رفتن به محتوای اصلی

رديه ائی بر ادعاهای دکتر دلخواسته!
05.08.2011 - 16:25

آقای دکتر محمود دلخواسته ادعا کرده اند که دکتر شاپور بختيار در تاريخ «هفتم شهريور ماه ۵۶ به آيت الله خمينی نامه ائی نوشته اند.(اين نامه فاش می گويد که وی در آن برهه خمينی را رهبر حرکت بر ضد استبداد شاه می دانسته است، وگرنه نامه نوشتن و او را اينگونه مورد خطاب قرار دادن کاملا بی وجه بود. ديگر اينکه آقای بختيار از آقای خمينی تقاضای «هدايت و حمايت» می کند. يعنی نه تنها به او اعتماد دارد بلکه برای او، مقام رهبری جنبش را قائل است.)

نامه زنده ياد شاپور بختيار به خمينی که توسط آقايان دلخواسته و بنی صدر عنوان شده است کاملا دروغ هست ، چرا؟آقای دلخواسته و بنی صدر با ارائه ديرهنگام نامه ياد شده می خواهند ثابت نمايند که تنها او آنها نبوده اند که رهبری خمينی را پذيرفته اند بلکه پيش از او دکتر بختيار نيز به رهبری خمينی گردن نهاده بود!

چرا اين نامه پس از ۳۰ سال علنی شده است ودر دوران حيات زنده ياد شاپور بختيار مطرح نشده است که صحت و دروغ آن از جانب دکتر بختيار تائيد ويا رد گردد.اگر چنين نامه ائی وجود خارجی می داشت ،مطمئنا رژيم اسلامی نيزازدرون آرشيو های انقلاب اسلامی و صحيفه خمينی آنرا بيرون می آورد و منتشر می ساخت تا به عظمت وشکوه رهبری خمينی در هدايت انقلاب ۵۷ بيفزايند. به ادعای دکتر دلخواسته اين نامه با اطلاع آقايان ، داريوش فروهر و کريم سنجانی توسط دکتر بختيار نوشته شده است که اينک هر دو نفر آنها در قيد حيات نمی باشند تا درمورد آن اظهار نمايند.

ـ من کپی نامه را در مقاله آقای دلخواسته در سايت خبری گويا نيوز ديدم که بسيار ابتدائی و مانند يک چک نويس بی ارزش بنظر می رسيد تا يک نامه سياسی؟ که غلط املائی زير را نيز به همراه داشت "باسلام و تهيت [تحيت]، ارادتمند شاپور بختيار.» (۳۷)متن نامه ای که آقای بختيار برای آقای خمينی فرستادند به اين شرح است:

«هفتم شهريور ماه ۵۶- حضرت آيت الله خمينی دامت برکاته؛ خاطر مبارک شايد از انتشار اعلاميه مورخ ۲۲ خرداد ۵۶ که با امضای اينجانب و آقايان دکتر کريم سنجابی و داريوش فروهر در تهران انتشار يافته است اطلاع حاصل فرموده ايد. ما در مقابل خلق و خدا بيان اين حقايق را ادای وظيفه ملی ودينی خود دانسته ايم و اوضاع کشور را همانطوری که هست بگوش هموطنان خود ودنيای خارج رسانديم. در اين ايام که برای چند روز اقامت در فرانسه بودم با دوستان وهمفکران خود تبادل نظر کردم واکنون به وسيله دوست مبارز خود آقای ابوالحسن بنی صدر اين عريضه را به حضور آن حضرت تقديم می دارد. عطف نظر به گذشته و سوابق امضا کنندگان نامه ی مذکور خواستم استدعا نمايم که به منظور وسعت بخشيدن به مبارزات وايجاد هماهنگی بيشتر بين افراد ملت مسلمان در صورتی که مقتضی بدانيد به هر نحو که صلاح باشد ما را در اين راه خير، هدايت و حمايت فرمائيد. باسلام و تهيت [تحيت]، ارادتمند شاپور بختيار.» (۳۷)

۱. ـ اگر فرض بگيريم که شاپور بختيار آن نامه را نوشته و مطمئنادر يک پاکت بسته بندی شده به آقای بنی صدر داده است تا او نيز آن نامه را به خمينی بعنوان گيرنده آن پيام برساند پس اصل نامه بايد نزد خمينی باقی مانده باشد نه در دست بنی صدر وديگران؟ اگر بنی صدر قبل از رساندن آن نامه از آن يک کپی کرده باشد و سپس اصل نامه را به دست خمينی رسانده است پس در اينجا بنی صدر شخص صالح و امينی نيست و نامه خصوصی افراد را ابتدا می خواند و به عنوان سند کپی بر می دارد که با موازين حقوق مطابقت ندارد. چرا بنی صدر اين نامه را هنگام نخست وزيری بختيار درسال ۵۷ علنی نکرد که بين خمينی و بختيار برای سرنوشت سياسی آتی ايران کشمکش در جريان بود.اصلا در تابستان سال ۵۷ هنوز جنبش سياسی وسيعی عليه شاه آغاز نشده بود که دکتر بختيار بر رهبری خمينی تاکيد کرده باشد.بختيار از همان دوران جوانی و زندگی و تحصيل در فرانسه به سوسيال دمکراسی و سکولاريسم دل بسته بود وکاملا بعيد می رسد که ايشان چنين نامه ائی را خمينی فرستاده باشد.درضمن رهبران جبهه ملی در تمام اجتماعات نيمه مخفی خود درتابستان ۵۶از جمله در کاروانسرای سنگی در دوره شاه هنوز از رهبری مذهبی بحثی به ميان نمی آوردند و آنها پس از اوج گيری انقلاب که رهبری خمينی برجسته گرديد ـ بعد از آن به زعامت خمينی گردن نهادند وقبل از آن رهبری خمينی اصلا شکل نگرفته بود.

۲. شاپور بختياری که از حکومت دينی می هراسيد و دائما اخطار می کرد که صدای پای ديکتاتوری نعلين از چکمه بدتر است لهذا لو نمی توانسته است که يک سال واندی قبل از آن ، آن نامه را برای خمينی نوشته باشد؟ در ضمن از گذشته فعاليت سياسی چنين بر می آيد که راه و روش سياسی دکتر بختيار و خمينی ـ کاملا تفاوت آشکاری داشته است. بختيار بدنبال رفرم و اصلاح حکومت شاه واجرای دقيق قانون اساسی مبنی بر سلطنت کردن شاه نه حکومت او بوده است اما خمينی طرفدار انقراض حکومت شاه بود.

۳. تهمت زدن به بختيار و خود را منزه کردن وبی گناه نشان دادن هم اندازه ائی دارد و اگر کسی شجاعت دارد به اشتباهتش در سال ۵۷ انگشت بگذارد تا نزد مردم آبرومند شود. بنی صدر خود کيست؟که اينهمه عليه بختيار تبليغ می کند.

(بنی صدر که خمينی را همچون يک پدر دوست داشت" از مقاله روايتی کوتاه از رايی در زمستان ۲۹ سال پيش - م. مصطفوی ـ گويا نيوز)

آقای بنی صدر نيز مانند ديگر گروههای سياسی وشخصيت ها اصلی در به قدرت رساندن خمينی مقصر است!بنی صدر در کار دولت موقت بازرگان اشکال تراشی می کرد تا آنجائيکه موقع کودتا عليه ايشان حتی نيروهای ملی و نهضت آزادی وديگران از بنی صدر حمايت جدی بعمل نياوردند.آقای بنی صدر قبل از انقلاب کتاب کيش شخصيت را نوشته بودند اما بيشترين کيش شخصيت را خود ايشان در نهاد خود داشتند.

بنی صدر در بدو ورود به ايران و حاکميت به سراغ ستيز با چپ و نيروهای سکولار و لائيک رفت و در مجلس خبرگانی که قانون اساسی ارتجاعی و اسلامی ولايت فقيه از آن بيرون آمد شرکت داشت. بنی صدر به رهبران چريکها قول داد که از جان رهبران خلق ترکمن حمايت کند اما آن وعده را بر آورده نکرد و همه آنها توسط عمال رژيم کشته شدند.

بنی صدر تا مقطع انتخابات رياست جمهوری چهارصد ساعت سخنرانی و مباحثه راديوئی و تلوزيونی داشت و با دادن وام بانکی بی بهره برای خريد مسکن توانست برای خود محبوبيت کسب کند.

شاپور بختيار می خواست در سال ۵۷با خمينی ملاقت کند تا شايد اورا مهار کند اما بنی صدر مانع شد تا مبادا پروژه رئيس جمهور شدن خودش ازبين برود؟

"ما برای شما اسلام نوين می آوريم، اقتصاد مال خراست ، اقتصاد ميخواهيم چه کنيم؟ دانشگاه های ما علوم و فرهنگ جاری زمان را تدريس ميکنند، دانشگاه ميخواهيم چه کنيم. دانشگاه ها را بطريق جديد ، اسلامی خواهيم نمود .اگر اقتصاد و دانشگاه خوب ميخواستيم که شاه خائن بما داده بود . شما اسلام نوين ميخواستيد وما هم برايتان آورديم . دلخوش نباشيد که فقط برايتان مسکن بسازيم ، ما آب وبرق واتوبوس را مجانی ميکنيم . روحيات شما را پرورش ميدهيم - هم دنيا را آباد ميکنيم وهم آخرت شما را - دارايی دولت طاغوتی، غنيمت اسلام است و اسلام را جهانی خواهيم کرد" گفته های بالا از خمينی هست!

در همان روزهائی که خمينی اين حرفها را در ميان مردم ناگاه ترويج می داد ،آقای بنی صدر سخت در تلاش بود تا تئوری اقتصاد توحيدی خود را در مقابل کمونيستها مطرح نمايد تا جايگاهی برای تئوريهای خود بيابد .

آقای بنی صدر در مقابل حرفهای ضد علمی خمينی هيچگونه موضعی نگرفت و حتی سعی نکرد تا به خمينی بفهماند که طبق تئوری ايشان اقتصاد از توحيد می آيدو دارای اسلوب و فرمول هائی است واقتصاد برای الاغ نيست! روشنفکر مذهبی وغير مذهبی ايران زمين و بخش وسيعی از کمونيست ها و بازاری ها همه بر حرفهای خمينی صحه گذاشتند و باور نمودند که اقتصاد مال الاغ است! آری ما مملکتی داريم که وقتی مردمش وروشنفکرش می خواهد رهبر انتخاب کند از عصرحجر رهبر کشف می نمايد و هنگامی که آن رهبر چرندياتی اينچنين برزبان می آورد ،کسی همچون دکتر بنی صدر که خود را صاحب انديشه وتئوری اقتصاد توحيدی و تحصيل کرده فرانسه هم می داند کاملا محتاطانه در مقابل اراجيف خمينی سکوت اختيار می کند تا رابطه اش با رهبر بحرانی نگردد تا پست رياست جمهوری را کسب نمايد؟ مردمی که همه دستاوردهای نيم بند مدنيش از جمله آزادی پوشاک ، عدم حجاب اجباری، تک همسری وعدم تعدد زوجات، حقوق مساوی نسبی زنان ومردان را که در دوران شاه بدست آورده بود آشکارا در انقلاب ارتجاعی واسلامی بدست خودش از دست می دهد واينک مدت۳۰ سال هست که می خواهد همان حقوق مدنی دوره شاه را باز ستاند اما به شدت سرکوب می شود.

هر کس که نماينده اکثريت مردم شد، حقانيت بدست نمی آورد بلکه آنکس که به وعده های گوناگونش که با آن وعده ها بعنوان نماينده اکثريت مردم و آرائی که کسب کرده است اگر پايبند ماند، آنگاه نماينده واقعی اکثريت مردم خواهدشد وگرنه خمينی نماينده فريب دادن انسانهای احساسی و عجول و عقب مانده ايران اما دکتر شاپور بختيار نماينده بخش های قليل انسانهای روشن و بيدار و دورانديش ايرانی بود که شوربختانه ارمانها و اخطارهای دکتر بختيار را اقليت ناچيزی فهميدند که به لحاظ کميت ناچيز بودند اما طرفدران خمينی که از عوام و روشنفکران دنباله رو عوام تشکيل شده بود در اکثريت بودند. گاليله در دوره خودش از بختيار هم بيشتر در اقليت بود اما تاريخ نشان داد که حق با گاليله بود.اگر گاليله آن موقع در سياهی و نادانی آن روزگار حقيقت و واقعيت گرد بودن کره زمين را ثابت نمود اما دکتر شاپور بختيار، جنايت کار بودن خمينی را در دوره مستی توده ها از همه زودتر تشخيص داد.

آنهائی که بدون برو برگرد به انقلاب اسلامی التزام دارند، چاره ای جز حمله و اتهام زدن به زنده ياد بختيار را ندارند. اگر خمينی فرشته از آب در می آمد و پيش بينی به موقع دکتر بختيار غلط از آب در می آمد؛ آن موقع حق با طرفداران انقلاب اسلامی بود که عليه دکتر بختيار تبليغات نمايند اما حالا که همه پيش بينی های بختيار درست از کار در آمده چرا بايد هنوز به او تاخت. شايد هنوز ريگی در کفش مانده است و يا شايد هنوز مهر خمينی در قلب آن دسته از مخالفان بختيار مشعشع مانده است؟

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.