رفتن به محتوای اصلی

براي طراوت ياران‏
22.04.2009 - 17:57

قبل از سي سالگي و قبل از فروپاشي شوروي، مي‌پنداشتم كه چپ مذهبي در ايران قافله سالار جامعه برين خواهد بود. ‏جامعه‌اي كه عدالت را با آزادي دارد و عرفان و اخلاق را در جامعه جاري و ساري مي‌كند.‏

به عبارتي آن‌چه خوبان همه دارند، چپ مذهبي به تنهايي دارد. شريعتي اين‌چنين مي‌گفت و الگو هم داشتيم؛ حكومت ‏امام علي، عدالت گاندي، ايثار مجاهدين خلق مانند مهدي رضايي و محمد حنيف‌نژاد و ديگراني كه اگر مذهبي نبودند ‏بزرگ بودند، مانند چه‌گوارا، صمد بهرنگي...‏

يادم مي‌آيد كه در پانزده سالگي وقتي با ماركسيستها در ارايه چهره‌هاي انقلابي مسابقه دوستانه مي‌گذاشتيم، كم ‏نمي‌آوردم. چون ما هم فراوان نام داشتيم كه رديف مي‌كرديم، آنان درخشان و بزرگ بودند.‏

با فروپاشي شوروي، بسياري از پندارها و باورها زير سوال رفت. آيا سوسيال دموكراسي در راه است يا دورتر رفته ‏است. ما منتقد جامعه شوروي بوديم و خود را سوسيال دموكرات و مذهبي چپ مي‌دانستيم. در سالهاي سخت 1368 تا ‏‏1379 مي‌پنداشتيم كه اگر چه آرمان نمي‌تواند حاكم شود اما توانايي آن را دارد كه بر شرايط نا مطلوب تأثير بگذارد و ‏وضع بهتري حاصل كند. در اين مورد بحث ايده آرمان – واقعيت نامطلوب و مطلوب را مطرح مي‌كردم و به‌تجربيات ‏سوسياليسم در اروپا و تأثير آن بر سرمايه‌داري ارجاع مي‌دادم. چرا كه سرمايه‌داري قرن نوزدهم با سرمايه‌داري قرن ‏بيستم متفاوت بود و چهره‌ قابل قبول‌تري داشت. در حاليكه اگر سوسياليسم يك نظام نبود اما يك سيستم مكمل نظام ‏سرمايه‌داري شد و توانست به‌عنوان يك رقيب در درون نظام سرمايه‌داري به‌نفع مردم عمل كند.‏

در اين مورد به يك مثال تاريخي ارجاع مي‌دادم يعني به تجربه حكومت امام علي كه باعث مي‌شد معاويه در ظلم و ‏زورگويي تا حدي ملاحظه كند، چون وجود عدل علي، از ظلم رفتاري معاويه مي‌كاست. به عبارتي مدلهاي آرماني، ‏توقع و انتظار جامعه را بالا مي‌برند، در نتيجه حكومتها ناچارند تا حدي با مردم مدارا كنند.‏

اين باور تا سال 1379 در من نقش محوري بازي مي‌كرد، انديشه شريعتي و جريان ملي – مذهبي را به‌عنوان يك ‏نيروي آرماني مي‌دانستم كه با فعاليت و حضور خود، هم بر رفتار اصلاح‌طلبان تأثير مي‌گذارد و هم بر كل حاكميت ‏مؤثر است. نمونه آن حضور مؤثر ملي – مذهبي‌ها در انتخابات مجلس ششم و شوراي اول بود. ‏

اما در زندان سال 1379 در انفرادي نسبتاً طولاني 6 ماهه، مرور شفاهي تاريخ ايران را به‌عنوان يك برنامه روزانه ‏انجام مي‌دادم. در اينجا بسياري از نقدهاي ديگران به نتيجه دموكراسي در ايران را در ذهنم مرور مي‌كردم و دور ‏حلزوني در تاريخ ايران براي رسيدن به دموكراسي در ذهنم پررنگ‌تر شد. ‏

واقعيت اين بود كه دور حلزوني ذهنم را آزار مي‌داد ولي زندان مجدد سال 1382 تا 84 باز هم زماني براي انديشيدن ‏بود. به‌ظنر نگارنده در مورد ايران اگر دقت كنيم شاهد دوره حلزوني هستيم كه نمي‌توان آن‌را بهتر شدن شرايط ناميد.‏

به‌عبارتي به گفته ماركس، بخشي از شعارهاي انقلابيون را ضد انقلاب غالب محقق مي‌كند و اين سخن قابل تأملي است. ‏اما در جامعه ما مشكل بزرگ‌تري وجود دارد، مگر رضاشاه بخشي از شعارهاي مشروطيت را محقق نكرد اما يك ‏مسأله مهم را نابود كرد. آن اين بود كه مقوله دولت – ملت مدرن يك اصل اساسي دارد و آن حكومت قانونمند است. در ‏غير اين‌صورت حكومت قانوني مستبد، انحراف از اساس مشروطيت بود و رضاشاه كمك كرد كه بيماري استبداد در ‏ايران زمينه مزمن شدن پيدا كند.‏

اگر سياست از قدرت، نظم و هويت حرف مي‌زد كه همين طور است، بايد قبول كنيم كه جامعه ما روي ريل دولت – ‏ملت مدرن نيفتاده است. روابط قدرت، نوع نظم و تعريف هويتها در ايران، نشان از روي مدار نبودنِ جامعه ما مي‌دهد ‏و دليل اين روي ريل نبودن، عدم كاميابي در انقلاب و در جريان اصلاحي است. اگر روي ريل نباشي حاكمان نيز ‏نمي‌توانند مسير دموكراسي را "ناخواسته" همراه كنند.‏

به‌نظر مي‌رسد كه حتي مبارزان سياسي و آزاديخواه و صادق به‌دليل باورهاي آرماني و داشتن نگاه سياسي به سياست و ‏نداشتن نگاه ساختاري به سياست و قدرت، حاضر به كاويدن عميق اين ناكامي نيستند. از همين‌روي است كه علت ‏اصلي را در جايي مي‌كاوند و مي‌يابند كه آن علت اصلي نيست. عمده كردن نقش مذهب يا ايدئولوژي خاص، مهم ‏كردن نقش افراد در حكومت يعني آوردن صالحان به‌جاي افراد ناصالح، اصالت دادن به اصلاح يا انقلاب، طرح موارد ‏اخلاقي و خصلت رهبران، روحيه ويژه مردم ايران و هزاران علت ديگر كه همگيِ اين علتها نادرست نيستند، اما ‏به‌نظر مي‌رسد كه اين دلايل باز مانع اصلي استقرار دموكراسي نيستند. چرا كه به‌هر شكل جوامعي با داشتن اين موانع ‏به‌سوي دموكراسي رهسپار شده‌اند و تجربه آخري ما همين تركيه است.‏

به‌نظر مي‌رسد مهم اين است كه بتوان جامعه را روي ريل انداخت. ريل دموكراسي تغيير نگاه از "دولت محوري" به ‏جامعه مدني محوري است. هر جا كه باشي، در حكومت، در اپوزيسيون، در فضاي روشنفكري، در صفوف و انجمن‌ها ‏و يا هر جاي ديگر اگر به تقويت جامعه مدني بپردازي شايد جريان دموكراسي‌خواهي در ايران روي ريل خود بيفتد. ‏چرا كه قدرت متمركز، مركز‌گرا، انحصاري و بسته، فقط در برابر جامعه مدني پاسخگو مي‌شود. بايد هدف، تقويت ‏جامعه مدني باشد. اما با تاكتيكها، راهبردها و تئوريهاي متفاوت مي‌توان به اين هدف رسيد.‏

از سال 1353 تا 1378 سه مرحله راهبردي در زندگي نگارنده بوده است؛ يعني تلاش براي تحقق آرمان، رضايت به ‏وضع مطلوب، جهت‌گذاري به‌سوي جامعه مطلوب. اين‌ها تجربه ميداني نگارنده در كوران فعاليت‌هاي فكري - سياسي ‏است و اكنون "جامعه مدني محوري" و گفتمان مرتبط با آن را در الويت قرار مي‌دهم، تا چه در نظر افتد.‏

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
روز

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.