رفتن به محتوای اصلی

جهان در بحران: ایران را دریابید
07.03.2009 - 18:57

زمانی که دریا دستخوش جزر و مد شود همه کشتی‌های شناور در آب به طور هماهنگ پائین و بالا می‌روند. نوسانات در اقتصاد جهانی شده نیز بی‌شباهت به جزر و مد دریا نیست. اما آنچه را که اکنون در شرف وقوع است نمی توان «نوسان» خواند، شاید توفان و یا حتی سونامی، کلمه‌ای که طی چند سال گذشته ورد زبانها شده است، برچسب بهتری باشد. دو هفته قبل به اختصار درباره علت یا علل این بحران تحت عنوان «چگونه چنین شد» چند نقطه نظر را با خوانندگان مطرح کردیم و به اختصار نتیجه گرفتیم که آنچه امروز می‌گذرد کفاره زیاده‌رویها و بی‌مبالاتی‌های گذشته است. اگر قرار باشد از یک عامل اصلی به عنوان مهمترین دلیل این رویداد نام برده شود، برخلاف تصور عمومی، مسأله قرضهای بی‌اعتبار یا «ساب پرایم» تنها ظاهر قضیه است.

تاریخچه دلیل واقعی این بحران برمی‌گردد به اواخر سالهای هشتاد میلادی و اوائل دهۀ نود یعنی آن زمان که ابتدا کشورهای جنوب شرقی آسیا و سپس روسیه و مکزیک و چند کشور دیگر دچار بحران مالی شدند. اشکال اساسی آن بحرانها سرعت ورود و خروج سرمایه‌های سبک پای خارجی به بازارهای مالی آن کشورها بود. مشکل جنوب شرقی آسیا با سقوط «پات»، پول ملی تایلند، آغاز شد. مبالغ هنگفتی سرمایه خارجی در بورس آن کشور سرمایه‌گذاری شده بود. این نوع سرمایه‌گذاری کوتاه مدت که برخلاف سرمایه‌گذاری واقعی یعنی ایجاد تأسیسات و اشتغال در کشور میزبان، تنها برای سودجوئی سریع می‌آید، دیرپا نیست و با اندک نوسانی از معرکه فرار می‌کند. در آن سالها هنگامی که خارجیها خواستند سرمایه خود را از پول محلی به دلار تبدیل کنند، کشور تایلند و سایر کشورهای منطقه به اندازه کافی اندوخته دلاری در اختیار نداشتند و به این علت ارزش پول ملی تایلند به سرعت سقوط کرد و سپس این بحران به کشورهای همسایه در منطقه منتقل شد.

این تجربه دردناک برای کشورهای آن منطقه و حتی چین درس گرانبهائی بود. از سوی دیگر همه صاحب‌نظران و کارشناسان به آن دسته از کشورهای درگیر توصیه کردند که در آینده هوشیار و نگران ذخائر ارزی خود باشند تا چنانچه سرمایه‌گذارهای خارجی، که رفتارشان به حرکت گله بی‌شباهت نیست، باردیگر یکپارچه خواستند دارائیها خود را به دلار تبدیل کنند، پشتوانه و ذخیره ارزی کافی موجود باشد.

کشورهای آن منطقه پس از مصیبت آن سالها، دو درس مهم آموختند. در پاره‌ای از آنها مانند مالزی مقررات جدیدی برقرار شد که سرمایه‌گذاری خارجی را محدود و مشروط به قواعد و اصولی می‌ساخت که دیگر نتواند چنین ضربه‌های ناگهانی را بر پیکر اقتصاد کشور میزبان تحمیل کند. درس دومی که این کشورها آموختند و بسیار خوب اجرا کردند تقویت اندوخته‌های ارزی بود. طی سالهای متمادی آنها موفق شدند در محاسبات موازنه پرداختها «Balance Of Payments» بستانکار باشند و هر سال مبلغ قابل ملاحظه‌ای به پس‌انداز ملی خود بیافزایند. با بالا رفتن بهای نفت و دیگر مواد خام، برشدت انتقال ثروت و نقدینگی از آمریکا و اروپا به این کشورها و کشورهای تولید کننده و صادر کننده انرژی افزوده شد. این سرمایه انباشته شده باید مورد استفاده قرار می‌گرفت. در این میان بانکها و مؤسسات مالی بین‌المللی مشغول کار شدند و با عرضه کردن امکانات سود ده از نوع اوراق قرضه دولتی، سهام و یا پدیده‌های جدید مالی که آنها را «مشتقات» «Derevatives» می‌خوانند، اندوخته‌های آن کشورها را به غرب برگردانند.

در واقع این عدم توازن پرداختهای آمریکا موجب پرشدن جیب کشورهای آسیائی به ویژه چین شد و اشباع کردن کشورهای غربی با سرمایه‌ای که از شرق می‌آمد افزایش نقدینگی (Liquidity) بیش از حد معمول و سالم را در آمریکا و اروپا به دنبال آورد. این نقدینگی افسار گسیخته به گران و گرانتر شدن بهای منازل مسکونی و دیگر املاک کشید و زمینه مناسب برای وام‌های بی‌اعتبار یا «Subprime» آماده شد. مسلماً در این میان عدم مراقبت و کنترل مؤسسات مالی بر وخامت اوضاع افزود. به اختصار باید اشکال اولیه را در عدم اجرای سیاست صحیح اقتصاد کلان یعنی Macroecomie Policy جستجو کرد و اشکال ثانوی را در کمبود و عدم اجرای مقررات سرپرستی: (Regulation and Supervision). هر آنچه شد امروز کسی درباره عوارض ناشی از آن اختلاف نظری ندارد اما بحث درباره دلائل آن سالهای سال ادامه خواهد داشت. هنوز پس از گذشت هشتاد سال راجع به بحران سالهای 30ـ1929 کتاب و مقاله می‌نویسند.

آنچه مسلم است عواقب این بحران برای سراسر جهان دردناک خواهد بود با این تفاوت که بازهم سهم رنج و عذاب آنهایی که کمتر دارند و کمتر از این خوان یغمای گسترده طی بیست و پنجسال گذشته متنعم شده‌اند، بیشتر خواهد بود. این واقعیت چندین دلیل دارد که از همه مهمتر نظام حمایتی یا همان تور ایمنی «Safety Net» به هم تنیده کشورهای پیشرفته است. با بهره‌گیری از تجارب پیشین، در کشورهای پیشرفته سیستم اجتماعی به گونه‌ای تعبیه شده است که هر شاغلی که بیکار می‌شود درصد معینی از حقوق دوران اشتغال خود را برای مدت طولانی یا تا زمانی که شغل تازه‌ای بیابد دریافت خواهد کرد. از سوی دیگر سیستم کمک‌های اجتماعی دولتی، مذهبی و بخش خصوصی به عنوان دفاع ثانوی وارد عمل خواهند شد. کارمندان و کارگران بیکار شده در بیشتر موارد از بیمه سلامتی دولتی برخوردارند که با از دست دادن شغل آن را از دست نخواهند داد. البته آمریکا در این مورد از سایر کشورهای پیشرفته عقب مانده است.

همانگونه که ملاحظه فرموده‌اید در این روزها یکایک مسؤولان کشورهای درگیر بحران در جهان غرب مشغول فعالیت و تبادل نظر برای ترمیم اوضاع هستند. نه تنها کشورهای اروپا در چارچوب ملی و اروپائی تلاش می‌کنند، بلکه کشورهای گروه هفت نیز با یکدیگر و کشورهای میانه Emerging Nations که به نام گروه Bric یعنی برزیل، روسیه، هند و چین معروفند درصدد چاره جوئی‌اند.

در این میان بیش از یکصد کشور فقیر جهان بی‌امید و بی‌برنامه در نگرانی کامل با آینده بسیار وخیم روبرو هستند. به احتمال زیاد صدمه اصلی این ماجرا برگرده این گروه از کشورها خواهد بود که نه مردم آن از تمهیدات موجود در کشورهای پیشرفته برخوردارند و نه اکثر حکومتهای آنها لیاقت و کفایت کافی برای برخورد با این آفت جهانگیر دارند. این دسته از کشورها طی چند سال گذشته اکثراً توانسته بودند خود را از خطر فقر شدید رها کرده با نرخ رشدی بیش از شش درصد به آینده‌ای بهتر امیدوار شوند. اکنون همۀ آن امیدها نقش برآب شده است، چون در مرحله اول با رکود اقتصادی بین‌المللی از صادرات این کشورها کاسته خواهد شد. در مرحله دوم، با بحران مالی که جهان گرفتار آن است سرمایه‌گذاری در این کشورها به حال رکود درآمده است و بسیاری از پروژه‌ها‌ نیمه کار تعطیل شده‌اند.

یکی دیگر از مصائب این کشورها قطع شدن درآمدی است که توسط آن بخش از جمعیتشان که در کشورهای دیگر اشتغال داشته‌اند برای خانواده‌های خود ارسال می‌گشته است. با رکود اقتصادی این کارگران به کشورهای خود بازگشته‌اند و دیگردرآمدی از آن بابت به کشورشان وارد نمی‌شود. اکثر این کشورها برای پرداخت واردات ضروری خود از پشتوانه ارزی کافی برخوردار نیستند و صندوق بین‌المللی پول (IMF) خواستار رقمی معادل بیست و پنج میلیارد دلار برای کمک فوری به این کشورها شده است. اما در شرایطی که همه درگیر مسائل خود هستند چه کسی به داد آنها خواهد رسید؟

ایران را دریابید

در این میان وضع میهن خودمان از وضع کشورهای فقیر آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین چندان بهتر نیست. متأسفانه براثر عدم لیاقت مسؤولان حکومت اسلامی نه تنها کوچکترین اقدام اساسی برای رهاندن کشور از وابستگی به درآمد نفت طی سی سال گذشته صورت نپذیرفته بلکه برعکس، امروز بیش از هر زمان دیگری آینده ایران و بیش از هفتاد میلیون مردم آن به بهای نفت و نوسانات آن وابسته شده است.

فرصتی که طی بیست سال گذشته در جهان پیش آمد در تاریخ بشریت بی‌نظیر است. طی این مدت چین و هند، دو عنصر وامانده اقتصاد جهانی که اوضاع رقت‌بار آنها زبانزد خاص و عام بود، توانستند خود را از قید و بند فقر و عقب ماندگی برهانند و امروز در زمره کشورهای مهم جهان قلمداد شوند. چگونه است که طی همان 25 تا 30 سالی که جمهوری اسلامی ایران را ذلیل و محتاج، وابسته، منزوی و بیش از همیشه عقب مانده کرده است، بیش از پانصد میلیون نفر در سایر کشورهای عقب مانده خود را از خط فقر نجات داده‌اند؟ چه فرصتی بهتر از این ممکن بود نصیب کشوری شود که درآمد آن از فروش نفت بیش از بیست برابر افزایش یافت کرد؟ چقدر باید یک حکومت بی‌لیاقت باشد که در همان مدت زمان پول ملی آن کشور در برابر ارزهای خارجی به یک‌صدوپنجاهم ارزش پیشین خود نزول کند؟ حکومت اسلامی و هواداران آن و آنهائی که موجب روی کار آمدن این نظام شدند با چه روئی پاسخگوی تاریخ و نسلهای آینده ایران خواهند بود؟

اکنون که دوران وفور و رفاه در جهان به پایان رسیده است، دورانی که ملت ایران هرگز احساس مشارکت در آن را نداشت، بازهم فشار طاقت‌فرسای زندگی، بیش از همیشه و همه جا، بردوش اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران است. نظام اسلامی و به ویژه دولت احمدی‌نژاد توانسته است طبقه متوسط ایران را نابود و تار و مار کند. همان طبقه متوسطی که پایه‌های دنیای مدرن و دمکراسی برشانه آن قرار دارد. سیاست گداپروری جمهوری اسلامی اگر در همه جبهه‌ها با شکست مواجه شده، در مورد نابود کردن طبقه متوسط مأموریت خود را به نحو احسن به انجام رسانده است.

مصائب و مسائلی که هموطنان، در ارتباط با بحران جهانی با آن روبرو خواهند شد، بسیار زیاد است. در درجه اول تمام طرحهای دولتی و غیردولتی به علت سقوط بهای نفت و درآمد ناشی از آن به صورت تعطیل درخواهد آمد. با بروز بیکاری بیش از پیش در حالی که هیچ یک از تمهیدات حکومتی در مورد بیمه‌های اجتماعی، بهبود اشتغال، آموزش و بهداشت عملی نشده است، مردم در برابر رژیمی که ورشکستگی سیاسی‌اش امروز با ورشکستگی مالی توأم شده است، قرار گرفته‌اند. به جای چاره‌جوئی، عدم لیاقت در مملکتداری را با افزایش برمیزان فشار، اعدام، شکنجه، حبس و تبعید پاسخ می‌گویند. به جای چاره‌جوئی برای آنچه امروز براثر ندانمکاری نظام، اقتصاد و اجتماع را تهدید می‌کند، آنها بیش و پیش در همه چیز نگران سرنوشت حکومت خود هستند.

با آنکه در مورد ایران هر نوع پیش‌بینی به سختی می‌تواند خوشبینانه باشد، یگانه امیدی که مردم ایران را در درونمرز و برون مرز زنده دل و مصمم نگاه داشته، امید به پایان این شب سیاه در تاریخ این ملت کهنسال است.

نوروز امسال که مسلماً در شرایطی بسیار مشکلتر از همیشه بر هموطنان، خواهد گذشت شاید بتواند فرصتی باشد برای تفکر و تأمل درباره گذشته درخشان و آینده درخشانتر ملتی که در تاریخ پرنشیب و فراز خود سرانجام همیشه سربلند و پیروز بر مشکلات و بر دشمنان خود چیره شده است.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
IRVAJ

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.