هانا آرنت، انديشمند برجسته آلمانی می گويد که شکل گيری حکومت های خودکامه بدون حضور روشنفکران کوته بين و حقير ممکن نيست، اين روشنفکران در عمل به رژيمی خدمت می کنند که مدعی مبارزه با آنند.
سی سال است با ادعاها و بلوفهای بیپايه و اساس"اپوزيسيون" در خارج از کشور روبروييم بدون اينکه اين واژه را معنی کرده باشيم. تمام فعاليت اين "اپوزيسيون" در برابر جنايتهای رژيم، در صادر کردن پيام و بيانيه و اعلاميه ...خلاصه شده است، کاری که همزمان بيشتر از پيش حاکی از ضعف و ناتوانی و ندانم کاری گروهک های تشکيل دهنده آن می باشد و آنها را در مقابل رژيم استبداد دينی تبديل به يک ببر کاغذی کرده است که به لاف زدنهای مضحک در غربت عادت کرده اند و در ميدان عمل قادر به پيشبرد هيچ مهمی نيستند و با براه انداختن چند سايت اينترنتی بی محتوا و نقل مطالب راديو ها و سايت های بيگانه و وابسته به سياست های خارجی بهيچوجه جدی گرفته نمی شوند.
"اپوزيسيون" پر مدعا همواره تبليغ کرده است که تنها مدافع آزادی و عدالت اجتماعی و استقرار دموکراسی در ايران است. چنين ادعايی با رفتار و اعمال مدعيان پراکنده و درمانده راه ملی و آزاديخواهی جور در نمی آيد و کاملاً نادرست و خلاف واقعيت است.
پس از سی سال، همگی به اين واقعيت پی برده اند که "اپوزيسيون" ايران در کليت آن ناتوان است. و سه دهه با تشتت و سردرگمی درگير بحثهای گيج کننده در زمينههای مختلف بوده و ماحصل تاثير سياسی آن در روند مبارزات داخل کشور کم سو و با ضعف زياد همراه میباشد. و ملت ايران هرگز حاضر نيست دنباله رو ادعا های بیپايهً چنين اپوزيسيونی باشد و فقط به واسطه ی سياستهای نادرست حکومت، زندگی خود را به خطر انداخته. پشتيبان اپوزيسيونی گردد که نه هدف های آن روشن است و نه راهی که برای حصول آنها پيشنهاد می کند؛ که نمی کند.
از وقتی آمريکائيها، رسما ميليون ها دلار در اختيار بخش بزرگی از اين قسم "اپوزيسيون" گذاشتند، همه اين آوارگان خود فروخته ضمن دريافت سهميه خود از بيگانگان در برابر اين بريدگی از واقعيت جامعه و سستی و ناتوانی سکوت اختيار کرده اند.
هيچ خائن و وطن فروشی حاضر نيست واقعيت خيانت خويش را آشکار کند.
معلوم نيست اگر اين وابستگی مالی امری خوب و پسنديده و منطقی است چرا اپوزيسيون وابسته دريافت آنرا رسما و جسورانه اعلام نمی کند و به دفاع از آن بر نمی خيزد تا سايرين نيز از اين موقعيت خوب و مناسب استفاده کنند!
البته واضح است که خيانت به ايران سالهاست تحت نام تحقق "حقوق بشر" و "حقوق اقليتهای قومی" و استقرار و اجرای "دموکراسی و آزادی"، مبارزه برای "تساوی حقوق زن و مرد"، و در يک کلام تحقق "خواستها و حقوق دموکراتيک ملت ايران" صورت می گيرد.
فعالان اين قسم "اپوزيسيون" استدلال می کنند که کمکهای آمريکا (و احتمالا اروپا) بدون غرض و مرض است و آنان استقلال خويش را در هدف و درعمل حفظ می کنند. آنها اين توهم را دامن می زنند که خارجی ها چشمداشتی به ايران و منابع عظيم نفت و گاز و مس و اورانيوم و موقعيت سوق الجيشی،... آن ندارند و گويا فقط دلباخته چشم و ابروی سياه ايرانيان اند.! (يا واقعأ، عينأ مانند جرج بوش دوم، دلسوخته ی دموکراسی).!
به نظر میرسد در شرايط فعلی کل "اپوزيسيون" خارج از کشور و بخصوص سازمانهای تکه تکه شده و متفرق آن که هر کدام سازخود را کوک کرده اند، قابليت خود را برای درک مسائل جاری در ايران (اگر هم روزی از آن بهره ای داشته) از دست داده و از واقعيتهای موجود در ايران به دور افتاده اند، طبعاً شکاف و فاصله آنها با نيروها و جريانهای اجتماعی کشور هم بيشتر شده است. و فاقد هرگونه پايگاه اجتماعی در ايران می باشند.
تقريباً میتوان گفت که دربين "اپوزسيون" خارج ازکشور هيچ جريانی که به واقع دموکراتيک باشد وجود ندارد و سخنرانی ها و بيانيه ها و اعلاميه ها و ژستهای دموکراسیخواهی آنها آشکارا بی پايه و اساس است. همچنين به طور قطع میتوان گفت که اين گروه های متفرق در عملکرد سياسی خود به هيچ عنوان مقيد به اخلاق سياسی که درامر پيروزی حق و حقيقی مقوله بسيار مهم و تعيين کننده ای است، نمی باشند. و بالاطبع چنين اپوزيسيونی ناتوان ازهرگونه تاثيردرمسايل ايران است.
هنوز پس از دهها سال حکومت استبدادی جمهوری اسلامی، اين اپوزيسيون از امکانات ارتباط مستقيم با مردم ايران محروم است و نمیتواند پيام خود را به آنان برساند. آيا براستی پيامهای اپوزيسيون که به شکل بيانيهها، اعلاميه ها، منشورها و قطعنامه ها صادر میشود تا چه حد با مشکلات روزمره و ملموس مردم ما ارتباط پيدا میکند؟ اين پيامها نوعا حول مقولات کلی دموکراسی و حقوق بشر شکل میگيرد ولی چيزی برای حل مشکلات روزمره جامعه، از فشارهای اقتصادی گرفته تا نابسامانیهای اجتماعی و بالاخره تا امنيت فردی و اجتماعی، در بر ندارد.
آيا با اين ترتيب، شگفتآور است که پيام اين سازمانها برای مردم کوچه و بازار چنگی به دل نمیزند و هيجانی نمیآفريند؟
رويهمرفته در باره ی اپوزيسيون خارج از کشور بايد گفت که اين نيروها قادر به ارائه تحليلی صحيح از شرائط داخل کشور و در نتيجه عرصه ی يک آلترناتيو معتبر و قابل احترام نبوده اند. البته تمام اين نيروها و گروهک های چند نفره خود را آلتوناتيو شمرده، و کسب قدرت سياسی را همه چيز می دانند. اما اين مردم اند که بايد معتقد شوند که در اين ميان امامزاده ای که از آن معجزی برآيد يافت می شود يا نه!
شايد بزرگترين آسيبی که اپوزيسيون در خارج از کشور با آن روبرو ست، همانا جدايی اين مجموعه (و بقول سعدی: اين"جمع پراکنده"!) از ملت ايران می باشد. مردم در ايران يا از اپوزيسيون بيخبر و يا نسبت به آن بیاعتنا و بی اعتمادند. به طور خلاصه جدايی از مردم بزرگترين آسيبی است که اپوزيسيون با آن روبروست. هر شعاری اعم از رفرم و رفراندوم و حتی همکاری با اصلاح طلبان و حکومت بدون اينکه مخاطبين مشخصی را در ميان جامعه داشته باشد، حرفی بر روی کاغذ است و نشان از طبل توخالی اپوزيسيون دارد.
دومين مشخصه آسيب شناسی اپوزيسيون خارج از کشور اين است که اين "نيروها" قادر به آفريدن مفاهيم جديدی که از طرف ملت ايران درک و پذيرفته شده و مردم را به حرکت در آورد نبوده اند.
و هم، بدين دلايل، چه بسا سبب اصلی اين امر هم اين باشد که، مانند ماهی بيرون از آب محيط زيست طبيعی که با هيچ موج و جريان قوی روبرو نيست، اين اوپوزيسيون هم، بدور از جامعه ای که بنام آن سخن می گويد، و در امان از اصل جوابگويی در برابر افکار عمومی جامعه، قادر به ارزيابی خود و ديگران نمی باشد. بدون آيينه ی افکار عمومی چگونه می توان به ارزيابی سياستی رسيد که مدعی خيرخواهی برای صاحبان آن افکار است.
مساله ديگر، گريز اين نيروها از نقد است. اپوزيسيون ايران نه گذشته خود را نقد ميکند و نه، به طريق اولی، حال خود را؛ و نه گوشش به نقد ديگران بدهکار است.
آيا جايگاه واقعی اپوزيسيون خارج از کشور کجاست؟
نسل کنونی هيچگونه شناختی نسبت به گروهها، سازمان ها و احزاب سياسی اپوزيسيون خارج از کشور ندارد. اگر در گذشتهها زندگی نمی کنيد و تنها وظيفه خود را در چشم و هم چشمی با يکديگر و نوشتن اعلاميه ها، بيانيه ها، پيام ها، تعارفات و تهنيت ها به مجالس يکديگر و خاطرات، و حرفهای گذشته نمی دانيد، بياييد از سياست بازی های سی ساله گذشته دست برداريد و نسل کنونی ايرانيان را که تشنه آگاهی و دانستن واقعيات است، از بلاتکليفی نجات دهيد. روی سخنم بويژه به آنانی است که تجاربی غنی و تاريخی را پشت سر گذاشته، و حامل پيامی نوين برای نسل پويا و جوان ايران اند.
نکتهی ظريف و پراهميتی که معمولاً به آن توجه نمیشود (و اين بیتوجهی موجب سوءتفاهم بزرگی میگردد) اين است که خواست مردم ايران استقرار يک نظام دموکراتيک در کشور است که حقوق و آزادیهای آنان را تأمين و راه توسعه و پيشرفت جامعه را بگشايد و اين ارتباطی به اهداف آمريکا که خاورميانه را بهعنوان بخش حساسی از استراتژی جهانی خود تلقی میکند، ندارد.
برای کسی که از خارجی و ماهيت و پيشينهی آن آگاهی و شناخت متعارفی داشته باشد، تشخيص هدفها و انگيزههای مداخلهی جاری آن در اين منطقه دشوار نيست، اما نظرات عاميانه و عوام فريبانه آن گروهی که برای تعيين سرنوشت خويش در انتظار مداخلهی خارجی نشسته است و گزارش هايی که در اين زمينه اشاعه میدهد، قابل توجه است.
صحنه سياسی داخل ايران بکلی با بحث های تکراری خارج از کشور بيگانه است.
ميليونها نيروی بالنده که برای ساختن ايرانی آزاد و آباد در برابر عقب مانده ترين نيروهای قرون وسطائی برای کسب حقوق شهروندی پيکار می نمايند.تاريخ را خوب می شناسند. اگر حقوق شهروندی مبتنی بر قانون اساسی مشروطه ايران و يا بخشی از منشور حقوق بشر در ايران ديروز و امروز رعايت ميشد مسلما وضع بمراتب از امروز بهتر می بود.
تشتت نيروهای منتقد و مخالف حکومت ارتجاعی مذهبی، که بسياری از آنان تنها و تنها به سبب اسارت در چنبره ی خودشيفتگی هنوز نتوانسته اند به تفاهم و حدافل همکاری لازم برسند بسيار غم انگيز است و تا زمانيکه اين معضل حل نشود انرژی ها بسود بقای ارتجاع به هدر خواهد رفت.
آن چيزی که هم اکنون شاهد آنيم، صرفاً ادعا است٬ ادعای اينکه اپوزيسيونی وجود دارد؛ که مليون قوی هستند...؛ ولی واقعيت مطلب اين است که٬ اپوزيسيونی که منتهی به عمل شود٬ (قادربه برپايی يک رهبری معتبر به عنوان آلترنانيو قابل فهم و قابل قبول برای مردم باشد) از اساس وجود خارجی ندارد؛ می ماند اپوزيسيونی بيشتر به شکل يک طبل توخالی.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید