رفتن به محتوای اصلی

ننه جون و کنفرانس وحدت چپ
08.03.2015 - 23:59

 

نشسته بودم صحبت های شرکت کنندگان کنفرانس چپ در کلن -مارس 2015 -را گوش میدادم که ننه جون از خواب نازش بیدار شد و گفت:
«کچل بالا! چه شده که سروصدا راه انداخته اند، نمیگذارند آدم سر ظهری چرت بزنه؟»
«ننه جون،سرو صدا نیست ، دارند روی مسایل مهم مملکت و مبارزه بحث میکنند.»
«پس، صدای آن کامپیوتر لکنته را کمی بلند کن که بدونم چی میگن.»
مادر بزرگ بلند شد و چهار زانو نشست، چایی داغش را ریختم و صدا را بالا بردم.»

او چارقدش را باز کرد، تکان داد و دوباره به سرش بست. دو گوش نه،چهار گوش توجه خود را به سخنان شرکت کنندگان معطوف نمود.
وقتی همه ی نوارها را- که اژدر آقای ما آماده و پخش نموده بود- گوش داد، آهی کشید ، و با گوشه ی چارقد، اشک اش را که دانه دانه روی
صورت ماهش میلغزید پاک نمود گفتم:
« وا! چه شده ننه جون؟ چرا اشک میریزی، اینجا کسی نمرده، و خدارا شکر مجلس سوگواری هم نیست. دارند بحث و گفت و گو میکنند.»
نشستم پهلویش و او با مهربانی دستی به سرم کشید و گفت:
«قربان این سر کچل ات بروم،بالا. خیلی خوبه که تو این چیزها را نمی بینی و خیالت راحت است.»
مادر جون چه چیزها را نمی بینم؟»
«مرگ را!»
«مرگ کی را؟»
«ننه قربان سنه، مرگ پلکان را!»
«پلکان ؟»
«هیه جانم، پلکان مرد! یعنی مرده بود. از اولش هم مرده به دنیا آمده بود!»
«ننه جون نمی فهمم، آخه اینجا بام و خانه ای نیست که صحبت از پلکانی باشد.»
«کچل بالا، اینا که اینجا جمع شده اند دردشان اینه که پلکان مرده، میخواستند آنرا ببرند بالا، برن پشت بام و همه جا را تماشا کنند. نشده، اینه که داد و فریادشان سر نعش آن بلند است.»
« ننه جون واقعاً نمی فهمم چی دارید میگید.»

« درسته پسرم، هنوز خیلی مانده که حرف مادر بزرگ-و- بفهمی. برای اینکه کمی شیر فهم بشی بهتره توجه کنی اینجا صحبت از «چهار سفره» است که تویشان پره «تراشه های چوبه».
پهن شده. و همه سرگرم تراشه ها. چیزی که حیات پلکان را تنظیم و تضمین میکرد، و به آن زندگی می بخشید، «پله های پلکان» دلبند بود، که خبری از آنها نیست.
کچل بالا، بدون پله ، پلکان چه معنی داره، اصلا میتونه «حیاتی» داشته باشه؟ نه نمی تونه. بدون پله ها پلکان مرده و شاید هم شهید شده اس.»
«مادر بزرگ، سفره چیه؟تراشه چیه؟، پله و پلکان چی اند؟ قربانت شوم با این توضیح نه تنها روشن نشدم، برعکس خیلی هم قاطی کردم!»
« ننه قربانت، این سر کچل ات را کمی بخاران! کمی فکر کن. برای رفتن به پشت بام پلکان لازمه. این صاحب مرده «پله» لازم داره. چهارتا سفره پر از «تراشه-مراشه»، آخه به چه درد میخوره؟
هیچ!»
«نه! روشن نشدم.این کله ی طاس منهم کار نمیکنه.»
« همه چیز فراموشت میشه. من بیچاره باید تو این آخر عمری یک یک آنها را بخاطرتو بیاورم. والله خیلی زور میخواد. اما چه کنم. مادر، هرکه باشد،هر کجا باشد بالاخره مادره. نمیشه کاری نکرد. ببین جانم، بشریت یه دونه پلکان داره. از 30 پله هم درست شده. هر وقت میخواهی بری پشت بام دنیا پایت را روی آنها میگذاری و بالا و بالاتر میری تا به پله ی سی ام میرسی و دنیا را تماشا میکنی. حالا  بام تو و دوستانت ، کدام پلکان را دارد؟ معلوم نیست. این چهارتا سفره پلکان نیست. سفره اند و پر از تراشته.

جانم، پلکان بشریت یک یک پله هاش شمرده میشن؛ هرکس میتونه بگه کدام پله را دوست داره یا نداره. درست میدونه یا نمی دونه. بدردش میخوره یا نمی خوره، رعایت کرده یا نکرده، اما از چهار گونی تراشه ، حضرت خضر هم سردر نمیاره. و از تراشه ها پله هم در نمیاد. میخواهی بری بالای بام به چند ده پله نیاز داری -که بچسبانی به دوتا چوب-تا بتونی پشت بام خانه ات را ببینی. والا ول معطلی. حالا شیر فهم شدی، کچل بالا؟»
«پس شما میگید، صحیح این بود دوستان می نشستند مثل نردبان بشریت،پله های خود را میتراشیدند،درست به اندازه ی پله های آن، نه کوتاه و نه بلند. مورد قبول ها را سوار دوتا چوپ میکردند و موارد اختلاف را «اندازه گیری» می نمودند، بعد از اصلاح و تعمیر سوار میکردند.بله؟»
«درسته. کله ی طاس ات میخواد کار بکنه.»
«- ای بابا! این هم از ننه جون ما!» 
« این آدمها خیلی جایزه اند. مثل اینکه از قوتی "فاب" در آمده اند...»
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.