رفتن به محتوای اصلی

چه کنم از دست دوست نا اهل و نادان؟
26.11.2011 - 12:40

چه کنم از دست دوست نا اهل و نادان؟

مرا نیست از دشمن هیچ باک دوست نادان آرمانم رامی سپرد بخاک

چنین گفت شاعر و این حق اوست که دشمن دانا به از نادان دوست

گر دشمن نادان بود هیچ نتوان کرد دوست گرابلهی کرد ، ترمیم ضایعه اوست

انتقام از آدم نا اهل کارساز نیست او گرچه نادان است، اما خیر جوست!

گر او نیافته راه خیر، بیگناه است وظیفه یافتن راه درست برذمه توست

توئی که راه گشائی با تحمل رنج فکر کن، راه تو صافست نه کوه ست

دانا معلم است و نادان شاگرد انجام وظیفه استادی بس نکوست

گلمراد عاقبت میخ آهنین رود برسنگ گرحوصله کنی، این تحقق یک آرزوست

در اینجا از حضور استادان و دانایان عذر می خواهم که اجبارا در این شعر گونه فوق، گوینده معلم خطاب شده است. بعضی اوقات انسان چاره ای ندارد و باید نقش معلم را بازی کند و این را درملاء عام برای افراد ویژه ای بکار گیرد. متأسفانه برخی از آدمها باوصف سواد بالای اکادمیک، نیاز مبرم به معلم و تعلیم تربیت شیوه زیستن انسانی دارند. معلم پای بند بودن به شرافت انسانی ومعلم زندگی درست وجامعه متمدن پسند. من همیشه این گفته یک رادمرد مبارز کردرا بخاطردارم و همانند پتکی بر مغزم می کوبد که حفظ شرافت بالا تر از هر چیز دیگر بایستی باشد. جنرال بارزانی زنده یاد، این مرد بزرگ، دراوج مبارزاتش برای کسب حقوق بخشی از ملت کرد در، پاسخ به پیشنهاد شغل بالائی از طرف نوری سعید نخست وزیر وقت عراق، اگر او دست از مبارزه بردارد، گفته بود:

"نزد انسان دو امر اهميت دارند، شرف و حيات. پس يا حياتش را فدای شرفش می كند و يا شرفش را فدای حياتش. من ترجيح ميدهم كه حياتم را قربانی شرفم نمايم، زيرا حيات زود گذر است اما شرف ماندگار بوده و شرف من نيز خلق كوردستان است". نقل قول ازیک کتاب سه زبانه (عربی، فارسی و لهجه فیلی از زبان کردی) هنوز بچاپ نرسیده، از آراس.

من بهیچ وجه ومطلقا نمی گویم که گوینده این جملات هیچ اشتباه سیاسی درزندگی اش و مبارزه اش نکرده است، بلکه اعتقاد دارم هر انسانی که در راه مردم گام بر دارد و مبارزه کند، بدون شک در کنار مبارزات مثبت، مرتکب اشتباه هم می شود. اما محسنات برخی از آنها آن است، مانند زنده یاد جنرال بارزانی که پای بندی به انسانیت و شرافت سیاسی و ملی گرائی را، با وصف کم سوادی کلاسیک، ازدست نمی دهند. این است که شخصیت و نام پرآوازه، قاضی محمدها بارزانی ها، قاسملوها، شرفکندیهاو نظیر آنان به نیکی وجاودانه می مانند و هرگز نمی میرنند. بله متأسفانه بعضی افراد نیزهستند که شرف را فدای زنده ماندن و حیات خویش و خوب زیستن می کنند. در دنیای امروز حتا در میان اکادمیسین ها، فراوان داریم از این افراد که حاضر اند خود و ملت خودرا برای زندگی راحت، به بهای بسی ارزان بفروشند و آنهم با دروغ بافی برای دشمن. حالا این دروغ ها برای جمهوری اسلامی باشد یابرای سازمانهای جاسوسی جهان و یاحتا برای خوش خدمتی وخود نمائی دربرخی از رسانه های اپوزیسیون خارج نشین! فرقی نمی کند این ها همه نوعی خودفروشی اند. با تأسف باید گفت، بعضی ازاین رسانه های عمومی تلویزیونهای ماهواره ای، زیرنام آزادی اندیشه و باپیروی ازسیاست خاصی، دروغ پردازیهای این آقایان و خانمهای بی پرینسیپ یا را با آب وتاب پخش می کنند. درمصاحبه تلویزیونی چندی پیش درمورد بارزانی این مردبزرگ تاریخ کرد و درمورد وقایع جنگ جهانی دوم، یکی ازفرستنده های ماهواره ای مصاحبه ای با یک باصطلاح کرد ترتیب داده بود. این آقای "کرد" به خاطر فقط زندگی در زیر سایه جمهوری اسلامی و زیرنام محقق ازگفتن دروغهای بس شاخدار هیچ واهمه ای نداشت. برای نمونه ایشان با کمال بی انصافی و پرروئی تمام، درمصاحبه با برنامه ساز محترم تلویزیون فارسی زبان ادعا کرد که انگلیسیها بارزانی را به ایران و به خدمت جمهوری کردستان فرستادند! و یا "روسها" حزب دمکرات کردستان و جمهوری کردستان را درست کردند! این نوع ادعا فقط از دهان تا پوست و استخوان ضد کرد بیرون می آید. اگر کرد مطلعی چنین ادعا کند، بدون شک مآمور است. حالا دیگرخود مدعی، باید بهتر بداند مأمور چه کسی؟ من در شأن خود نمی دانم، به ایشان که نام نمی برم، تهمتی بزنم و اورا بزرگ کنم. او برای ارزش واقعی گفتار خود، باید ببینند چه کسی از ایشان پشتیبانی می کنند و بس! خوب این واقعا، بی شرمی است، اگر کسی ادعا کند که انگلیسی ها بارزانی را به ایران فرستادند، در حالی که افسران انگلیسی برای بمب باران کردن کردها و ایل بارزانی تشویق نامه دریافت می کردند. همه می دانند که ارتش رژیم تازه استقلال یافته عراق، با پشتیبانی نیروی هوائی انگلیس توانست مبارزان بارزانی را به رهبری ملا مصطفا مجبور به مهاجرت به جمهوری کردستان در ایران بنماید. من نه به این آقا، بلکه به همه بینندگان محترم شبکه ماهواره ای تلویزیون هاو خوانندگان عزیزاین مطلب، توصیه و تقاضا می کنم، برای اثبات صحت و یا سقم این قضیه، اگر در لندن تشریف دارید، سری به بایگانی وزارت خارجه انگلیس زیر نام "پابلیک رکورد آفیس" بزنید و خودتان ببینید که دولت انگلیس، آن زمان ضد کرد و محققان بیطرف درباره جنرال بارزانی و دیگر مبارزان کرد چه می گویند؟ شرم و حیا هم خوب چیزی است که انسان داشته باشد. شاید این آقای "کرد" که من نام اورا دوست نادان نهاده ام از آن آدمهای تا پوست و استخوان ضد کمونیست باشد که اگر فقط یک تیر در لوله تفنگ اش باشد و با یک ببر درنده و یک کمونیست روبرو شود تیررا بطرف کمونیست رها کند نه بطرف ببر! مصاحبه شونده در آنجا کاسه از آش داغ تر هم شده است و حتا از سلطنت طلبان راست و ناسیو نالیستهای کور، راست تر شده و با کینه خاصی نام روسهارا بر زبان جاری می کند که این خود در شأن یک "محقق بی طرف" نباید باشد. یک "محقق، نه یک مأمور" باید بی طرفانه قضاوت کند و اگر مخالف ایدئولوژی نیز هست، برای خودش باشد، این حق اوست. اما دروغ نگوید و سفسطه نکند و بی جهت تهمت نزند. از همه این کینه توزی ها که بگذریم وکمی واقع بین باشیم و درسطح عمل به زنده یادجنرال مصطفا بارزانی بنگریم، خواهیم دید که اکثر جنرالهای، بقول این آقای مصاحبه شونده، دوره دیده و صاحب مقام و با سواد، در ارتش ایران زمان مرحوم محمدرضا شاه، خود آنها به دانائی نظامی، دلیری، تبحر و توانائی این جنرال دوره ندیده و "ملای بی سواد" و در عین حال یکی از رهبران واقعا استثنائی ملت کرد اعتراف داشته اند و در برابر نیرو و تاکتیک نظامی و جنگهای پارتیزانی او اظهار عجز و زبونی می کرده اند. این دیگر از دهان من کم سواد و از دهان آقای مصاحبه شوند از نظر نظامی بی سواد خارج نمی شود، بلکه گفته جنرال ارفع و سر لشکرها و سر هنگها و هم قطاران انگلیسی و آمریکائی آنها و غیره است و هیچ جای رد ندارد. لایق ذکر است که بنده 8 سال نظامی حرفه ای بوده ام، بهمین دلیل تقریبا اطلاعات نظامی خود را کمی بیشتر ازاین آقا می دانم. و گرنه این جسارت را نمی کردم که ایشان را ازنظر نظامی بی سواد بدانم. بعلاوه او در سایه لطف جمهوری اسلامی احتمالا سربازی هم نرفته اند. اکنون من درتعجبم که فرستنده محترم یکی ازاین تلویزیون های ماهواره ای درلوس آنجلس آمریکا مصاحبه ای با یک جوان "کرد اما ضد کرد" که بخود تیتر و مقام داده است، انجام می دهد که تا کنون، تا آنجا که بنده مطلعم، این تیتر و مقام دکتری درهیچ یک ازدانشگاه های جهان مورد تأیید قرار نگرفته است و تز ایشان در هیچ جائی هم منتشر نشده که انسان در صحت این تیتر و مقام تردید نکند. البته ما در سایه حکومت علی جمهوری اسلامی دکترای زیادی مانند مرحوم علی کردان و نظیر اورا داریم! درهرصورت، این آقا یک مشت مسایل غیر واقعی را در این به اصطلاح مصاحبه با حرارت تمام بیان داشت. جالب است، ادعای این آقا، تا آن اندازه مورد تردید قرار گرفت که خود مصاحبه کننده محترم و مطلع ازجریان با نا باوری به این جوان اخطارمانند می گوید: شما به عواقب گفته های خودتان توجه دارید و روی حرفهایتان می ایستید؟ او باکمال پر روئی یا کم اطلاعی و یا درواقع خود نمائی، می گوید: آری سند دردست است و او در آنحال هیچ نامی از کسی نمی برد و سندی نیز ارائه نمی دهد! من بازهم نه به این جوان که هر ازچند گاهی، وقت مرا می گیرد و مجبورم می کند مطالبی در نام بردن اسناد تاریخی و افشاگری او بنویسم، بلکه روی صحبت و حرفهای من به جوانان عزیز و علاقه مندان به مسائل است و بازهم توصیه می کنم، آنهائی که درایران، تهران هستند، به کتابخانه ملی بروند و نظرات نجفقلی پسیان یکی ازروزنامه نگاران آندوره و از هواداران شدید رژیم سلطنتی را که یک جانبه هم نگاشته شده، بی طرفانه بخوانند، تا اینکه به واقعیت بیشتری پی ببرند. لایق ذکر است که گفته شود آن روزنامه نگار، یعنی نجفقلی پسیان، به عنوان دشمن سر سخت بارزانی ها و وفا دار به شاهنشاه آریامهر در "از مهاباد خونین تا کرانه های ارس" جلد 2 "، مرگ بود بازگشت هم بود"، تهران آذر ماه 1328 خورشیدی، درمورد بارزانیها و ملا مصطفا بارزانی چه نوشته است؟ گرچه او قلمش حتا از نوکران درجه یک محمد رضاشاه در توهین بجمهوری کردستان و بارزانیها بدتر است. اما به قول احسان طبری که گالیله وار اورا کشتند، "اگر کسی می خواهد درمورد مبارزین مردمی واقعیت را بداند، آن چه که دشمن درباره آن مبارزین می گوید، بخواند، در لابلای تهمت ها و نا سزاها، واقعیتها رو می شوند". نقل به معنی. احسان طبری نقل قولی از سیاستنامه خواجه نظام الملک وزیر دربار سلجوقیان دارد و ضمنا روایت دیگیری از تاریخ هست که آوردن آنها بی سود نیستند: "هنگامی که بابک را سوار بر فیلی بطرف بغداد می بردند، دهقانان را بر سر راه او آورده بودند و آنها بمحظ دیدن بابک در غل و زنجیر هق هق گریه سر دادند که تا سه فرسنگ شنیده می شد" نقل به معنی و یا در جای دیگر می خوانیم: "روزی که قرار بود بابک را وارد برزند (اقامتگاه افشین) کنند، افشین مردم شهر و بسیاری از مردم روستاهای دور و نزدیک را در میدانِ بزرگی در بیرون شهر در دوسو گردآورد و میانشان فاصله‌ی کافی گذاشت تا بابک بگذرد و همه به او بنگرند و بدانند که کارِ بابک تمام است. ساعتی که بابک را در زنجیرهای گران از میان دوصفِ مردم می گذراندند، شیون زنان و کودکان بلند شد که برای رهبر محبوبشان می گریستند و بر سر و سینه می زدند. افشین با صدای بلند خطاب به زنهای شیون‌ کننده گفت: مگر شما نبودید که می گفتید بابک را دوست ندارید؟ زنان باشیون جواب دادند: او امید ما بود و هرچه می کرد برای ما می کرد". پس در تاریخ همیشه این گونه با قهرمانان مردم رفتار می کرده اند. دشمنان و منافع بخطر افتاده ها دائم در صدد بوده و هستند که چهره های مردمی را بد جلوه دهند و به آنها دروغ بچسبانند، تا شاید محبوبیت آنان را در میان توده ها کم کنند. بهر حال با خواندن این اسناد تاریخی گوشه هائی از واقعیت رو می شود و آنگاه سیه روی شود آنکه در او غش باشد.

هایدلبرگ آلمان فدرال، 25. نوامبر 2011

g-moradi@t-online.de

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.