رفتن به محتوای اصلی

مهناز هدایتی
08.07.2011 - 09:15

خشونت بی خشونت خسته ام دیگر زسیلی خوردن عشق

زما بخشیدن عشق و ز تو اما به یغما بردن عشق

گشودم چشم خود را رو به دنیا تیره دیدم کشورم را

چرا کشتن چرا اعدام تا کی شاهده آزردن عشق

تو ای آنکه به نام مذهبت دستت به خون آغشته گشته

بدان هرگز نمی خواهم خدایت را که خواهد مردن عشق

به دستت می زنی تیشه به ریشه بر گلستان پر از گل

تو می خواهی بمیرد گل ببینی لحظه ی پژمردن عشق

نمی خواهم بمیرد گل نمی خواهم تو باشی ای ستم گر

همان بهتر نباشی تا نبینم غصه ی افسردن عشق

شکستی با ل و پر را این پرنده آن پرنده پر ندارد

شکستی قلب ما را بشکند دستت که خواهی مردن عشق

شکنجه مثل سوهان روتن ایمان وآزادی کشیدن

فقط رسم ومنش خونخواران ست و دل خون خوردن عشق

لندن تیرماه سال نود

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.