تشویق می¬شود. دنياي بي¬نوازشي، تنهايي و جنون را هر روز از رسانه¬ها نظاره گریم.این گونه رسانه¬ها که نقشی اساسی در فرهنگ سازی دارند نه تنها زنان را در اندازه های واقعی خود نمایش نمی دهند بلکه سفيران خشونتی مي¬شوند که زنان قربانیان آن اند.

شاهراه رهایی از باورها وسنت¬های واپسگرا قانون است. قانون می¬تواند، تملک طلبی را از مرد سلب کند و این فرصت را از مرد بگیرد که برای حفظ مالکیت¬اش اقدام به خشونتی کند. دولت با وضع قوانینی قادر است فرار خود سوزی و...را مهار کند. گرچه علت پاره ای از خشونت های رایج، جنسیت نیست؛ بلکه نوع نگرش فرد به جهان و رویدادهای اجتماعی است، اما به هر روی نمی توان نقش پر رنگ خشونت¬های حاصل از تفکیک جنسیتی را نادیده گرفت.زنان در همه¬ی عرصه ها برای رسیدن به آزادی وعدالت همراه مردان بوده¬اند. در جنگ هم گام مردان، مبارزه کرده¬اند. پس چگونه ذهن فراموش کار بشر، این جان بازی¬ها را نادیده می¬گیرد و همین زن فداکار، قربانی قوانین دست وپا گیر مردنویس می¬شود و برای احقاق حق اش در دادگاه¬ها سرگردان، تحقیر ومورد آزار جنسی قرار می گیرد و به عنوان شهروندی صاحب شأن و حقوق اجتماعی شناخته نمی شود. زنان در انتخابات شرکت می¬کنند وبه رجل سیاسی¬ای رأی می¬دهند که قلم¬هایشان را توقیف وصداهای¬شان را ممنوع اعلام می¬کنند. قوانینی وضع می کنند که زنان را پیوسته تحت اختیار قیم¬های مختلف؛ پدر، شوهر، برادر و مدیران مذکر قرار می¬دهد.

بنا به ماده¬ی 18 پیمان نامه¬ی حقوق کودک: والدین هر دو مسئولیت مشترکی در پرورش کودک دارند،اما سهم زن، تنها به دایه¬ای بی¬جیره ومواجب ختم می¬شود. همین کودک در مراحل مختلف رشدش می آموزد؛ بابا نان دارد وکوکب خانم، زن باسلیقه¬ای است که به خوبی از عهده¬ی طبخ آش بر می¬آید وخانم هاشمی آن قدر زن نجیبی است که ساک اعضای خانواده را برای رفتن به کازرون می¬بندد.

این گونه کتاب های درسی بازتاب دهنده ی تبعیض های جنسیتی است که مغایر با رخ دادهای واقعی جامعه است. چه بسیارند کوکب خانم هایی کهه ناگزیرند برای جبران بی کاری ویا بی مسئولیتی مردانشان غرامت سنگینی بپردازند و در هیچ متونی تلاش خستگی ناپذیرشان ثبت نمی شود؛ بنابراین متون درسی با ماهیت تبعیض آمیزشان ، زنان کارآمد و تلاششان را پیوسته به حاشیه ی جامعه می راند. ضروری است دولت با نیم نگاهی به تضعیف بنیان خانواده(خیانت،طلاق،فرار،شوهر کشی) به این نتیجه برسد که راه کارهایش برای تحکیم بنیان خانواده ناموفق بوده ونیاز به باز نگری دارد. به نکته توجه کند که مسائل زنان، موضوعی مجزا از سایر برنامه¬ها ی دولت نیست؛ بلکه جنبه¬های فراموش شده ی دولت است. ضروری است تا دولت گامي موثر براي محو خشونت، اين بيماري مسري اجتماعي و تولد دوباره¬اي براي صلح و برقراری حقوی انسانی نوع بشر برداشته شود تا وفاداری،تیمارداری،محافظت ونوازش دوسویه در ذهن افراد جامعه نهادینه شود.نهادهای مدنی مشروع ترین و مستعدترین محیط برای عملی کردن اصل برابری اند.برابری ای که پیش شرط رسیدن به جامعه ای انسانی وعاری از خشونت وبی عدالتی است. پشت سر گذاشتن تجربه های چند ساله ی اخیر واز دست رفتن اندک امید هایی که برای حرکت زنان به سوی رشد وارتقا بود، سبب شد زنان ایرانی بار دیگر به شکلی متفاوت گرد هم آیند وبا با جهان بینی ها وایدئوژی های متفاوت برای مطالبه ی مسلم ترین حقوق خود بکوشند و در این راستا دولت دهم را درمحدوده ای که قانون اساسی تعیین کرده، مسئول بشناسند.

گروه هاییی که در راه پاسداری از سنت¬های مطرود می کوشند، به سهولت نمی¬توانند با موج تجددگرایی مقابله کنند؛ هر چند راه پر مخاطره، اما چنان والاست که به خطرهایش می ارزد. .

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
مدرسه فمینیستی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.