رفتن به محتوای اصلی

تجليل از چه‌ و از که‌؟
12.09.2011 - 10:55

حاشيه‌ نرويم: از تير مقاله فوق‌الذکر‌ تا بند پايانی آن مملو از توصيف انسانيست که‌ تنها يک عنوان بر آن می‌توان نهاد: شووينيست؛ شووينيست براساس قوميت و مذهب.

تصور کنيد امروز در يک کشور دمکرات در تجليل از يک انسان سياسی گفته‌ شود که‌ وی مثلاً واقعاً "آلمانی ـ مسيحی" است!! بدون شک اين انسان نشان "دست‌راستی و ارتجاعی" خواهد گرفت، اما اين گويا در ايران "جمهوری" اسلامی و در قاموس "ملی‌ ـ مذهبی"ها مدال افتخار است و سزاوار الگوبرداری!!

نويسنده‌ی مقاله‌ می‌نويسد که‌ آقای سحابی فرموده‌ "زياد روی رسميت مذهب شيعه‌ تأکيد نکنيد" (!) و گويا به‌ جای آن "دين اسلام" را بعنوان "دين رسمی" جهت گنجاندن در قانون اساسی "جمهوری" اسلامی پيشنهاد نموده‌ است! کسی نيست از اين انسان مثلا "دمکرات" بپرسد: چرا اساساً بايد "دين رسمی" داشته‌ باشيم؟ آيا بلايی که‌ دين و مذهب تاکنون بر سر ايران و ايرانی آورده‌ بس نيست؟ چند فقره‌ از کشورهای عربی ـ اسلامی می‌شناسيم که‌ "دين رسمی" و بدتر از آن "مذهب رسمی" داشته‌ باشند؟ مگر نه‌ اين است که‌ در نفس اين "رسميت‌" تبعيض "غيررسمی‌ها" نهفته‌ است؟ اگر اين سياستمدار فضيلتی واقعی و قابل تحسين می‌داشت حداقل جانبدار جدايی کلی دين از دولت می‌بود، با مبنا قراردادن شريعت و فقه‌ تشيع و اسلام در حوزة حقوق مدنی (طلاق، حضانت، شهادت، ارث، قضاوت) و کيفری (مثلاً قصاص) مخالفت می‌نمود، با تبعيض از زنان و دگرانديشان بر اساس دين و مذهب مخالفت می‌کرد. اما نه‌، وسعت "ليبراليسم" و "دمکراتيسمش" سياستمدار ما تنها اين قدر است که‌ بفرمايد "بر مذهب رسمی شيعه زياد‌" تأکيد نکنيد!!!

نويسنده‌ می‌نويسد که‌ آقای سحابی گفته‌ که‌ مشکلی نيست استاندار يک استان کُردنشين کُرد باشد؟ آخر اين هم شد هنر و حکمت؟! آيا سياستمداری که‌ وسعت ديدش به‌ اين ختم شود را بايد مورد تجليل ويژه‌ قرار داد؟!! لابد بايد اين سخن "حکيمانه‌" و "بکر" را بر سنگ هم حک بزنيم و بگوييم که‌ يک سياستمدار کارکشته‌ و صاحب تجربه‌ی 60 ساله‌ در سياست در کشور به‌ لحاظ ملی ـ قومی ـ دينی ـ مذهبی بسيار مختلط ايران و با تمدن و دولتمداری ادعايی چندين هزار ساله‌ی آن‌ کرامت فرموده‌ که‌ اشکال ندارد کُرد در شهر و استان خود فرماندار و استاندار باشد؟!! اين تعريفها و تجليلهاست که‌ گوشه‌ای از عمق فاجعه‌ در ايران بنا شده‌ بر استثمار و استعمار و عقب‌ماندگی را برايمان مهيا می‌سازد، چه‌ که‌ عيان می‌گردد که‌ در حکومتی که‌ وی در خدمتش بوده‌، حتی اين پديده‌ عادی و بديهی نبوده‌ و نيست!!

من نه‌ سياستمدار هستم و نه‌ ادعايی دارم، اما از آن ميزان دانش برخوردارم که‌ بگويم،‌ اين حضرات کمترين دانشی در مورد فلسفه‌ی سياسی نداشته‌اند و ندارند. بعنوان مشت نمونه‌ی خروار شايد کافی باشد يادآوری شود که‌ آنها به‌ گفته‌ی خودشان حاضرند دستشان را ببرند، اما طرح خودمختاری را امضا نکنند، در حاليکه‌ گويا با فدراليسم موافق هستند! جل‌الخالق!! بيا به‌ دانشجوی 18 ـ 19 ساله‌ ترم 1 و 2 علوم سياسی بگو که‌ سياستمداران ما حاضرند دست خود را ببرند، اما طرح خودمختاری شامل ابتدايی‌ترين حقوق يک گروه‌ اجتماعی در يک منطقه‌ی بسيار محدود را امضا نکنند، درحاليکه‌ با فدراليسم موافق هستند، سيستمی که‌ برحسب‌التعريف و بنا به‌ اصول ‌تراکم‌زدايی و تمرکززدايی بسيار گسترده‌ در وسعت خاک يک کشور است و در آن نه‌ يک خودمختاری، بلکه‌ به‌ احتمال زياد بيش از 10 خودمختاری خواهيم داشت، آن هم خودمختاريهايی که‌ به‌ لحاظ صلاحيتها و اختيارات بسيار ژرفتر از خودمختاری 6 ماده‌ای پيشنهادی حزب دمکرات کردستان بود که‌ تازه‌ با پياده‌ شدن تنها يکی دو بند آن هم قانع بود!!

از سوی نويسنده‌ی مقاله‌ "اعتقاد به‌ گفتگو"ی اين سياستمدار کهنه‌کار، آن هم نامبارکی با "هموطنان" خود، "فضيلت" معرفی می‌شود!!! تصور کنيد گفته‌ شود که‌ فلان وزير ـ مثلاً در سوئد ـ اهل ديالوگ با مخالفان خود است! اولين چيزی که‌ در ذهن مخاطب ايجاد می‌شود اين است که‌ لابد حکومتی که شخص مورد بحث در کابينه‌اش است، نه‌ اهل گفتگو که طرفدار‌ خشونت و جنگ است و در آن کشور گفتگو با مخالف يک پديده‌ی ناب و استثنايی است که‌ اين سياستمدار از آن برخوردار گرديده‌ است.

دستگاه‌ فکری که‌ در مقاله‌ی مورد بحث به‌ آقای سحابی منتسب می‌گردد، در واقع چيزی نيست جز شووينيسم. اين امر در لابلای سطور و ترمنولوژی بکار برده‌ شده‌ و در مؤلفه‌هايی که‌ به‌ مسلک آقای سحابی برگردانده می‌شوند قابل‌ رؤيت است. برای نمونه‌ کافی است به‌ لحن تهاجمی و تحکم‌آميز و مؤاخذگرانه‌ی‌ آنها خطاب به‌ مخالفان و "ترحم‌آميز" نسبت به‌ مردمی که‌ مسأله‌ به‌ آنها برمی‌گردد، توجه‌ شود؛ آنگاه‌ مشخص می‌شود در اين کشور و در قاموس اين سياستمداران "آقا" کيست و "غلام" کجاست. کاربرد ترمهای "مرکز" و "محلی" در اين راستا تنها می‌تواند از قائل بودن به‌ اصل و فرع ناشی شود. اصل و "ملی" در دستگاه‌ بينشی آنها همان است که‌ از زرادخانه‌ی دولت و تفکر دولت‌مدار می‌آيد و فرع مثلاً منطقه‌ای در بعد کردستان! آری، من هيچ تفاوتی بين انديشه‌ و عملکرد و سياستهای يک دولت شووينيستی و بخشاً حتی فاشيستی با انديشه‌ی اين حضرات نمی‌بينم. آنها نيز از همان خودمحوری و خودبزرگ‌بينی و از همان بيماری "تئوری توطئه‌"ی بيگانگان برخوردارند و همان نگاه‌ و قرائت را در مورد مسأله‌ی ملی (و به‌ قول خودشان‌ "قومی") دارند. آگاهی، مقاومت و آزادگی در کردستان و مطالبات پيشروان کردستان "مسأله‌ کردستان" و "بحران کردستان" معرفی می‌شود، بدين معنا که‌ در مخيله‌شان نمی‌گنجد که‌ نفس کردستان مسأله‌ و مشکل نيست، بلکه‌ اين ساختار سياسی ايران است که‌ مسأله‌ساز و بحران‌زاست، ناسيوناليسم و شووينيسم و فاشيسم و اسلاميسم است که‌ بلا شده‌اند و نه‌ کردستان و احزاب آن. کردستان نه‌ مسأله‌ که‌ قربانی نخست آن بوده‌ است. کاربرد ترمها و عبارتهايی چون "بحران کردستان" و"مسأله‌ی کردستان" مثل اين می‌ماند که‌ ما مبارزه‌ی حق‌طلبانه‌ی زنان را که‌ قربانی ساختار سياسی مذهبی و مردسالارانه‌ی ايران می‌باشند را "مسأله‌ی زنان" يا "بحران زنان" معرفی کنيم و نه‌ شووينيسم و پاتريالشاليسم!!

نويسنده‌ی مقاله‌ می‌نويسد که آقای سحابی‌ "بر سرنوشت ايران اهل مماشات نيست"، يعنی در توانش نيست پديده‌ای به‌ نام حق تعيين سرنوشت ملتها را بپذيرد. اين حضرت در رکاب "رهبر انقلاب" بود، رهبری که‌ ايران را به‌ اين سرنوشت غم‌انگيز دچار نمود، اما اين را مماشات محسوب نمی‌کنند. بر ويژگی شخصيت وی تأکيد می‌شود، درحاليکه‌ از خود نمی‌پرسند: کجا بود اين شخصيت سازش‌ناپذير آن هنگام که‌ هزاران هزار انسان را به‌ جرم دگرانديشی به‌ دستور "امام امت"ش کشتند؟ کجا بود آن انسان وارسته‌ آن هنگام که‌ احزاب سياسی يکی پس از ديگری ممنوع شدند، انديشورزان ترور شدند، کرامت کل مردم ايران زير چکمه‌های حکومت ناب محمدی (ببخشيد فراموش کردم که‌ حکومت، اسلامی نيست و تنها شيعه‌مسلک است) حکومت عدل علی لگدمال شد‌. آری، در قاموس اين حضرات سرنوشت کشور به‌ خطر نمی‌افتد اگر همرزمانشان چون داريوش و پروانه‌ی فروهر در خانه‌هايشان چنين فجيع به‌ سلاخه‌ کشيده‌ شوند و ندا سلطانی‌ها در خيابانهای پايتخت حکومت اسلامی و فرزاد کمانگرها در سلولهای اوين و کهريزک آماج شکنجه‌ و تجاوز و گلوله‌ قرار گيرند. اينجا ديگر شير ميدان و سازش‌ناپذير نمی‌شوند. همچنين احساس‌شان جريحه‌دار نمی‌شود، آنگاه‌ که‌ کسانی چون حجت‌الاسلام دانشمند، از "بيت رهبری" حضرت خامنه‌ای چنين گستاخانه‌ و مستقيم به ميليونها‌ مردم سنی‌مذهب می‌تازد و عمر را "حرامزاده‌" می‌نامد؛ خم به‌ ابرو نمی‌آورند اگر جلادی چون حسنی از سوی آقای دکتر احمدی‌نژاد "نشان شجاعت" می‌گيرد. غيرت آنها تنها زمانی گل می‌کند که‌ مردم کردستان حقوق تضييق‌شده‌ی خود را در چهارچوب اين حکومت نکبت‌بار مطالبه‌ نمايند! اين هم از "شجاعت" و "آزادگی" سياستمداران ملی ـ مذهبی "الگو"!

به‌ هر حال اين انسان هر چه‌ باشد، ربطی به‌ ليبراليسم، دمکراسی و به‌ ويژه‌ مصالح واقعی مردم ايران نمی‌تواند داشته‌ باشد. يقيناً تاريخ در مورد کرنش و خموشی و تمکين آنها در حساس‌ترين و سياه‌ترين مقطع تاريخ اين مملکت داوری مثبت نخواهد کرد.

به‌ ادبيات و "تاريخ‌نگاری" نوشته‌ی مورد بحث توجه‌ کنيم: برای نمونه‌ در آن چنين در مورد "بازگشت رهبران احزاب کرد مستقر در عراق به‌ مهاباد" سخن می‌رود (خارج از نادرستی آن)، گويی اين يک جنايت است! تلاش می‌شود القا شود که‌ آنها وابسته‌ به‌ عراق هستند! اما مسکوت گذاشته‌ می‌شود که‌ "امام امت" و "رهبر انقلاب"شان 15 سال تمام در عراق مستقر بود، قبل از اينکه‌ تشريف نامبارکشان به‌ قم برگردد! در مورد "تهاجم" (!) به‌ پادگان مهاباد، همان پادگانی که‌ صدها تن از مردم بی‌دفاع و غيرمدنی مردم اين شهر را بعدها کشتار نمود، صحبت شده‌ است، بدون اينکه‌ گفته‌ شود که‌ چند نفر در "تهاجم" ادعايی به‌ اين پادگان کشته‌ و زخمی شدند و سرنوشت پرسنل آن به‌ کجا کشيده‌ شد! پيداست که‌ اشاره‌ به‌ اينها قافيه‌ی شعر شاعر را بر هم خواهد ريخت. همچنين مصادره‌ی اسلحه‌ی پادگان غرق در جنايت سنندج "غارت" معرفی می‌شود، احزاب کردستان "احزاب محلی" نامگذاری می‌شوند، غصب قدرت توسط آخوندها " پيروزی انقلاب" شناسانده‌ می‌شود!! ... ديگر چه‌ انتظاری از چنين تحليل‌گری جز مدح افرادی چون سحابی می‌توان داشت؟!

11 سپتامبر 2011

لينک مطلب مورد نقد:

http://beyan.info/Direje.aspx?C=Yadasht&J=643

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.