رفتن به محتوای اصلی

جهانی شدن
08.05.2009 - 23:54

مسئله جهانی شدن امروز به عنوان یکی از مرکزی ترین مسائل فکری در آمده که در آن مفهوم مرز جغرافیائی به کنار رفته و معنای خود را از دست داده است .

دیگر اینکه کشوری نخواهد توانست مرزها و درهای خود را به روی کشورهای دیگر ببندد . تجربه کشورهای سوسیالیستی بخصوص چین نشان داد که برقراری مناسبات و روابط اقتصادی،سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با جهان ضروری و لازم است.

جهانی شدن در عین حال بر گسترش مدرنیته تاًثیر دارد . واترز در کتاب جهانی شدن گفته است : اولین بار در سال 1983 جهانی شدن عنوان شد، ولی من می خواهم کمی به عقب برگردم و بروم به اواخر دهه 1970، در آن وقت سالها بود که مصرف جهانی بالا رفته بود، در نتیجه با بالا رفتن مصرف، تولید هم افزایش پیدا کرد.کشورهای صنعتی ( اروپا و آمریکا ) متوجه شدند که دیگر قادر نخواهند بود تمام کالای مصرفی که باید برای سایر کشورهای جهان بفرستند، خودشان تولید نمایند، با بررسی های بعمل آمده به این نتیجه رسیدندکه میبایست بخشی از این تولیدات در کشورهای دیگر صورت بگیرد. البته صدور سرمایه به مفهوم امروزیش تقریباً از اواخر دهه 1960 شروع شد. این طبیعی است که قبلاً هم صدور سرمایه صورت می گرفت، اما اینکه در کشورهای در حال توسعه کارخانه ایجاد کنند و لوازم و ماشین آلات صنعتی در آنجا تولید شوند در این دهه شروع شد.

در بین کشورهای آسیایی سه کشوربه دلایل شرایط خاص داخلی مورد توجه قرار گرفتند.

ایران، کره جنوبی و تایوان.این شرایط یکی داشتن متخصص ( تکنوکرات و بورکرات ) و امکانات و منابع داخلی و دیگری استقرارامنیت از نوع استبدادی و دیکتاتوری که همین پاشنه آشیل این حکومتها بود.در ابتدا این کشورها وارد یک فاز مونتاژ صنعتی شدند، یعنی یک سوم و یا یک چهارم کالا در کشور مادر، تولید و بقیه در این کشورها ساخته

می شد، این روند در تداوم خود یک قشر متوسط را بوجود آورد و ادامه صنعتی شدن و توسعه اقتصادی همگام با رشد قشر متوسط بود در نتیجه بعد از یک فاصله زمانی تنش ها و اعتراضات اجتماعی شکل گرفت بوجود آمد و اینها به این نتیجه رسیدند که عدم وجود آزادی های سیاسی و نبود دمکراسی با صنعتی شدن و توسعه اقتصادی و پیشرفت در تناقض کامل است در واقع هر یک مکمل همدیگر هستند، بعلاوه بخشی از پولهائی که برای توسعه اقتصادی و صنعتی شدن در نظر گرفته شده بود بدلیل فساد که ناشی از استبداد هیئت حاکمه است حیف و میل می شد، به همین علت همگام با پیشرفت باید آزادی های سیاسی و دموکراسی بوجود آید و تضمین گردد. در غیر اینصورت امکان تداوم توسعه اقتصادی و اجتماعی وجود ندارد و شورش و تنش های اجتماعی همه چیز را از بین خواهد برد و به یاد داشته باشیم در دههه 1980 در کره جنوبی، تایوان و شیلی بعد از پینوشه تظاهرات وسیعی وجود داشت، ایران هم که در همان رده قرار داشت، دچار تظاهرات و تنش های اجتماعی گردید و رژیم آزادهای سیاسی ( احزاب و مطبوعات و ... ) را آزاد اعلام کرد. بحران جامعه را فرا گرفت، متاسفانه در آن شرایط تاریخی بدلیل نبود مدیران سیاسی و اجتماعی که بتوانند این بحران اجتماعی را مهار کنند و جامعه را در مسیر درست هدایت کنند.بعلاوه روشنفکران نتوانستند به موقع شرایط را تشخیص دهند و حمایت از عقب مانده ترین قشر فکری جامعه آن روز ایران کردند که نتیجه این شد که حکومت جمهوری اسلامی بر کار آید.در اینکه سیستم سیاسی گذشته می بایست برود عوض شود شکی نبود و این سیستم با آن بافت و شرایط اجتماعی و اقتصادی آن زمان دیگر امکان موجوذیت نداشت، اما اینکه به جای آن جمهوری اسلامی بیاید مساله است و اشتباه بزرگ، در حال حاضر من نمی خواهم زیاد وارد آن شوم و مسئله ایران را در یک بحث دیگر بررسی خواهم کرد. ایران سرنوشتش مشخص شد و معلوم است در حال حاضر کجاست و در چه وضعیتی قرار دارد، در واقع وحشتناکترین وضعیت اقتصادی و سیاسی را دارد، فقر، بیکاری، فساد و اعتیاد و ... بیداد می کنند.

اما کره، تایوان و شیلی از این مساله جان سالم بدر بردند و در واقع توانستند این بحران را پشت سربگذارند و شرایط آنها در وضعیت موجود را همه میدانیم چگونه است من آماری از کره جنوبی و تایوان در ارتباط با درآمد سرانه و نرخ بیکاری و ذخیره ارزی اعلام میکنم: کره جنوبی دارای تولید سرانه 9500 ذلار و تورم 8/2 درصد و بیکاری 3 درصد است.تایوان تولید سرانه اش 14580 دلار و تورم آن 2 درصد و نرخ بیکاری 5 درصد است. ذخیره ارزی کره جنوبی 207 میلیلرد دلار است و ذخیره ارزی تایوان 254 میلیارد دلارمیباشد.برای اینکه مقایسه انی با امروز ایران بکنیم، تولید سرانه ایران 1680 دلار، تورم آن بر اساس آمار اعلام شده خود رژیم 17 درصد، ولی واقعیت بسیار بیش از این و نرخ بیکاری اعلام شده توسط رژیم 18 درصد ولی واقعیت بیش از این است.ذخیره ارزی اعلام شده توسط جمهوری اسلامی 32 میلیارد دلار است ولی بدهی بیش از 40 میلیارد دلار است. این در واقعیت وضعیت کشورهائی است که در اواخر دهه 1960 و اوایل 1970 بدلیل اینکه ادامه تولید محصولات مصرفی در کشورهای در حال توسعه در کشورهای صنعتی مادر امکان نداشت، در این کشورها شروع به تولید شد و این آماری بود در این ارتباط که اعلام شد.

مرزها چه از نظر اقتصادی و چه از نظر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی برداشته شد و البته بیشتر به دلیل جنبه اقتصادی مسئله بود، دیگر امکان ندارد که واقعاً به این شکل در آید و این در واقع کشورهای اولترا صنعتی و آنچه که ما قبلاً تحت عنوان غرب میشناختیم چرا حاضرند بسیاری از کارخانجات تولیدی را به کشورهای در حال توسعه ببرند و در همان محل تولید نمایند؟

علت آن در واقع بالا رفتن مصرف جهانی است و این را نشان میدهد که تفاوت چقدر است و ما تولید ناخالص داخلی شش کشور صنعتی را در سالهای 1950 و 2004 را با هم مقایسه میکنیم. در سال 1950 آمریکا 268 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی داشته است، انگلستان 37 میلیلارد دلار،آلمان 23 میلیارد دلار، ایتالیا 17 میلیارد دلار و ژاپن 17 میلیارد دلار داشته اند.حال همین کشورها را در سال 2004 یعنی 54 سال بعد بررسی کنیم. آمریکا 11668 ، انگلستان 2141،فرانسه 2003،آلمان 2714 ، ایتالیا 1672 و ژاپن 4623 میلیارد دلار تولید ناخالصداخلی داشته اند.در واقع مجموع این شش کشور در سال 1950، 391 میلیارد دلار تولید ناخالصداخلی داشته اند در حالی که در سال 2004، 24821 میلیارد دلار یعنی تفاوت 24430 میلیارد دلار است. حجم مبادلات خارجی روزانه در سال 1989، روزانه 590 میلیارد دلار بوده و بعد در سال 1998 یعنی 9 سال بعد این رقم به 1490 میلیارد دلار میرسد. یعنی حجم مبادلات خارجی روزانه 900 میلیارد دلار بیش از 9 سال قبل بوده است.

این حجم مبادلات با این تغیرات عظیمی که کرده به اضافه این مقایسه که در رابطه با تولید ناخالص ملی داشتیم نشان میدهد، که در واقع مصرف کل جهان بالا رفته است.( به طور طبیعی کشورهای اروپائی و امریکا بالاتر است ) ولی بخش زیادی از مصرف نیز در کشورهای در حال توسعه است بنابراین مصرف بالا دیگر امکان تولید تمامی آن در درون کشورهای صنعتی تولید کرد ( طبق انچه در سال 1950 انجام میگرفت ) اولاً این حجم تولید و بوجود آوردن این تعداد کارخانه امکان ندارد ثانیاً اصلاً به صرفه نیست از نظر هزینه حمل و نقل و بیمه و غیره و نیز سایر هزینه های جنبی که اضافه میشود البته دستمزد پایین در کشورهای در حال توسعه که در آنجا کارخانه میزنند نیز نقش دارد ولی این نقش اساسی نیست و زیرا در حال حاضر در کشورهای صنعتی پیشرفته مثل اروپای غربی و امریکا در بسیاری از رشته های صنعتی، دستمزد به یک رقمی رسیده است.یعنی 7 تا 8 درصد یک کالا را هزینه دستمزد تشکیل میدهد و این نقش اساسی تعیین کننده ندارد بلکه این عامل باعث شده سرمایه مالی مرزها را بشکند و این سرمایه مالی به کشورهای در حال توسعه برود و هیچ راه مقاومتی هم نیست چون شرایط کل جهان به جائی رسیده است که مقاومت نمیتوان نمود در واقع جهانی شدن راهپیمائی تاریخ است که از چند دهه قبل شروع شده و راهپیمائی تاریخ را هم فکر نمیکنم بتوان جلوگیری نمودو یا تغییرش داد. اما یک چیزی که اتفاق افتاد یا آنجا که در رابطه با صنعتی شدن کشورهای در حال توسعه صورت گرفت و یکی از نتایج مثبتی برای بشریت به اعتقاد من بدست آمد این بود که همگام با صنعتی شدن دموکراسی هم در این کشورها بوجود آمد. یعنی آنچه که جلوی پیشرفتهای اقتصادی را در گذشته گرفته بودیا آنچه برخی کشورها در گذشته تصور میکردند مثل ایران در زمان شاه و یا همین طور کره جنوبی و تایوان، شیلی و بسیاری دیگر تصور میکردند میتوانند با یک سیستم متمرکز و استبدادی پیشرفت اقتصادی بکنند این کاملاً جواب منفی داد یعنی توسعه بدون دموکراسی امان پذیر نیست. شما میتوانید گامهای اولیه را بردارید ولی به محض اینکه یک مقدار توسعه اقتصادی پیشرفت بلافاصله تناقضات و تنشهای اجتماعی شروع میشود و دو راه پیش رو داریم یا اینکه باید همه ان چیزی که بدست امده است از دست برود و یا اینکه از جهت دموکراسی حرکت نماییم و نمونه بارز ان در واقع همان کره جنوبی است که دیکتاتورها درآن بودند تایوان، شیلی، برزیل، مکزیک است و چین هم در واقع در حال گام برداشتن است یعنی چین تا به حال سه بار به نفع خصوصی سازی و آزادی سازی و همچنین بنفع دموکراسی یعنی آزادیهای فردی در چنین نسبت به گذشته بسیار زیاد شده بسیار زیاد شده و به طور طبیعی آزادیهای اجتماعی و سیاسی هم در آینده نزدیک باید ایجاد شود الان در چین تعداد میلیونرها بسیار زیاد شده است و یک چیز دیگری هم که باید به آن اشاره کنیم این است که از مشخصه دموکراسی در کشورها این است که بخش خصوصی فوق العاده قوی است یعنی حداقی سرمایه در دست دولت است، مثلاً 10 تا 20 و بیش از آن در اختیار دولت نیست و حدوداً 75 تا 80 درصد در اختیار بخش خصوصی است شما نمیتوانید هیچ کشوری را نمونه بیاورید که بعنوان مثال 85 درصد سرمایه در اختیار دولت باشد و در آن کشور دموکراسی و آزادی هم وجود داشته باشدو چنین چیزی هرگز سابقه نداشته است. کشورهای سوسیالیستی که صدرصد سرمایه در اختیار دولت بود و بقیه کشورهایی که جزء دیکتاتورهای ریز و درشت بوده انداگر نگاه کنید حالا هر چقدر هم که کشور فقیر بوده ولی تمام یا 75 درصد سرمایه در اختیار دولت بوده و در واقع با این آمار خواستم این مسئله را بگویم که شکستن مرزها و از بین رفتن آنها دلیل عمده اش پیشرفت و توسعه اقتصادی بوده و مصرف بالای جهانی که در واقع مرتباً در حال بالا رفتن است این مصرف فقط در کشورهای غربی نبودهاست بلکه در کشورهای در حال توسعه هم بوده است.

علاوه بر این با پیشرفت علم و مسائل علمی مسائل سیاسی و فرهنگی هم به طور طبیعی در جوار آن بوده است یعنی اینگونه نبوده است که مسئله اقتصادی بوده باشد ولی چون بحث ما اقتصادی است به آن پرداختیم البته دو نظر در ارتباط با آن وجود داردیک عده موافق و یک عده مخالف به هر حال مخالفان این نظر را عنوان میکنند که جهانی شدن فاصله فقر و ثروت را زیاد کرده است و در این ارتباط نیز آماری از سازمان ملل متحد که البته آمارشان نیز صحیح است مثلاً در سال 1960 درآمد 20 درصد از ثروتمندترین مردم جهان 30 برابر درآمد فقیرترین مردم جهان بوده است در حالیکه در سال 1997 یعنی 37 سال بعد همین رقم به جای 30 برابر به 74 برابر تبدیل شده است و یا 20 درصد از مردم جهان 79 درصداز درآمد جهان را دارند و 58 درصد از مصرف انرژی جهان و 5/1 درصد از خطوط تلفن جهان را در اختیار دارند هر دو درست است و از طرف سازمان ملل اعلام شده است حال ببینیم موافقان چه میگویند.ایشان میگویند در سال 1970، 88 درصد میانگین درآمد جهانی به کشورهای پیشرفته اختصاص داشته است و فقط 12 درصد از ان کشورهای در حال توسعه بوده است در حالیکه همین رقم در سال 1995 تبدیل میشود به 78 درصد یعنی 10 درصد کشورهای در حال توسعه بیشتر از 1970 داشته اند این آمار هم از طرف سازمان ملل متحد است و یا اینکه در سال 1960 فقط 5 درصد صادرات کشورهای در حال توسعه به جهان صنعتی خارج مشمول کالاهای تولیدی بوده و 95 درصد کالای خام و مواد اولیه بوده است. ولی این روند در 40 سال بعد یعنی سال 2000 به 60 درصد افزایش می یابد یعنی 60 درصد کالای تولیدی و 40 درصد مواد اولیه صادر می نمایند. مطلب دیگر در واقعاز سال 1980 که یک میلیارد و سیصد میلیون انسان با روزی یک دلار زندگی میکردنداین رقم در سال 1995 تبدیل شده است به یک میلیون و یکصد هزار نفر یعنی دویست میلیون تن از کسانی که با یک میلیون دلار زندگی می کردند کاسته شده است. خوب وقتی انسان به این دو آمار نظر می افکندکمی متناقض بنظر میرسد یک طرف وضعیت کشورهای در حال توسعه و یا بخشی که در گذشته و حال فقیرتر است نشان میدهد وضعیت بهتری پیدا کرده ولی آمار دیگر عکس آن را نشان میدهد علت چیست ببینید من کمی قبل تر درباره تولید ناخالص داخلی کشورها صحبت کردم . حدود دو ماه پیش بیست کشور جهان را در سال 2004 بانک جهانی اعلام کرد که درآمد ناخالص داخلی آنها چقدر است و از یک تا بیست آنها را رده بندی نمود ولی من از انجا که فقط آمار شش کشور را از سال 1950 داشته ام فقط این شش کشور را با یکدیگر مقایسه نمودم در تمامی کشورهای نامبرده شده درآمد ناخالص ملی چندین برابر شده است در واقع همان تولید و وقتی تولید چندین برابر میشود این به ثروت آن کشورهائی که بیشتر تولید میکنند افزوده میشود یعنی این افزایش ثروت مربوط به بخشی از کنستانها یا همان شرکتهای چند ملیتی و یا کشورهای ثروتمند صنعتی است اما تمام این ثروت برای آنها نیست و بخشی از این ثروت در واقع به کشورهای در حال توسعه رفته است. یعنی اینکه درآمد آنها بالا رفته و وضع زندگیشان بهتر شده است در این شکی نیست اما اینکه در کل ثروت جهان افزایش پیدا کرده است و این تفاوت ثروت وقتی نشان داده میشود در آن آمار به این شکل نشان داده میشود که دویست میلیون انسان و در واقع از زمانیکه تقریباً مسئله جهانی شدن شروع شده است آنها از روزی یک دلار زندگی کردن خارج شده و رفته اند در ردهء کسانیکه میتوانند با هفت تا ده دلار در روز زندگی کنند این واقعیت است و اینکه کشورهای در حال توسعه از کالاهائی که در گذشته صادر میکردند فقط پنج درصد کالای تولیدی بوده است و امروز شصت درصد آن کالای تولیدی است.

در جهان امروز سرمایه های مالی در تمامی جهان مرزها را میشکند یعنی دیگر مرزهای جغرافیائی مثلاً در اروپا معنی ندارد و فقط تابلوها نمایانگر ورود شما به کشور دیگری است در بسیاری از کشورها نیز این مرزها در حال شکستن است و یا بخش عمده ای از آن شکسته است و آنها که مقاومت نمایند در واقع این مقاومت ناشی از رژیم هائی است که تمایل به دیکتاتوری است و استبداد دارندو مقاومت مینمایند و این کاملاً طبیعی است و اشکالات زیادی وجود دارد ولی در جهان امروز که تا به این حد ارتباطات گسترده است سرعت برطرف شدن این اشکالات نسبت به گذشته بسیار سریعتر است و هرچه جلوتر برود این اشکالات بیشتر برطرف میگردد.یک مسئله دیگر اینکه در این جهانی شدن مجموع کشورهائی که در این دایره جهانی شدن قرار میگیرند همانند سلسله اعصاب بدن میباشند مثلاً اگر یک سوزن را در نوک پا وارد کنیم به همان سرعت درد در نوک پا احساس میشود که در گردن و سایر اعضاء حس میشود برای مثال بحرانی که شاید بعضی از شما به یاد داشته باشید در جنوب شرقی آسیا در کره جنوبی اتفاق افتاد در سال 1997/1998 و این بحران اقتصادی بسرعت به سنگاپور، مالزی و ژاپن کشیده شد و کشورهای غربی را نیز تهدید کرد خیلی سریع وقتی هندائی اعلام ورشکستگی داشت میکرد مرسذس بنز در همان سال 1998، بیست درصد سهام شرکت ماشین سازی هندائی را خرید به مبلغ بیست میلیارد دلار و از ورشکستگی و بسته شدن کارخانه جلوگیری کرد با اینکه رقیب بود ولی امروز دیگر اینگونه فکر نمیکنند یعنی وقتی در کره یک مشکل اقتصادی پیش می آید در دایره سرمایه مالی جهان قرار دارد خیلی سریع این مشکل به لندن، نیویورک، توکیو کشیده میشود و امروز در واقع مثلاً یک شرکت کفش و کیف ایتالیائی پولش را از یک بانک آلمانی میگیرد و برای یک میلیون یا میلیونها کفش ایتالیائی چرمش را به استرالیا و زلاندنو سفارش میدهدو کارخانه در چین این کیف و کفش را میدوزندو به نام کفش وکیف ایتالیائی در بازارهای نیویورک، آمستردام، برلین، پاریس و لندن بفروش میرساندیعنی تقسیم کار جهانی به این شکل صورت گرفته است.

این است که اگر واقعاً کشورهائی که نخواهند یا نتوانندخود را با این شرایط هماهنگ کنندبا سرعتی که در واقع شرایط امروز جهانی در تمامی زمینه های علمی وجود دارد برای جلو رفتن عقب ماندگی بسیار زیاد خواهد بود و فاصله بیشتر میشود.به هر حال من یک مطلب را در ارتباط با شرکتهای چند ملیتی که در سراسر جهان هستند بگویم، بر اساس آمار اعلامی سازمان ملل متحد در سال 2000 شصت هزار شرکت چند ملیتی در سراسر جهان وجود داشته است این شصت هزار شرکت بیست و پنج درصد تولید جهانی و هفتاد درصد تجارت جهانی را در اختیار دارند. البته این این شرکتهای چند ملیتی که نامشان نیز در این آمار مشخص است از چندین کشور هستند و ممکن است مرکز آنها در کشوری باشد که هیچ سهامی در آن شرکت چند ملیتی نداشته باشد. این شرکتهای چند ملیتی بالغ بر 820000 شرکت تابعه خارجی دارند.

جهانگیر لقائی 01.05.2009

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.