رفتن به محتوای اصلی

اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟
06.03.2015 - 21:30

 

پيشگفتار

            ضرورتی موجب شده است که ادامهء مطلب هفتهء گذشته ام را متوقف کرده و به آمدن آقای ناتانياهو، نخست وزير کشور اسرائيل، به امريکا و سخنرانی هايش در «ايپک» و سپس کنگرهء امريکا، و عکس العمل برخی از ايرانيان خارج از کشور نسبت به سخنان او، بپردازم، چرا که اين واقعه  آزمايشی بود برای اينکه بدانيم گروه های مختلفی که تحت نام اپوزيسيون در خارج کشور عمل می کنند براستی از کدام پايگاه و موضعی سخن می گويند و، به لحاظ سمت گيری سياسی، شاخک هاشان چگونه از اوضاع خبر می گيرند و خبر می دهند.

اما قبل از پرداختن به اين موضوع لازم می دانم که چند نکته را روشن کنم:

1. می دانم که، در متن مبارزه عليه حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان، اشاره ای «غير منفی» (توجه کنيد که نمی گويم «مثبت») به عملکرد رهبران کشور اسرائيل، از چند جانب خطرآور است:  

نخست اينکه طرفداران حکومت اسلامی (چه در شکل بنيادگرايش، چه در صورت هنوز تحقق نيافتهء اصلاح طلبانه اش، و چه در قامت «مبارزان عليه امپرياليسم به سرکردگی امريکا»ئی که حکومت اسلامی را هم، با همهء بدی هايش، در جمع خود می بينند)، بلافاصله، شخص را به حقوق بگيری از اسرائيل متهم می کنند.

ب: دوم کسانی هستند که به دلایل رقابت های سیاسی می خواهند شخص اشاره کنندهء به اسرائيل، را رد یا بی حیثیت کنند و چنین فرصتی بهترین زمان برای آن هاست.

بنابر اين، واکنش هائی که مقالهء اين هفتهء من از ناحيهء اين دو گروه برخواهد انگيخت از هم اکنون قابل پيش بينی اند و من منطقاً ناگزيرم که برای آنها اهميتی قائل نباشم و همگی شان را واکنش طبيعی مغزهائی انباشته از وابستگی يا دلواپسی بدانم. اما، در هر دو صورت نمی توانم، بخاطر ترس از اينگونه لجن پراکنی ها، حرفی را که در سر دارم مطرح نسازم.

2. من برخی اشخاص ديگر را در زمرهء دو دستهء فوق نمی آورم، اشخاصی که در امر «لابيگری برای حکومت اسلامی» فعال اند. مثلاً، در نشريهء اخير سازمان "ناياک" خواندم که در مورد سخنرانی ناتانياهو در کنگرهء امريکا نوشته بودند: «چه روزی بود! از لحظه ای که دفاتر نمايندگان کنگره در واشنگتن گشوده شد، 65 تيم ناياک در 26 ايالت امريکا دست به اقدام زده و از نمايندگان کنگره خواستند که در سخنرانی زيان بار ناتانياهو در کنگره شرکت نکنند. بسيار از آنها داستان هائی شخصی را در ميان نهادند، دربارهء اينکه چرا "ديپلماسی" بر زندگی خود و خانواده هاشان بيشتر تأثيرگذار است. برخی ديگر انبوهی از امضاهائی را که جمع آوری شده بود ارائه داده و برای نخستين بار دست به اقدامات مدنی زدند. آنها، بی اعتنا به برف و گرفتاری های شغلی شان، ساعت های زيادی را صرف تمرين و آماده شدن برای ملاقات هاشان کرده بودند...» داستان ناياک و «تيم های 65 گانهء اعضاء فداکارش» نيازی به بازگوئی ندارد و هرگونه واکنشی نيز از جانب آنها و نسبت به خواستاران «نا ـ بودی ِ» حکومت اسلامی قابل پيش بينی است.

3. در عين حال، ممکن است برخی از خوانندگان اين مطلب تصور کنند که من قصد دارم از رفتار دولت اسرائيل طرفداری کنم، در حاليکه اگر نيک بنگرند خواهند ديد که سخن من اصلاً ربطی به تاريخچه و ماهيت و کارکرد اسرائیلی ها ندارد و تنها ناظر بر موضعی است که آنها در برابر حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان دارند. در اين راستا حتی کاری به کار سوء استفاده های احتمالی اسرائيلی ها از وضع موجود و در راستای اميال شان در مورد منطقه ندارم و سخنم بوی هيچگونه تأييدی در مورد سياست های کلی اين کشور در خاورميانه را ندارد.

4. اما، بهر حال، آدميان شرافتمند و صادقی را نيز می شناسم که مطلب حاضر می تواند خشم آنان را برانگيزد و من دقيقاً، با اعتراف به عجز از درک منطق خشمگين شدن آنان، مطلب کنونی را می نويسم؛ چرا که می پندارم، برای درک يکديگر و ايجاد مفاهمه، چاره ای جز بيان صريح عقايد خود برای کسانی که شرافتمند و صادق می شناسيم شان نيست.

 

معمای موضع گيری

ناتانياهو در مورد کشورمان می گويد: «حکومت اسلامی مسلط بر ايران حکومتی استبدادی و سرکوبگر، مخالف منافع ملت ايران، ماجرا جو و ماجرا آفرين، حامی همه گونه تروريست اسلامی و غير اسلامی، و در پی دستيابی به بمب اتمی است و، چون همواره خواستار نابودی اسرائيل بوده است، از اين لحاظ، خطری جدی برای اسرائيل محسوب می شود».  

پرسش من از دوستان شرافتمندی که عليه اين (و نه بيشتر) قسمت از سخنان ناتانياهو موضع منفی و واکنشی می گيرند آن است که:

- آيا شما سخنان بالا را قبول نداريد؟

- و يا آنها را قبول داريد اما می گوئيد نخست وزير «اسرائیل ِ بدتر از حکومت اسلامی» نبايد اين حرف ها را بازگو کند؟

- و اگر پاسخ شما به پرسش دوم مثبت است، چگونه است که گاه، در حين مخالفت با شخص گوينده، در نفی صحت مطالب او نيز سخن می گوئيد و، در نتيجه، در صف مدافعان حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان می ايستيد؟

- مثلاً، چگونه می توان گفت: «کشوری که خودش دويست کلاهک اتمی دارد نمی تواند از کوشش حکومت اسلامی برای دستيابی به بمب اتم ايراد بگيرد».

- آيا در اينگونه واکنش آنچه ناديده گرفته می شود عواقب وخيم دستيابی حکومت اسلاميست ها به بمب اتم، نه برای اسرائيل، بلکه برای کشور خودمان، نيست؟

- بالاخره، آيا شما معتقديد که حکومت اسلامی ـ و نه ايران ـ حق دارد به فن آوری ساختن بمب اتم دست يابد يا نه؟

- آيا واقعاً معتقديد که برنامهء اتمی خامنه ای و اعوان و انصارش معصومانه و صرفاً برای تأمين انرزی برق است؟

- آيا گفتن اينکه چون پاکستان و هندوستان و اسرائيل بمب اتمی دارند پس ما هم بايد داشته باشيم، يکی کردن «ما»ی خودمان با حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان نيست؟

- آيا فکر می کنيم که توفيق حکومت اسلامی در غنی سازی اتمی مآلاً مايهء آبادی و گسترش رفاه مردم ايران خواهد شد، يا اينکه، با ايجاد وحشت در منطقه، و برانگيختن واکنش های داعش گونه، مقدمات نابودی تمدن های کل منطقه را فراهم خواهد ساخت؟

- آيا گفتن اينکه: «امروز، بنيامين ناتانياهو، بعنوان يکی از تندروترين رهبران اسرائيل، با استفادهء مستمر از ابزار ديرينهء تئوری "خطر برای بقای اسرائيل"، کوشش دارد تا برای تأمين هژمونی کشورش در خاور نزديک، وارد کارزار قدرت طلبی دراين بخش از جهان گردد» نافی واقعيت تئوری «خطر برای بقای اسرائيل» است؟

- آيا «نيات قدرت طلبانهء ناتانياهو» بايد باعث شود که ما بکلی منکر خطر دستيابی حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان، هم برای ايران، هم برای منطقه، هم برای دنيا و از جمله اسرائيل شويم؟

- آيا حتماً لازم است «ما»، همواره و شتابان، سينه سپر کنيم و در مقابل حملات راست يا دروغ اسرائيل (بسته به تشخيص مان) نسبت به حاکمان غاصبان کشورمان، بجای استفادهء بهينه از جو ساخته شده، همت خود را در انکار ادعاهای اسرائيل بگذاريم؟ آن هم به اين بهانه که «جلوگيری کردن از تحقق نيات آنها» بر «براندازی حکومت اسلامی» اولويت دارد؛ و بدين معنی که نيات قدرت طلبانهء اسرائيل در منطقه مستقيماً منافع «ما» را به خطر می اندازند!

- آيا «ما»، برای رد نظر ناتانياهو دربارهء خطر ايران برای اسرائيل (که البته منطقه را هم در بر می گيرد)، مرتباً بايد دنبال دليل مخالف باشيم تا ثابت کنيم که چنين خطری وجود ندارد و ناتانياهو دروغ می گويد؛ و در اين راستا به دنبال دليل در سخنان آقای اوباما و مشاور امنيتی اش، خانم رايس، بگرديم و، مثلاً، از قول اين خانم در همان مجلس «ايپک» نقل کنيم که:

«در مورد مذاکرات اتمی با ایران. بايد بشما بگويم که امنیت اسرائیل در قلب یکی از مهمترین اهداف سیاست خارجی رئيس جمهور باراک اوباما قرار دارد. اين به معنی اطمینان یافتن از این است که ایران به سلاح اتمی دسترسی پیدا ننمايد. در اين مذاکرات گزينهء بهتری به جز یک توافق جامع اتمی از طريق مذاکره برای بازداشتن ایران از دستیابی به سلاح اتمی وجود ندارد... جمهوری اسلامی به توافقات اولیهء اتمی در ژنو عمل کرده و سازمان بین المللی انرژی اتمی نيز به تأسیسات مهم هسته ای آن کشور  همه روزه دسترسی دارد!»

            و با استناد به اين سخنان نتيجه بگريم که، پس،

            - برای اسرائيل جای نگرانی نيست و حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان، بقول سرايندهء بزرگ «موش و گربه» مان، اخيراً «عابد و مسلمانا» شده است!

            - و فراموش کنيم که اين حزب دموکرات امريکا و آقای کارتر بودند که، با دخالت در امور کشورمان، «ما» را به اين دربدری کشاندند و آقای باراک اوباما هم در 9 سالی که بقدرت رسيده جز برانداختن حکومت های سکولار اما ديکتاتور، آن هم نه برای استقرار دموکراسی سکولار که برکشيدن اسلاميست های رنگارنگ خاورميانه، کاری انجام نداده است و اکنون هم، در دو سالهء پايانی رياست جمهوری خود می خواهد (بخيال تکرار تجربهء نيکسون و چين) امضای قراداد اتمی با ايران را همچون ميراثی از حکومت خود در تاريخ امريکا باقی بگذارد و، بدينسان، اين بار، ملت ايران پامال ميراث گزاری آقای اوباما شود؛ ميراثی که برای تاريخ امريکا احتمالاٌ در دو سه خط خلاصه می شود اما برای کشور ما تاريخ بلندی از نکبت و بدبختی را استدام می بخشد.

- و يا، در عين گرفتار بودن در چنگال حکومتی غاصب و غيرقانونی و ضد اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر، آرزو کنيم که: «مردم اسرائيل در انتخابات آيندهء اين کشور به سياست پيشه گان راديکال و تندرو روی خوش نشان ندهند، تا شايد، با آمدن زنان و مردانی معتدل و واقع بين، مسائل موجود بين اسرائيل و ديگر کشورهای منطقه بگونهء منطقی حل و فصل شده و دوباره آرامشی نسبی به اين بخش از جهان بازگردد»؛ با اين معنای صريح که تشنج در منطقه کار اسرائيل است و حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان در آن نقشی ندارد!

 

مفروضات و نتيجه گيری ها

اصلاً بيائيد قبول کنيم که:

- اسرائيل يک کشور مصنوعی و تحميلی و صهيونيست است

- سرکوبگر ملت مظلوم و مسلمان فلسطين و غاصب خاک آنان است

- هنوز دست از گستراندن قلمروی خود برنداشته و برای کل منطقه نقشه دارد

- در اين مسير، با حکومتی به نام حکومت اسلامی مسلط بر ايران روبرو شده که دشمنان اش را تجهيز و مرزهايش را مشوش می کند و منکر هولوکاست بوده و مکرراً خواستار برانداختن اين کشور است و، ضمناً، دنبال دستيابی به بمب اتمی هم هست.

آيا هيج کدام از اين مفروضات می توانند نافی واقعياتی باشند که ناتانياهو در کلامی که نقل کردم و در اينجا تکرار می کنم بيان می دارد: «حکومت اسلامی مسلط بر ايران حکومتی استبدادی و سرکوبگر، مخالف منافع ملت ايران، ماجرا جو و ماجرا آفرين، حامی همه گونه تروريست اسلامی و غير اسلامی، و در پی دستيابی به بمب اتمی است، و چون همواره خواستار نابودی اسرائيل بوده است، از اين لحاظ، خطری جدی برای اسرائيل محسوب می شود». 

آيا اگر ما، بخاطر قبول مفروضاتی که ذکر شد، با سياست اسرائيل در منطقه مخالف باشيم، حتماً ضروری هم هست که واقعيات مندرج در سخنان او را در سايه ببريم و دلايل مخالفت مان را به جلوی صحنه بياوريم و، از اين طريق، دست به فرصت سوزی زده و تبديل به مدافع حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان شويم؟

اگر اسرائيل اکنون، طبعاً بر اساس منافع خود، در صف مخالفان حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان ايستاده و افشاگر جنايت های اين حکومت شده است، «ما»، در اين موقعيت معين، و بعنوان اعضاء اپوزيسيون مخالف حکومت اسلامی، بايد با سينه زدن برای مردم مظلوم و مسلمان فلسطين (که در جنگ ايران و عراق طرف عراق را گرفتند) و «افشای جنايات اسرائيل» در برابر چشم جهانيان، به انکار و استهزاء و مخالفت با سخنان نخست وزير اين کشور برخيزيم؟

آيا، در لحظهء کنونی از تاريخ کشورمان، وظيفهء نخست ما افشای تعداد بمب های اتمی اسرائيل و بدکارهای حکومت اين کشور در فلسطين است؟

آيا تاکنون شواهدی از اينکه اسرائيل خواسته است «عليه منافع ملت ايران» اقدامی کند در دست است؟

آيا اين «ما» نيستيم که با ايستادن در کنار حکومت اسلامی، و تأييد اقدام عليه يک کشور دور از مرزهای خود، راه را برای حملهء نظامی آن کشور به وطن مان هموار می کنيم؟

 

نتيجه گيری

من فکر می کنم اگر آنها که خود را «انحلال طلب» و «برانداز» می دانند، در اينگونه موارد، که جنايات و نقشه های شوم حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان از مهمترين بلندگوهای جهان امروز افشا و آشکار می شود، حداقل سکوت کنند و در سنگر دفاع از اين حکومت شوم قرار نگيرند، لااقل می توانيم اميدوار باشيم که اپوزيسيونی انحلال طلب داريم که اگر نه منافع کل ملت ايران، لااقل منافع اردوگاهی را که به آن تعلق دارد می فهمد و، در راستای آن منافع، موضع گيری و اظهار نظر می کند.

اما، هيهات که من در اغلب آنچه هائی که از جانب «براندازان»، دربارهء سفر ناتانياهو به امريکا و سخنرانی اش در کنگره اين کشور، خوانده ام اثری از اين «اشراف بر منافع خود» نمی بينم و همچنان شاهد آنم که ذهن «ما» را کليشه های دهه های 1340 و 1350 در چنگ تصرف خود داشته و «ما» دوست و دشمن خود را در پرتو واقعيات جهان پس از انقلاب 57، و يا حتی جهان پس از ظهور داعش در منطقه، نه مشاهده و نه تحليل می کنيم؛ آنسان که گوئی شخصيت های سرشناس اين اپوزيسيون (چه در اردوگاه طرفداران رژيم سابق و جه در اردوگاه مخالفان آن) جملگی در «فريزر تاريخ» زندگی می کنند و آماده اند که، در راستای حمله به ناتانياهو از اين ناحيهء خاص، در صف حاميان حکومتی، که خودشان را آواره و ملتی را به استيصال کشيده است، بايستند.

15 اسفند 1393 ـ 6 مارس 2015

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

اقبال اقبالی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.