شاه در تمام سخنرانی هایش می گفت، اگر من بروم ـ ایران به ایرانستان تبدیل می شود.خمینی از نجف طی پیامی اعلام نمود ـ تو برو ما نمی گذاریم ایران پاشیده شود.اینک نیز در نوشته ها و حرفهای بعضی ازنیروهای سیاسی این سخن رواج یافته است که اگر نظام سرنگون گردد ـ ایران تجزیه خواهد شد!اما در همینجا باید به ناقلان این منطقه بی پایه یاد آوری کرد که حفظ نظام باعث پاشیدگی ایران هست نه سرنگونی آن!؟

اگر به هربهانه ودلیلی ومنطقی(اصلاح طلبی،میهن پرستی، ملی گرائی،دینی، مصلحت اندیشی موقتانه) پشت رژیم اسلامی بمانیم باعث نجات ایران نخواهیم بود بلکه بالعکس نابودی ایران را تشدید خواهیم کرد.تنها راه نجات ایران دور کردن رژیم انتحاری حاکم بر ایران از سکان داری پر ماجرای کشتی در حال غرق شدنی است که نامش ایران هست. بیماری واگیر دار تئوری ولایت فقیه تمام منطقه را به خود آلوده نموده و می رود که ماجراهای ناخواسته ائی را به منطقه وبخصوص ایران ما تحمیل نماید.درست بعد از انقلاب اسلامی وارتجاعی 1357 خورشیدی عنصر بیماری ولایت فقیه خود را در کانون حکومت مرکزی ایران نهادینه کرد آز آنروز تا به امروز ایران ومنطقه با این بیماری مزمن کلنجار می رود.بیماری ولایت فقیه از درون فقه شیعه سر بر آورده که تاکنون در میان همه مراجع اصلی شیعه هیچگونه اتفاق نظری برایش وجود نداشته است.لااقل از دویست سال گذشته که در پس آن جنگهای خونینی میان اخباریون واصولیون آغاز گردید وبا پیروزی اصولیون خاتمه یافت تئوری ولایت فقیه آهسته آهسته در میان فقهای شیعه نضج گرفت.جنبش های ارتجاعی که در دوره حکومت قاجار در گرفت همه پیش زمینه های اولیه انقلاب ارتجاعی واسلامی سال پنجاه وهفت را فراهم آورد.در دوران پهلوی همه آن جنبش های ارتجاعی واسلامی را که در دوره قاجار اتفاق افتاده بود در دبیرستان ها ودانشگاهها تدریس و تفحص می کردند. در باره ترور ناصر الدین شاه قاجارکه بدست یکی از شاگردان سید جمال اسد آبادی بنام سید رضا کرمانی صورت گرفت ، فیلمها وداستانها وکتابهای شیرین ساخته ونوشته شد بی آنکه به اصل موضوع بطور ریشه ائی پرداخته شود.ترور ناصر الدین شاه قاجار همواره در دوره پهلوی مشروع وملی جلوه داده می شد چون شاه قاجار از جانب خاندان پهلوی قبلا بی کفایت خوانده شده بود لذا از میان برداشتند او نیز حلال می نمود.اما بعدها همان تفکر اسلامی و تروریستی به سراغ پهلوی آمد ودودمان پهلوی را بر باد داد.درایران همواره به لحاظ تاریخی با نابودی واضمحلال حکومت مرکزی ملت ومملکت نیز به پرتگاه نیستی سوق داده می شود و مردم این سرزمین نتوانسته اند سهم خود را از سهم حکومت جدا نمایند.حکومت پهلوی که خود با یاری های رجال سیاسی قاجار روی کار آمده بود و مدت چهاردهه همان رجال سیاسی به حکومت پهلوی مودت نشان داده ودولت مدار بودند تا ایران موفق گردد اما پهلوی ها به آنها نمک نشناسی مینمودند وبا ترک تباری قاجارها به عناد برخاسته بودند.اگر حکومت قاجار در تمام ایام گرفتار عقب افتادگی وجنگ و غیره بود همه آنها از نفوذ بی حد ومرز فقها ناشی می شد. همانگونه که همان فقها به پهلوی ها امان نمی دادند تا امورات مملکتی را بدرستی پیش ببرند تا آنجائیکه محمد رضاشاه برای ملاقات با آیت الله بروجردی ازقبل باید قرار ملاقات می گرفت. تا اینکه خاندان پهلوی بدست فقها ازبین رفت.اگریکبار برای همیشه ترور ناصر الدین شاه قاجار بدست عمال فقهای اسلامی محکوم می شد نه تائید ؟ همان شیوه ترور نمی توانست به سراغ پهلوی ها بیاید! اینک دیگر برای مهار کردن بیماری بنام تئوری ولایت فقیه، وقت بسیار کمی مانده است. اگر واقعا طرفدار گذار به مرحله عصر مدرن می باشیم تنها نمی توانیم با سنت های 1400 ساله تحمیلی اسلامی مقابله نمائیم بلکه باید باعصر قبل از اسلام ایران نیز باید محتاطانه برخورد نمائیم! برون رفت از بنیاد گرائی اسلامی ومقابله با آن ورجوع دوباره به بنیاد اندیشی دوران زرتشت ما را در انتقال به عصر مدرنیته باز می دارد. دوران واحکام و حکام زرتشتی نیز به سنت های دیرینه ما پیوسته است هرچند فرهنگ بیگانه نمی باشد اما به سنت های ما تعلق گرفته است.عصر شهروندی وحقوق دمکراتیک با هرگونه برتری طلبی دینی منافات دارد و هنگامی که از جدائی دین از حکومت صحبت به میان می آید به معنی جدائی همه ادیان غالب ومغلوب از حاکمیت را به ما توصیه می نماید وآنرا نصب العین قرار می دهد.