رفتن به محتوای اصلی

شوق ديدار تو لبريزشد از جام وجودم
29.03.2009 - 17:57

 

تاجايي كه يادم هست مادربزرگ توي قصه هاي قديمي اش هميشه از اژدهاي هيولامانند هفت سري حكايت ميكردكه تنهايكي ازسرهاي ترس آورآن باشعله هاي آتشي كه ازچشم ودهان به بيرون ميريخت, آدمهارامي دريد, موجودات زنده پيرامون رانابود ميكردودنيايي رابه تاريكي وتباهي ميكشيدوچون پهلوانان باستاني به مصاف آن برميخاستندواين سرراقطع ميكردند, سري ديگرازجسم پليدهيولارشد يافته وبه شرارت برميخاست وبهمين ترتيب سرهاي ديگر.... كه راستش كابوس اين اژدهاي هفت سر كه مادربزرگ باماليخولياي گريبانگير, بساترسناك ترازافسون قصه هاوماجراجويي هاي افسانه اي برايم تصويرمينمود, سالهاي سال روي قلبم طوري آوارشده بود كه بي هيچ ترديد تصورميكردم خانمان وزندگي ماهم روزي طعمه اين جانورآدمخوارخواهدشد وسپس سرتاسردنيانيزنابودخواهد گرديد. اماباگذشت دوره هاي كودكي ونوجواني ـ كه كابوس هيولاي هفت سربرآن سايه انداخته وآنراتباه كرد ـ وسپس بارشد وبلوغ فكري كه به آشنايي ولمس زندگي ازنوعي ديگرو البته وراي افسانه هاي جن وپري وقصه هاي هيولاواژدهامنجرشد, بتدريج تصاويرترسيمي افسانه هاي مادربزرگ وكابوس هولناك آنهاهم درذهنم كم كم داشت رنگ مي باخت كه يكروزناگهان بازهيولاي قصه مادربزرگ, مسخ شده امااينباربه هيبت انسان حيات يافت, به تقلا, تكاپووتقلب افتاد, خرناسه كشيد, نفس بويناكش همه جارا آلود, اززهرزبانش صدهاخون آشام ـ عين ضحاك ـ همراه باويراني ومرگ تراويد كه خونين چنگال ودهان محض بلعيدن نسل انسان وارثيه فرهنگي آن, دراوج شقاوت ورذالت به كمينگاه نشستند .

باين ترتيب سي سال گذشت .... وحالاپس ازسپري گشتن سه دهه ازفاجعه اي اينچنين جانفرسا واعمال جوروظلم بي پايان مشتي جلاد تبهكاردرحق ملت ايران .... مراباش كه به اين آساني ميگويم سي سال گذشت و انگارنه انگاركه باابعاد غول آساي واقعه اي اينگونه غريب وجنون آسادرقرن برتري دانش وانديشه, گرچه ناخواسته امابهرحال گاهگاهي با تعلل وسكوت برخورد كرده ومثل آدمهاي دچارنسيان اصلاازيادبرده ام كه سي سال براي عمرانسان, ـ برعكس درازناي عمرتاريخ ـ زماني بسيارطولاني وبلنداست بخصوص بارنج عظيمي كه درطول اينهمه سال ازاهريمنان خونخواربرمردم ما رفته, آنگونه كه بايد وبه اندازه لازم نه هنوزحرفي گفته شده ونه حتي قسمتهاي كوچكي ازآن نيز به تصويروتصورآمده است . شايد ازاينروست كه باانديشيدن هرلحظه به اين فاجعه خوف آورجاري, وحشت وهراس طوري مثل بختك روي سينه ام مي افتد وآوارميشود برآن كه راه نفسم رامي بندد ومراباهمه ي شوق به زيستن وحتي دلشدگي تاآستانه نيستي ميكشاندبي آنكه دمي باهمه اندوه ويأس, بهرحال مرگ ناچارونابودي اشباح وحشي خونخوار,جاندارو برخاسته ازاعماق قرون رادرچشم انداز تصويرنمايم .

راستش ديشب نيزشبي ديگرازآن شبهاي دل آشفتگي بي پايان بود كه نميدانستم اصلابختك كابوس وترس ازبطن كدام حادثه بازروي قلبم افتاده وبرآن عين يك صخره سخت سنگين شده است . ازاينرو دلم راست راستي ميخواست باگرگ وميش سحريا زندگي من نيزبه آخربرسد ياآخرسريك شب يايك روزازمتن همه انبوه سياهي ها, تنها يك بارقه شادي واميد فروزان گردد شايد كه ازحجم اندوه ورنج مزمن من نيزكمي كاسته گردد . ولي اصلادرفكرنبودم كه سهم خودرامن باهمه ناچيزي آن درتغييرتقديرمقدروخلق يك سنت نوچگونه ودرفصل كدام حادثه بايد پرداخت كنم . تااينكه.... شبي ازشبها, نه يك بارقه يااخترسوزان .... يك ترنم وصدا.... يك سكوت سرشارازمهرواشتياق .... بيشتراماانگارپژواك سروش ملكوت .... وپس ازآن آبشاركلمات كه تأمل وطنين واژه هايش, مژده زايش يك قيام نووقريب وقيامت بود كه با فرياد وآواي صلابت, رخوت خوابگردان همه شبهامثل من را خرد ,مطرود وزايل ميكرد. وآنگاه كه .... با معناي ژرف كلامش, انگيزه زيستن وشوق آموختن عزم صداقت ووفارادرما همگي سخت برانگيخت , هشدارواخطارشجاعانه اش اما طعم تلخ جام زهرديرينه راعينا چندين سال گذشته يكسردردهان هرزه ي ديوان هفتاد سر سرريزساخت تاآنجاكه اينك بيشترازهرزمان ديگر, هذ يان هراس آلوده ازانقراض ناگزيرنسل رذل خود وفروغلطيدن به عمق گورتاريخ قرون را برجسم وروان شيطان گونه خويش احساس و برزبان آلوده جاري ميسازند . ازآن شب .... اما نه فقط آن شب, پس ازآن نيزهنوزكه هنوزاست درشهري بي شباهت كه اشرف شده است, دردنيايي متفاوت ومحاط كه آدمهايش همه د لشيفتگان حرمت وحريت انسان هستند وآنوقت درگستره ي اينچنين وادي بي همتاي شريف, من سودازده گمشده يا شايددلشده تنها نيزپس ازلمس اسراروآواي كلامش, درك ژرفاي واژه هايش, ضربآهنگ بم وزيرصدايش كه فقط ازصيقل وزلال دل آن جان شيفته ي نادروناب برميآيد, روزوشب دست افشان باهمگان يا به آوازبلند خوانده يادرخلوت بي آرامش خويش زمزمه سرداده وميگويم : شوق ديدارتولبريزشدازجام وجودم

ارسال از:

ساسان رحمت زاده

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.