رفتن به محتوای اصلی

گُورِ آزادیِ زنان در انقلاب اسلامی و حکومت دينی
10.03.2009 - 16:57

گفتگو با مهشيد اميرشاهی

تلاش ـ سرکار خانم اميرشاهی، قبل از آغاز بخش سوم از گفتگويمان بايد ابراز تأسف کنم که با انتشار اولين قسمت از مصاحبه ما با شما (تلاش شماره 9 ويژة 11 سپتامبر) بازهم موجی از اتهام و سخنان بی پايه عليه تنی چند از دوستان تلاش برخاسته است. شما را در اين بيهوده گوئيها به جريانهای سياسی متصل ساخته اند که در عين بی پايگی و بی ربطی، بدعت جديدی است که از سوی دلسوختگانی از طرفداران جبهه دوم خرداد حکومت اسلامی و در کُرنش و خوش خدمتی به اين جناح گذاشته شده است. آنها در کنار روش تفتيش عقايد حکومت اسلامی و در جهت تکميل آن، مشغول باب نمودن تفتيش روابط انسانها نيز هستند! در بی ربطی و بی اعتباری گفتة اين حضرات که اينچنين از نظرات و مواضع صريح شما عليه جمهوری اسلامی بخشم آمده اند، همين بس که اگر آنها اندکی متانت سياسی و صبوری به خرج داده و منتظر انتشار و مطالعة ـ تنها ـ بخش دوم نظرات شما در اين مجموعه مصاحبه ها می ماندند (ازبی اطلاعی آنها نسبت به ساير آثار و مقالات پرشمار شما صرف نظر می کنيم، چه انتظار چنين رفتار پر مسئوليتی از کسانيکه عمری تنها از روی بی دانشی سخن گفته و با بی مسئوليتی تمام اتهام پراکنی کرده اند، انتظاری بيهوده است.) شايد اينچنين به هذيان گوئی نمی افتادند.

گذشته از همة اينها، جای بسی شگفتی است که چطور اين اشخاص از درک مسئله ای به اين سادگی درمانده اند، که اگر کسانی يا جريانهای سياسی بهر دليلی بنا به هر سياستی با هر استدلال يا ترفندی مدافع بقای نظام جمهوری اسلامی بوده و مخالف طرح صريح و فوری برچيده شدن بساط دخالت دين در سياست باشند، بغلط جای خويش را در صفوف مخالفين نظامسياسی ـ فرهنگی و اخلاقی آلوده به دين و ايدئولوژيمی جويند.

بهرصورت با توجه به انرژی و امکانات اندک تلاش، ما خود را موظف به رفتن به راه خود دانسته و به بررسی و شناسائی دقيق تر انحراف بزرگ تاريخی ايران يعنی انقلاب اسلامی و نماد عقب ماندگی فکری آن يعنی حکومت اسلامی ادامه می دهيم، چه بنظر ما بدون شناسائی ماهيت اين انقلاب و "ماهيت و طبيعت" انديشه و افکاری که بستر شکل گيری اين انقلاب و به حکومت رسيدن دين بوده و موجب به بن بست کشانده شدن ميهنمان در همة عرصه ها شده است، ما راه به آينده ای روشن نخواهيم برد.

از نظر ما بررسی ماهيت انقلاب اسلامی و ماهيت انديشه حاکم برآن بدون توجه به مفهوم مقابل آن يعنی آزاديخواهی و ترقيخواهی مقدور نيست. ادعای آزادی و ترقی خواهی نيز بدون توجه به مسئله زنان اگر از مقولة شيادی سياسی نباشد، مسلماً برخاسته از ضعف معرفتی و عدم درک مقولات فوق است. پس از اين مقدمة طولانی، امّا بايد بگويم که بسيار خرسندم که امسال موضوع انقلاب از زاوية مسئله زنان را با بانوئی در ميان می گذارم که بدليل کارآمد بودنش در عرصة فراخ کارهای خود به حق (بازهم با ياری گرفتن از کلام آقای رامين کامران) به اعتبار زنان ايرانی و جنبش استقلال طلبانه، تساوی طلبانه و آزاديخواهانه آنان بسيار مدد رسانده است.

گفتگوی ما با شما به مناسبت روزهائی است که 25 سال پيشش دستاوردهای حقوقی زنان زير پای انقلاب اسلامی لگدمال می شد، در 40 سال قبل از آن حق رأی، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن، قانوناً برای زنان به رسميت شناخته می شد و در شصت و هفت سال پيش از اين روزها، زنجير پيچه و چادر و چاقچور از دست و پای زن ايرانی باز می شد و بقول ايرج ميرزا "حجاب اين سد باب معرفت" از سر زن برداشته می شد.

نخستين پرسش آنکه نظر اين بانوی گرامی در مورد اينهمه فراز و نشيب و اين روزهای سرنوشت ساز چيست؟ سهم خود ما در پديدار شدن و برآمدن اين روزها و حوادث آنها چه بوده است؟

اميرشاهی ـ سهم زنان در يک مورد، اساسی و چشمگير است و آن قابليتی است که زن ها، در تمام زمينه ها و ميدان هائی که در آنها امکان عرض اندام داشته اند، از خود بروز داده اند ـ در تمام شئون اجتماعی و حرفه ای اين قابليت محسوس است. امّا در رفع و دفع موانع اوليه بايد عرض کنم که، سهم زنان محدود بوده است به فعاليت عدة معدودی در پشتيبانی از مشروطيت و در زمينة تعليم و تربيت دختران. دليل اين محدوديت هم روشن است: نخستين قدم هائی که برای شرکت دادن زنان در مسائل اجتماعی برداشته شد، در صدر مشروطيت بود و بيشتر زنان ما در آن دوران نه فقط به حقوق خود آشنا نبودند، حتی امکان خواندن يا تعقيب مقالات و مطالبی را که به طور اعم در زمينة تحولات اجتماعی و به طور اخص در بارة خود آنها به بحث گذاشته می شد نداشتند چه برسد به اينکه از خود زبان و قلمی داشته باشند تا در پی احقاق حقی باشند.

بنابراين منصفانه بايد گفت که در آغاز اين مردان ما، و به خصوص شاعران ما، بودند که در صدد رفع تبعيض از زنان برآمدند و آنها را به برداشتن پيچيه و روبنده و ظاهر شدن در مجامع و شرکت کردن در فعاليت های اجتماعی دعوت و تشويق کردند. از شاعران لازم بود به طور مشخص و مجزا حرف بزنم چون همانطور که می دانيد ما در سرزمين خودمان هروقت خواسته ايم فکری را در ذهن ها بنشانيم و در دل ها جا بدهيم از کلام شعری کمک گرفته ايم.

در دوران سلطنت خاندان پهلوی، زنان بدون شک به آزادی های بيشتر و گسترده تری دست يافتند. امّا اين آزادی ها هم، (که از الگوی دنيای غرب برگرفته شده بود و به نظر من سرمشق درستی بود)، به زنان "اهدا" شد. پس در اينجا هم صحبت از بذل و بخشش از طرف مصادر امور است، نه از جد و جهد خود زنان برای رسيدن به آزادی. البته جمعيت ها يا انجمن ها ئی از طرف زنان به صورت خود جوش و مستقل در اين سالها گاه به گاه و خرده خرده به وجود آمد، امّا بالاخره و متاسفانه همگی در" سازمان زنان " تحت رياست شاهدخت اشرف پهلوی تحليل رفت.

با همة اين احوال قوانينی که در جهت دفاع از حقوق زنان در اين دوره وضع شد و درهائی که به روی زنان گشوده شد همه در آگاه کردن زنان نسبت به موقعيتشان بسيار مؤثر و مثبت بود.

در نتيجه ـ همانطور که در ابتدای سخن گفتم ـ در آن دسته از فعاليت های اجتماعی که زنان توانستند به ابتکار و ارادة خود وارد ميدان شوند کاملاً درخشيدند. نفوذ و رسوخ زنان در نهادهای مختلف اجتماعی به درجه ای بود که حتی يورش بی امان جمهوری اسلامی هم نتوانست آن را ريشه کن کند. شايد بتوان گفت که اين نفوذ، به رغم و لج جمهوری اسلامی، رشد هم کرد.

تلاش ـ مصادف با تحقق انقلاب اسلامی، در پاريس کميته ای از سوی زنان فمينيست اروپائی تشکيل شده و 18 تن به نمايندگی از سوی اين کميته ـ از جمله آليس شوارتزر از رهبران صاحب نام مبارزات زنان آلمان ـ بدليل نگرانی از وضعيت زنان ايرانی تحت حکومت تازه تأسيس شدة اسلامی، سفری چند روزه به ايران انجام دادند. شوارتزر پس از ملاقات با زنان روشنفکر و سياسي بسيار از جريانهای فکری گوناگون از جمله زنان چپ، مسلمان، غير مذهبی، تحصيل کردگان غرب در ايران و پس از بازگشت از اين سفر در انتهای مقالة گزارش گونة خود از باور عميق زنان روشنفکر ايرانی به انقلاب و بهره گيری "پسران الله" از اين باورها می نويسد:

"فريده (يکی از ميان نامهای بيشمار زنان مدافع انقلاب اسلامی) و خواهرانش آنقدر شايسته بودند که در راه "آزادی" جان دهند. امّا آنها اين شايستگی را نداشتند تا در آزادی زندگی کنند."

خانم امير شاهی شما بعنوان بانوئی با اشراف به مفهوم و ارزش آزادی، نويسندة آزاده ای که آزادی را شرط حيات قلم می داند و روشنفکری که انقلاب اسلامی را در اوج آن با معيار آزادی و بويژه آزادی زنان سنجيد و در برابرش ايستاد، نظرتان در مورد برداشت يک زن روشنفکر اروپائی از باورهای زنان انقلابی ايران در آن روزها چيست؟ رابطة حضور گستردة زنان در انقلاب و نگاه آنان به امر آزادی چگونه قابل توضيح است، انقلابی که سمت گيری آن در مخالفت با حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی بويژه آزادی زنان بود؟

اميرشاهی ـ معنای حرف خانم شوارتزر طبعاً برای من روشن است و مورد تأييد من، اما ميل دارم در اينجا اضافه کنم که به گمان من آن کسی شايستگی برخورداری از آزادی را دارد که آزادی را بشناسد، طالبش باشد و در حفظش بکوشد، نه الزاماً آن کسی که آمادگی دارد در راه "هدفی" بميرد. آدم ها گاه حاضرند برای اهدافی بميرند که ممکن است به نظر من و شما به کلی نا معقول بيايد. مثلاً "کش بازان" که خودشان را از پل های مرتفع بين زمين و آسمان رها می کنند هدفشان دستيابی به هيجانی است که هر بار تجربه اش مويی ـ يا کشی! ـ با مرگ فاصله دارد، همينطور اسکی بازان خارج پيست يا ماتادورهای اسپانيائی، اما نمی دانم چقدر می شود اين افراد و اهدافشان را با آزادی مرتبط دانست.

بسياری از زنان نامدار که در آغاز انقلاب به ايران آمدند (و بيشترشان از طرف زنان انقلابزده هو و رانده شدند) تصور اين را هم نمی کردند که شهيدان و رهروان انقلاب اسلامی کمتر شناختی از آزادی ندارند، به دنبالش نيستند و برايش نمی جنگند. حتماً پس از ديدار و گفتگو با عده ای از اين زنان انقلابی، مطلب برايشان روشن شده است و دردناک و يا لااقل غير قابل فهم هم بوده است، ولی درد و سردرگمی عارض از عکس العمل های انقلابيون برای آن گروه از زن های ايرانی که صميمانه خواستار آزادی بودند بی ترديد از اين خانم ها هم عميق تر بود.

اگر به من اجازه بدهيد واکنش بعضی از زن های انقلابزده را در بارة حجاب اسلامی برايتان نقل کنم که در آن زمان دود از سر من بلند کرد.(اگر فقط به موضوع چادر می پردازم به اين دليل است که اجباری اعلام کردنش اولين دستبرد آشکار به حقوق زنان بود، وگرنه در بارة باقی مسائل هم فرمايشات اين خانم ها شنيدنی است):

خاطرم هست که يکی از زنانی که پيش از انقلاب خود را از آزاد زنان قلمداد می کرد و با بزرگان می نشست و از مشاهير حرف می زد و به کودکان ما هم درس می داد، در بارة چادر اجباری در آن زمان گفت، "چه اشکالی دارد، وقتی آقا دستور می دهد سر می کنيم!" و صميمانه نمی فهميد که نمی توان شاگردان دختر را مجبور به سر کردن چادر کرد وبعد از آنها خواست که آزاد فکر کنند. زن ديگری، که از مبارزان سياسی مشهور بود، در مصاحبه ای با يکی از خبرنگاران خارجی با افتخار هرچه تمامتر ادعا کرد: "يک چادر که سهل است، من حاضرم برای موفقيت انقلاب هزاران هزار چادر سرکنم!" گوئی اصلِ مسئله موفقيت انقلاب است و نتايجی که به بار می آورد فرعِ بر موضوع. يکی ديگرشان، که او هم نام و شهرتی داشت، هرجا توانست گفت و نوشت که "فقط فواحش عليه سرکردن چادر دست به تظاهرات زده اند!" بدون اينکه قبح اين قضيه را درک کند که به فرض زنی فاحشه باشد، کسی حق تعيين نوع لباس او را ندارد. چهارمی، که خودش هم مثل شوهرش بين سياست زدگان به داشتن تمايلات تند وطن پرستانه شناخته بود، وقتی با مقنعه ای زفت وار در خيابان به دوستی قديمی برخورد و اظهار تعجب او را از قيافة خودش شنيد جواب داد: "اين روسری امروز برای من مثل پرچم ايران مقدس است!" و انگار نه انگار که دارد با اين اعتراف زشت آزادی را در پيشگاه تقدس قربانی می کند.

به نظر من از اين آشکار تر نمی توان ناآشنا بودن با آزادی را به نمايش گذاشت. دردناک است که بگويم يکی از اين چهار به طرز فجيعی به دست لشوش اسلامی کشته شد و سه ديگر امروز آوارة تبعيدند.

تمام زنانی که در به ثمر رساندن انقلاب نقش داشتند، با اولين قدم گور آزادی زن را کندند! همه متعلق به نسلی بودند که از مزايای آزادی های نسبی و اهدائی که قبلاً صحبتش را کردم بهره مند شده بودند بدون آنکه قدرش را بدانند يا در حفظش بکوشند. آنهائی که مدعی بودند در پی کسب آزادی های بيشترند ـ که حق مسلم همة ايرانيان بود ـ ظاهراًنمی دانستند که آزادی هائی که ما از داشتنش محروم بوديم، (مهمترينش آزادی سياسی که زمينه را برای ديگر آزادی ها هموار و آماده می کند)، به قيمت بی بها شمردن آزادی های موجود تحصيل نمی شود بلکه فقط در گرو به وجود آوردن نظام سياسی معينی است به نام دمکراسی ليبرال. گوئی تصورشان اين بود که هرنظام و حکومتی، اعم از مذهبی و خلقی، بالاخره يک رشته آزادی را دو دستی به آنها تقديم می کند!

حقيقتاً حضور گستردة زنان را در فعاليت های انقلابی و نگاهشان را به آزادی از هيچ راهی نمی توان توضيح داد مگر از طريق جهل کم نظيرشان در بارة ماهيت حکومت الهی و بيگانگی عميقشان با مفهوم آزادی.

به دست آوردن استقلال از نهراسيدن در گفتن واقعيت و حقيقت ميسر می شود، حتی وقتی ديدن واقعيت و گفتن حقيقت مد روز نيست و به دهان همه خوش نمی آيد و طبعاً مشکلاتی را هم ايجاد می کند که می بايست پذيرفت. آدم ها اشتباه می کنند ولی آدم مستقل مرتکب اشتباهات خودش می شود نه مرتکب اشتباهات ديگران .

تلاش ـ در رمان "در حضر" خواننده با زنی (شخصيت اصلی رمان) آشنا می شود که بخشی از زندگی خود را در دوره ای سپری کرده که در آن "آزادی زنان" در عرصه هائی از زندگی خصوصی و اجتماعی به رسميت شناخته شده و کسی نمی توانست در آن دوران زنانی را که از اين آزاديها بهره می گرفتند مورد تعرض قانونی قرار دهد. امّا اين مفهوم از آزادی های فردی، هيچگاه از سوی جامعه ما بطور کامل پذيرفته نشد و در باور عمومی اعتبار و احترام نيافت. بسيار بودند زنانی که در استفاده از آزاديهای فردی و قانونی خود مورد تعرض غيرقانونی قرار می گرفتند. تا امروز که به "يمن" انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی آزاديهای زنان مورد تعرض رسمی و قانونی است.

بنابراين با توجه به آن شرايط حاکم برجامعه و در دوره ای که رمان "در حضر" ناظر برآن است می توان گفت؛ شخصيت رُمان زنی است که برای استفاده و بهره گيری از حقوق و آزاديهای قانونی خود شرايط اجتماعی و باورهای عمومی را به چالش می طلبد. چنين آگاهی و خود آگاهی را در نزد چه ميزان از زنان جامعه امان، بويژه زنان روشنفکر می توانستيم در سالهای انقلاب باز يابيم؟

اميرشاهی ـ بله، اين برداشت کاملاً درست است و من اميدوارم که همة خوانندگان کتاب، راوی "در حضر" را در پرتو اين نور ببينند. همانطور که قبلاً هم عرض کردم نسل من و حتی بزرگتر از من و طبعاً جوانترها، همه در حمايت قوانينی رشد کرده بوديم که مدافع بعضی از حقوق زنان بود، گرچه همانطور که گفتيد جامعه هنوز از اين قوانين پيروی نمی کرد. امّا بايد در نظر داشت که هميشه و در همه جا تحکيم و تثبيت آنچه قانون اعطا می کند مستلزم تغيير بينش و عادات اجتماعی يک قوم و ملت است که به هر حال با سرعتی که قانون وضع می شود پيش نمی رود. اين دقيقاً آن بخش از مسئله است که به تحقق رساندنش اساساً از دولت و حکومت ساخته نيست و بيش از همه بسته به همت و غيرت مدافعان آزادی است، اعم از زن و مرد. دستگاه دولتی فقط موظف است اين قوانين را بسيار جدی تلقی کند و با نديده گرفتن و سهل انگاری در قبال خلافکاران و خلافکاری ها قانون را منسوخ و بی اهميت جلوه ندهد. هيچ احقاق حقی جز به اين صورت ميسر نيست. (بايد به اين نکته آگاه بود و دانست که در آينده هم وقتی قوانين مطلوب و جامعی در باب حقوق زنان وضع شود، گرچه بار مبارزه را سبکتر می کند ولی وظيفة تثبيت و تحکيم اين قوانين را از دوش کسی برنمی دارد.)

در جمهوری اسلامی هم در يک جمله: هر قانونی که وضع شد ضد زن و در جهت تحقير زن بود.

راستش نمی دانم اين نوع آگاهی در دوران انقلاب در چه درصدی از زنان وجود داشت. آماری در اين باره در هيچ کجا نديده ام. به تجربة شخصی اينقدر می دانم که در ميان زنان معروف به روشنفکر اين درصد به طرز دردناکی پايين بود.

تلاش ـ از همان آغاز روزهای انقلابی و روزهای نخست تحقق انقلاب اسلامی، نشانه های بسياری وجود داشت که حکايت از بزودی پايمال شدن و لغو حقوق و آزاديهای زنان می کرد. اين نشانه ها به شهادتگفته های شما، به گزارش زنان روشنفکر اروپائی پس از بازگشت از ايران انقلاب زده و به شهادت عمل اقليتی از زنان که در اعتراض به اجباری شدن حجاب دست به تظاهرات زدند (و مورد قهر و غضب زنان انقلابی نيز قرار گرفتند) قابل رؤيت بود.

عليرغم قابل رؤيت بودن نشانه ها بخش عظيمی از زنان تحصيل کرده و دانشگاه ديده، زنان با موقعيت های اجتماعی و شغلی قابل توجه، حتی زنان تحصيل کرده در غرب و خوگرفته به آزاديهای غربی در تحقق اين انقلاب تا پای جان ايستادند و نشانه های نزول و افول وضعيت حقوقی و اجتماعی خود را در باتلاق انقلاب نديدند.

دکتر جواد طباطبائی در اثر خود "ديباچه ای بر نظريه انحطاط ايران"، ديدگاه قابل توجه ای ارائه می دهد. وی معتقد است، هر نشانه ای از يک واقعيت را اگر حتی تعداد اندکی ببينند، پس آن واقعيت قابل رؤيت است. وی بهمراه اين نظر عبارت شيوا و در عين حال پر معنی می آورد و می گويد: "نگاه کردن به ضرورت ديدن نيست" از نظر شما علت اين "نديدن" ها چه بود و مسئوليت آن برعهده چه کسانی؟ چه عواملی و چه شرايط اجتماعی اينچنين اکثريت زنان روشنفکر ما را در برابر احساس مسئوليت نسبت به خود و نسبت به جامعه اشانبی حس ساخته بود؟

اميرشاهی ـ آدمی اگر به فکر ديدن چيزی نباشد يا تمايل به ديدن چيزی نداشته باشد آن چيز را نمی بيند. اگر کسی به نيّت يافتن مگس کش در اطاقی بگردد ديگر مشکل کتاب يا گلدان يا فرش يا عروسکی که محتمل است در اطاق باشد چشمش را می گيرد، حالا هر قدر اين اشياء ديگر درشت تر و پر حجم تر از مگس کش باشد! تازه اگر ببيند التفاتی به آنها نمی کند. بدون کمترين ترديد علائم و نشانه های متعدد و بارز پايمال شدن حق زنان از نخستين روزهای انقلاب جلو چشم همه بود ـ روشن و بی ابهام! دليل نديدن يا ديدن و بی التفاتی کردن آن دسته از زنان به اين علائم، اين بود که توجه آنها به مسائل ديگری معطوف بود که به نظرشان مهم تر از حجاب و سنگسار شدن و نيم مرد به حساب آمدن و... و...و... می آمد ـ مسائلی از قبيل مبارزه با امپرياليسم، تحکيم دستاوردهای انقلاب، تقويت امام، وحدت کلمه و غيره. گرفتاری بستگيشان به يک رشته افکار سياسی معين بود که اولويت های ديگری را ايجاب می کرد و به کلی به حقوق زنان بی اعتنا بود. و البته ـ ناچار بازتکرار می کنم ـ نداشتن درکی درست از آزادی و بی اطلاعی از اينکه آزادی زنان با هر نظامی سازگار نيست و بی خبری از اينکه تنها دمکراسی متضمن آزادی سياسی است و در نبود آزادی سياسی تمام آزادی های ديگر در معرض خطر و از دست رفتن است.

تلاش ـ چپها و در کنار آنها زنان مذهبی همراه با پديدة جديد "فمينيستهای اسلامی" و همچنين زنان بريده از سازمانها و احزاب سُنتی وفمينيستهای امروز، هر يک در پاسخ به پرسش فوق نظری متفاوت ارائه می دهند، گذشته از نظر زنان مذهبی و "فمينيستهای اسلامی" که اساساً آنچه را که در گذشته بود نمودار "فساد و فحشاء" و غربزدگی " زنان ايرانی و وسيله قرار گرفتن در جهت تحقق نيات استعماری دانسته و آغاز تاريخ "بيداری" و "رهائی" زنان را در همراه شدنشان با مبارزات اسلامی و پيوستن به صفوف انقلاب و بالاخره "پيروزی الگوی زن مسلمان" بر"الگوی زن غرب زده" می انگارند، امّا اکثرچپها و فعالين سابق سياسی و فعالين جنبش امروز زنان در مورد مواضع خود نسبت به گذشته و همچنين نقش زنان در به ثمر رسيدن انقلاب اسلامی يا سکوتمی کنند و يا اينکه علت اين انحراف تاريخی را به سلطة فرهنگ و تفکر مردسالاری نسبت داده و ريشه آن را در توافق و رضايتی که مردان از جاری شدن مقرارت اسلامی بعنوان تضمين کنندة موقعيت برترخود بر زنان داشتند، می بينند. بر اساس چنين ديدگاهی زنان را نمی توان در انحرافات و شکستهای تاريخی کشور سهيم و مسئول دانست، زيرا مسئوليت خواهی مستلزم حضور با نگاهی آگاهانه و معطوف به مصالح خود در حوادث و نقطه عطفهای تصميم گيری است. از نظر اين نيروها زنان به اين مفهوم از سراسر تاريخ ايران غايب بوده اند.

نظر شما در خصوص چنين ديدگاهی چيست؟ آيا اساساً زمينه ای موجود بود که زنان ايران بتوانند با حفظ و اتکاء به استقلال فکری و با نگاه آگاهانه به مصالح خود به مقابلة موثر با اين انقلاب بپردازند يا حداقل با آن همراه نشوند؟

امير شاهی ـ اين زمينه مسلماً موجود بود، ولی وجود زمينه برای تحقق هيچ امری کافی نيست، برای تحقق بخشيدن به امور شعور و آگاهی و همت لازم است.

ولی برويم سر الگوی زن مسلمان. الگوی زن مسلمان چيست يا کيست؟ ببينيد، آمدن اسلام به ايران پيامدهای تاريخی و اجتماعی و فرهنگی فراوان به همراه داشت که نکات و آثار منفی آن فزون و فراوان است.عده ای ـ که من به تحقيق در ميانشان نيستم ـ جنبه های مثبتی هم در اين پيامدها ديده اند، ولی تصور نمی کنم حتی خوشبين ترين آنان در اين نکته با من اختلاف نظر داشته باشد که يکی از منفی ترين جنبه ها و تأثيرات اسلام برجامعه ما نفی نقش زن در اجتماع بوده است، چون زن در اسلام، نه فقط به اعتقاد و گمان من بلکه به شهادت تمام سنن اسلامی و قوانين فقهی، محلی از اِعراب ندارد. از بدو رواج اسلام، يعنی در طول اين 14 قرنی که از عمر پيدايش اين مذهب می گذرد، فقط از چند زن آن هم در صدر اسلام و آن هم در رابطه با شوهر يا پسرشان اسمی در ميان است. اين زنان همه بحمدالله به عفت و عصمت مشهورند ولی گويا جز اين، صفت ديگری ندارند يا صفات ديگرشان قابل ذکر نيست. زينب به عنوان غمخوار پدر يا عزادار مرگ فرزندان مطرح است و فاطمه هميشه در سايه پدر يا شوهر عنوان می شود. (از عايشه، که تنها زن فعال و زيرک و از نظر سياسی حتی جاه طلب صدر اسلام است به نيکی ياد نمی شود مخصوصاً بين شيعيان، به دلايلی روشن که نيازی نيست به آنها بپردازيم.) زنان مذهبی می خواستند زينب و يا فاطمه باشند؟ نيازی به انقلاب برای اين کار نبود. کسی مانع از اين نبود که آنها در عين حفظ عفت و عصمت به تيمار پدر و پسرشان مشغول باشند يا در صورت بروز مصيبت در عزای آنان اشک بريزند. چرا می خواستند همة زنان زينب فاطمه باشند؟ به هر حال برگروه مذهبی حرجی نيست چون معتقدند که همه چيز با آنها يعنی از صفر شروع می شود، که طبعاً اعتقادی جنون آميز است. راستش تمام افراد اين گروه مرا به ياد " زهرا خانم " می اندازند که در ماه های اول انقلاب علمدار دستة زنهای حزب اللهی بود (بدل مادينة "ماشالاقصاب" که رياست کميتة سفارت امريکا را برعهده داشت!) از ديد اينها آزادی اسلامی برای زن چيزی بيشتر از معادل شمردن صيغه شدن با آزادی جنسی نيست.

مشکلات چپی ها عميق تر و پيچيده تر است. از يک طرف می خواهند از خود سلب مسئوليت کنند در نتيجه صحبت از فرهنگ مردسالاری و بقيه قضايا را به ميان می آورند، از طرف ديگر هنوز با دمکراسی ليبرال مشکل دارند و نمی خواهند بپذيرند که مفهوم آزادی زن از بطن آن تفکر سياسی زاده شده است نه از رحم سوسياليسم. علاوه بر اينها تا امروز با انقلاب اسلامی تسويه حساب فکری نکرده اند از همين رو در معرض دل دادن به حکايت " فمينيسم اسلامی " هستند که در حقيقت به آنها فرصت می دهد تا هم انقلاب را محکوم نکنند هم به دمکراسی روی خوش نشان ندهند و هم مسئوليت خودشان را به گردن فرهنگ ناسازگار و ستم مردان بياندازند و خلاصه سرخودشان و بقيه را با بازی رفرم سنت اسلامی، آن هم از درون، گرم نگهدارند.

تلاش ـ گروههائی ديگر از زنان براين نظرند که در هرصورت آنچه قبل از انقلاب اسلامی بعنوان حقوق و آزاديهای زنان حاصل شد، اموری بديهی بوده و دير يا زود بدرجات گوناگون بدست می آمدند. امّا آنچه اهميت دارد، اَشکال و روشهای نادرست در پيشبرد اين حقوق و آزاديهاست. يعنی اِشکال در "فرمايشی" و "بخشنامه ای" و "ديکته ای" بودن چنين رفرمهای اجتماعی از جمله در امور مربوط به زنان است که از ويژگيهای حکومتهای ديکتاتوری است. چنين حکومتهائی از جمله حکومت پهلوي ها خود را سرمنشاء هرگونه تحولی در جامعه دانسته و همواره از حضور فعال و مستقل مردم در تحولات اجتماعی هراس دارند. بهمين دليل زنان روشنفکر و مستقل ايران بهيچ روی خود را در بدست آمدن امتيازات در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی و خصوصی در گذشته سهيم ندانسته و با اين دستاوردها هيچگاه احساس يگانگی نداشتند. و از در ستيز و ضديت با روشهای زورمنشانه رژيم گذشته بود که بدامان انقلاب اسلامی درغلطيدند.

پاسخ شما به چنين تحليل هائی چيست؟ با توجه باينکه شما مرزبنديهای روشنی دربرابر روشهای ديکتاتوری حکومت پهلوی داريد، آيا در مورد رفرمهای مربوط به حقوق زنان در اين دوران با همين ديد انتقادی می نگريد؟

اميرشاهی ـ يکی از نکاتی که اميدوارم انقلاب اسلامی به ما ياد داده باشد اين است که هيچ امری بديهی نيست! در آن زمان هم بسياری به ضرس قاطع فرمودند انقلاب به خودی خود آزادی به ارمغان می آورد، خاطرتان هست؟ نياورد. به علاوه چرا اين "امور بديهی" تا امروز ـ يعنی حدود يک سده پس از نهضت مشروطه در ايران ـ هيچ مصداقی برای زنان عربستان سعودی، فی المثل، پيدا نکرده است؟ زنان عرب از ما نالايقترند يا کمتر سزاوار آزادی؟ طبعاً هيچکدام. مبدأ را نهضت مشروطه گرفتم چون واقعاً نمی دانم اگر ايران با انقلاب مشروطيت به راه تجدد نيفتاده بود امروز سرنوشت زنان ما چه می شد و يا اگر رفرم های حدود پنجاه سال سلطنت پهلوی ها به مرحلة اجرا گذاشته نشده بود، ما زنها چه ميزان به حقوق خود آگاه می بوديم ـ هرچند درست است که در آن نيم قرن جنبة نمايشی و فرمايشی شرکت دادن زنان در بعضی زمينه ها بر رعايت جوهر آزادی زنان می چربيد.

حوزة سياست بارزترين صحنة اين نوع نمايشات بود. هيچ زنی ـ سوای چند سفير و وکيل و وزير، که جملگی فرمانبردار بی قيد و شرط دستگاه حکومتی بودند ـ هرگز به عرصه اش راه نبرد و درست به همين دليل در طول اين سال ها هيچ زن سياستمدار قابلی در ملک ما امکان شکوفائی و باليدن نيافت. (اگر بفرمائيد که وضع برای مردان هم در اين مورد عيناً به همين منوال بود، عرض خواهم کرد که کاملاً حق با شماست.)

از زنانی که بدون داشتن کمترين صلاحيت يا لياقت به مقامات سياسی گمارده شده بودند حرفی نمی زنم، به عنوان نمونه فقط از خانم فرخ رو پارسا اسم می برم، که هم صاحب صلاحيت و لياقت بود و هم دارای فضل و کمال. اين بانوی سرافراز که از جمله زنان تحصيل کرده و کاردان ملک ما بود (و من شخصاً افتخار شاگرديش را داشته ام)، به عنوان دبير و بعد به عنوان مدير از فرهنگيان صاحب فکر و برجستة ايران به شمار می آمد، در صورتيکه در دوران وزارت از او فکر و درخششی، که از ديگر وزرای فرهنگ متمايزش سازد، ديده نشد ـ بی شک از اين رو که امکان عرضه فکری به او داده نشد.

اهميت آزادی های سياسی را هم چند بار طی صحبتمان متذکر شدم و ديگر نيازی به تکرارش نمی بينم، فقط در اينجا اضافه می کنم که فقدان اين آزادی در دوران پيش از انقلاب مردم را در شرايطی قرار داد که به دنبال خمينی بروند و از اين رهگذر همة ايرانيان، و نه فقط زنان، بازنده از ماجرا بيرون آمدند.

پس از تمام اين توضيحات، من تصور نمی کنم حق بود اين خانم ها به دليل ضديت با "کشف حجاب" و يا "قانون حمايت خانواده" به دنبال انقلاب بروند، چون معتقد بودند اين تحولات و تغييرات دستوری و فرمايشی است! برای پشتيبانی از خمينی چنين بهانه ای حقيقتاً ماية بی آبروئی است. مُهر باطل زدن برهر آنچه در دوران پهلوی انجام شده است، تحت اين عنوان که حکومت ديکتاتوری بود، عمل لغوی است، همانقدر که توجيه ديکتاتوری پهلوی، با استناد به تغييراتی که در مملکت ايجاد کرد، سخن ياوه ای است.

تلاش ـ بنظر می رسد از هر منظرگاهی که به مسئله شرکت زنان در انقلاب اسلامی بعنوان انقلابی در ضديت با منافع تاريخی آنان، بنگريم، يک حلقه مشترک در همه اين ديدگاهها (بجز زنان مذهبی و کسانی که از الگوهای اسلامی ـ فمينيستی دفاع می کنند) می يابيم و آنهم توافق همه آنها برروی فقدان مقولة "استقلال" در نظر، عمل، زندگی و منش و باورهای زن ايرانی در کل و در بخشهای وسيعی از زنان روشنفکر و فعالين سياسی ـ اجتماعی بطور ويژه بودهاست.

تعبير شما که در استقلال انديشيده ايد، در استقلال نوشته ايد و در استقلال زيسته ايد و در بسياری اوقات مستقلانه تا سر حد تنهائی نيز عمل کرده ايد از اين مقولة پر اهميت چيست؟ چرا امروز اين "مفهوم" به يکی از مهمترين مضامين بحثها در جنبش آزاديخواهی نه تنها در ميان زنان بلکه کل جامعة روشنفکری بدل شده است؟

اميرشاهی ـ من با اين تحليل و نتيجه گيری کاملاً موافقم و اين فکر را درست می دانم. به نظر من شرط لازم آزادی داشتن استقلال فردی است. وابستگی بسياری از زنان ما به گروه ها و دسته هائی که منافع خاصی را در چارچوب های معينی دنبال می کرد موجب تضعيف استقلال فردی آنها بوده است. من شخصاً از هر آنچه استقلال رأيم را ناچيز شمرده است هميشه دوری جسته ام. برخورداری از اين استقلال برای من بی نهايت حايز اهميت بوده است. به دست آوردن اين استقلال از نهراسيدن در گفتن واقعيت و حقيقت ميسر می شود، حتی وقتی ديدن واقعيت و گفتن حقيقت مد روز نيست و به دهان همه خوش نمی آيد و طبعاً مشکلاتی را هم ايجاد می کند که می بايست پذيرفت. آدم ها اشتباه می کنند ولی آدم مستقل مرتکب اشتباهات خودش می شود نه مرتکب اشتباهات ديگران. متکی بودن به بايد و نبايدهای جمعی و گروهی احتمالاً پناهگاهی است و رفاهی به همراه دارد ولی اراده را برای تصميم گيری سُست می کند و آدمی را به دنباله روی بدون تفکر واميدارد. من هرگز نتوانسته ام اجازه بدهم که ديگران به جای من فکر کنند. به هر حال امروز، به تمام دلايلی که آشفته و بدون ترتيب و آداب در بالا ذکر کردم، بسياری به اهميت داشتن استقلال فکری و فردی پی برده اند. به ويژه زن ها ـ چون امروز بيش از پيش واقف شده اند که صاحب حقوقی هستند و اين حقوق به آنها اجازه می دهد که جسماً و معناً مستقل بمانند ـ يعنی می دانند که بدن آنها چون عقيده و انديشه شان متعلق به آنهاست و اين دو وجه استقلال به هم بسته است و به يک اندازه محترم و هر دو می بايست از تعرض مصون باشد.

تلاش ـ آيا بنظر شما گزينش نام "جنبش مستقل زنان" برای مبارزات اجتماعی و گستردة امروز زنان ايران با محتوای اين مبارزات انطباق دارد؟

امير شاهی ـ اگر جنبشی باشد که استقلالش را حفظ کند، حتماً ـ ولی قبل از اينکه بگويم استقلال در مقابل چه چيزهائی بايد حفظ بشود اين را بگويم که پايه گزاران اولية "انجمن دفاع از حقوق بشر" فرانسه همه از کمونيست های دو آتشه بودند که تا مدت های مديد حاضر نشدند از حقوق قربانيان جهان کمونيست دفاع کنند يا حتی فجايع استالينی را مردود بشمارند! و وقتی در روال کارشان تجديد نظر کردند و از اشتباهات گذشته شان اظهار ندامت، که استخوان قربانيان هم خاک شده بود. بنابراين ساليان سال کلمات "حقوق" و "دفاع" و "بشر" در عنوان اين انجمن بی مسمّا بود! پس انتخاب اسم به تنهائی مشکلی را حل نمی کند. اگر به کار گرفتن واژة "مستقل" در جنبش زنان به معنای بريدن واقعی از فمينيسم اسلامی يا فمينيسم شبه مارکسيستی يا فمينيسم دولتی و فرمايشی باشد انتخاب خجسته ای است. مبارکشان باد.

تلاش ـ خانم امیرشاهی با سپاس فراوان از شما.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
تلاش آنلاین

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.