رفتن به محتوای اصلی

با نوروز و بهار هستی
19.03.2015 - 23:45

 از ستم و جور ظالمان زمانه چه بگویم! تو گوئی که قرن هاست هستی ما در خلافتگاهِ اهریمن و درندشتِ درندگانِ صحرا گرفتارآمده، در سوزِ دردِ سرد و رنج بی انتهای اسیری تنها مانده، زنجیرکشان در ژرفای هراسناک مرگ، با شب شرنگ به سربرده و همچنان پُرامید به دنبال راه نجات فردا خستگی ناپذیر و پویا ره سپرده ایم و در این یخبندان سنگین و زمخت زمستان، پای برهنه، تن لهیده، جان تکیده و با دست و دل گرسنه در میانه ی گرگان تیز دندان، غران به رزم زیستن پاگذاشته ایم و آفرین بر ما که گر دست و پا شکسته، جان بدربرده ایم و برای بهاران آزاد و آباد خویش هنوز استوار ایستاده ایم.

 در گمانه ی پندارِ نوروزی و آرزوهای سیال بهارِ آزادی، امسال هم چه زیباست که در این گاه رستنِ بهار از ماتمکده همیشه غزادار، ما هم همراه او بربال دلنشین سرودِ سبزه و گل برنشینیم و برویم به سوی نور و به پیشواز نوروز و با هم کنار نهیم شب های بلند عزا و سوگواری را و جابجا کنیم تاریکی را با روشنائی، و فردا تابناک نان و آزادی را در سر و سرورِ بلند امیدمان بپرورانیم؛ همگام با سپری شدن سوزِ شب های یخبندان و گرویدن به لشگر روز و خورشید و درآمدن با گرمای بهار، نوروز را با همدیگر عاشقانه و شادمانه بچشیم و شادکامی همدردانمان را با اهداء هدیه ای گیراتر ببینیم؛ حتی اگر دور این جشن ها و خوشبختی های خیالی ما کوتاه باشد؛ با این همه، وه چه شگفت انگیز است نوروز و فصل بهار با این همه رویاهای شکفته و باغ های شکوفه بار.

 اما، رسیدن و دریافتن چنین آرزوئی برای زندگان بهارین چندان سخت نیست؛ که اگر چرخ هستی می تواند بر دور دایره ی بودن و شدنِ خویش پیوسته به پیشارو براند که رانده است؛ و همواره بر شانه های ستبر روزگار با چیرگی سوار ماند و دگرگونی های بایسته را به سرشت طبیعت وحشی و نهاد پدیده ها فرمان دهد که داده است؛ و بودن، شدن و رفتن کهنه ها را بارهای بار به روزگارانیان بازخواند که خوانده است؛ و راز زایش هرباره را برای زاد روزِ تازه ها و میرائی فرسوده ها همچنان بر گوش آفتاب و آب و فلک و باد و چشمه و گل و گیاه بازگفته است و می گوید؛ و چهارموسوم بود و نبود را با مهارت شایسته ای به پیش برده و چرخش زندگی را پایدار و پیگیری با چهارآهنگ آنرا بی شمار مهیا کرده است و هنوز می کند. پس ما انسان ها هم می توانیم چرخ هستی ربوده شده ی خود را از اهریمن زشتی بازستانیم و دوباره به کارِ رویش و ساختن خویش بکار بریم.

اینک، گاه زمستان به سرآمده و آهنگ آمدن بهاران از دشت و دمن و بیابان می روید. گاه نوروز فرخنده ماست و زمانه سرایش دوباره ی زندگی! سرودی با نشانه های شوق، با ترانه های امید و همبستگی، با نغمه و نوای همدردی و مملو از مهر، شادی و غوغای انسانی، با میانجیگری لشگر سبزه ها، گل ها و آواز پرنده ها که بگوش جان هستی، می گوارا می ریزد، و زندگی پا به زا را، مست و سر به پا به سوی ما می کشاند. گاه سور و سرور بیدارباش نوروز و بهار است؛ بوی زایمان و صدای نوزادِ بهارمان می آید و گردشی شگرف و شیرین و شراربارِ دیگری برگردونه زنگزده ی زندگی آغاز، و چرخ وامانده استبداد مذهبی دیگربار در خود می لرزد و از برپا شدگی و به راه افتادن پایکوبی و هلهله ها می ترسد. رژیم عنکبوتی ولائی، مرگ خویش را در این راز زایش بهار و حکم میرش زمستانی خویش می بیند. پردازش نوروز و آفرینش بهار، پایگاه امید به فردای دیگر و بهتر است. بیائید در این دوران کلاشی، زورگوئی مذهبی و بیدادرسی رژیم ضدبشری ولائی با هم و همصدا در این نوروز به فکر یک عیدی کوچک برای کودکان همسایگان تنگدست و بی سزپرست، نیازمندان بی پناه و مستمندان کوچه ها و محله های مان در این دوران چپاولگری و بی یاوری، آگاهانه سهمی و اندکی در حد توان یاری رسانیم و با شادسازی آنها سرود بهار هستی را در این نوروز رساتر بخوانیم.

 بهنام چنگائی 28 اسفند 1393

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.