رفتن به محتوای اصلی

پیام آذربایجان درسیزده بدرو جنبش سبز
16.04.2011 - 14:23

خروش یکپارچه ملت آذربایجان درسیزده بدر فروردین 1390، درجنبش حرکت ملی آذربایجان نقطه عطفی به شمار می آید. در این روز خانوادههای آذربایجانی به همراه زن وبچه های خویش در یک مبارزه مدنی شرکت کرده و به طرح خواسته های قانونی و انسانی خود پرداختند.

این حرکت از زوایای مختلفی قابل بحث وبررسی است، که دوستان با نوشته های خود به آن پرداخته اند، اما آن چیزی که کمتر به آن توجه شده پیام و رهنمودهای این اعتراض مدنی آذربایجان است که به اجمال هم باشد، به آن می پردازیم. اجتماع مردم با فشارها ومحدودیت های زیاد ، بسیار چشمگیر بوده است و این حرکت بعد ازاجتماع قلعه بابک ، از نظر محتوا با اهمیت ترین اجتماع اعتراضی مردمی آذربایجان بوده است ، البته نه تنها از باب کیفی جمعیت بلکه از جهت شعارهایی که داده شده، جایگاه خاصی نسبت به آین اعتراض داده است.

این اعتراض به حاکمیت نشان داد که سکوت آذربایجان در حوادث دو سال اخیر به منزله حذف آن از صحنه سیاسی ایران نبوده بلکه هر وقت اراده کند میتواند باز در برابر هر گونه جو پلیسی و امنیتی حاضر شده وبه طرح خواسته های مدنی خود بپردازد. این حرکت دارای پتانسیلهای بسیار بزرگی است که هر آن میتواند، به آتشفشانی بزرگ تبدیل شود. از این باب است که این اعتراض مردمی بیش از همه اعتراضات، حکومت ایران را به وحشت انداخت، وبه همین دلیل رژیم با حساسیت خاصی با آن برخورد کرده و میکند. هجوم وحشیانه لباس شخصی ها و نیروهای انتظامی به زن و بچه های مردم این حقیقت را ثابت میکند. تعداد ماموران حاضر در آن صحنه ها واقعا اوج وحشت رژیم بود که در برابر چشم بچه های خردسال وحشیانه زنان را نیز به زیر شلاق میگرفتند،( فیلم های آنها درسایتها موجود است.)

دیگر چیزی که در خصوص آن میتوان بیان کرد، باز هم سکوت جنبش سبز در مقابل این حرکت بود که متاسفانه هیچگونه واکنشی از خود نشان نداد . با همه توانمدیها و پتانسیلهایی که این حرکت دارد، سکوت جنبش سبز در مقابل آن واقعا غیر قابل توجیه است. به همین دلیل قهر آذربایجان تنها از حاکمیت نیست بلکه از تمام اپوزسیونهای موجود در ایران میباشد چون رویکرد اپوزسیون ایران نسبت به حق وحقوق آذربایجان و دیگر ملل موجود ایرانی عادلانه نیست و همین امرموجب شده که مابین آنها شکاف عمیقی بوجود آید، و هر روز نیز به این شکاف ها افزوده میگردد. آقای گنجی از زیر شکنجه های رژیم رها نشده ، به ستیز باملل موجود در جغرافیای ایران با دست آویز شعار تجزیه ایران برمیخیزد. آیا اظهارات ایشان با ادعای دمکراسی خواهی او سازگار است. درست است تشکل امید سبز میگویند که اظهارات آقای گنجی نظر شخصی ایشان است وهیچگونه ربطی به حرکت سبز ندارد آیا شایسته آن نبود، این تشکیلات رسما آن را اعلام کرده، و مرزبندیهای خود را مشخص میکردند.

عملکرد جنبش سبز در زمان فعلی کاری غیر سیاسی است، آنها مایل نیستند حرکت ملی آذربایجان ودیگر ملل ایرانی را به رسمیت شناخته، و روند مبارزات آنها را در دمکراتیزه کردن ایران خود را با آنها همگام سازند، اگر آنها چنین پنداری دارند، چرا از حرکت های مدنی ملت آذربایجان پشتیبانی نمیکنند. با سکوت خود نباید این شائبه را در اذهان عمومی ایجاد کنند که دمکراسی خواهی انها در ایران تنها در خدمت طیف محدودی قرارخواهد گرفت، و از ان گذشته مبارزات سیاسی را در ایران محدود به تهران و اصفهان و شیراز و چند شهر فارس نشین قرار دهند. ایران در محدوده ای فراتر از اینها است که بلوچها وعربها وکردها وآذربایجانیها نیز در آن قرار دارند که بیش از 75 در صد جمعیت ایران راتشکیل میدهند. در حالیکه مبارزات ملی وسیاسی در این مناطق با شدت تمام روند تکاملی خود را طی میکند،بی اعتنایی و عدم توجه جنبش سبز به این پتانسیل بسیار بزرگ آینده خوبی را نمیتواند به این حرکت رقم زند. بنا به اظهار مقامات رسمی دولتی بیش از 60 در صد جمعیت تهران را آذربایجانیها تشکیل میدهند یعنی همان جایی که امید جنبش سبز به شمار می آید، که این تعداد جمعیت رقم بسیار بالایی به شمار میرود، حالا این جنبش است که باید با مدیریت های اصولی خود از این پتانسیل های موجود استفاده کند، اما قرائن و شواهد نشانگر آن است که تئورسین های فعلی این جنبش دارای چنین پتانسیلی نیست، و وجود افکار واندیشه های مختلف با طیف وسیعی در آن موجب از هم گسیختگی آن میشود. این تجربه بعد از تشکیل دولت اصلاحات نمود عینی خود را نشان داد وجبهه اصلاحات خودبه خود از هم پاشیده و به گروهها و تشکل های مختلفی تقسیم شد. حتی بعضی از انها در مقابل دولت اصلاحات ایستادند و همین امر باعث شد، که در انتخابات بعدی با شکست مواجه شدند. دولت احمدی نژاد حاصل این اختلافات بود، که هزینه ان تا به حال پرداخت می شود و اکنون هم پیش زمینه های ظهور این اختلافات در میان اصلاحات نمودار است. اما این بار جریان های ملی موجود درمناطق ایران نیز بر آن افزون شده است در صورت پیروزی جنبش سبز نیز این تضادها نه تنها از میان نمیرود بلکه با شدت تمام میتواند ادامه داشته باشد. معقولترین راه جنبش سبز آن است ،که حقوق آنها را به رسمیت بشناسد، و باید از حالا به تعامل با آنان بپردازد. دومین چیزی که در خصوص جنبش سبز قابل ذکر است آن می باشد که این حرکت با توجه به موارد ذکر شده ، دارای استراتژی مشخصی نیست، همانطوریکه ذکر شد،در میان اجماع این جبهه تضادهای عمیقی وجود دارد که این تضادهای بالقوه میتواند هر آن این جبهه را با چالش های جدی روبرو سازد. این جنبش باید به نگرشهای سیاسی و اجتماعی خود تجدید نظر کند،در صورت عدم این کار، قطعا مشکلات زیادی در پیش رو خواهد داشت، که در روند سیاسی آن بی تاثیر نخواهد بود. درست است که در این مقطع پرداختن به این موضوع آن هم در این جو استبداد زده کشور بسیار سخت است، اما با توجه به شرایط عینی این جنبش و پتانسیل های موجود آن این امر اجنتناب ناپذیر است، که باید به ان پرداخته شود و پلاتفرمی مشخص که حقوق اجتماعی و سیاسی تمام شهروندان در ان بیان شده و در آن کلی گویی نشود تنظیم و به جامعه ارایه شود.

در این صورت ، به یقین تمام مناطق مختلف کشور نسبت به آینده خود میتوانند امیدوار باشند. و با این حرکت جنبش نیز میتواند تمام اقشار اجتماعی ایران را با خود هماهنگ سازد. جنبش در آن زمان در چند شهر ایران متمرکز نمیشود، بلکه به تمام مناطق کشیده شده، و به جنبشی فراگیرو عمومی تبدیل میشود. و در این حال میتوان نتیجه مطلوبی از آن انتظار داشت ، و امکان تعامل جنبش سبز با تمام مناطق ایران مانند بلوچستان و اهواز و کرد ستان وآذربایجان به مرحله عملی رسیده واز حصار و محدودیتها رهایی می یابد. متاسفانه ایدلوگهای جنبش سبز این پدیده را نادیده گرفته و میگیرند.

همانطوریکه در بالا ذکر شد در 13 فروردین ملت آذربایجان ثابت کرد که در هر زمان اراده کند میتواند در صحنه حاضر شده و به مبارزات حق طلبانه خود ادامه دهد. حضور اقشارمختلف مردم در دو شهر مرکزی آذربایجان و شعارهای آن قابل توجه بوده و میباشد که این شعارها پیش از آن که متوجه دیگران باشد، بلکه حامل پیامی به خود حرکت بود، که در این پیام استراتژی حرکت مورد تبیین قرار گرفته بود. که بعد از این چگونه به روند خود ادامه داه و باید بر اساس چه معیارهایی باشد. متاسفانه این موضوع خلا و ناکارآمدی روشنفکری را در آذربایجان هم نشان داد، که تودهای مردم پیشتر از روشنفکران جامعه پیشتاز بوده و انقلابی تر هستند. در مقطعی که روشنفکران تودههای مردمی سکوت کرده و قادر به تحلیل اوضاع نیستند با شعارهای چند کلمه ای به تبیین اوضاع و شرایط مبارزه پرداختند. یعنی در حقیقت این پیام به پیشگامان روشنفکر حرکت ملی آذربایجان بود. شعار(( آذربایجان اویانماسا اودوزدی)) تعیین کننده استراتژی حرکت بود. این شعار تکلیف جامعه آذربایجان را مشخص کرد که جز این راهی برای نجات ملت وجود ندارد، وهیچ عذرو بهانه ای نیز نمیتواند مورد قبول باشد . و دیگر پیامی که این شعارداشت آن بود کسانی که به بهانه اینکه اگر آذربایجان در اعتراضات شرکت کند، به نفع دیگران مصادره خواهد شد، شعاری واهی بوده و میباشد. ملت راه خود را مشخص کرد، و این روشنفکران آذربایجان هستند که باید چگونه خود را با ملت هماهنگ ساخته و خود را با آنها همراه سازند.

سخن آخر اینکه ملت آذربایجان بدون ترس و واهمه در صحنه حاضر گردید و حتی کثرت جمعیت نیز تحت شعاع کیفیت شعارها قرار گرفت و رهنمود آن به قدری موثر بود، که جامعه روشنفکری ما را بهت زده کرد، که افکار واندیشه های سیاسی آذربایجان پیشگام تر از روشنفکرانش میباشد و بعد از این روشنفکران هستند که باید بر اساس خواسته های این ملت گام بردارند .

علی- سلیمانی

Sahand_al@yahoo.com تماس

0016196319723

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.