
اعلامیه جهانی حقوق بشر، در واقع قانونی است جهانی که همه امضا کنندگان آن و همه مدافعین آن ملزم به رعایت آن هستند.
بسیاری از قوانین جمهوری اسلامی، خلاف این قانون جهانی، و ضدبشری هستند. جمهوری اسلامی، این قانون جهانی را زیر پا میگذارد و لگدمال میکند.
ولی این تنها جمهوری اسلامی نیست که این کار را میکند. برخی از مدافعان این اعلامیه جهانی نیز که صدای حقوق بشرشان دنیا را کر کرده است، زمانی که منافعشان ایجاب میکند و یا زمانی که احساسات بر آنها غلبه میکند، همین کار را انجام میدهند.
از نظر من، خانم غیاثی در مقاله خود با عنوان "یاوه خلایق! مستید و منگ؟...." و نیز در مقاله اخیرش با عنوان "مرا حکم به سانسور، در آئین نمیگنجد"، اعلامیه جهانی حقوق بشر را زیر پا می گذارد و له ولورده میکند ولی مسلما از نظر خودشان چنین نیست زیرا ظاهرا از نظر ایشان، کسی که در جهنم زندانهای جمهوری اسلامی ندامت و با زندانبانان همکاری کرده است، اصلا انسان نیست تا حقوقی هم داشته باشد.
مقاله ایشان با عنوان "مرا حکم به سانسور، در آئین نمیگنجد"، از دو بخش تشکیل شده است، بخش اول آن پاسخ به دو کامنت من و بخش دوم مقاله هم پاسخ به کامنتهای همکار گرامیمان آ. ائلیار است. طبیعتا من توضیحاتی را درباره بخش اول خواهم داد.
خانم غیاثی که متاسفانه، اصلا کامنت مرا نفهمیده است، هنوز نمیتواند میان مدافعان یک فرد، یعنی مدافعان اعمال آن فرد، و حقوق او تمایزی قائل شود. ایشان در پاسخ به من که نوشته بودم: "من نمی دانم مدافعان گیتی شیرزاد چه کسانی هستند ولی اگر منظورتان از مدافعان گیتی شیرزاد، مدافعان "حقوق" خانم شیرزاد باشد، من هم یکی از آنها هستم."، مینویسند: "این دیگر چه صیغه ای است، می خواهید بگوئید که مثلا خیلی به کلام دقت دارید و سنجیده می نویسید، نه جناب منطورمن ازمدافعان کیتی شیرزاد نه مدافعان حقوق گیتی شیرزاد که مدافعان چشم و ابرو و قدو بالای او بوده است. این جمله گویای هیچ چیزی نیست".
واقعا که وقتی احساسات بر انسان غلبه کند، جایی برای عقل و منطق باقی نمیگذارد! ایشان با بازی کودکانهای تلاش دارند تا دفاع از حقوق یک نفر را، دفاع از اعمال او قلمداد کنند. این فکر کودکانه بدین معناست که وکیل مدافع یک متهم، از اعمال متهم دفاع میکند! ایشان به عمد، فراموش میکنند که من حتی وکیل مدافع خانم شیرزاد نیستم بلکه بعنوان انسانی که معتقد به حفظ شأن انسانی انسانها هستم، حقوق انسانی خانم شیرزاد را گوشزد کردهام.
ایشان در ادامه مینویسند: "ما را متهم کردند که می خواهیم تا مخالفین را ساکت کنیم". از آنجایی روی سخن ایشان در این بخش از مقاله، من هستم، میتوانم مبنا را بر این بگیرم که گویا من این اتهام را به به ایشان زدهام که میخواهند مخالفین را ساکت کنند.
در ادامه هم مینویسند: "چرا به این زندانیان و خانواده آنها توهین می کنید. چرا امر یه سکوت و سانسور می کنید؟"
این ادعاهای ایشان کذب محض است. ایشان یا کامنتهای مرا با دقت نخوانده و آنها را نفهمیدهاند و یا اینکه عمدا میخواهند با نسبت دادن چنین کاری به من، ذهن خواننده را نسبت به من مسموم کنند. من نه ایشان را متهم به ساکت کردن مخالفینشان کردهام و نه به زندانیان وخانوادههای آنها توهین کرده ام و نه ایشان را دعوت به سکوت و سانسور کردهام.
شیوهای که ایشان به کار میگیرند، نخنما و رسواست: تا آنجایی که میتوانی به مخالف خودت اتهام بزن تا خفه خون بگیرد!
خانم غیاثی در ادامه، سوار بر اسب احساسات، خطاب به من و با تمسخر من مینویسد: "جناب وکیل بین المللی اینجا صحبت از شاهدان زنده ای است که برشکنجه ها شهادت می دهند".
تمام تلاش ایشان این است که تفهمند که جای شهادت در دادگاه است و نه در رسانهها. تمام تلاش ایشان این است که نفهمد رسانه دادگاه نیست. ایشان نمیخواهند بفهمند که اعلام علنی شهادت در خارج از دادگاه و پیش از دادگاه، تجاوز به حریم اشخاص و نقض آشکار حقوق آنهاست و نمیخواهند بفهمند که این همان کاری است که جمهوری اسلامی، 36 سال است که انجام میدهد و نمیخواهند بفهمند که ادامه اینگونه رفتارها، وقتی ایشان به قدرت برسند، همان اعدامهای بدون محاکمه است!
خانم غیاثی در ادامه، باز هم سوار بر اسب احساسات، همچنان میتازد و پیش میرود. راستی که باید تکرار کرد: وقتی احساسات بر انسان غلبه کند، جایی برای عقل و منطق باقی نمیگذارد!
ایشان باز به دلیل اینکه در کامنت خود نوشتهام: "من از حقوق رئیس مجلس، رئیس جمهور و مقامات بلندپایه سابق و فعلی رژیم هم دفاع می کنم"، به من میتازند و مینویسند: "می گفتید هم ازنوشته تان به این نتیجه می رسیدیم که اگرقرارباشد مدافع کسی یا کسانی باشید ترجیح میدهد مدافع چه کسانی باشید شما از هر که میخواهید دفاع کنید، هرقدر که مایل هستید دفاع کنید. فقط به دیگران نگوید اجازه حرف زدن ندارند مبادا که رئیس مجلس و ..... ناراحت شوند.."
براستی که وقتی کسی خود را به خواب بزند نمیتوان بیدارش کرد!
از کسی که پس از اینهمه سال زندگی، نمیتواند بفهمد که اگر نویسندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر از حقوق مجرمان دفاع کردهاند، به هیچوجه از "جرم" دفاع نکردهاند، و دفاع آنها به این دلیل نیست که مبادا مجرم ناراحت شود؛ انتظار دیگری هم نمیتوان داشت!
خانم غیاثی در پایان بخش مربوط به من با شادی تمام از اینکه مطلبی را در کامنت من گیر آورده اند و میتوان از آن برای کوبیدن من استفاده کرد، مینویسند: "از سال 1356 می گویید و ازاینکه کسی را به بند آوردند که به نظر شما مشکوک به همکاری با ساواک بودو...... حال میپرسم چه کسی خلط مبحث می کند. چون شما اشتباه کرده اید پس این شاهدین هم اشتباه می کنند. شما سخن از شک می کنید، درحالی که خانم همیلی و دیگرزندانیان سیاسی شهادت به آنچه برآنان روا شده می دهند." (تاکید از خانم غیاثی)
آیا ایشان ذرهای به آنچه نوشتهاند، فکر کردهاند؟ آیا ایشان واقعا نمیتوانند بفهمند که در سال 56، ما فکر میکردیم که "شک" ما عین "یقین" است؟ آیا نمی توانند بفهمند که من در مورد صحت و سقم "شهادت" خانم همیلی هیچ قضاوتی نکردهام بلکه تنها گفتهام که جای شهادت در دادگاه است و طرح آنها در رسانه، تنها و تنها تشکیل دادگاهی رسانهای است که در آن، تنها یک نفر هم شاکی است، هم دادستان و هم قاضی؟
در پایان تنها میتوانم بگویم: زمانی که تنها معیار خانم غیاثی احساسات خشمآلود و نفرتشان نسبت به جمهوری اسلامی و نادمان و همکاران آنها باشد، درک پیچیدگی موضوعاتی چون زندان و شکنجه و ندامت و همکاری بویژه در جهنم جمهوری اسلامی، و پیچیدگی مسائلی چون دفاع از حقوق انسانها و تفاوت آن با دفاع از اعمال و کردار آنها و دفاع از جرم، و تفاوت دادگاه با رسانه، غیرممکن خواهد بود!
27 فوریه 2015
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید