رفتن به محتوای اصلی

مجازات اعدام در شان یک جامعه آزاد نیست
11.10.2010 - 13:17

 

سئوال : آقای بنی صدر، شما بعد از اعدام امرای ارتش پهلوی، در مقام مخالفت فرمودید: از بدترینها آغاز می کنند و با خوبها ادامه می دهند. در زمان تصدی ریاست جمهوری نیز، یک سال قبل از کودتای علیه شما و رای مردم، به آقای خمینی چنین نوشتید: "بخدا این همه خشونت در خور یک حکومت فاشیستی نیست، چه رسد به یک حکومت اسلامی. دیروز که از سفر بازگشتم، ۳۰ محکوم به اعدام یا اعدام شدند یا منتظر اعدام هستند." بلاخره در خارج از کشور، یکی از اولین کتابهایی که منتشر کردید، حقوق بشر در اسلام است. در این کتاب، حکم اعدام را خلاف اصول قرآنی خوانده اید. متاسفانه این روزها، همچنان شاهد صادر شدن احکام اعدام از سوی دادگاههای نظام ولایت فقیه هستیم. لطف کنید نظر خود را در باره بیان قرآن درباره حکم اعدام بفرمائید.

بنی صدر:۱- قرآن ۲۰ اصل معین فرموده بعنوان اصول راهنمای قضاوت. ۲- قرآن و اسلام روش چگونه زیستن است. روش چگونه مردن نیست. بنابر این روشهای زیستن بر حقوق را به انسان می آموزد. ۳- در همین قرآن، آن مقدار که من یافتم، ۱۶ روش خشونت زدائی به انسان می آموزد. ۴- هر گاه قاضی بخواهد بر طبق آن ۲۰ اصل رای بدهد، یکی از اینها، تخفیف است. یکی اش جبران است، یکی اش ترمیم و یکی هم عفو. قرآن درآیه ۱۷۸ سوره بقره می فرماید به اینکه اگر کسی کسی را کشت، حکم او اعدام است، قتل است. تا می رسد به اینکه که دو تا از آن اصلها را بیان می فرماید. یکی اصل تخفیف را: گذشت کنید بهتر است، یکی اصل عفو را: بگذرید، بهتر است.

خوب حالا اگر خود خداوند می خواست که یک قاتلی را قضاوت کند و حکم در باره اش صادر کند. به کدام اصل عمل می کرد؟ به این که خود فرموده عفو کنید، تخفیف بدهید، بهتر است. بنا بر این رای می داد؟ یا بکشید رای می داد؟ ناگزیر به عفو کنید، تخفیف بدهید رای می داد.

چرا؟ بلحاظ اینکه اگر نه، از آن حکیم الاطلاق، سخن عبث گفتن بعید است، می گفتند خوب شما به بندگانت می گوئید عفو کنید، تخفیف بدهید، و خود در مقام قضاوت، حکم به قتل می دهید. حالا همین انسانها، همین را توجه می کردند، مجازات اعدام در جامعه های اسلامی از میان برخاسته بود. حالا از جهت دیگری: ترمیم و جبران. کجا قاضی داریم که علم الاطلاق داشته باشد، علم مطلق داشته باشد و مو درز قضاوتش نرود؟ که ما مطمئن بشویم که این حکم که داده است، قطعآ همین است و جز این نیست؟ همچین قاضی وجود ندارد.

لذا بسیار از فقها همین فق سنتی هم، می گویند چون علم قاضی بسط ندارد، اطلاق ندارد، حدود را نمی شود جاری کرد. علاوه بر اینکه خوب اگر اشتباه کرده بود، آن طرف را از بین نبرده بود، قابل ترمیم بود، قابل جبران بود. اما وقتی از بین برده، خوب برده، دیگر قابل جبران نیست. می شود قضاوت آقای خلخالی که اگر بی گناه بود، می رود بهشت. و باز، یکی از آن ۲۰ اصل، اصل جبران است. یعنی باید به آن خاطی، فرصت جبران داد.

خوب شما، اگر یکی را اعدام کردی، فرصت را از دست می دهد. پس با آن اصل هم سازگار نیست. حالا از اینها که بگذریم، قتل و جنایت در جامعه واقع می شوند. وقتی در یک جامعه میزان نابسامانیها، آسیبهای اجتماعی بالا می روند، معنی اش اینست که در آن جامعه نابسامانی زیاد است، میزان خشونت بالا است، و وقوع جرم و جنایت عادی شده است. خوب دیگر نمی توان گفت که جامعه در این جنایت که واقع می شود، شرکت ندارد.

اگر بنا بشود که فرد که قتل را انجام داده، گرچه مسئولیت با اوست، اما باید میزان مداخله هر صاحب دخالتی را در جنایت، اندازه گرفت. در یک جامعه هائی است که شما می توانید بگوئید، که میزان شرکت جامعه در آن جنایت قابل اغماز است، اهمیت ندارد، پس این آدم باید مجازات بشود، مسئولیت همه با اوست. اما در جامعه ای که خشونت ستایش می شود، خشونت رواج دارد، دولتی دارد که خشونت را رواج می دهد، آنجا اندازه مشارکت جامعه در خشونت بالا است. اگر قرار بر اعدام باشد، باید با هر قاتلی، جامعه هم یک دور با او در اعدام شرکت بکند.

خوب دیگر، کسی نمی ماند. این هم از این نظر. اما، اصل اولی که گفتم، اصل حیات است، بعنوان اصل اصلی و روش زیستن. آن کرامت انسان، حقوق ذاتی انسان، باید در مجازات رعایت بشوند. مهمترین اصول ۲۰ گانه، اینست. خوب، حالا کسی جنایت کرده. حالا بقول مولوی خون را با خون بشوریم؟ جبران می کند؟ نه. در واقع مثل آنست که شما جنایت را تکرار کرده اید. به این جهت است که قرآن می گوید تخفیف، زیرا روش قرآنی اینست که انسان ۱۴ قرن پیش، هیچ، انسان امروز هنوز حاضر نیست. امروز شنیدم که مادری که پسرش را کشته شده، خودش رفته صندلی را از زیر پای کسی را که بعنوان قاتل اعدام کردند، کشیده. پس جامعه امروز، این خشونت توی کله اش است. رها نشده از این میل به خشونت. این مادر توجه ندارد که در واقعه مادر آن یکی هم است.

میل به خشونت اینقدر شدید بوده که خود را با این خشونت که بکار برده- با کشیدن صندلی، خود را ارضا کرده. جامعه ای که قرار بشود در آن خشونت زدائی بشود تا حیات بشکفد، درست در این رفتاری که جامعه با مرتکبان جنایت است که مهمترین قلمرو خشونت زدائی است. اینجا قلمرو خشونت گرائی نیست. ولا سنگ روی سنگ بند نخواهد شد، برای اینکه، ذهن قاتل می رود، و آنها که نظیر او هستند، به این امر متوجه می شوند که اصل بر خشونت است. اصل بر کشتن است. او کشته، خود او را هم کشتند.

این نمی آید در ذهن او و ذهن جامعه که اصل بر زیستن است. اصل بر کشتن نیست تا هم او پشیمان بشود از کرده خویش، هم جامعه به نقش خودش در خشونت زدائی و محیط اجتماعی را سالم کردن، توجه بکند. اینها ست جهاتی که بنا بر آنها، مجازات اعدام در شان یک جامعه آزاد، خصوصآ اگر بخواهد بخود بگوید یک جامعه ای هستم، مسلمان، پیرو قرآن، و در رابطه با خدا عمل می کنم، مطلقا این مجازات سازگار با چنین جامعه ای نیست. حالا از اینها که بگذریم، در خود فقه هم، بسیاری از فقیهان، حکم اعدام را جایز نمی دانند. آنها بیشتر روی این خط رفتند که قاضی که پیدا بشود غیر معصوم، که بتواند قضاوتی بکند که مو درزش نرود، وجود ندارد. آنها از این باب دیدند، اما اصل، حیات است که توضیح دادم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
انقلاب اسلامی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.