رفتن به محتوای اصلی

گاندی، نلسون ماندلا و خمینی
01.10.2010 - 15:09

 

بدون شک یکی‌ از بنیادی‌ترین و پیچده ترین مباحث علوم سیایی مو شکافی پدیده قدرت بوده است. قدرت چیست؟ نقش آن در تنظیم روابط اجتمأعی کدام است؟ چرا من "باید" در مقابل چراغ قرمز راهنمأیی رانندگی‌ ترمز کنم؟ چه اراده نا‌ پیدأیی در پشت آن چراغ سرخ ایستاده است که به من فرمان ایست می‌‌دهد و من مجبور به اطاعت هستم؟ چه اجباری من را مجبور می‌‌سازد تا دو سال به سربازی بروم؟ چرا من "مجبور" هستم به اراده کارفرما سر ساعت معین در محلی که او تعیین می‌‌کند حاضر باشم؟ مگر من انسانی‌ نیستم که آزاد به دنیا آمدم و "قرار" است آزاد زندگی‌ کنم؟ کدام اراده نا‌ پیدا تمامی این تحمیلات را بر من تحمیل می‌‌کند؟

تمامی موارد پیش گفته که تنها بخش نا‌ چیزی از زوایای پدیده قدرت می‌‌باشد هر ذهن سیاسی از اندیشمندان یونان باستان تا ژان پل سارتر فرانسوی را به خود مشغول کرده و اندیشمندان نا‌ زاده در قرون آتی نیز بدان فکر خواهند کرد. در میان این همه هیاهو، از دیدگاه شخصی‌ اینجانب مطلوبترین تفسیر از این پدیده پیچده "تحمیل اجباری و یا قبول داوطلبانه اراده بر فرد یا جمع" می‌‌باشد.

منشأ این اراده کدام است؟ فرد یا جمع بودن این منشأ محل مناقشه نیست. منشأ این اراده می‌‌تواند رعد و برقی باشد که انسان نخستین را به وحشت انداخت و در مقابل این "اراده" یا به غار پناه برد و یا به مدد ذهن خلاق خود خدأیی خشمگین آفرید تا همچون ابراهیم جهت خاموش ساختن خشم آن خدا حاضر شود اسمأعیل خود را به مسلخ ببرد. منشأ این اراده همچنین می‌‌تواند کار فرمأیی باشد که من از ترس گرسنگی یا بی‌ خانمانی مجبور هستم به "اراده" او تن در دهم و سر ساعت به بیگاری مشغول شوم. از این بالاتر، منشأ این "اراده" می‌‌تواند همچون قصیده ایرج میر زا عشق دختر جوانی‌ باشد که من بی‌ هیچ اجباری فقط به خاطر عشق به آن دختر چنان تسلیم "اراده" او شوم که اگر او از من خواست تا جگر مادرم را بخاطر ارضای او ببرم بی‌ آنکه هیچ ملاحظه فرزند و مادری را مراعات کنم، مادر را در پای پتیاره "عشقی‌ زودگذر" قربانی کنم.

آنچه ما در پأییز ۱۳۵۷ کردیم از جنس نوع سوم بود. خمینی زیر درخت سیب در نوفل لوشاتو فرانسه نه وحشت افکن بود و نه کار فرما. او فقط دلبری بود که مانند قصیده ایرج میرزا ما را مسحور "عشق" خود کرد و ما با قبول داوطلبانه "اراده" او با مادر ایران چنان کردیم که جگر آن را در سینی طلا به آن "معشوقه" تقدیم کردیم.

از بحث اصلی‌ دور نشویم، آنچه شخصیت انسان‌ها را بیشترین محک می‌‌زند رابطه آنها با پدیده قدرت می‌‌باشد. این که قدرت شیرین است، اینکه تحمیل "اراده" بر فرد یا جمع، ذوق اکثر انسانها را کامیاب می‌‌سازد و به آنها نشاط و شادمانی می‌‌بخشد قابل انکار نیست. دربار خلفا از امویه گرفته تا عباسیان، سلسله ایرانیان از صفویه (کلیم کاشانی) گرفته تا قاجاریه و شکل مضحک آن کریم شیره ایی همگی‌ از "شیرینی‌ قدرت" حکایت می‌‌کند.

در این میان اگر ما به عنوان کشور عقب مانده (البته به خاطر تشریفات دیپلماتیک در سازمان ملل به ما می‌‌گفتند کشور‌های در حال توسعه، یعنی‌ هندوانه زیر بغل) هستیم تنها بدین دلیل است که پدیده قدرت در میان ما تعریف نشده است. اگر منتسکیو "قرار داد اجتماعی" را نوشت و امروز نام او بر یکی‌ از خیابانهای ژنو می‌‌درخشد به این دلیل است که او بیشترین تلاش فکری را انجام داد تا بزرگترین معضل بشری را حل کند.

دیروز بر حسب اتفاق در یکی‌ از خیابان‌های شهر هوستن تکزاس قدم می‌‌زدم. نام گاندی را بر تابلو آن خیابان دیدم. مشاهده نام گاندی من را به لحظه مرگ خمینی فرو برد. در آن روز در ژنو بودم. بنا به وظیفه اداری قرار بود طبق راه کرد روز‌های پیشین در نشست کنفرانس خلع سلاح شرکت کنم و پیرامون کنوانسیون منع سلاحهای شیمیأیی ادامه مذاکرات دهیم. خبر مرگ خمینی نمایندگی را در حالتی فوق العاده فرو برد. بر اساس دستور تهران و امر سیروس ناصری (سفیر وقت) موظف بودم قبل از شروع جلسه که معمولاً ساعت ۱۰ صبح بود از رئیس جلسه (سفیر آرژانتین) در خواست کنم تا به مناسبت در گذشت "رهبر فقید" از اعضای کنفرانس تقاضای یک دقیقه سکوت کنم. طبق روال معمول جلسه تشکیل شد و به عنوان نماینده "جمهوری اسلامی ایران" دست را بالا بردم و از آقای رئیس به خاطر در گذشت "رهبر ایران" تقاضا کردم قبل از شروع مذاکرت یک دقیقه سکوت اعلام کند. چون ایران عضو کنفرانس خلع سلاح بود او می‌‌بایست به در خواست عضوی از اعضا احترام بگذرد. به محض اعلام سکوت بیش از ۸۰ درصد اعضای کنفرانس خلع سلاح از سالن بیرون رفتند. چنان عرق شرمی بر پیشانیم نشت که هنوز سردی آن را حس می‌‌کنم.

بر گرفته از خاطرات دیپلمات سبز

درویش رنجبر

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
وبلاگ به سوی دموکراسی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.