رفتن به محتوای اصلی

پاسخ به پرسش های ایران گلوبال
23.01.2015 - 10:07

پیشگفتار:

به کوتاهترین گویش، در یک اصل پایه و همگانی هیچگاه نباید تردید واداشت و آن اینکه: هر دید و اندیشه یا هر جریان سیاسی، فرهنگی، فلسفی، آرمانی، ایدئولوژیک و دینی چنانچه نتواند به هر دلیلی خود را با ویژگی ها و چگونگی های زمان و مکان پیرامون، خویش را هماهنگ آنها سازد، عملا خود را رودرروی حرکت و زمانه ی شدن و بودن قرار داده و قطعا دچار بن بست های فراوان خواهد شد؛ و نچندان دور روزی و یا به مرور با کاسته شدن از آهنگ حرکتش به دور چرخش بر دایره هستی، ناتوان تر گشته و در یک بزنگاه و دور تند، ناگهان از هستی که او در آن تاب ایستائی ندارد، به بیرون پرتاب خواهد شد و یا در صورت مقاومت منفی، خود و وابستگانش اسیر سرخوردگی، ایستائی، جزم اندیشی گشته و به تدریج نیرویش علیه خویش ایستاده و به خودزنی خواهد پرداخت و سرآخر نابود خواهد شد. مسلما جای گمان ندارد که مذاهب هم تابعی از این دیالکتیک هستی بوده و می باشند. ناگزیر تنها راه رهائی از شکست و فروریزی، تلاش برای تطبیق با یافتن راهکارهای امروزی ست و تغذیه از مائده ی موجود و شرایط زمانی و مکانی هر عصر بوده و می باشد تا متناسب با ضربان زنده ی زندگی که در حال بودن و شدن است؛ قوانین آنرا با همراهی با پدیده ها متنوع آن دید، شناخت و با دانش رو یه دگرگونی اش همگام شد و آنگاه استعداد برداشت از اهرم های آنرا در هنگام کار فراگرفت. با این پیش زمینه برگردم به پاسخ به پرسش ها!

1 ـ از نظر شما «جدایی دین از دولت» ویا «جدایی دین از سیاست» مد نظر است و با اسلام سیاسی چه باید کرد؟

بزرگترین شکاف تاریخی و برجسته ترین چالش بی درمان دولت های ایدئولوژیک ـ مذهبی با سیاست ضد مردمی، همانا نقش سرسپردگی خشکِ چنان دولت هائی با مفهوم و مفاد یک ایدئولوژی ثابت و یا یک دین از میان دیگر ادیان در جوامع رنگین می باشد. ساختاری نیابتی، دگم و مفرط، و از همه بدتر گرفتن الگوی هائی کهنه و واپسگرایانه و تضاد و خلاء پایه ای اینگونه ظرف های کوچک و تمامیتگرا همین بوده و هست؛ که با برگرفتن یکسویه از یک دین و یا ایدئولوژی، حکومت خود را از دیدگاه های نظری ـ ذهنی بنا می کنند، آنهم از یک ایدئولوژی اراده گرا که انتخاب توده ها را هیچگاه برای دگرگونی بنیادهای مزاحم و مخرب فرسوده ی خود برنمی تابد. این دولت ها به میل یک گروه و فرقه مذهبی برای همیشه تکوین می یابند؛ و ایده های آنها از دل شرایط موجود و زمانه ی حال برنمی خیزد و برنخواسته است. به همین خاطر با عصر پویائی، ناسازگار بوده و ناگزیر با هر تحول ناخوان که بر علیه زیربنای سکتاریستی آنها بیگانه باشد به ستیز برمی خیزند. اهرم ها و راهبردهای دولت های ایدئولوژیک ـ مذهبی پیوسته کانون ثابت و یکسان دارند، فوق متمرکز بوده و خودمحور هستند؛ و عموما انسان در ایجاد و تغییر امور روزمره و کلان قوانین انتصابی آنها کنار نهاده می شود و خنثی هست. اگرچه این دولت ها در ظاهر شعارهای مردمی بسیار سرمی دهند، اما پیوسته بیرون از اراده ی توده ها و توان تأثیر آنان هستند و تنها سرگرم تحکیم دولت الهی یا دستگاه آرمانی ـ ایدئولوژیک خود می باشند؛ و این رژیم ها نیروهای غیر را هرگز به سادگی در درون دولت های فرقه ای خود راه نمی دهند؛ مگر که لازم افتد. این درست در حالتی ست که ادیان محصولی تاریخی و انسانی بوده و می باشند و دولت نیز می باید محصول چنین اراده مردمی و نماینده ی راستین سانترالیسم دمکراتیک و یا برگزیده ی خواست ملت های رنگین هر کشور باشند که عملا نیستند؛ و بنا بر این برای یک زندگی مسالمت آمیز یک راه بیشتر برای همه ی ملت ها و ادیان و مذاهب و... وجود ندارد و آن جدائی کامل و بی قید و شري دین از دولت است.

 

2 ـ آیا «شوک درمانی» در مورد مقدسات اسلام و یا مقدسین کار ساز بوده است ؟و بعبارت دقیق تر، آیا پس از ده سال ازانتشار کاریکاتوری های محمد؛ توانست دگم های مسلمانان را بشکند؟ و یا برعکس به افراط گرایی اسلامی در سطح جهان دامن زد و ان را تشدید نمود؟

در اینجا باید ابتدأ و آشکارا بر اصل آزادی عقیده، بیان و قلم و چگونگی ارائه و انتشار آزادانه ی آن به میل همگان، بی هر گونه قید و شرطی با صراحت تمام پای کوبید. زیرا حکومت های اقتدارگرای ایدئولوژیک و تمامیتگرای دینی مذهبی، برای سرکوب آزادی ها، شکاندن قلم و بستن دهان ها همیشه بهانه ی کافی خواهند یافت؛ این مائیم که نباید چنین فرصتی را به آنها بدهیم. بنا بر این اصول را در هیچ شرایطی و بدون هیچگونه تبعیضی می باید تأیید و پاسداری کرد و نباید زیر بار زور و اجازه ی قربانی کردن آنرا به جریانی داد. همزمان ولی مصلحت های مقطعی و انتخاب ابزار و چگونگی طرح مقاومت ها و مقابله های میدیائی را نیز می توان به اراده ی منطقه ای، اجتماعی و فردی جوامع مستقل گذارد تا هرکس متناسب با فرصت و سلیقه ی خود پیرامون تبلیغ و شوک درمانی ها آزادانه شیوه اش را انتخاب کند. به طور مثال من از آسیب پذیری عاطفی مذهبی بخشی از توده ها آگاه هستم؛ به همین خاطر( چنین شوکی) را مفید بفایده به عنوان یک بازتاب شخصی برای خودم مقبول و کافی نمی دانم. زیرا که رژیم ولائی می تواند با اهرم تبلیغی بسیار قوی تری که در اختیار دارد، بسیج توده ای را با اهرم های متعدد به سوی اهداف سرکردگی خود آسان تر تغذیه و تحریف کند و عملا هم کرده و می کند. پس من آگاهانه شیوه ی انتشار چنان کاریکاتورهائی را به سود بیداری توده ای چندان موثر نمی دانم و از آن "شخصا"صرف نظر می کنم. اما در کنار آن به دامنه ی روشنگری، افشاگری و رسوائی سازی هایم علیه هرگونه استبداد مذهبی و سرمایه می افزایم و از جمله به درستی و ضرورت آزادی عقیده، بیان و قلم و بررسی عملکرد موفق آن پرداخته و به عوارض سرکوب آزادی ها و از جمله محکومیت ترور شارلی ها بهتر می پردازم.

3 ـ آیا حل عادلانه مشکل فلسطین ویا بعبارت دقیق تر زمین در مقابل صلح ، موجب تضعیف بنیادگرایی اسلامی می شود و یا برعکس ، آن را تشدید می کند؟

زمین در برابر صلح، هرگز سرکشی نژادپرستانه ی اسرائیل را محدود نکرده و نمی کند؛ چراکه تاکنون مفید نبوده است و به یافتن راه حل های عادلانه برای بازپس گیری زمین های اشغالی فلسطینیان و توامان به تضعیف بنیادگرائی های اسلامی و یهودی چندان نمی انجامد. زیرا براساس نگاه راسیستی صهیونیسم کشورهای بزرگ و مدعی اعراب علیه اسرائیل می باید به هر رو کوچک و کوچکتر شوند. چرا؟ به چند محور از توصیه های سازش ناپذیر، استراتژی عرب ستیز و نگاه تئودور هرتسل، بنیانگذار صهیونیسم که به راهبران اسرائیل پس از خود کرده است، دقت کنیم که به راستی بسیار قابل تعمق اند؛ تا به عمق راهکارهای نژادپرستانه، تکیه و باور به جنگ جنایتبار علیه اسلام و اعراب و« استراتژی سیاستگذاران اسرائیل در شروع کشتار دیر یاسین 1948، و سال های 1967، 1980 و تداوم تاکنونی آن تا به نسل کشی انتفاضه 1 و 2  که همه شاهد جنایت های آن بودیم انجامیده است پی ببریم» تا با عملکرد صهیونیسم در رد هرگونه راه حل صلح پایدار میان فلسطینان، اعراب و اسرائیل هرچه بهتر آشنا شد و به نیت های ضدبشری رژیم شرور اسرائیل و اهداف بلند او نزدیکتر شویم!

* تئودور هرتسل٬ بنیانگذار صهیونیسم در جلد دوم خاطرات کامل خود در صفحه 711 میگوید که این منطقه، یعنی دولت اسرائیل: «از بروک مصر تا فرات» امتداد می یابد. و خاخام فیشرمن٬ عضو آژانس یهودیان فلسطین٬ در شهادت خود به کمیته ویژه تحقیق سازمان ملل در 9 ژوئیه 1947 اعلام کرد: «سرزمین موعود ما از رودخانه مصر تا رود فرات٬ از جمله قسمتهائی هستند که بخش هائی از سوریه و لبنان نیز شامل آن می باشد».اهداف اسرائیل همین طرح بوده و هست. آیا حرفی برای گفتن می ماند؟

ناگزیر (تضاد بزرگ نژادپرستانه اسرائیل با اعراب و مسلمانان) و بازتاب تناقض آن در عمل، مستقیما منبع و صدور فرمان همین بمباران ها و نسل کشی های مکرر راسیستی از فلسطینی هاست که رقم جمعیت اعراب و کشورهای مسلمان را در مقایسه با جمعیت اسرائیل کوچکِ چند میلیونی، ظاهرا زیر ضرب کمیت و ترس ذهنی از اعراب می برد. ترس و وحشتی، چه از نقطه نظر کمی و چه از زاویه منافع کیفی، هرگز این دو بر اساس نظام برتریجوی اسرائیل در یک ظرف سیاسی نمی تواند متحد و یا ظروف مرتبط و مستقل و در مفهوم انتاگونیسم ذاتی آنها با هم، هیچگاه قابل اعِمال و تعامل و تکامل نبوده و نیستند. زیرا که از دید صهیونیسم: (وجود اعراب و مسلمانان خود مایه ی رد یهودیت در عرصه حیات واقعی تبیین و مفهوم می شود.) یعنی وجود یکی مایه ی رد دیگری ست. این تضاد و خود این تعارض ایدئولوژیک پیوسته با هم سازگاری نداشته و ندارد و دلیل آن نیز عمدتا دینی ـ مسلکی ست. همان بهانه ی فرقه ای که دیریست در ساختار اقتصادی کلان جهانی و امپریالیستی جای پای محکم یافته و دارد و با منافع اقلیت یهودیان سرگردان گره ناگسستنی خورده است. و این آن نگرانی، طرح آشکار و منشأ دشمنی در میان آنهاست که  بنیانگذار صهیونیسم(تئودور هرتسل) 8 دهه پیش در خاورمیانه بر آن تأکید حیاتی کرده است. رژیم صهیونیستی اسرائیل را باید با اتحاد یکپارچه فلسطینی ها، اعراب و فشار جامعه ی جهانی وادار به پس دادن سرزمین های ربوده شده کرد.

 

4 ـ آیا غرب از نقص حقوق بشر در برخی از کشور ها، ابزاری ساخته برای فشار و مقابله با دو لت های نا فرمان؟ ایا سیاست یک با م و دو هوای غرب در زمینه مسایل اتمی(ایران و اسرائیل ) قابل چشم پوشی است؟

منهای امپریالیسم آمریکا، که این کشور قدر مشی، متد و شیوه های دیپلماتیکِ دلبخواهی، چندپهلوئی و گردنکشی های خاص خود را هرطور که می خواهد در سطح جهان اِعمال کرده و می کند؛ دیگر کشورهای غربی بهتر از آمریکا در ارتبابط با حقوق بشر و اموری از این قبیل دست به عصاتر بوده و راه می روند. بهتر است بگویم که اگر زور و سنبه ی جهانی علیه راسیسم اسرائیل وزین و قوی شود، اغلب غربی ها بر خلاف آمریکا با خواست محکومیت جهانی او حتما همراهی خواهند داشت. درحالی که در مورد سیاست یکسویه آمریکا لااقل تاکنون چنین نبوده و نیست و می دانیم تمام مصوبات کمیته های حقوق بشر سازمان ملل در محکومیت نقض حقوق بشر آشکار اسرائیل، همه ی آنها توسط آمریکا به میل و اراده ی او وتو و به کاغذ پاره ای بدل شده اند. چه رسد به گرفتن موضع شفاف علیه صنایع نظامی اتمی اسرائیل، همانگونه که آمریکا علیه ایران موضع سرسختانه ای داشته است. نه هرگز چنین نخواهد کرد و هم اکنون همه می دانند که اسرائیل بیش از 300 راکت حامل کلاهک های اتمی را در تصاحب و اختیار خود دارد، و آمریکا از آن دم نمی زند؛ در حالیکه به ایران اجازه غنی سازی 20% را هم نمی دهد. این یکجانبه گرائی جدا چندش آوراست. البته چنین موضعی از سوی من نه در تأیید تولید صنایع اتمی می باشد؛ چراکه من با وجود امکان منابع شگرف آب و باد و خورشید در ایران و خطرات محیط زیست و قیمت گزاف تولید صنایع اتمی، من شدیدا مخالف سرسخت هرنوع راکتور های اتمی و حتی در راستای تولید صنایع پزشکی و...هستم؛ زیرا این نیازمندی های پزشکی را می توان از بازار به قیمت بسیار نازل خرید.

 

5 ـ آیا عوامل چهارگانه بالا و تشدید بی عدالتی اقتصادی در جهان، موجب تقویت  بینیاد گرایی اسلامی نشده است ؟

فاکت ار آکسفام:

جای گمان ندارد که نتایج مطالعه ای که توسط موسسه ضد فقر آکسفام انجام شده، نشان می دهد که یک درصد جمعیت ثروتمند جهان، بیش از ۹۹ درصد بقیه مردم جهان صاحب ثروت کلان هستند و این تفاوت کاه با کوه در برابر چشم همگان است و این نابرابری های بی شرمانه همچنان ادامه خواهد داشت. تحقیقات این موسسه نشان می دهد که سهم یک درصد ثروتمندان جهان از کل ثروت دنیا، از ۴۴ درصد در سال ۲۰۰۹، به ۴۸ درصد در سال گذشته افزایش یافته است. به اعتقاد کارشناسان آکسفام، با روند فعلی، انتظار می رود یک درصد ثروتمند جهان در سال ۲۰۱۵، بیش از ۵۰ درصد ثروت جهان را در اختیار داشته باشد. و محرکان بنیادگرائی اسلامی ناشی از وجود این غارت و بی عدالتی جهانی به اندازه کافی خود نیز بار خویش را بسته و بسیار خشنود می باشد. چراکه رهبر، سران مافیاها و باندهای رژیم چه سپاهی و معممین و موکلاها همه ظرف 37 سال راه 37 قرن انباشت ثروت را یکجا پیموده اند و خوار و زاری 40% و زیر فقری آنها نشانه ی بارز بی پناهی مسمانان خوشبین و ساده لوح و فربانی می باشد.

 

 6 ـ ایا بنظر شما بنیادگرایی اسلامی ناشی از ذات اسلام و در شریعت آن نهفته است؟

اسلام و دیگر ادیان هیچکدام با بهره کشی انسان از انسان مخالفتی نه که ندارند؛ بلکه سرمایه و دین پیوسته در طول تاریخ همدیگر را در برابر کارمزدان و فریاد حق خواهانه ی تهیدستان پشتیبانی کرده اند. ناگزیر، عبور انسان از غفلت ها، توهم ها و خوشبینی ها به دو هموند ذاتی (مذهب ـ سرمایه)که تاکنون، آنها، او را به راحتی فریب داده، موجودیت تلاش اش را در طول اعصار با بی شرمی تمام غارت کرده و ثروت ملی اش را بالاکشیده و ده ها جنگ خانمان برانداز را بخاطر طمع و حفظ منافع گروهی خویش به انسان ها تحمیل کرده اند؛ باید این اتحاد مقدس و پلید را رسوا کرد. همین امروز هم، بشریت با وجود تولید انبوه و فراوان، هنوز ناتوان از خرید کالای حیاتی خود است، و با بحران های پیاپی ساختار نئولیبرالیسم مالی جهانی، همچنان به محرومیت های نوع انسان بیش از پیش دامنه زده و میلیاردها انسان در سراسر جهان در معرض بیکاری، گرسنگی، سرخوردگی و گمراهی می باشد و بسیاری هم در دام های دزدان نان و دشمنان آزادی انسان که همان سرمایه و دین باشند قراردارند. باید هوشیار بود و بیش از این به آنها این فرصت سرکوب اندیشه و چپاول نان را نداد. ما جز راه استقلال از هردوی آنها و انتخاب برابری و سوسیالیزم در مقابل بربریت موجود آنها چاره ای نداریم.

 

7 ـ تفاوت فرهنگ ها» چه تاثیری در نگاهمان به دمکراسی در کشورهای اسلامی  گذاشته است ؟ خلاصه راه حل شما برای اینکه بنیادگرایی اسلامی در جهان تضعیف شود چیست ؟

"راه چاره حضور و خیزش توده ای ست"

سطح شناخت از سهم مسلم برابرهای حیاتی و چگونگی داشتن دعاوی دنیای خصوصی و هدایت آن بر پایه ی اراده ی و منافع جمعی، و پشتیثبانی از دریافت ها و دلبستگی های متنوع شهروندان بر اساس حقوق بشر می باید، به تراکم نیروهای سازنده ی فردا هر چه بیشتر یاری رساند. به ویژه: با تاکید بر برابری های حقوقی بین زن و مرد، خصوصا در جوامع عقب مانده ی ِمردسالار و ستیز آگاهانه علیه هر نوع تبعیض، و پذیرش قانونی اختیار ذاتی در داشتن اراده ی فردی، انتخاب آزاد سبک زندگی، عقیده، بیان و تشکل و...و از این ها همه مهمتر و سرنوشت سازتر تقویت ستون های(دانش و آگاهی) ست که (واقعی ترین سلاح توده) ها کار و زحمت می باشد؛ و می تواند مرز سرخ  انسان کار و زحمت را به هجوم بهره برداران سرمایه سالار و ریاکاران " متمول دستگاه مذهبی" که سرمایه یاور همیشکی او بوده است ببندد و هر چه بیشتر منافع طبقاتی خود را برجسته سازد؛ برای خود همنوعان برابری خواهی کند، نوعدوستی و هوشیاری داشته باشد و نتیجه ی مستقیم آگاهی های اجتماعی طبقاتی همین ها می باشد، که راه آینده را روشن کرده و توده ها را با منافع و وظایف طبقاتی شان در مقابل دشمنان مشترک شان آشنا و پیروز می کند. طبعا در صورت یک خیزش آگاه کارگری توده ای، برای باز ستانی قدرت سیاسی و اقتصادی از دست این اقلیت مذهبی در ایران، منطقه و جهان، و البته به شکل مسالمت آمیز و بدون نیاز جدی به سلاح و خشونت، بپاخاستن همگانی توده های کار و فرودست در برابر این گروه های مفتخور و انگل کافی ست.

بهنام چنگائی 2 بهمن 1393

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.