من همانطور که قبلآ هم اشاره کردهام زمانی که قدم در این راه پر خطر گذاشتم همۀ این موانع را بر سر راه خود پیشبینی کرده و راستش اینجور واکنشهای هیستریک را به یک خاطره و مشاهدات عینی درخور تاثیری میبینم که این پراتیک بر روی خانم گیتی شیرزاد و مدافعان آن گذاشته است. تیتر این نوشته آنطور که از آن برمیآید در مورد پاسخ به مدافعان گیتی شیرزاد است، در مورد این تهدیدها نباید خاموشی گزید. این نوشته درصدد پاسخ به افکار عمومی جامعه ایرانی کانادا و تمام پناهندگان سیاسی و زندانیان سیاسی سابقی است که ممکن است با موارد مشابهی از این دست که من با آن برخورد داشتهام رو به رو بوده و وظیفه روشنگری و دفاع از کرامت انسانی را بر دوش آنها سنگین میکند.
اصغر جیلو مدافع آتشین گیتی شیرزاد!
اصغر جیلو از فعالان سیاسی و از اعضای قدیمی سازمان چریکهای فدایی خلق و بعدها عضو کمیته مرکزی سازمان "اکثریت" در فاصلۀ سالهای 1360 تا 1370 یعنی اوج"خوشنامی'' این سازمان، ظاهراً از خاطرات سیاسی من برآشفت و در مقام یک ژورنالیست حرفهای در واشنگتن پست قوانین روزنامهنگاری را به من یادآوری میکند، غافل از اینکه خاطرات سیاسی به هیچ عنوان از جنس نوشتههای ژورنالیستی نیست که خود را تابع قوانین آن بداند.
آقای جیلو که عملکرد سازمان مطبوع خویش را که زمانی عضو کمیته مرکزی آن بوده فراموش نموده و لبیک گویانشان را به خمینی در اعماق تاریخ دفن کرده و شرکت در جنگ میهنی 8 ساله را که به اعضای سازمانشان در نشریهی کار توصیه می شد به بایگانی ذهنشان سپرده و در اقدامی عجیب لطمات اخلاقی نوشته من را به خانم گیتی شیرزاد یادآوری میکنند. ایشان نگران هستند که چرا نام و آدرس مشخص گیتی شیرزاد در نوشته من آمده است و لیستی از اتهامات را بنده در نوشته خود علیه ایشان ردیف کردهام. در پاسخ ایشان باید گفت که من در مقام یک زندانی سیاسی سابق و فعال سیاسی و از قربانیان شکنجه و آزار در زندانهای جمهوری اسلامی عادت به بازگو کردن واقعیت و پرده برداشتن از یک حقیقت به شیوه جمهوری اسلامی و شریعتمداری ندارم که اسامی را به اختصار حرف اول نام و نام خانوادگی منتشر میکند. اشارۀ من با نام واقعی ایشان بدون تخلصی اسم و فامیل گیتی شیرزاد به خاطر مواجهۀ مستقیم من در زندان با ایشان به همین نام بود. باقی موارد را در شأن پاسخگویی نمیبینم و فقط لازم است که به این نکته اشاره کنم که از این به بعد به جای دلسوزی برای قربانیان بالکان، نگران میلوسویچ باشید که با اتهاماتی که در مورد کشتار مردم یوگسلاوی به او وارد شد چه صدمات روحی جبران ناپذیری به وی وارد گشت و یا نگران پینوشه باشید و نباید آن زمان اجازه می دادید که قربانیان کودتای شیلی به دادگاه لاهه شکایت کنند تا مبادا دل نازک پینوشه ترک بردارد و از سایتها و جراید هم خواهش میکردید که به روش اسم بردن جمهوری اسلامی از مفسدان اقتصادی که دو حرف خالی را تحویل جامعه میدهد از میلوسویچ و پینوشه اسم میبردید.
نوشته من اتهام و دادن حکم نیست بلکه بیان خاطرات بد از یک تواب ویژه و نگهبان زندان و لیست کارهای اوست و اینکه در شکنجه من دست داشته است من همانگونه که شکنجهگرانم را افشا می کنم، ایشان را هم نه تنها افشا و به دادگاه هم می کشانم برای همین ازسالها قبل اقدام قانونی مقتضی را انجام دادهام. این حق من است که دردم را از طریق زسانههای مختلف با جامعه در میان بگذارم.
آقای جیلو بهتر است که شما به جای اشک ریختن و نگرانی در مورد گیتی شیرزاد به نوشته رادیو زمانه در مورد خاطرات یک زندانی سیاسی و شهادت او در مورد تواب بودن گیتی شیرزاد (۱۹مهر۱۳۹۱) مراجعه کنید و آن را با دقت بخوانید.در این نوشته آمده است که :« پری فائقی، خواهر فرشته فائقی، معلم کُردی که سال ۶۱ در سن ۲۸ سالگی در زندان سنندج اعدام شد، میگوید: فرشته در زندان لباس میبافت و اصرار داشت که آنها را نشوییم. پس از مدتها متوجه شدیم لای درز آستین لباسها نامه میفرستد. در یکی از نامههایش نوشته بود اگر گیتی شیرزاد را در تلویزیون دیدید من اعدام خواهم شد. پس از مدتی آن زن در تلوزیون آمده و فرشته و نامزدش، صارم، اعدام شدند. بعدها جسدش را کشاورزی در حالی که نیمی از تنش در خاک فرورفته بود وسط بیابان پیدا کرد، وقتی جسد را برای دفن از خاک درآوردند، پاهایش با میخ سوراخ شده بود.» http://www.radiozamaneh.com/49602
قانون کشور کانادا را به من یآد آوری میکنید که نوشتن خاطرات شخصی و انتشار آن جرم است باید به آقای جیلو که نوشته شاید گیتی در شوک هست گفت به گیتی شیرزاد بگوید زمانیکه از شوک روحی درآمد از من شکایت کند و هر سه شما و تمام مدافعین گیتی هم با اتکا به قانون با وی همراه شوید.
- شما مدافعان گیتی و "قانون" از این هم خبر دارید که کسی که در شکنجه دست داشته است نمیتواند تا قبل از جواب پس دادن آزادانه بگردد. من که در افشاگریام سیاه روی سفید نوشتهام ما هم حقوقی داریم. این یک بام و دو هوای شما در دفاع از حقوق انسانها چه معنایی میدهد و برای چیست؟ من در نوشتهام به طور مبسوط به این مساله پرداختهام.
در اینکه "پروژه تواب سازی” را رژیم جمهوری اسلامی برای در هم شکستن زندانی و در ادامه سرکوب در زندانها براه انداخت و قربانیان زیادی گرفت، شکی نیست اما نقش و مسؤلیت افراد چیست؟ در اینجا احساس و واکنش بیشمار زندانی و قربانی شکنجه مطرح است که در جلو چشم خویش فردی را می بینند که بعنوان تواب ویژه با شکنجه گرانشان همکاری و همیاری داشته است. دردناکی موضوع اینجا است که گیتی و امثال وی تا کنون نه با گذشته خویش برخورد کردهاند و نه از قربانیان بی گناه خود پوزش خواستهاند و نه از طرف دولتی که مدافع حقوق بشر و مجازات شکنجه گران و جنایتکاران جنگی است، به پای میز محاکمه رفتهاند. می دانیم که ماده 6 کنوانسیون ضد شکنجه، شکنجهگران را درهرجای دنیا که باشند قابل پیگرد قانونی می داند. مواد 5 و 7 مصوبه رُم (اساسنامه دادگاه بین اللملی کیفری) نیز شکنجه را در ردیف جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت قلمداد کرده است. دولت کانادا درسال 2000 این اساسنامه را در"قانون جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت" ادغام کرد. طبق تمام این موازین قانونی، شکنجهگرانی که در کانادا حضور دارند باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرند.»
در پاسخ به یک مدافع دیگر خانم شکرآبی
خانم "الف شکرائی"سخنگوی حزب جمهوری خواهان در کانادا و مسؤل انجمن زنان در مونترال، من کجا نوشتهام که گیتی کارمند ایمی گریشن است؟
من نوشته بودم :«طی سفری به مونترال کانادا متوجه شدم خانم گیتی شیرزاد سالهاست که در رابطه با اداره مهاجرت و به عنوان مشاور پناهندگان و تازه واردان کار می کند. او با پروندههای پناهندگان و مسائل محرمانۀ آنان در رابطه با رژیم ایران سرو کار دارد.» بنابراین گیتی شیرزاد بعنوان مددکار و عضو «ان جی او»هایی که با، اداره مهاجرت پناهنده و کیس وی ارتباط داشته است. این را پناهندهها هم تصدیق کردهاند. ایشان بعنوان مترجم هم قبل از مأموران اداره مهاجرت درگیر کیس بودهاند. گویا گیتی شیرزاد بعد از حضور من در مونترال و شناساییاش کارش را به مرکز درمانی انتقال داد.
اینکه گیتی شیرزاد هم فعال سیاسی و زنان شود بد نیست اما قبل از آن جامعه باید بداند گذشتهاش چه بوده است. باید قبل از آن در جهت افشای رژیم تلاش میکرد چیزهایی را که ما ندیدیم جواب پس میداد و ... در سال 1999 در کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان که اشاره کردید رئیس جلسه بوده است آیا بقیه سخنرانان از گذشتهاش مطلع بوده اند؟ من از ماجرای اعتراض به حضور گیتی شیرزاد در آن سمینار هم مطلع هستم.
من نوشته بودم که: «در نتیجه این یک مسئله حقوقی است و توابها آن هم از نوع گیتی شیرزادها که در خارج از کشور هم بسر می برند، قبل از هر کاری می بایست به جامعه توضیح می دادند که چه شد که تواب شدند و برای اثبات آن به چه جنایاتی دست زدند؟ تعدادی از آنها همچون گیتی بیشتر از ما و بدون چشم بند وبدون هیچ محدودیتی سیستم زندان، بازجوها، شکنجهگران ونوع کار آنان را دیدهاند. آنها حداقل کاری که در جهت جبران گذشته خود می توانند و باید انجام دهند، این است که دیدهها وشیندههای خویش را بدون پرده پوشی با همگان درمیان بگذارند، البته اگر همچنان در خدمت این نظام نباشند.»
خانم " الف شکرائی" شما نوشتهاید که گیتی شیرزاد خوشنام هستند.
محمود جعفری معروف به انوش که شبکه جاسوسی او توسط گروه ضد جاسوسی آذرخش افشا شد، یکی از "محبوب"ترین چهرهها در بین ایرانیان مقیم اروپا و بخصوص هلند بود. او دارای پیشنه "زندان و مبارزه با جمهوری اسلامی"، فعالیت در گروههای چپ، مددکار پناهندگان، فعال فرهنگی، دارای کتابخانهای با بیش از 5 هزار جلد کتاب و ..... بود. وقتی او به عنوان رئیس یک شبکه جاسوسی وزارت اطلاعات افشا شد، افشا کننده زیر ضرب اپوزیسیون نماها قرار گرفت اما له نشد. ایستادگی نمود و کار را به دادگاه کشاند و سازمان اطلاعات امنیت هلند و آلمان را وادار به موضع گیری کرد. پرونده را به رسانههای هلندی و آلمانی کشاند و به همه ثابت کرد که پیروزی از آن کسی است که حق با آنهاست. مطمئن باشید منهم در زیر ضربات شما له نخواهم شد بلکه ضربات ناحق شما مرا مصممتر و آبدیدهتر می کند. امیدوارم اقدامم فرجامی جز پیروزی نداشته باشد.
ما جمعی از زندانیان در زندان شنیدیم که گیتی عامل اعدام شوهرش و پری فایقی و نامزدش بود و خودش هم انکار نمیکرد و میگفت مرتکب گناه شدند مجازات حق آنان بود. حالا اینکه برادر شوهرش با وی ازدواج کرده دلیل محکمی برای رد شنیدههای ما نیست.
امیدوارم بعد از انتشار افشاگری با کمک بازماندگان تشکیلات پیکار در آنزمان این واقعیت نیز روشن شود، کما اینکه تعدادی از زندانیان از داخل و خارج ایران گفتههای مرا تصدیق کردهاند که دو نمونه از آن را در اینجا می آورم:
Nasrin Suleymani
«من نیز سال62 در زندان سنندج در بندی بودم که گیتی نه مثل یک زندانی بلکه همچون کادر فعال جمهوری اسلامی کار میکرد .از شناسایی افراد گرفته تا بازدید بدنی خانوادها که به ملاقات میامد کو تاهی نمیکرد.او مسول بند ما در زندان در دادگاه سنندج بود و از هیچ خدمتی به رژیم کوتاهی نمیکرد.گیتی را نمی توان جزء زندانی بحساب اورد چون او بیشتر نقش یک پاسدار را داشت و حتی بیشتر از پاسدار. همیشه در کمین بود که از ما زندانیها بهانه ایی گیر اورد تا گزارشش را هرچه زودتر اماده کند و به برادران پاسدارش که بازجو ها و شکنجه گران ما بودند تحویل دهد.»
Golbakh Salimi
«من اسم گیتی شیرزاد را از طریق نشریه توابین شنیده بودم . سال 62 ما را از زندان مریوان به زندان دادگاه انقلاب سنندج بردند.گیتی شیرزاد مسئول بند زندان بود. او مسئول و سردسته تمام توابین بود .او مورد اعتمادترین تواب زندان زنان و شاید گفت کل زندان بود. او در جمع زندانیان اعدمهای آن موقع را ( سال 62 ) تایید می کرد او در مورد اعدام توابین می گفت که آنهاتواب شده اند که خدا گتاه شان را ببخشد ولی باید مجازات کارهایشان را بکشند.او در مقابل سوال زندانیان در مورد اعدام شوهرش گاها تایید می کرد وقتی از او سوال می شد که تاراحت نمیستید از اعدام شوهرت سکوت می کرد. گیتی شیرزاد کسی است که آنقدر پرونده کثیفی دارد که حاضر نیست بگوید در زندان بوده چون کسانی مثل او شریک جرم و جنایتهای جمهوری اسلامی هستند.»
این جوابیه رو به جامعه است و حرجی به مدافعان نیست، چون اندکی تعمق در خاطرات من لازم بود تا دفاع از گیتی شیرزاد نخنما گردد. این تازه شروع کار است و هیچکدام از این دفاعیات غیرضروری و از روی استیصال مانع از ادامه راهی که آن را در پیش گرفتهام نخواهد شد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید