رفتن به محتوای اصلی

خوش به حال فریدون فرخزاد که این روزها همه او را یاد می‌کنند
13.08.2011 - 14:25

به تازگی مستندی در ارتباط با فریدون فرخزاد از شبکه‌ی من و تو پخش شد و آن را آن لاین دیدم. بارها بغض گلویم را فشرد اما از بابتی برایش خوشحال بودم که نیست و از بابتی دوست داشتم که بود. بعد از دیدن این مستند پیامی از یکی از دوستان دریافت کردم و سوالی پرسیده بود که باعث شد که درد دلم باز شود و کمی گلایه کنم.

پرسیده بود: «چرا بسیاری از "روشن‌فکران" در سال‌های ۵۰ سعی می‌کردند از فریدون فرخزاد دور باشند. اگر فریدون امروز زنده بود، آیا با همان برخوردها روبرو می‌شد یا اینکه جامعه امروز ایرانی و ایرانی زبان تغییر کرده است؟»

سوال بسیار جالبی بود اما اول باید ببینیم که منظورمان از روشن‌فکر چیست؟ چه کسی روشن‌فکر بوده و یا هنوز هست؟ آیا کسی که داد و بیداد می‌کند که مرگ بر جمهوری اسلامی، آزادی و برابری اما در خانه دختر خودش را کتک می‌زند، روشن‌فکر است؟ آیا کسی که همچنان شعار مرگ را بر روی زبانش دارد و مرگ بر فلانی و بهمانی می‌گوید و هم زمان برای براندازی اعدام و فشار بر روی جمهوری اسلامی کار می‌کند روشن فکر است؟ آیا کسی که مدعی رعایت حقوق بشر و آزادی بیان است اما توصیه می‌کند که حرف نزن و الان به کسی چیزی نگو، روشن‌فکر است؟ آیا کسی که هم زمان رئیس اتحادیه‌ی مسلمانان و سخنگوی حزب کومونیست کارگری است اما سنگ مجاهدین خلق را به سینه می‌زند و خودش را مدافع حقوق همجنس‌گرایان معرفی می‌کند روشن‌فکر است؟ من فکر می‌کنم ما روشن‌فکر ایرانی خیلی کم داریم اما مدعیان روشن فکری تا دلمان بخواهد. شاید این حرف‌ها به مذاق‌مان خوش نیاید اما همیشه نباید چیزهایی بشنویم که خوش‌مان بیاید.

من ادعا نمی‌کنم که فریدون فرخزاد را می‌شناسم و یا با فعالیت‌ها و کارهای او آشنا هستم چون وقتی فریدون به قتل رسید من کودکی بیش نبودم اما فریدون را خیلی خوب حس می‌کنم. شاید خیلی قبل‌تر از کسانی که شنیده بودند شاید فریدون همجنس‌گرا بوده است من آن را احساس کرده بودم. یادم می‌آید اولین باری که کلیپی از فرخزاد را دیدم حس کردم که او را سال‌هاست که می‌شناسم و او هم مثل من و به قول همشهری‌های‌مان «یک جوری» است.

همیشه تکرار کرده‌ام که زمانی که بحث همجنس‌گرایی پیش می‌آید مهربانانه‌ترین پاسخ این بوده که حالا چه وقت این حرف‌هاست. پوران فرخزاد می‌گوید که فریدون زودتر از زمان خودش به دنیا آمده بود اما من مخالفم. فریدون در موقع خودش به دنیا آمده بود اما مردم ما خیلی دیر چشم‌های‌شان را شروع به باز کردن کردند. مردم ما دیر شروع کردند که تفاوت‌ها را هم ببینند. مردم ما دیر به بلوغ فکری رسیدند (اگر بتوان گفت که در شرایط امروز رسیده‌اند). تا کی می‌خواهیم به دنبال مقصر بگردیم و همیشه جامعه و زمان و مکان را به هم بدوزیم و متهم کنیم برای ایرادی که در خودمان نهفته است.

فریدون فرخزاد متفاوت بود. موفقیت او هم به دلیل این بود که شبیه دیگران نبود و فقط شبیه خودش بود، متفاوت و یک دگرباش. آن معیارها و خصیصه‌های کلیشه ای مردانگی را نه تنها نداشت بلکه قبول هم نداشت و با آنها مبارزه می‌کرد. اما وقتی که گفته می‌شود همجنس‌گرا بود صورت خیلی ها تا بناگوششان سرخ می‌شود و اعتراض می‌کنند که خیر زن داشت. خوب عزیزان من، شاید به خاطر این قرمز شدن صورت شماها بود که زن گرفت مثل خیلی های دیگر که در همین امروز ما محکوم به سکوت شده اند و از ترس لب باز کردن و حرف زدن نه تنها ازدواج می‌کنند بلکه فرزند‌دار هم می‌شوند و زندگی خود و چند نفر دیگر را تباه می‌کنند. به آنها ایرادی وارد نیست و مقصر اصلی همان صورت سرخ‌هایی هستند که تعدادشان کم نیست.

این موضوع فقط به فریدون فرخزاد ختم نمی‌شود و به قول معروف فریدون به پای صادق هم نمی‌رسد. بارها وقتی که در مجامع ایرانی گفته‌ام که صادق هدایت یک همجنس‌گرا بوده است، چنان نگاه‌های خشم آلودی را دیده‌ام که واقعا خنده‌دار بوده است. جامعه‌ی ما گرفتار تعصبات خشک و بی بنیان است. صادق هدایت نمی‌تواند همجنس‌گرا باشد چون اگر او همجنس‌گرا باشد دیگر چطور به پدر داستان‌نویسی ایران زمین‌مان افتخار کنیم.

دلیل منطقی‌ای برای این حرفم ندارم اما احساس می‌کنم که همجنس‌گرایی فریدون یکی از عامل‌های اصلی قتل او بوده است همچنان که همجنس‌گرایی صادق دلیل برای خودکشی او. بهزاد، پسر حسن شهید نورائی در مقدمه‌ی کتاب هشتاد و دو نامه‌ی صادق هدایت به شهید نورائی می‌نویسد: «نمی‌دانم چه ارتباط عمیق و صمیمی‌ای بین این پیرمردی که مادرم از او متنفر بود و پدرم وجود داشت که یک روز پس از فوت پدرم جسد او را در اتاقش پیدا کردند که خودکشی کرده بود.»

درست است که فریدون فرخزاد فعالی سیاسی بود و به قول اسماعیل خویی به آخوند‌ها خیلی فحش می‌داد اما مگر امثال او کم بودند؟ مگر اسلحه به دست کم بود در آن زمان؟ مگر مخالف کم بود؟ مگر چپ و راست و مورب و انحنایی و غیره کم بودند؟ اصلا چه کسی می‌داند که او به دست ماموران جمهوری اسلامی ایران کشته شده است؟ آخر مگر کسی با ماموران جمهوری اسلامی ایران کمی قبل از به قتل رسیدنش می‌نشیند و سفره پهن می‌کند و قوری گل سرخی چای و قندهای ایرانی می‌گذارد؟ نمی‌دانم شاید هم بشود چون همجنس‌گراستیز می‌تواند در هر لباس و موقعیتی باشد و برای منفعت خودش هر کاری ممکن است انجام دهد همچنان که انجام می‌دهند. چرا فریدون فرخزاد که یک مجری خوش پوش و بذله گو و دوست داشتنی بود باید هدف قرار می‌گرفت؟ تنها جوابی که معمولا پیدا می‌کنم این است که فریدون یک منفی بیشتر از دیگران داشت و آن «همجنسگرایی‌اش» بود.

اما آیا اگر فریدون در شرایط حال زنده بود آیا باز مورد بی‌مهری اطرافیانش قرار می‌گرفت؟ آیا همان رفتارها تکرار می‌شد؟ قطعا بله، چون نمونه‌های زنده‌اش موجود هستند. خود من روزی نیست که پیام تهدید آمیز از طرف خیلی از دوستان ایرانی مقیم داخل و خارج ایران دریافت نکنم. مهر و عطوفت دوستان هر روز شامل حالم می‌شود و شاید یک روز هم راجع به من بنویسند که با ماموران جمهوری اسلامی ایران چای خورده بود اما باید همین جا فرصت را غنیمت بشمرم و جمله‌ای از مادربزرگم را به یاد بیاورم که از آن نترس که های و هوی دارد، از آن بترس که سر به توی دارد. خیلی از دوستان دگرباش من که حتی در این زمینه فعال هم نیستند فشارهایی را تحمل می‌کنند که باور کردنی نیست. دیشب با یکی از دوستان دگرباشم در لندن صحبت می‌کردم. او عکاس است و هنر دگرباشی‌اش رگ غیرت خیلی از ایرانیان را کلفت می‌کند. برایم تعریف می‌کرد که چه طور ناچار است این سختی‌ها و اتهامات و بی‌مهری‌ها را تحمل کند. پس وای به حال فریدون.

سال گذشته همین موقع بود که یکی از دوستانم می‌گفت خوش به حال فریدون که کشته شد و مرد و ندید چه چیزهایی که بر سر ما می‌آید. می‌گفت که فریدون یکی از همجنس‌گرایان خوش‌بخت بود چون قسمت عمده‌ای از عمرش را زندگی کرد و متاسفانه خیلی‌ها نتوانستند تفاوت‌های‌اش را تحمل کنند و او را به قتل رساندند اما ما چطور؟ ما که آروزی‌مان داشتن یک روز فریدون است.

بله، به قول شاهین نجفی، جامعه‌ی ما مشکل زیاد دارد. مشکلات امروز در خیلی موارد کمتر شده است اما در خیلی از مسائل نیز تازه بروز کرده است. فریدون فرخزاد آمد و کاری کرد و همیشه به یاد خواهد ماند اما آیا به کسانی مثل فریدون اندیشیده‌ایم که روزانه به قتل می‌رسند و حتی نامشان را نیز کسی نمی‌فهمد؟ آیا می‌دانیم افرادی که از خانه هایشان طرد می شوند و یا فامیل و دوستانشان آنها را هدف امواج تخریب کننده‌شان می‌کنند، هم اکنون کجا هستند و چه به سر آنها می‌آید؟

مرگ او روزی رسید

مرگ ما شاید همین امروز، یا، همین فردا

مرگ او در تابستانی روشن از امواج نور

مرگ ما شاید در زمستانی غبار الود و دور

یا خزانی پر از فریاد و شور

مرگ ما هم روزی فرا خواهد رسید

به راستی خوش به حال فریدون که نیست تا ببیند چطور آنهایی که از مخالفان سرسخت او و هم احساسانش بوده‌اند امروز چه لباس‌های قشنگی پوشیده‌اند و چه عطرهای خوش بویی زده‌اند.

در آخر باز باید گفت که بله. اگر امروز زنده بود مثل خیلی از ماها همچنان با مشکلات قدیمی دست و پنجه نرم می‌کرد و فقط ابزار و شکل و شمایل‌اش تفاوت می‌کرد.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
خودنویس

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.