همه ما کمابیش با کلیشه های جنسیتی که به زنان و مردان نسبت داده میشود آشنایی داریم. این کلیشه ها همانطور که از نامشان پیداست الزاما ارتباطی با ویژگی های واقعی انسانها ندارند. اما با این حال، گاهی نمیتوانیم این احساس را از خود دور کنیم که این کلیشه ها تا حدی نیز رنگ و بویی از واقعیت در خود دارند. آنها فقط تصورات ذهنی مردم نیست بلکه تا حدی هم واقعی هستند اما واقعی تنها از آن جهت که به انسانها در طول تاریخ تحمیل شده است. این مقاله نشان میدهد که چگونه شرایط زیستی و تاریخی به تقسیم جنسیتی کار و نقش های مختلف برای زنان و مردان منجر شده است که آنها در قالب کلیشه های جنسیتی رفتار کنند و ویژگی های زنانه و مردانه از خود نشان دهند.
نظریه پردازان فمینیسم معمولا به ذکر این نکته بسنده میکنند که کلیشه های جنسیتی برساخته اجتماعی هستند اما به ندرت چگونگی و مکانیزم دقیق ساخت این برساخته ها را بررسی میکنند. ما بسیار بیش از آنکه تصور میکنیم محصول شرایط مادی خود هستیم.
تا پیش از ظهور دولت-ملت های مدرن و نظام حقوقی که در آن هر فرد یک واحد حقوقی محسوب میشود، این خاندان، خانواده یا طایفه است که یک به عنوان یک عضو و واحد جامعه مورد قضاوت قرار میگیرد. رابطه بقیه جامعه (قوم) با این واجد از طریق رییس آن یعنی پدرسالار صورت و بقیه، بردگان، زنان، کودکان، کنیزان و حتی فرزندان مذکر، فردیتی ندارند. در متون مذهبی بارها به این مورد برمیخوریم که وقتی یک نفر از خاندانی مرتکب جرمیمیشد نه تنها فرد مجرم بلکه تمامیخاندان مجازات میشد. اشتباه یک نفر از خاندان، اعتبار و آبروی تمامیخاندان را به خطر میانداخت و در بسیاری از موارد نه جامعه (یا قوم) بلکه خود خاندان آن فرد را مجازات یا طرد میکرد. بسیاری از قتل های ناموسی در جوامع عقب مانده و سنتی را باید با همین منطق فهمید. خاندان با کشتن دختر زناکار (حتی وقتی که به وی تجاوز میشود) قصد حفظ آبروی کل خاندان را دارد چرا که تصور میکنند تمامیخاندان مورد قضاوت مردم قرار خواهد گرفت. به همین دلیل اکثر اقداماتی که برای بهبود موقعیت زنان در جوامع سنتی صورت میگیرد به شکست میانجامد زیرا زنان در این جوامع هنوز به یک فردیت دست نیافتهاند. از همین رو نباید تصور کرد که ستم بر زنان مستقیما توسط یک مرد اعمال میشود. اغلب موارد دیگر اعضای خاندان و حتی خود قربانی در سرکوب و ستم بر زنان نقش دارند، تنها به این دلیل که رفتار و کنش یک زن شدیدا با آبرو و حیثیت آن خاندان گره خورده است.
بنابراین در جوامع، ویژگی های زنانه، در واقع ویژگی های یک انسان منفرد نیست، بلکه ویژگی های یک خاندان یا خانواده است. لباس و پوشش و رفتار زنان، لباس و پوشش و رفتار خاندان است. بنابراین آنچه ما به عنوان ویژگی های سنتی زنان میشناسیم نه از جنسیت، بدن و فیزیولوژی آنان، نه از ذهنیت و شخصیت فردی آنان، نه حتی از جنسیت و ذهنیت شوهر، پدر یا مردان بلکه از کل خاندان به عنوان یک واحد از قوم نشات میگیرد. شخصیت با حجب و حیا، کم حرف و توسری خور بودن، ضعیف و وابسته زنان سنتی از ویژگی های شخصیتی و روانی آنان حاصل نمیشود، این دقیقا بخشی ضروری از رابطه و نقش آنان در روابط خویشاوندی است. حتی زنی در خاندان به طور پیش فرض این ویژگی ها را دارد و اگر خلاف انرا نشان دهد باز نه به صورت ویژگی شخصیتی خود بلکه به صورت یک رفتار نامتعارف و بحران زا در خاندان تعریف میشود.
در واقع، آنچه ما به عنوان ویژگی سنتی زنانه تصور میکنیم، اصلا ویژگی یک فرد نیست بلکه یک نقش از پیش تعریف شده در خاندان است. ما عادت کرده ایم که رفتار و ویژگی فردی را با نقش اجتماعی ان فرد متمایز کنیم. کم فروشی یک بقال، دندان گردی یک قصاب، مهربانی یک مادربزرگ، خوش انصافی یک تاجر و...همگی ویژگی فردی وی لحاظ میشود اما در واقع تا حد بسیار زیادی این ویژگی ها از شرایط مادی و اجتماعی آنان حاصل شده است. یک زن آزاد مدرن در خانواده سنتی هیچ معنایی ندارد.
یک مثال بسیار بارز نقش مادر است. تقریبا همه ما مادران خود را افراد مهربان، صبور، نگران، مراقب، خوش قلب و.. مییابیم. اما این اصلا ویژگیهای فردی آنان نیست این نقش مادری آنان است و متاسفانه رابطه این زنان آنچنان در نقش مادری خود فرو رفته اند که فردیت ایشان در این نقش ذوب شده و از بین رفته است.
در این دنیایی که ما زندگی میکنیم اگر گزاره های پذیرفته شده مردم را برعکس کنیم، بیشتر به واقعیت نزدیک میشویم: ویژگیهای سنتی زنانه نقش های تحمیلی خانواده ها و خاندان هاست. اطوار و ظرافت و عشوه گری افراطی برخی از زنان، در واقع نقشی است که از آنان در رابطه جنسی انتظار میرود. کم عقلی و سطحی نگری زنان، نشانه ویژگی مردانه خود تفکر (یا در واقع آنچه که به ظاهر تفکر به نظر میرسد) است. اگر مردان تصور میکنند که کسی به خاطر داشتن آلت تناسلی زنانه الزاما کم عقل است همزمان اعتراف کرده است که تفکر و عقل خودش از آلت تناسلی اش حاصل شده است!
پس تاحد بسیاری، ویژگیهای فردی، ملزومات نقشهای اجتماعی هستند. شما نمیتوانید از یک نفر یک زن آزاد مدرن بسازید درحالیکه باید شش تا بچه را بزرگ کند. هیچ زنی نمیتواند توسری خور نباشد اگر مجبور باشد با مادر شوهر و خانواده شوهرش در یک خانه زندگی کند. آیا ما واقعا تصور میکنیم بدون نابودی خاندان و روابط خویشاوندی سنتی میتوانیم زنان را آزاد کنیم؟ برای این زنان، توصیه های روان شناختی و فمینیستی چه فایده ای خواهد داشت وقتی که تمامیرفتار آن از نقش جنسیتی در خاندان نشات میگیرد و نه از شخصیت شان؟
وقتی میبینیم که زنان چگونه اسیر کلیشه های جنسیتی هستند، نباید نتیجه بگیریم که این از بدن، فیزیولوژی یا روان آنان حاصل شده است. این ویژگی های ظاهرا فردی بخشی لاینفک از نقش های جنسیتی هستند که توسط جامعه و خاندان به فرد تحمیل شده است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید